جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی آمریکا ۲۹ سپتامبر (۷ مهر ۱۴۰۲) مدعی شده بود که «منطقه خاورمیانه امروز ساکتتر از دو دهه گذشته است.» او گفته بود که «چالشها باقی ماندهاند، اما مدت زمانی که باید برای بحران و درگیری در خاورمیانه امروز صرف کنم، در مقایسه با هر یک از پیشینیانم که به ۱۱ سپتامبر بازمیگردند، به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.» تنها هشت روز بعد، با عملیات طوفان الاقصی مقاومت و هلاکت بیش از ۱۲۰۰ صهیونیست، جایگاه واقعی آمریکا در منطقه غرب آسیا را به خوبی ترسیم کرد. شاید بتوان این اتفاق را یک غافلگیری دانست اما مساله عمیقتر اینکه حتی پس از عملیات، آمریکا هیچ نقش تعیینکنندگی در این منازعه نداشت و وزیر خارجهاش با یک دستور کار وارد منطقه شده بود و تلاش داشت مردم غزه را به صحرای سینا منتقل کند. اما این دستور کار در مصر قاطعانه رد شد و هیچ طرف دیگری نیز به آن تمایلی نشان نداد تا برای اولین بار در تاریخ درگیری اعراب و اسرائیل، دولت ایالاتمتحده هیچ ایدهای برای اینکه ممکن است روز بعد چه اتفاقی بیفتد، نداشته باشد. طوفان الاقصی اگرچه ضربه سختی به رژیمصهیونیستی زد اما در لایه بعدی واقعیت آمریکا در منطقه غرب آسیا را نیز به نمایش گذاشت. از همین رو نیز روز گذشته رهبر انقلاب در دیدار با هزاران نفر از بسیجیان به این موضوع اشاره کردند و طوفان الاقصی را «آمریکازدایی» از منطقه و بر هم زدن «جدول سیاستهای آمریکا» دانستند تا درنهایت جدول را «محو» کند. ایشان در این دیدار با توجه به اهمیت مسائل منطقهای، طرح ۲دولتی را «خائنانه» دانستند و با اشاره به شکست ایده خاورمیانه بزرگ آمریکا، موضع درست درباره قضیه فلسطین را برگزاری رفراندوم خواندند و در نهایت از تبلیغات دشمن برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی هم سخن گفتند. شاید دال مرکزی سخنان رهبر انقلاب، تشریح دقیق جایگاه آمریکا در منطقه بود.
جایگاه آمریکا در تحولات کجاست؟
ناکامی متحدان آمریکا و طرحهای این کشور در غرب آسیا نتایج خوبی برای این کشور نداشته است. هرچند این طرحها به ویرانی تعدادی از کشورهای منطقه منجر شده است اما عایدی چندانی نصیب واشنگتن نکرده بلکه از دل این ویرانیها گروههای مقاومتی جدیدی برخاستهاند که گریبانگیر آمریکا شدهاند.
آمریکا برای تضمین سلطهگری خود بر جهان، به نفوذ عادی در منطقه نیاز نداشت بلکه برای تحققش نیازمند تسلط همهجانبه بر غرب آسیا بود. بدون حاکم آمریکایی در بغداد و یا حضور دولتی وابسته در این شهر، با شکست توطئه علیه سوریه و یمن مانورها و عکاسیهای دیپلماتیک و یا حتی حضور پایگاههای واشنگتن کمک چندانی برای «تحقق قرن آمریکایی» نخواهند بود.
وضعیت آمریکا در منطقه به جایی رسیده است که امارات به عنوان یکی از گوشبهفرمانترین متحدان آمریکا تحرکاتی انجام داده که نافرمانیهای بزرگی از دستورات واشنگتن به حساب میآیند. گام برداشتن امارات برای تقویت ارتباط با سوریه و چین در این چهارچوب قابل تحلیل است.
به طور خلاصه آمریکازدایی در منطقه به معنای عدم پیروی از ابعاد نامتعارف آمریکا مانند زورگویی، اشغالگری و نفوذ است. با اینحال مراودات سیاسی ادامه دارد. در هفتههای اخیر بسیاری از تحلیلگران منطقهای و غربی نیز در مقالههای خود به شکست و ناکامی سیاستهای آمریکا در غرب آسیا اشاره کردهاند. جورجیو کافایرو در مقالهای با عنوان «شکست سیاست خارجی بایدن در خاورمیانه» در newarab نوشت: «انکار شکستهای عمده سیاست خارجی واشنگتن در خاورمیانه به طور فزایندهای دشوار است. دولت بایدن همچنین انرژی دیپلماتیک زیادی را برای کشاندن عربستانسعودی به توافق ابراهیم سرمایهگذاری کرده است، چیزی که هیچ کارشناسی نمیتواند با توجه به تحولات جاری در اسرائیل و فلسطین، به زودی آن را تصور کند.»
