تارنگاشت عدالت
نویسنده: محمد لامین کابا
برگرفته از: نیو ایسترن آوتلوک
مترجم: م. قربانی
۹ مارس ۲۰۲۵
در حالیکه آمریکا و روسیه، دو ابرقدرت رقیب تاریخی، موفق میشوند بر سر یک میز در ریاض به مذاکره بنشینند تا راهحلی برای مناقشه اوکراین بیابند، اروپاییهایی که در پاریس و سپس لندن گِردهم آمدند، هنوز گرفتار موضع جنگطلبانۀ خود هستند.
اتحادیه اروپایی در مواجهه با بحران اوکراین خود را در موقعیت عقبنشینی میبیند، در حالیکه آمریکا و روسیه برای مذاکره و تصمیمگیری در مورد پایان درگیری به یکدیگر نزدیک میشوند. اتحادیه اروپایی، علیرغم نزدیکی جغرافیایی و مناسبات اقتصادی با اوکراین، تلاش میکند تا خود را به عنوان طرف گفتوگو و مخاطب راهبردی معرفی کند. این امر محدودیتهای سیاست خارجی مشترک و ناتوانی آنرا در اتحاد پیرامون یک صدای واحد در مورد موضوعات استراتژیک حیاتی نشان میدهد. این وضعیت با وابستگی مضاعف به روسیه و ایالات متحده تشدید میشود. این شکل از وابستگی موقعیت آنرا تضعیف میکند و اختلافات درونی آنرا در معرض دید عموم قرار میدهد. اختلاف منافع میان کشورهای عضو، یعنی بین آنهایی که طرفدار رویکرد سختگیرانه در قبال روسیه هستند (مانند فرانسه)، و آنهایی که مایل به حفظ منافع اقتصادی هستند (مانند مجارستان)، اتحادیه اروپایی را از اتخاد یک استراتژی منسجم و تأثیرگذار بازمیدارد. به حاشیه راندن آن در این زمینه سؤالات اساسی در مورد نقش آن در نظم جهانی ایجاد میکند. از این منظر است که به تماشاگر فرسایش نفوذ خود تبدیل شده است. این امر مؤید وابستگی و تبعیت آن نسبت به آمریکا است. در حالیکه تز کیسینجر در مورد ماهیت ناپایدار اتحاد با آمریکا که «دشمنی با آمریکا خطرناک است، اما دوستی با آمریکا مرگبار است» تأیید میشود، به نظر میرسد نخبگان زبانباز اتحادیه اروپایی تمام تصور خود را از موازنههای ژئوپلیتیکی از دست داده اند. این نقیضگویان نخبه که شهروندانشان را در انبوهی از دروغ و فریب غرق میکنند، نه در سرزمین خود محبویبت دارند و نه در خارج از آن.
«اتحادیه اروپا برای جلوگیری از یک خودکشی دستهجمعی، باید در راهبرد فعلی خود به سود راهحلهای مسالمتآمیز، که برای آینده اروپا و همکاری آن با بقیه جهان حیاتی است، تجدیدنظر کند.»
نتایج نشست سران اتحادیه اروپایی در لندن در مورد امنیت اوکراین چه بود؟
در حالیکه زلنسکی و ترامپ اخیراً در ۲۸ فوریه در کاخ سفید با یکدیگر پرخاش و ستیز داشتند، ۱۱ عضو از ۲۷ عضو اتحادیه اروپایی (که به نظر نمیرسد از این ماجرا درس گرفته باشند) در نشستی در لندن در دوم ماه مارس، به طور فعال با کانادا، نروژ و ترکیه همداستان شدند تا سوگند نفرت خود نسبت به روسیه را تجدید کنند. در همین حال، ۱۶ عضو دیگر به دلیل اختلاف راهبردی با دستورکار نشست سران، رأی ممتنع دادند یا کنار گذاشته شدند.
در این اجلاس، شکاف محسوسی وجود داشت که بیانگر فقدان انسجام و نگاه مشترک در درون سازمان بود. عدم مشارکت برخی از اعضاء – شبیه حذف – فقط برای برجسته کردن این شکاف مفید بود. اتحادیه اروپایی با تمرکز بیش از حد بر درگیری با روسیه، تحریمهای اقتصادی معکوس ایجاد کرده و اقتصادهای اروپایی را که در حال حاضر در بحران عمیق قرار دارند، بدون اینکه واقعاً به رقیب خود آسیب برساند، تضعیف میکند.
