تارنگاشت عدالت
هیچ چیز بدون دلیل نیست. عملیات جنگیِ کنونی در اوکراین نتیجۀ مقدماتیِ دههها آتشافروزی نیروهایی است که اکنون خود را نگهبان حقوق بینالملل وانمود میکنند. اکنون کوتاهیِ جدیِ غرب در اتخاذ سیاستی به نفعِ صلحِ تماماروپایی، انتقام خود را میگیرد. پس از آنکه کشورهای پیمان ناتو حقوق بینالملل را به شدت زیر پا گذاشته و در سطح بینالمللی قانون قویترها را برقرار کرده بودند، ولادیمیر پوتین نیز دیگر دلیلی نمیدید که هنجارهای بینالمللی را رعایت کند. به خصوص که بایدن، رییسجمهور آمریکا، قبلا به طور تحقیرآمیز و بدون توجه به منافع روسیه با او برخورد کرده بود. کسانی که اشتباه کاشتند، اکنون شکایت میکنند، زیرا برداشت محصول مورد پسندشان نیست. بیرون راندن روسیه از اروپا از همان آغاز، استراتژیِ غیرقانونی و خطرناکی بوده است.
بیست و چهارمین روز ماه است. در بیست و چهارم مارس ۱۹۹۹، ناتو با نقضِ حقوقِ بینالمللیِ جنگ تجاوزکارانهای را علیه شهر بلگراد و جمهوری فدرال یوگسلاوی که در صلح عمیق به سر میبُرد، آغاز کرد. شورای امنیت و همکاریِ اروپا OSZE از چند روز قبل گزارش میکرد که اوضاع در کوزوو آرام است. این گزارشها از طرف منابع ملی آلمانی برای این خبر تهیه میشد. ناتو با قدرتِ رهبریِ آمریکا در رأس، در ماههای گذشته پیگیرانه خود را برای این روزِ حمله آماده کرده بود. توافقهای بین ایالات متحدۀ آمریکا و دولت بلگراد که برای راهحل مسالمتآمیزِ درگیری مطرح شده بود، برای تصمیمگیریهای ناتو بهگونهای پیچانده شد که آنها نیز مانع جنگ علیه یوگسلاوی نشد.
با جنگ علیه یوگسلاوی، نظم صلح بینالمللی نیز که در نتیجۀ دو جنگ جهانی در منشور سازمان ملل تجلی یافته بود، همزمان از بین میرفت. با نادیده گرفتن کامل منشور سازمان مللِ متحد و ممنوعیت خشونت و جنگ که در آنجا وضع شده، ایالات متحدۀ آمریکا با متحدان خود ناگهان حمله را آغاز کردند. عصر بیقانونیِ جهانیِ آمریکایی با استفاده از همچنین بمبافکنهای آلمانی علیه یوگسلاوی آغاز شد.
نخستین گلولۀ جنگِ ناقض حقوق بینالمللیِ فدراسیون روسیه علیه اوکراین به نوعی در ۲۴ مارس ۱۹۹۹ در جنگ ناتو علیه یوگسلاوی شلیک شد. در آن زمان، ایالات متحده دانسته از بین رفتن قوانین بینالمللی را برای رسیدن به اهداف خود در اروپا پذیرفت.
از آن زمان، دیدگاه حقوقیِ آنها با این واقعیت مشخص میشود که با جنگ تجاوزکارانه علیه یوگسلاوی که ناقض حقوق بینالمللی بود، آنها نه تنها حقوق بینالملل را که تا آن زمان با انحصار استفاده از قدرتِ سازمان ملل قابل اجرا بود، نابود کردند، بلکه، همانطور که کنفرانس براتیسلاوا که در آوریل ۲۰۰۰، از طرف سران وزارت خارجۀ آمریکا سازماندهی شده بود، به روشنی نشان داد، با جنگ علیه یوگسلاوی مورد نمونهای برای موارد مشابه در آینده ایجاد شد. از آن زمان، هر دولتی که بخواهد به اقدامی مانند اقدام ایالات متحدۀ آمریکا علیه یوگسلاوی دست بزند، میتواند به این موضوع تکیه کند. بدینسان فاجعه آغاز شد و از آن زمان هیچ دولت فدرالی در بُن یا برلین تلاشی برای بازگرداندن روند نابودی حقوق بینالملل نکرده است.