سلمان رفیع شیخ نیز در مقالهای با عنوان «جنگ غزه خاورمیانه را از آمریکا دور میکند» برای «آسیا سنتینل» نوشت که تهاجم ۷ اکتبر به اسرائیل و متعاقب آن حمله نیروهای اسرائیل به غزه، چیزی را تشدید میکند که قبلا به نظر میرسید دور شدن واشنگتن از خاورمیانه بود. طی ماههای اخیر، کشورهای خاورمیانه دست به تحرکات اساسی زدهاند که نشاندهنده تغییر محتمل در روابط منطقه است؛ روابط با واشنگتن را کاهش داده و آن را با رقبای اصلیاش یعنی چین و روسیه گسترش دادهاند. کشورهای رقیب ایالاتمتحده و همچنین خود کشورهای عربی میدانند که با درگیریها توافقنامه ابراهیم، (توافقنامههای دوجانبه درباره عادیسازی اعراب و اسرائیل) و همچنین هر گونه عادیسازی سیستماتیک با اسرائیل لغو شده است. در یک لحظه ظاهرا پیشرفتی که قدرتهای غربی داشتند معکوس شد. از نظر سیاست خارجی، واشنگتن در سالهای آینده باید با پیامدهای این درگیری مقابله کند. این شکاف فزاینده متناسب با زمانی که ایالاتمتحده برای متقاعد کردن اسرائیل برای توقف آتش صرف میکند، به افزایش خود ادامه خواهد داد.
برخلاف ناکامی ایالاتمتحده در پیشرفت، عربستانسعودی و ایران، اکنون به نظر میرسد که اشتراکات بیشتری در برابر اسرائیل و فلسطین داشته باشند تا با واشنگتن. آنها هر دو ارتش اسرائیل را «نیروی اشغالگر» غزه نامیدهاند. سایر کشورهای بزرگ خاورمیانه، از جمله امارات متحده عربی، از پذیرش توضیحات جو بایدن، رئیس جمهور وقت آمریکا در مورد حمله به بیمارستان الاهلی العربی غزه که صدها فلسطینی در آن کشته شدند، خودداری میکنند.
اگرچه امارات متحده عربی یکی از امضاکنندگان توافقنامه ابراهیم است، اما مقامات این کشور میدانند که موضوع فلسطین تنها به قیمت شعلهور کردن احتمالی «بهار عربی» در داخل کشور قابل چشمپوشی است. در واقع، اکثر کشورهای خاورمیانه با این معضل روبهرو هستند؛ آنها نمیتوانند مساله فلسطین را نادیده بگیرند، بهویژه اکنون که اسرائیل جنگ خود را تشدید کرده است. اگر آن را نادیده بگیرند، واکنشهای داخلی رخ میدهد. همانطور که گزارشهای رسانهها نشان میدهد، اکثر شهروندان اسرائیلی ساکن امارات متحده عربی از ترس واکنش مردم، پس از حملات اسرائیل سر کار حاضر نشدند؛ اگرچه دولت امارات کنترل شدیدی بر مخالفان دارد.
با توجه به این موضوع، شورای همکاری خلیج فارس بیانیهای صادر و «نیروهای اشغالگر اسرائیل» را به بمبگذاری در بیمارستان متهم کرد. اکنون به نظر میرسد که خاورمیانه در حال مخالفت با ایالاتمتحده است. به عنوان مثال، در ۲۵ اکتبر، شورای امنیت سازمان ملل متحد (UNSC) دو قطعنامه در مورد غزه را مورد بحث قرار داد. ایالاتمتحده و روسیه این قطعنامهها را ارائه داشتند که هر دو رویکردهای متفاوتی را برای مناقشه ارائه کردند. قطعنامه آمریکا اگر پذیرفته میشد، شورای امنیت را به رد حملات حماس و تایید مجدد حق اسرائیل برای دفاع سوق میداد. قطعنامه روسیه اگر پذیرفته میشد، منجربه «آتشبس بشردوستانه فوری، بادوام و کاملا محترمانه» میشد. مهمتر از آن، امارات متحده عربی با قطعنامه آمریکا مخالفت کرد و به قطعنامه روسیه رای داد. به غیر از امارات و روسیه، چین نیز از نسخه روسیه پشتیبانی کرد. با این حال، حمایت امارات از روسیه یک رویداد منفرد نیست. در هفته دوم اکتبر، یک هیات اتحادیه عرب با مقامات چینی برای فرونشاندن بحران دیدار کرد. چین بر حمایت خود از «راهحل دوکشوری» تاکید کرد و متعهد شد به ارسال کمک به غزه نیز ادامه دهد.
