شاید بسیاری از فعالین چپ مارکسی می دانند که پزشک متخصص، دکتر مرتضی محیط، سوابق مبارزاتی طولانی علیه امپریالیسم به رهبری امریکا و در دفاع از سوسیالیسم داشته است. ایشان در برنامه های تلوزیونی هفتگی خود بارها مدعی شده که «سوسیالیسم هنوز در هیچ کشوری به اجرا در نیامده و فروپاشی شوروی به این دلیل صورت گرفت که آنچه در انقلاب اکتبر روسیه رخ داده بود، اصلاً سوسیالیستی نبوده است.»
همه برنامه های تلوزیونی محیط در یوتیوب تحت عنوان کلی «استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی» پخش می شود، لذا جستجوی برنامه خاص فقط از طریق تاریخ انتشار ویدئو ممکن است. این موضوع اخیراً نیز در برنامه های ۳۰ ژوئیه و ۶ اوت ۲۰۲۲ مطرح شده است. برای آنکه از اطاله غیرضروری کلام جلوگیری شود، بر اتحاد شوروی تمرکز می کنیم.
واقعیت اینکه تحت حاکمیت اتحاد شوروی که نه با انقلاب توده ها، بلکه بدست عوامل داخلی و خارجی امپریالیسم تخریب شده، حتی تا واپسین دهه ی پیش از فروپاشی، این امکانات اجتماعی عرضه می شده است:
تحصیل رایگان از مهد کودک تا بالاترین سطح دانشگاهی؛ هیچکس بدون مسکن نبود؛ بیکاری وجود نداشت؛ درمان و بهداشت رایگان بود؛ همه آحاد جامعه از بدو تولد تا لحظه مرگ بیمه بوده اند؛ ضمن اینکه کتابخانه ها، سالنهای کنسرت موسیقی، سینما، تئاتر، باله و مراکز ورزشی و تفریحی سالم دیگر یا رایگان یا در حد رایگان در خدمت مردم شوروی قرار داشتند. خدمات شهری از جمله مترو، اتوبوس و قطار آن قدر ارزان بود که می توان گفت رایگان بوده اند. در اتحاد شوروی اصطلاحاتی چون «کودک کار» و «موجر و مستأجر» از ادبیات اجتماعی پاک شده بود. مشکل بیکاری تنها ۱۲ سال پس از انقلاب یعنی سال ۱۹۲۹ و به عبارت دقیقتر، طی فقط دو برنامه ۵ ساله، برطرف گردید، به گونه ای که درب اداره کاریابی تخته شده بود. اینها اساسی ترین نیازهای بشری به شمار می آیند و تنها با ارائه ی چنین سطحی از امکانات است که بشر می تواند با فراغ بال به سفر دست بزند، فرصت مطالعه داشته باشد، کودکان سالم و موفق تربیت کند، تغذیه مناسب داشته باشد و مسایل دیگر. در اتحاد شوروی هیچ کس مالک «ابزار تولید و زمین» نبود و منافع ناشی از آن با نظارت دولتی در اختیار همگان قرار می گرفت. در زمینه حقوق و آزادی های دمکراتیک، شاید مهمترین آن برابری حقوق زن و مرد باشد. در اتحاد شوروی بود که برای نخستین بار در تاریخ بشر، حقوق برابر با مردان به زنان اعطا گردید.
آیا چنین جامعه ای هیچ شباهتی به یک نظام «سرمایه داری»، حتی در ثروتمندترین کشور جهان، یعنی ایالات متحده آمریکا دارد؟ به عبارت دیگر، اگر این سوسیالیسم نیست، پس چیست؟! امیدواریم جناب محیط همانند چپگرایان افراطی از اصطلاح نخ نمای «سرمایه داری دولتی» در توصیف نظام سیاسی حاکم بر شوروی استفاده نکند. کدام نظام سرمایه داری حاضر است این همه خدمات اجتماعی را با چنین «سخاوتی» در اختیار شهروندان خود قرار دهد؟!
از حیث رشد صنایع و تکنولوژی، حتی وینستون چرچیل، دشمن آشتی ناپذیر اتحاد شوروی، تصدیق کرد که ژوزف استالین، معمار اصلی انقلاب، «جامعه عقب مانده سرواژ با صنعت خیش و گاو آهن را تحویل گرفت و آن را به قدرت اقتصادی دوم جهان مبدل کرد.» از این گذشته، اتحاد شوروی نخستین ماهواره، نخستین فضانورد مرد و زن، نخستین اینترنت و نخستین گوشی موبایل را به جهان عرضه کرد که برخی از این حقایق به لطف تبلیغات غرب از دید جهانیان پنهان مانده اند. این همه دستاوردهای عظیم، با توجه به وضعیت «نقطه آغازین» آن، آیا می توانست در یک جامعه سرمایهداری رخ بدهد؟ همه این اتفاقات در حالی رخ داد که اتحاد شوروی از لحظه ظهورش تا چندین سال با تهاجم گسترده ی قوای امپریالیستی و همدستان داخلی شان مواجه بود و هنوز آثار ویرانی های جنگ جهانی اول و ضد انقلاب جان سخت، مرتفع نشده بودند که این کشور با عظیم ترین و در عین حال وحشیانه ترین حمله نظامی از سوی آلمان نازی و متحدانش مواجه گردید؛ جنگی که جان ۲۷ میلیون شهروند شوروی را گرفت. افزون بر این، اتحاد شوروی در سرتاسر حیات ۷۴ ساله اش زیر تحریم های اقتصادی دول امپریالیستی بوده است.