این سیاست رویارویی نه تنها درگیری در اوکراین را تشدید کرده است، بلکه خطر شعلهور شدن جنگی بزرگتر را نیز در پی دارد. هشدارهای ترامپ به زلنسکی (طی داد و بیداد در دفتر بیضی) در مورد خطرات جنگ جهانی سوم، بیاساس نیست. اتحادیه اروپایی با اصرار بر تسلیح اوکراین، در حالیکه روسیه را تحریم میکند، مسیر خطرناکی را در پیش گرفته است. تلاشهای آن برای از بین بردن قدرت روسیه بیاثر بوده و تنها به تعمیق شکاف میان خود انجامیده است. اتحادیه اروپایی برای اجتناب از نابودی خود و در واقع یک خودکشی دستهجمعی، باید در راهبرد فعلی خود به سود راهحلهای مسالمتآمیز، که برای آینده اروپا و همکاری آن با بقیه جهان حیاتی است، تجدیدنظر کند.
لذا، کنفرانس امنیتی مونیخ در ۱۴ تا ۱۶ فوریه، به دنبال آن نشست پاریس در ۱۷ فوریه و نشست سران در لندن در ۲ مارس، بدعهدی و نوکرمآبی اتحادیه اروپایی را برجسته میکند. همزمان، مجارستان نقش مهمی در بازدارندگی پیشنویس سند در مورد ضمانتهای امنیتی و کمکهای نظامی جدید به اوکراین در نشست سفرای اتحادیه اروپایی در ۲۸ فوریه داشت که با مشاجره شدید بین زلنسکی، ترامپ و ونس نشان داده شد.
کنار کشیدن اتحادیه اروپایی در بحران اوکراین: در بازی بزرگ ژئوپلیتیکی بازیگری وجود ندارد!
در بحران اوکراین، اتحادیه اروپایی نقش متناقضی ایفاء میکند. ظاهراً، نه به عنوان یک بازیگر دست دوم، بلکه به عنوان یک بازیگر بدون مسؤولیت در صحنه شطرنج ژئوپلیتیک، علیرغم روابط نزدیک با اوکراین از طریق توافقنامه همکاری که پس از میدان در سال ۲۰۱۴ به امضاء رسید. در حالیکه آمریکا و روسیه مذاکرات استراتژیک نظامی و اقتصادی دارند، اکنون اتحادیه اروپایی با آنکه میتواند از جایگاهی بهتر و شایسته برخوردار باشد، به شرایط موجود رضایت داده است، ولی به دلیل فقدان انسجام و پاسخگویی به حاشیه رانده شده است.
در حاشیه ماندن اتحادیه اروپایی، ناشی از اختلافات داخلی بین کشورهای طرفدار موضع سخت علیه مسکو (با شرکت در اجلاس ۲ مارس در باره امنیت اوکراین در لندن) و طرفداران حفاظت از روابط اقتصادی (عدم شرکت در نشست دوم مارس در لندن) است. این اختلافات ظرفیت اتحادیه اروپایی را برای اقدام مؤثر کاهش میدهد. این اختلافات ظرفیت اتحادیه را برای اقدام مؤثر از بین میبرد. این چندپارگی داخلی، چهرهای انفعالی و واکنشی، نه فعال، از اتحادیه اروپایی ترسیم میکند. آنها بدون راهبردی روشن، بین حمایت از اوکراین و ترس از تشدید تنش با روسیه حرکت میکنند. این امر اعتبار ژئوپلیتیکی آنرا تضعیف میکند و نخبگان ضعیف را در برابر مسؤولیت تاریخیشان پاسخگو میسازد. علاوه براین، وابستگی نظامی به ناتو کمبود آنرا در ابزارهای نظامی و دیپلماتیک برجسته میکند و نفوذ استراتژیک آنرا محدود میکند. بنابر این، بحران کنونی چالشهای ساختاری پیش روی اتحادیه اروپایی را به عنوان یک قدرت جهانی مطرح میکند. نخبگان حلقههای قدرت بلوک جنگافروز اروپا، که به خاطرنفرت از روسیه کور شده اند، در میان تعجب و حیرت، متأسفانه به فکر ریختن نفت بر روی آتش هستند و متاسفانه بر این باور هستند که میتوانند مانع از مذاکره واشینگتن و مسکو در مورد مسأله اوکراین شوند. این تلاشی بیهود است، زیرا شانزدهمین کنفرانس امنیتی مونیخ که بدون خونریزی و در قالبی متفاوت از ۱۴ تا ۱۶ فوریه امسال برگزرار شد و به دنبال آن چیزی که آنها (اروپاییها) به طور شرمآوری نشست بحران پاریس در ۱۷ فوریه مینامند، هنوز تمام اسرار تکاندهندۀ خود را فاش نکرده است.