تلاش برای حمایت چین و روسیه مستقیما با انتقاد مداوم از موضع ایالاتمتحده و اسرائیل تقویت میشود. در بیانیه مشترک اخیر بحرین، مصر، اردن، کویت، مراکش، امارات متحده عربی، عمان، قطر و عربستانسعودی از شورای امنیت سازمان ملل خواسته شده است که نهتنها برای آتشبس فشار بیاورد، بلکه حمله مستقیم به موضع آمریکا را نیز انجام دهد. «حق دفاع از خود که توسط منشور سازمان ملل تضمین شده است، نقض قوانین بینالمللی را توجیه نمیکند و عدم توصیف آنچه اتفاق میافتد بهعنوان نقض آشکار حقوق بشردوستانه به منزله روشن کردن این رویه برای ادامه آن است.»
این دولتها همچنین استدلال کردند که «حق دفاع از خود» برای گسترش مجازات دستهجمعی برای غزهایها استفاده میشود، که به نظر میرسد یکی از دلایل اصلی گسترش درگیری به سایر کشورهای منطقه است؛ به عنوان مثال، یمن در ۳۱ اکتبر به اسرائیل اعلام جنگ کرد. این کشورها قاطعانه آمریکا را مقصر وضعیتی میدانند که ممکن است به منافع آنها نیز لطمه بزند، به همین دلیل است که علیرغم برخی تلاشهای مقامات آمریکایی، هیچ پیشروی مشترک معنیداری از سوی آمریکا و کشورهای عربی ممکن نشده است. به عنوان مثال، در آخرین مکالمهای که بایدن با محمد بن سلمان، رئیسجمهور عربستانسعودی داشت، هر دو رهبر چیزی جز لفاظیهای پوچ از گفتوگو پیدا نکردند، زیرا آنها برای یافتن یک «صلح پایدار» توافق کردند. درحالیکه تعریف صلح به خودی خود موضوع موردمناقشه باقی مانده است.
واشنگتن نتوانسته کشورهای عربی را متقاعد کند و به نظر نمیرسد تلاش خاصی برای این هدف انجام داده باشد. با علم به اینکه تسلط چین بر منطقه در چند سال گذشته به طور پیوسته در حال افزایش بوده است، ناتوانی واشنگتن در تأثیرگذاری بر خاورمیانه به نفع اسرائیل به فرصت دیگری برای چین و روسیه تبدیل خواهد شد تا روابط خود را گسترش دهند و روابط ایالاتمتحده را تحت فشار قرار دهند.
چرا طرح ۲دولتی خائنانه است؟
طرح ۲دولتی خائنانه توصیف میشود زیرا همانگونه که از نامش برمیآید، خاک فلسطین باید برای تشکیل دو دولت تقسیم شود که طی آن بخشی از خاک ملت فلسطین به دیگران واگذار میگردد. این صفت برای توصیف حاکمان و دولتهایی که از بخشی از خاک کشورشان میگذرند، صادق است. نام خائن بر روی فرمانروایانی که به راحتی از خاک کشورشان گذشتهاند، در تاریخ باقی مانده است. اطلاق خائن به برخی از شاهان قاجاریه که حتی با جنگ مجبور به واگذاری زمین شدهاند، در همین راستا صورت گرفته است. بنابراین طرح ۲دولتی به این دلیل که بخشی از خاک فلسطین به عنوان یک کشور را به صهیونیستها واگذار میکند، خائنانه است.
بخش دیگر خائنانه بودن راهکار ۲دولتی، به فریبآمیز بودن آن بازمیگردد. راهکار ۲دولتی را غرب و صهیونیستها برای حل و فصل قضیه فلسطین ارائه نکردند بلکه هدف اصلی آنها تزریق یک آرامبخش به ملت فلسطین بود تا آنها در رویای یک آینده فرضی، دست از مبارزه بردارند. کاهش میزان مقاومت مردم فلسطین باعث شد در سایه این فرصت، صهیونیستها به سلطهگری خود افزوده و تعداد شهرکنشینیان در کرانه باختری را ۱۰ برابر کنند. اگر در دهه ۱۹۹۰ میلادی که راهکار ۲دولتی بر اساس توافق اسلو در دستور کار قرار گرفت، تعداد شهرکنشینیان صهیونیست در کرانه باختری ۹۰ هزار نفر بود، آنها امروزه به ۸۰۰ هزار نفر رسیدهاند.
