آیا راه حل دوکشور امروز عملی است؟

تارنگاشت عدالت

 

 

نویسنده: دومنیکو لوسوردو

برگرفته از کتاب زبان امپراتوری

انتشارات پاپی روسا ۲۰۰۷

 

 

خواست اسرائیل به رسمیت شناخته شدن آن توسط  مردم فلسطین و منطقه است. ولی سئوال این‌جاست که مردم فلسطین باید کدام اسرائیل  را با کدام مرز به رسمیت بشناسند؟ با مرزهای ۱۹۴۸، آنگاه که  جمعیت آن کمی بیش از یک میلیون نفر بود با مرزهای ۱۹۶۷ و یا با مرزهای کنونی با  بیش از ۹ میلیون نفر جمعیت که به دنبال  روند استعماری شهرک سازی سریع گسترش می‌یابد و هیچ فضایی برای وجود یک کشور فلسطینی واقعی باقی نمی‌گذارد و  تنها  بانتوستان‌های تکه تکه و غیر مرتبط و یا  رزروایشن‌های بومی به بار آورده است؟

«… اما در مقابل گفته می‌شود، آیا  خود داری از به رسمیت شناختن اسرائیل دلیل غیرقابل انکاری برای ادامه وجودیهودی‌‌ستیزی در بین فلسطینیان و جهان عرب نیست؟ ما در اینجا مجدداً با یک سئوال مشروع و به جا روبه‌رو هستیم، البته به این شرط که یک‌جانبه و دگماتیک مطرح نشود. اگر قرار باشد که خودداری از  به رسمیت شناختن حق یک خلق در تاسیس  کشور مستقل خود مترادف با نژادپرستی باشد، باید این امر در مورد همه صدق کند. وضعیت در محل بی‌ابهام نشان می‌دهد کدام خلق است  که حقوق ملی‌اش از ده‌ها سال پیش به این طرف زیرپا نهاده شده است. علاوه براین معروف است که شارون،  سلف پیشین نخست وزیر فعلی در طول بخش عمده‌ای از عمر خود ایده یک کشور فلسطینی را با وحشت  رد می‌کرد. حتی پس از چرخش فرضی‌اش، این چشم‌انداز را  در حقیقت بلوکه  کرد، به این شکل که سیاست شهرک سازی را  شکوفایی بخشید  و شهرک‌نشینان  را به عنوان «گل سرسبد خلق یهود» مورد ستایش و تقدیر قرار داد. ما با سیاستی رو به رو هستیم که هدفش این بود « خلقی را مدام  در  وضعیت  مهاجرت نگاه دارد». اگر رهبران ایران و حماس متهم به یهودی‌ستیزی باشند، باید ما در رابطه با رهبران اسرائیل از  نژادپرستی  ضدعربی سخن بگوییم. در واقع آدر رابطه با مردم فلسطین مشکل چیز دیگری است: آنها باید کدام اسرائیل  را با کدام مرز به رسمیت بشناسند؟ با مرزهای ۱۹۴۸، با مرزهای ۱۹۶۷ و یا با مرزهایی که به دنبال  روند استعماری سریع پدید می‌آید و هیچ فضایی برای وجود یک کشور فلسطینی واقعی باقی نمی‌گذارد، بلکه  تنها  برای  بانتوستان‌های تکه تکه و غیر مرتبط و یا  رزروایشن‌های بومی؟ اگر دقیق‌تر بنگریم ‑ و این امر از طرف مربوطه ادعا شده‑ موضع حماس  در خودداری از  به رسمیت شناختن یک طرفه یک «خواست  قاطع برای  عمل متقابل» است.

خواست اسرائیل به رسمیت شناخته شدن آن توسط  مردم فلسطین و منطقه است. ولی سئوال این‌جاست که مردم فلسطین باید کدام اسرائیل  را با کدام مرز به رسمیت بشناسند؟