محیط به درستی از لنین نقل می کند که او پس از وقوع انقلاب اکتبر روسیه، در انتظار انقلاب های سوسیالیستی در کشورهای از نظر اقتصادی توانمندتر در اروپا بود تا به کمک آنها بتواند سوسیالیسم را در روسیه پیاده کند، ولی آن آرزو محقق نگردید. اما ارائه ی «سیاست های اقتصادی نوین» یا «نپ» از سوی لنین که حزب بلشویک (کمونیست) آن را در دهمین کنگره خود در ۱۹۲۱ به تصویب رساند، به خلاف نظر دکتر محیط، به این دلیل نبود که او می خواست آن را جایگزین برنامه سوسیالیستی بکند. این «عقب نشینی» لنین موقتاً به نفع بورژوازی (ملی) بود و خود او نیز اظهار داشت که نباید از آن وحشت داشت، زیرا وحشت اصلی او از «فقر شدید» بود که در اثر هرج و مرج ناشی از جنگ جهانی اول و جنگهای داخلی علیه ضد انقلاب پدید آمده بود. این اقدام لنین که برای پیشگیری از سوسیالیسم به قول خودش «لجوجانه» بود، نتایج مثبتی در پی داشت و جامعه را به سوی آرامش سوق داد. اما واقعیت این است که طرح «نپ» پس از کمتر از دو سال توسط خود لنین لغو گردید، زیرا «کولاک ها» (دهقانان مرفه) در همان دوره «نپ» اوضاع بهتری پیدا کردند و به نحوی با انقلاب از درِ سازش درآمدند؛ هرچند اینان در خلال جنگ جهانی دوم قصد داشتند به کمک آلمان نازی دولت شوروی را براندازند که بررسی این امر به بحث حاضر ارتباطی ندارد.
در فروپاشی شوروی که جناب محیط آن را ساده سازی می کنند، مسایل متعددی دخیل بوده است که اهم آنها از این قرارند:
۱. واقعیت اینکه، حساسیت و خصومت امپریالیسم به اتحاد شوروی نسبت به سایر دولتهای سوسیالیستی در اروپای شرقی که نه در اثر انقلاب، بلکه در پی مبارزات ضد فاشیستی در جنگ جهانی دوم به قدرت رسیده بودند، تنها بخاطر حاکمیت سوسیالیستی در شوروی نبود، بلکه به دلیل ذخایر طبیعی استثنایی این کشور نیز بود که دارای رتبه نخست در جهان است. طرح برژینسکی برای تجزیه خود فدراسیون روسیه پس از تجزیه اتحاد شوروی نیز از همین منظر بود. خود آلمان نازی نیز چنین نگرشی در مورد شوروی داشت، همان طور که امروزه هم می بینیم که صنایع آلمان بدون مواد خام روسیه کنونی نمی توانند به حیات خود ادامه دهند. لذا، امپریالیسم به عناوین گوناگون چه سخت افزاری یا نرم افزاری می کوشید اتحاد شوروی را تضعیف کند. البته، این حساسیت به دلیل کمک های بی دریغ اتحاد شوروی به جنبشهای رهائی بخش ملی و سوسیالیستی نیز بوده است.
۲. حزب کمونیست چین با اتخاذ سیاست راست روانه و اتحاد با امپریالیسم غرب علیه شوروی، ضربات جبران ناپذیر به این کشور وارد ساخت، در حالی آن حزب پیروزی خود در انقلاب ۱۹۴۹ را مدیون شوروی است.
۳. کمکهای مالی، تسلیحاتی و لجستیکی شوروی به جنبش های رهایی بخش در سرتاسر جهان؛ تحریمهای اقتصادی غرب در تمام دوران استقرار سوسیالیسم در این کشور؛ مسابقه ناگزیر تسلیحاتی شوروی با امریکا که دارای بودجه سرسام آور و رقابت ناپذیر نظامی است؛ و مداخله نظامی شوروی در افغانستان علیه بنیادگرایان اسلامی مورد حمایت غرب، هزینه های کمرشکنی را به اتحاد شوروی تحمیل کرده بود.
۴. در دهه های پایانی اتحاد شوروی، حضور عناصر نفوذی در سازمانها و شرکت ها که مأموریت شان کارشکنی های سازمان یافته برای ناکارآمد نشان دادن سوسیالیسم بود، نقش بسیار مخربی بازی کرد.
۵. سوسیالیسم نظامی است طبقاتی، ولو با فاصله های طبقاتی کمتر، لذا بازگشت سرمایه داری در صورت عدم محافظت شایسته از آن امکان پذیر است. با آمدن نیکیتا خروشچف به رهبری حزب کمونیست شوروی پس از درگذشت استالین، انحرافات ساختاری در این حزب آغاز شده بود که پذیرش جریان «اصلاح طلب» در درون حزب که راه را برای بازگشت ضدانقلاب فراهم کرده بود، از آن جمله بوده است. از درون همان جریان رفرمیست بود که عاقبت امثال بوریس یلتسین و میخائیل گورباچف ظهور کردند. اینان و وابستگان فکری شان امروزه به همدستی با غرب در «انحلال» اتحاد شوروی متهم هستند. پس از آغاز «عملیات ویژه روسیه» در اوکراین، مقاماتی از سطوح بالای دولت فدراسیون روسیه خواستار شناسائی این تیم غربگرا به عنوان «خائن» به اتحاد شوروی شده اند.