موضع شریفانه درباره فلسطین چیست؟
ایران مخالف هرنوع تصمیمگیری درباره فلسطین است که در آن مردم نقش نداشته یا نقششان تضعیف شده است. تهران معتقد است نه قدرتها و کشورهای خارجی و نه گروههای فلسطینی که طرفدارانشان بخشی از مردم فلسطین هستند، نمیتوانند درباره آینده ملت فلسطین به شکل مستقیم تصمیمگیری کنند.
بر همین اساس ایران بر «همهپرسی» تاکید دارد. شرکتکنندگان در این همهپرسی تمام فلسطینیهای ساکن در سرزمینهای اشغالی و خارج از آن است. صهیونیستها و یهودیانی نیز که از خارج وارد فلسطین شده و «غاصب» نامیده میشوند حق مشارکت در همهپرسی را ندارند مگر یهودیان فلسطینیتبار با هر گرایشی که به طور کامل غاصب تلقی نمیشوند، زیرا با وجود همراهی جمعیتشان با جنایات صهیونیسم درهرحال تبار فلسطینی داشتهاند.
چرا «به دریا ریختن یهودیان» تبلیغ میشود؟
رژیمصهیونیستی بر اساس شاخصی مانند «دموکراسی» بخشی از جغرافیای سیاسی غرب شناخته میشود؛ همانگونه که دو قاره آمریکا و اقیانوسیه بخشی از غرب تلقی میشوند. از نگاه غرب، تلآویو تنها دموکراسی سالم موجود در منطقه است، حتی برتر از دموکراسی ترکیه.
رد «همهپرسی» همزمان با ادعای وجود دموکراسی در رژیمصهیونیستی کار دشواری است. از همین رو، جریان رسانهای غرب تلاش دارد با جعل، اینگونه تبلیغ کند که هدف ایران و محور مقاومت «ریختن یهودیان به دریاست.» آنها با این تبلیغ سعی میکنند ضمن فرار رو به جلو، بار دیگر به «مظلومنمایی» روی آورده و خطر تکرار هولوکاست را به اذهان متبادر سازند. این نقشه اشکال غیردریایی نیز دارد. صهیونیستها در قالب مظلومنمایی همواره درحال برسازی «تکرار هولوکاست» هستند و همواره تکرار میکنند ایران با تجهیز مقاومت در اطراف فلسطین اشغالی به دنبال کشتار جمعی یهودیان است و یا تهران در صورت دستیابی به سلاح هستهای یهودیان حاضر در فلسطین اشغالی را به وسیله آن خواهد کشت.
چرا امروز راهکار ۲دولتی مطرح شده است؟
مطرحسازی راهکار ۲دولتی توسط غرب در برهه کنونی چند کارکرد دارد که در نخستین مساله فوری، به دنبال پوشش شکستهای رژیمصهیونیستی است. تلآویو هدف خود را نابودی حماس در غزه عنوان کرده بود و حالا که این هدف محقق نشده است، غرب با صحبت از ۲دولتی و سپردن غزه به دست تشکیلات خودگردان به دنبال عادی نشان دادن شرایط است و قصد دارد نشان دهد اهداف رژیمصهیونیستی در خصوص تغییر اداره نوار غزه درحال تحقق است.
مطرح شدن ۲دولتی اهداف دیگری نیز دارد. نخست تقویت «جناح سازشکار» در برابر جناح مقاومت، تا شکاف میان فلسطینیها همچنان باقی مانده و مقاومت به طور کامل نبض ملت فلسطین را در اختیار نگیرد. از همین رو وعده تشکیل دولت فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ بار دیگر مطرح شده است.
دلیل دوم، فشار فزاینده بینالمللی شامل جهان عرب، چین، روسیه، کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و حتی برخی از دولتها و احزاب غربی برای حل و فصل قضیه فلسطین است. از نگاه این دسته از کشورها، عدم تشکیل کشور فلسطینی و تداوم جنایات رژیم باعث وقوع عملیات ۷ اکتبر و بحران کنونی گشته و این روندها باید پیگیری راهکار ۲دولتی، معکوس شوند.