 ظاهراً موضع رئیس جمهور ایران احمدی‌نژاد  رادیکالتر بود. به نظر او  ازبین رفتن اسرائیل به عنوان یک کشور «مصنوعی»، محتوم به نظر می‌رسید. این  نحوه دید از طرف غرب   اغلب به عنوان  نشانه عزم تکرار قتل مردمان یهود محکوم می‌شد. ولی این تعبیر فقط یک  ابزار کمکی  برای پلمیک بود. یک روزنامه‌نگار   روزنامه “اینترناشنال هرالدتریبیون”، روزنامه‌ای که مظنون به  یهودی‌ستیزی نیست نزدیکتر به حقیقت نوشت، که ما در اینجا با اشاره به یک  «امر غیرقابل اجتناب تاریخی» رو به رو هستیم و نه  با «بیان یک سیاست». از این رو باید به خاطر داشت که برخی از شخصیت‌های مشهور غربی نیز قبلاً فرصت و مشروعیت  تاسیس اسرائیل را  مورد شک و تردید قرار داده بودند:  کارل پوپر در محافل خصوصی  بدون تزلزل از یک «خطای فاجعه‌بار» سخن می‌گفت.  قضاوت آرنت حتی  مهم‌تر بود که در ماه مه  ۱۹۴۶علناً « بی‌عدالتی  اعمال شده در حق اعراب » را می‌پذیرفت. رئیس جمهور ایران مرتکب این  خطای بزرگ شد که  به طور روشن  بین  حکم تاریخی و  برنامه سیاسی  تفاوت قایل نشد. ما می‌توانیم بگوییم که تاسیس ایالات متحده آمریکا که درد و رنج فراوانی برای سرخپوستان به ارمغان آورد و آن را تشدید کرد  ولی بلافاصله برای همگان روشن  و مبرهن است که  غیرممکن بتوان وضعیت را به دوران قبل از  ورود مهاجرین اروپایی به شمال آمریکا بازگرداند. و روی‌هم رفته دلیلی وجود ندارد  که بخواهیم در مورد تاسیس اسرائیل  استدلال دیگری ارایه کنیم.  البته در قیاس با احمدی نژاد، زمانی که  جهان عرب و اسلام  خواستار  جبران اخلاقی برای بی‌عدالتی‌هایی، که با تاسیس «دولت یهودی»  وبه دنبال آن تبعید و بیرون راندن مردم متحمل شده بود، می‌شود، کسانی که عجله دارند تا یک برنامه نسل‌کشی را القا کنند مرتکب یک خطای عکس می‌گردند.

مرزهای ۱۹۴۸، آنگاه که  جمعیت آن کمی بیش از یک میلیون نفر بود با مرزهای ۱۹۶۷ و یا با مرزهای کنونی با  بیش از ۹ میلیون نفر جمعیت که به دنبال  روند استعماری شهرک سازی سریع گسترش می‌یابد و هیچ فضایی برای وجود یک کشور فلسطینی واقعی باقی نمی‌گذارد

علاوه براین واقعیت امروز را نباید فراموش کرد. اگر  روند کلنی‌سازی سرزمین‌های فلسطینی که بسیار توسعه یافته است را در نظر گیریم و بخواهیم از ترس اعراب از  ایجاد یک  «اسرائیل بزرگ و از نظر نژادی خالص» که برپایه تبعیض منفی اعراب بنا شده  جلوگیری کنیم،  تنها راه عملی  «تاسیس یک دولت دوملیتی یک دست از یهودیان و اعراب، از اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها » و وداع با  اسرائیل امروزی به عنوان «دولت یهودی» که در این بین به یک  آناکرونیسم و یا زمان پریشی مبدل گردیده است، خواهد بود. در واقع این نتیجه یک تحلیل منطقی و مستند است که تاریخ‌شناس آنگلوآمریکایی یهودی تبار  در  New York Review of Book منتشر کرد. و این تحلیل مشابه نظر  روشنفکر مشهور آمریکایی فلسطینی‌تبار، “ادوارد و. سعید”  نیز که در سال ۲۰۰۳ فوت کرد، بود.

احتمالاً  چشم‌اندازی که در اینجا مطرح شد، خیال‌پردازانه و اوتوپیک است. مانند  فلسطین همین‌طور در اسرائیل نیز  در این بین یک هویت مستقل ملی حاکم شده است. اما در مورد اسرائیل آیا موضوع یک هویت اسرائیلی با  سهیم کردن اقلیت عربی است و یا  یک هویت مطلق اسرائیلی  که مدام بخش‌های سیاسی قابل توجهی از  «دولت یهودی» خواستار آنند، با کنار گذاشتن و یا حتی  تبعید و بیرون راندن اعراب اسرائیلی؟  اگر به مشکلی که معرف حضور ما هست فرضیه  دولت ملی فلسطینی را که در اثر  روند شهرک‌سازی  مداوم  روز به روز  بی‌معنی‌تر می‌شود  اضافه کنیم، نتیجه‌گیری که  محققین نامبرده کرده بودند به خوبی قابل درک خواهد بود.