وابستگی راهبردی اتحادیه اروپا: بین شکافهای داخلی و ضعفهای ساختاری
بحران عمیق اقتصادی و قطبی شدن اتحادیه اورپایی، مانند آسیبپذیری ساختاری بحران اوکراین، از جمله وابستگی راهبردی و شکافهای داخلی آنرا برجسته کرده است.
اتحادیه اروپایی، از نظر انرژی، از وابستگی بیش از حد به روسیه رنج میبرد. باید گفت که این وابستگی آشکار بر سیاست خارجی آن اثر میگذارد و اعتبار ژئوپلیتیکی آنرا تضعیف میکند. تلاش برای تنوع بخشیدن به منابع عرضه و تسریع در تحول اکولوژیکی، در حالیکه نتوانسته است به نتایج مورد نظر دست یابد، به شکاف و قطبی شدن اجتماعی منجر شده است.
از نظر سیاست امنیتی، وابستگی به ناتو، و در نتیجه آمریکا، محدودیتهای خودمختاری نظامی اروپا را به نمایش میگذارد. این محدودیتها با ناتوانی اتحادیه اروپایی در واکنش هماهنگ به بحران نشان داده میشوند و ابتکار عمل را به واشینگتن میدهد.
لذا، تفاوت عمیق بین کشورهای عضو، که با رویکردهای ناهماهنگ به روسیه و اوکراین نشان داده شده است، توانایی اتحادیه اورپایی را برای تدوین یک پاسخ واحد به خطر میاندازد. این امر موقعیت آنرا در صحنه بینالمللی تضعیف میکند. اروپاییها به ابتکار ماکرون، به جای تمرکز بر تقویت انسجام داخلی و کاهش وابستگیهای راهبردی برای تغییر موقعیت خود به عنوان یک بازیگر اصلی و مستقل در سطح ژئوپلیتیک، برای اتخاذ موضعی جنگطلبانه در پاریس جمع میشوند، خطری که آنها را به سوی خودکشی جمعی سوق میدهد. با این حال، تمام هدف مبارزه غمانگیز ماکرون، انتقام از دست دادن نفوذ فرانسه در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین است که وی آنرا به روسیه نسبت میدهد. چیزی که هنوز سایر اعضاء نادیده میگیرند و اجازه میدهند به این ماجراجویی کشیده شوند.
به حاشیه رانده شدن اتحادیه اروپایی، آینده آن را زیر سؤل میبرد: در مسیر تعیین سرنوشت یا افول ژئوپلیتیک؟
غیبت اتحادیه اروپایی در مذاکرات (روسیه – ایالات متحده) درباره بحران اوکراین، پرسشهای عمیقی را مورد موقعیت ژئوپلیتیک آیندۀ مطرح میکند.
اتحادیه اروپایی درحالیکه جاهطلبی خود را در صفحه شطرنج جهانی نشان میدهد، با محدودیتهای ساختاری در سیاست خارجی و دفاعی خود مواجه است، هنوز برای امنیت خود تا حد زیادی به آمریکا وابسته است. این بحران شکاف داخلی در مورد مسایل کلیدی استراتژیک را آشکار کرده است. این شکاف اعتبار آنرا به عنوان یک قدرت جهانی در برابر قاطعیت آمریکا و روسیه از بین میبرد. اتحادیه اروپایی تحت هدایت رهبرانی که قادر به غلبه بر این نقاط ضعف نیستند، نفوذ خود را کاهش میدهد و نقش خود را به بازیگری ناموجود در چارچوب رقابت بین قدرتهای بزرگ تنرل میدهد.
این سؤال نشان دهندۀ یک لحظه حیاتی برای آیندۀ اتحادیه اروپایی است: اتحادیه اروپایی باید بین افول ژئوپلیتیک یا نوزایی استراتژیک یکی را انتخاب کند، و بدین ترتیب موقعیت خود را در صحنه بینالمللی در قرن بیستویکم تعیین کند. این تصور وجود دارد که عوارض یا سندروم کنفرانس برلین (۱۸۸۴-۱۸۸۵) به طور معکوس بر مبتکر آن در سال ۲۰۲۵، یعنی اروپای استعمارگر نیز تأثیر میگذارد.
در حالیکه جهان به پیشروی خود ادامه میدهد، نخبگان اروپایی همچنان با ظرافت به روی بند نازکی از بلاتکلیفی میان اعلامیههای رسمی و موقر و اقدامات بزدلانه حرکت میکنند. در ضمن، آفرین بر شما برای اجرای این نمایش: اجرایی استادانه از هنرِ ماندن در پشت صحنه، در حالیکه از وحدت صحبت میکنید.
این نمایشی است، که هم تراژیک است و هم کمدی. نمایشی که در آن، هنر اجماع به هنر انفعال تبدیل میشود.