چرا قضیه فلسطین به سمت حل میرود؟
در داخل فلسطین مقاومت به گفتمان غالب تبدیل شده است و این روند، حمایتهای منطقهای را نیز به خود جلب کرده است. اگر فشارهای بیرونی مانند حملات به پایگاههای آمریکا، حمله به مواضع صهیونیستها در فلسطین اشغالی و توقیف و ضربه به کشتیرانی بینالمللی آنها نبود، تلآویو به این زودی حاضر به آتشبس و توقف جنگ نمیشد. این فشارها و حمایتهای بیرونی اگر به تقویت قدرت مقاومت فلسطینی و عقبنشینی تلآویو در جنگ منجر شد میتواند با افزایش فشار بر صهیونیستها و غرب شرایط را برای برگزاری همهپرسی فراهم سازد.
طرح خاورمیانه جدید چه بود؟
طرح خاورمیانه جدید با دو هدف تو در تو طراحی شده بود. بر مبنای این طرح، رژیمصهیونیستی به قدرت منطقه تبدیل میشد و از این طریق امپراتوری آمریکا نیز تقویت و تسلط واشنگتن بر جهان در قرن حاضر تثبیت میشد. طبق این طرح، کشورهای منطقه باید تجزیه میشدند تا جمعیت و قدرت کمتری داشته باشند، کشورهای جدیدی بر مبنای قومیت و مذهب تشکیل شوند، قضیه فلسطین به اتمام برسد و حتی وسعت رژیمصهیونیستی افزایش یابد.
بر همین اساس کردستان بهعنوان یک دولت قومی با تجزیه خاک سه کشور بزرگ و پرجمعیت منطقه یعنی ایران، ترکیه و عراق شکل میگرفت و همزمان عراق به دو اقلیم شیعه و سنی تقسیم میشد. بخشهایی از خاک ایران و عربستانسعودی نیز به اقلیم شیعه ملحق میشد که دارای هویت دوگانه شیعی- عربی بود. با چنین اقدامی، مرکزیت شیعه از ایران به ناحیه جنوبی عراق منتقل میشد و همزمان با ایجاد یکسانی میان هویت شیعی و عربی، تشیع در ایران بیش از پیش تضعیف میشد.
در طرح خاورمیانه جدید همچنین مدینه و مکه از خاک عربستان جدا میشد و در قالب «کشور حجاز» مانند کشور واتیکان در مسیحیت عمل میکردند. این اقدام هرچند بهلحاظ جغرافیایی صورت میگرفت اما در بطن خود جدایی اسلام از سیاست را نیز دربرداشت. جداسازی دو شهر مقدس اسلامی و تشکیل یک کشور از آنها، برای اهمیت یافتن این دو شهر صورت نمیگرفت، بلکه حکایت از جداسازی دین از پیکره جهان اسلام بود و اینگونه القا میکرد که تحرکات و اعمال اسلامی مختص این محدوده مقدس است. واتیکانسازی از مکه و مدینه یک خطر دیگر نیز بهدنبال داشت. با توجه به تشکیل اقلیم شیعه و سنی در عراق و تنظیم منطقه بر منازعه شیعه و سنی، احتمال داشت پس از مدتی کربلا و نجف به عنوان دو شهر مقدس شیعیان در مقابله با تسلط اهل سنت بر مکه و مدینه وارد فرآیند واتیکانسازی شده و تفرقه میان مذاهب اسلامی دو چندان شود. این برنامه ریزی نشان میدهد غرب بهدنبال جاسازی تنش در جهان اسلام بود تا کشورهای کوچکتر شده اسلامی همواره درگیر منازعه با یکدیگر باشند و از رهگذر جنگها تضعیف شوند و همزمان آمریکا به بهانه مدیریت تنشها، وارد تنظیم روابط منطقهای شود. این جنگها همچنین به فراموشی قضیه فلسطین منجر میشد و زمینه توسعه ارضی و سلطه منطقهای تلآویو را فراهم میآورد.