در جستجو برای یافتن راه حل اگر  رئیس جمهور ایران را، که مسّر است، اروپا و نه مردم فلسطین باید برای  جنایات یهودی‌ستیز خود  غرامت بپردازد، یهودی‌ستیز معرفی کنیم،  کار به جایی نخواهد رسید. همان‌طور که خواهیم دید این نظر، نظر تاریخ‌شناس  مشهور زمان خود، توین‌بی هم بود که در تاسیس کشور اسرائیل تایید  «اصل بدبینانه‌ای» را می‌دید که برای  کارهای بد دیگران «باید  مردم بی‌دفاع غرامت می‌پرداختند». انسان می‌تواند و باید با شدت کوشش‌های احمدی‌نژاد را  که واقعیت و رادیکال بودن «راه حل نهایی» را نفی می‌کرد، محکوم کند. این کوشش‌ها به نحوه  ناشیانه و  نامناسبی بیان‌گر آرزوی جلب توجه عام به سوی  درد و رنج و بی‌عدالتی که مردم فلسطین و اعراب متحمل شده‌اند است، مردمی که در وضعیت فلاکتبار خود، قربانیِ قربانی شدگانند (فرمول مشهوری که سعید بیان کرده بود). و از طرف دیگر مطمئناً کمکی به کارما نمی‌کند  که بخواهیم از یک طرف خاطره وحشت  و تراژدی که در تاریخ بشری هرگز  فراموش نمی‌شود را زنده نگاه داریم  ولی از طرف دیگر ادعا کنیم  خطری که زناشوئی‌های مختلط برای جهان یهودی پدید می‌آورد  بدتر از آئوشویتس است. این‌گونه توضیحات می‌توانست جو گسترده سوءظن در جهان عرب و اسلام را تشدید کند. این‌طور به نظر می‌رسید که  برخی از  محافل عربی وقتی سعی داشتند طوفانی را که بر آنها نازل شده بود و ده‌ها سال ادامه داشت توضیح دهند حتی  دست به دامن  “پروتکل بزرگان صهیون”  می‌شدند. برای توضیح این پدیده خشونت فرهنگی که به هرحال محدود به نظر می‌رسید، اصلاً مفید نبود که به مقوله یهودی‌ستیزی، یعنی به ایدئولوژی تکیه کرد ، که از نظر تاریخی در خدمت این بود که سرکوب  مداوم  یهودیان در اروپای شرقی و محدودیت‌های سیاسی در غرب را توجیه کند. پس از اسرائیل،  ایران در خاور میانه  کشوری است که در آن ۲۰ هزار  یهودی زندگی می‌کنند و سخنوری  ستیزه‌جویانه ضداسرائیلی تهران ظاهراً پیامد ملموسی برای آنان ندارد. و همین‌طور در تهران گرایشی برای بیرون راندن و تبعید یهودیان، مشابه «انتقال» اعراب که رویای برخی از محافل اسرائیلی است، دیده نمی‌شود. اشاره تاسفبار به  “پروتکل‌ها” حداکثر بیان ناتوانی از درک روندی است که در مدت نسبتاً کوتاهی صورت گرفت و تنها طی چندین دهه خاور نزدیک را به تحت‌الحمایه آمریکا‑اسرائیل مبدل ساخت. به هرحال  آن کشورهای غربی  از جمله ایالات متحده آمریکا که برخلاف جهان اسلام به  طور مستقیم اسطوره شومی را که به «راه حل نهایی»  منجر شد ترغیب  کردند، حق درس دادن به دیگران را ندارند. احمقانه در سطح تئوریک و غیرقابل قبول در سطح اخلاقی (هرچند در سطح  روحی‑روانی قابل درک) توقع  به ویژه کشوری  چون آلمان است که با بی‌تفاوتی در مقابل  تراژدی مردم فلسطین به خاطر  وحشت بی‌نظیری  که در گذشته بر یهودیان وارد کرده بود، طلب آمرزش کند.»