هر کسی که در آن زمان در زندگی سیاسی آلمان سهیم بود، میداند چه چیزی امید دهندۀ این جنگ ۷۵ روزه علیه یوگسلاوی بوده است. پیش از هر چیز هدف این بود که فدراسیون روسیه هرچه بیشتر از دریای آدریاتیک به سمت شرق رانده شود. روسیه دیگر نباید توان آن را پیدا میکرد که بر شرکای سنتیِ خود در پیرامون دریای آدریاتیک تأثیر بگذارد. با این حال، کنفرانس براتیسلاوا هدف گستردهتری را روشن کرد: بر اساس تصورات دولت آمریکا باید در سالهای بعد برای رسیدن به دو هدف در جنوب اروپا گامهایی برداشته میشد.
تصمیم غلط آمریکا در جنگ جهانی دوم باید تصحیح میشد. در آن زمان، از استقرار نیروهای زمینی آمریکایی در بالکان غفلت شد. این خطا باید هر چه زودتر جبران میشد. اما این فقط به عقب راندن نفوذ روسیه به مناطق شرق دریای سیاه محدود نمیشد. خودِ روسیه نیز باید از اروپا عقب رانده میشد. برای اینکار ضروری بود دیوار جدیدی بین دریای بالتیک/شرق و دریای سیاه کشیده شود. غربِ این دیوار قلمرو آمریکا محسوب میشود و شرق آن میتوانست روسیه یا کشورهای دیگر باشد. در هر حال، این منطقه دیگر همسایۀ مناطق زیر کنترل آمریکا در غرب این دیوارِ فراقارهای نیست.
سخنرانی ولادیمیر پوتین، رییسجمهور فدراسیون روسیه در پلنوم پارلمان آلمان در سال ۲۰۰۱، آگاهانه یا ناآگاهانه، طرح متقابل روسیه برای برنامههای علنی شدۀ براتیسلاوا بود. رییسجمهور گفت، کاملاً به معنای روح «خانۀ مشترک اروپایی» که دهها سال باعث وجد و شادمانی در اروپا شده بود، روسیه دستش را به سوی همسایگان غربیاش دراز میکند.
جنگ علیه یوگسلاوی باید خواست دیگری را نیز برآورده میکرد. نیروهای مسلح آلمان که باید قرارداد تسلیم بیقیدوشرط را در هشتم/نهم مه ۱۹۴۵ امضاء میکردند و از آن زمان خودشناسیِ تاریخیشان در سنتِ بخشی از نظم دولتی زیانهای جبرانناپذیری را متحمل شده بود، باید در آنچه ناتو آنرا عملیات نظامیِ موفقیتآمیز تلقی میکرد، شرکت داده میشدند. بر پایۀ ارزیابیِ آن زمان در بُن، هیچ چیز مهمتر از اعتماد به نفس نظامی نبود. این موضوع در بایگانی اسناد یافت نمیشود.
برای پروپاگاندا آماده شده بود
اکنون، در جنگ ۲۴ فوریۀ فدراسیون روسیه علیه اوکراین، سلاحها حرف زدند. از نظر تبلیغات، همه چیز از کمی قبل از کریسمس ۲۰۲۱ با گزارشهایی در بارۀ تمرکز نیروهای روسی در مرز روسیه-اوکراین آماده شده بود که باید زودتر به آن توجه میشد. برای مثال، در گزارش از اظهارنظرِ جو بایدن، رییسجمهور آمریکا، در بارۀ همتای روسیاش، رییسجمهور پوتین. اگرچه پوتین در ماههای پس از آن فقط به سختی میتوانست اظهارنظر رییسجمهور بایدن را که گفته بود، پوتین یک «قاتل» است، با لبخند نادیده بگیرد. اما به هر حال حرفی است که گفته شده بود.
رییسجمهور بایدن به طور هدفمند و بدون تردید دوستی میان ایالات متحدۀ آمریکا و روسیه را کمی پس از روی کار آمدنش از بین برد.