چرا خاورمیانه جدید شکست خورد؟
شکلگیری و تقویت گروههای مقاومت در منطقه از فلسطین گرفته تا لبنان، عراق، سوریه و یمن باعث شدند طرح خاورمیانه جدید شکست بخورد. بسیاری از زیرمجموعههای طرح خاورمیانه جدید طبق اصول کلی آن شکل گرفته بودند، به گونهای که داعش و جبهه النصره که برای تجزیه عراق و سوریه شکل گرفتند، بر مبنای ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی ایجاد شده بودند. این گروهها اما شکستی دوجانبه به طرح خاورمیانه بزرگ وارد و روند آن را وارونه کردند. به همین دلیل نهتنها کشورهای منطقه کوچکتر و تضعیف نشدند، بلکه با شکلگیری تعداد بیشتری از گروههای مقاومتی و توسعه آنها، محور مقاومت ایجاد شد که متشکل از چند کشورها، دولتها و گروه است. از این رو مقاومت ضدغربی از لحاظ جغرافیایی توسعه را بهجای کاهش تجربه کرد. ضربه دیگر محور مقاومت به خاورمیانه جدید، نقشش بهعنوان خاموشکننده درگیریها بود و موفق شد ضمن برقراری آرامش طولانیمدت در جنوب لبنان، داعش و گروههای تکفیری در سوریه را سرکوب کند. در ادامه نیز روابطی بر مبنای ارتباطات دولتهای مقاوم شکل گرفت که در آن بهجای درگیری، افزایش همکاریها جای داشت.
هلال شیعی را چه کسی مطرح کرد؟
پادشاه اردن در سال ۲۰۰۴ اعلام کرد یک هلال شیعی میان ایران، عراق، سوریه و لبنان درحال شکلگیری است. این سخنان موضعگیری شخصی یک مقام اردنی نبود و براساس دستور کار آمریکایی شکل گرفت. این مواضع بهطور اساسی برای تسهیل اجرای طرح خاورمیانه بزرگ اتخاذ شدند. اتهام ایجاد هلال شیعی و دمیدن بر تنور منازعه مذهبی توان القاعده و گروههای بنیادگرای سنی در عراق را بهجای نبرد با آمریکا بهسمت نبرد با شیعیان عراقی منحرف کرد، حمله رژیمصهیونیستی به لبنان را با تصویر کردن به عنوان حمله تلآویو به شیعیان لبنانی مشروع ساخت و زمینههایی برای اجرای توطئه جهانی علیه سوریه در سال ۲۰۱۱ فراهم کرد. حاکم اردن بعدها متوجه خطایی شد که بخشی از آن بود. او تنها بخشی از طرح خاورمیانه را میدانست و از ابعاد کلی آن بیخبر بود. اردنیها بعدها و در اواخر کولاک تکفیریها در سوریه متوجه شدند غرب قصد دارد احتمالا اردن را بهعنوان وطن جایگزین فلسطینیها معرفی و با از بین بردن این کشور، فلسطین را در آن تاسیس کند. زمانی که در سال ۲۰۰۴ امان از طرح خاورمیانه جدید پیروی میکرد تنها ضدیت آن با جریان مقاومت را مدنظر داشت که بهزعم پادشاه اردن رقیب ساختار و نرمافزار حکومتی وی بود. علیرغم افتوخیزهای اردن اما امروز با وقایع فلسطین و حمایت تمامقد جریانات شیعی از ملت فلسطین در سایه خاموشی دیگران، دیگر منازعه شیعی- سنی قابلیت مطرحسازی مانند گذشته را ندارد و منطقه به صحنه درگیری دو گروه «طرفداران تسلیم» و «طرفداران مقاومت» تبدیل شده است.
خشم جهان عرب از آمریکا
عملیات مقاومت و عملکرد واشنگتن، خشم از ایالاتمتحده در غرب آسیا را تشدید کرده است. تظاهرات گسترده در پایتختها از امان تا منامه، صنعا تا بغداد، و رباط تا بیروت حاکی از حمایت گستردهای است که فلسطینیان در سراسر جهان عرب دریافت میکنند. رهبران و سیاستگذاران عرب در پاسخ به افکار عمومی در کشورهای خود چارهای جز محکومیت شدید اسرائیل و ابراز حمایت از آرمان فلسطین نداشتهاند. با توجه به تفاوت در روابط این کشورها با ایالاتمتحده و رژیمصهیونیستی، هر دولت عربی با شرایط کمی متفاوت روبهرو است. بااینحال پویایی در سراسر منطقه بر همه آنها فشار میآورد تا در دفاع از فلسطینیها صحبت کنند و حداقل درمورد اکثر کشورهای عربی، از انتقاد مستقیم از حماس خودداری کنند. قابلتوجه بود که عربستانسعودی- که تنها چند هفته پیش با رژیمصهیونیستی درحال عادیسازی روابط بود- در واکنش به عملیات حماس، طوفان الاقصی از اسرائیلیها بهعنوان «نیروهای اشغالگر» یاد کرد.