آرزوی فراز
در چارنعل بیمفزای یورشگران
بشکست استخوان تو،
در بند بندگی
پژمرده گشت جان تو
ای مادر! ای وطن!
داغ سرشک ماست عیان بر رخان تو
***
ای روح پر شکسته به خاکستر ملال
از آسمان روشن فردا گذر نما!
بس نیست موج خون؟
بس نیست سیل اشک؟
ای مزرع امید، لب خشکتر نما!
***
دانم تراست دُرّ گرانمایه در صدف
و آغاز زایشی است.
این فرصت عزیز مبادا کنی تلف!
***
ما را مجال صبر نماند و شکیب درد
این کاروان که تشنه گرمای زندگی است
با زهره ره چگونه برد، و آن فروغ سرد؟
***
بنگر: شگرف رزم بزرگی است در جهان
خون میدود به خاک
بس رنجها که بهره رزمندگان پاک.
***
با انقلاب خویش
گرد حماسهگون شدهای، واندرین ستیز
پا هشتهای به پیش
***
اکنون که آفتاب وجودت نموده رخ
از زوزههای جوقه کفتارها مرم!
در رمز اتحاد علمهای سبز و سرخ
بشکن طلسم شوم «پرستندۀ درم»
***
بشکن طلسم را
که طلسمی شکستنی است،
تردید نیست:
بند اسارت گسستنی است.
***
ای باب زرنگار نجات کبیر خلق
اعجاز انقلاب کلید است، باز شو!
افکندهای ز پشت گرانبار سلطنت
ارباب و خان به مزبله انداختی، دگر
ای میهن خجستۀ من
زی فراز شو!