با این حال، ماجرا به همین جا ختم نمیشد، برای مثال، دیدار ویکتوریا نولند، معاون وزیر امور خارجۀ آمریکا در مسکو در آغاز اکتبر ۲۰۲۱ و گفتوگوهای او با برخی از کارگزاران بلندپایۀ روسی مبین آن بود. پوتین، رییسجمهور روسیه، قبل از جنگ با اوکراین در یک سخنرانی به صراحت گفت که ایالات متحدۀ آمریکا حق تصمیمگیری یک کشور مستقل را از روسیه سلب کرده است. گفته میشود که دیدار نولند نقشی تعیین کننده در این مورد داشته است. روند تحولات از آن زمان متأسفانه دیگر برای همه روشن است.
رابطۀ رویدادهای کنونی، که به جنگ علیه اوکراین مربوط میشود، با جنگ علیه یوگسلاوی ابعاد این بحران را روشن میکند.
آنچه در خاک اوکراین و به زیان مردم در اوکراین، در حال وقوع است، نیابتاً نمایندۀ مبارزۀ میان فدراسیون روسیه برای حفظ موجودیت مستقل خود و خواست ایالات متحدۀ آمریکا برای بیرون راندن روسیه از اروپا است.
این ناتو است که از مدتها قبل از طریق اوکراین تلاش میکند که از اوکراین به عنوان نک پیکان علیه روسیه استفاده کند، به ویژه که دیگر پنهان نمیکند که به چه میزانی خود را از یک اتحاد دفاعی بر اساس منشور سازمان ملل، با جنگ علیه یوگسلاوی به یک سازمان تجاوزکار جهانی تبدیل کرده است.
آیا مسکو باید این مسایل یا آن سلاحهای آلمانی در دست گردانهای-نازی در عملیات علیه سربازان روس در روسیه را که بلافاصله خاطرۀ سال ۱۹۴۱ را زنده میکند، نادیده بگیرد؟ این باید در محاسبات کسانی باشد که به دنبال اتمام فوری جنگ نیستند، بلکه میخواهند سهمی تعیین کننده در زهرآلود کردن روابط بین روسیه و آلمان برای مدتی طولانی داشته باشند.
هر کاری که غرب از زمان حملۀ فدراسیون روسیه به اوکراین برخلاف قوانین بینالمللی انجام داده است، باید بر پایۀ چشمانداز زیر داوری شود: آیا هیچ اقدامی در جهت پایان دادن به جنگ، حلوفصل اختلافاتِ شناخته شده بین روسیه و ایالات متحدۀ آمریکا، عقبنشینیِ نیروهای روسی و برطرف کردن آسیبهای گسترده وجود دارد؟ تمام اقدامات غرب که تاکنون انجام شده است، این تصور را پدید میآورد که استفاده از تحریمها همچنین تحقق براتیسلاوا در اروپا است. حتی اگر نباید وقایع مختلف را با هم مقایسه کرد، باید به یکی از علتهای اساسیِ جنگ جهانی در آسیا و اقدامات ایالات متحده علیه ژاپن اشاره کرد.
درست در زمان شروع جنگ علیه اوکراین، فیلم نبرد میدوِی Midway چند روز قبل از آن برای نخستین بار از تلویزیون آلمان پخش شد. فیلم با افکار یاماموتو، دریاسالار ژاپنی، در بارۀ آنچه که بین ایالات متحدۀ آمریکا و ژاپن پیش از حملۀ ژاپن به پرل هاربر Pearl Harbour رخ داده بود، آغاز میشد. اینها، همانطور که چند روز بعد آشکار شد، سخنانی برای شروع جنگ در مرکز اروپا بود که به سختی میتوان تعبیر دیگری داشت. این موضوع همچنین شامل برداشتی میشود که در جلسۀ ویژۀ پارلمان آلمان در روز یکشنبه، ۲۷ فوریۀ ۲۰۲۲، منتقل شد. ستون فقرات سیاسی و درک منافع آلمان در ساعتهای قبل از آن از دسترفته و رها شده بود.
علاوه بر این: در یکم مارس، وزیر دارایی فرانسه در گفتوگویی با کریستین امانپور در شبکۀ سی ان ان CNN گفت که هدفِ رویکرد غرب، استفاده از تحریمها علیه روسیه است: روسیه را باید به زانو درآورد.