احساس پیشرفت نسبت به آینده ایران چیزی است که بهشدت از نظر اجتماعی مردم ما به آن نیاز دارند و اتفاقی که با حمله سپاه رخ داد میتواند یک نقطهعطف یا نقطه عزیمتی باشد که ما را به سمت فراگیری احساس پیشرفت در قلمروهای مختلف ببرد.
من فکر میکنم اولین و مهمترین نکته درباره عملیات پهپادی – موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فراتر از همه گفتهها، شنیدهها و حتی ادعاها و تکذیبیههایی که انجام میشود، احیای بازدارندگی است و امیدوارم که با طراحی و عملیاتی که انجام شد، این اتفاق افتاده باشد و سطح بازدارندگی ایران ارتقا پیدا کرده باشد. اما اتفاقی که همه ما با افتخار شاهد آن بودیم، توانایی این را دارد که فرصتی برای ترمیم شکافهای اجتماعی به وجود آمده در کشور را به ما بدهد و سطح همبستگیمان را در این شرایط بالا ببریم. به این معنا که در یک راهبرد ملی، بین سیاست داخلی و سیاست خارجیمان توازن ایجاد کنیم؛ چراکه ما واقعا نیازمندیم همانقدر که در سطح سیاست خارجی قدرت بازدارندگیمان را بالا میبریم و امنیت ملی خارجی را تامین میکنیم، ضریب انسجام اجتماعی و امنیت داخلیمان را هم ارتقا بدهیم. البته اگر به این ایده معتقد باشیم که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است و این دو مکمل هم هستند، کار آسانتر میشود؛ چون دیگر چنین توقعی، بیجا نیست. اگر از این فضای بهوجود آمده برای ترمیم شکافهای اجتماعی و افزایش همبستگی استفاده نکنیم این فضا به ضد خودش تبدیل میشود.
اینطور به نظر میرسد که ما در چند سال اخیر به نوعی از غیاب یک راهبرد ملی واحد در داخل کشور رنج بردهایم درحالیکه در سیاست خارجی کمتر چنین خلأیی را حس میکنیم. کافی است تصور کنیم اگر انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی مثلا با مشارکت بالای ۶۰ درصدی مردم برگزار میشد، الان ما چه شرایطی داشتیم؟ مردم چه احساسی نسبت به انجام این عملیات داشتند؟ آیا این عملیات مهم و قدرتمندانه میتوانست حتی از این هم بهتر انجام شود؟ یا اساسا آسیبی مثل حمله به سفارت ایران در سوریه رخ میداد تا بعدش لازم باشد چنین عملیاتی را در مقام پاسخ و برای بازیابی توان بازدارندگی انجام بدهیم یا خیر؟ باید فکر کنیم اگر دوقطبیهای اجتماعی در کشور ما اینقدر حاد نشده بود یا شکافهایش ترمیم شده بود، از حیث اقتدار ملی در چه وضعیتی بودیم؟ یا حتی در بعد اقتصادی اگر ارزش پول ملیمان بیشتر بود چه اتفاقی میافتاد و چندین و چند اگر دیگر که باید به آن اندیشیده شود. البته به نظر میرسد ما بهحق بابت اتفاقی که افتاده خوشحال هستیم و احساس غرور میکنیم ولی در کنار آن باید مواظب باشیم روی نقاط ضعفمان چشم نبندیم و تلاش کنیم که بهطور متوازن نقاط ضعفمان را در حیطه سیاست داخلی و در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاستهای مربوط به اداره امور داخلی کشور و امنیت ملی ترمیم کنیم و ارتقا بدهیم.
اتفاق مهمی که رقم خورد میتواند تاریخساز باشد. میتوان در تحلیل آنچه که رخ داده، روی نوعی از مفهوم موازنه تکیه کرد. چگونه؟ این عملیات از طرفی توانست غرور ملی جریحهدارشده ایرانی را تا حد زیادی ترمیم و التیام بخشد. درواقع ما با این عملیات بزرگ و پیروزمندانه توانستیم وجه عاطفی سیاست ملیمان را هم در خارج از کشور و هم در داخل کشور، تا حد زیادی ارتقا بدهیم که نکته بسیار مهم و مثبتی است. اما این تنها عاطفه اجتماعی و سیاسی ما نیست که باید در موردش تامل کنیم و برایش طراحی و تدبیر داشته باشیم. بلکه این دستفرمان میتواند در حیطه نارضایتیهای نادیدهگرفته شده نسبت به نظام حکمرانی نیز اتفاق بیفتد. مثلا درمورد التیام زخمهایی که از سر دوقطبیهای کاذب پیدا شده و متاسفانه گاهی نظام حکمرانی خودش به آن دامن زده است. ما واقعا به ترمیم عواطف سیاسی و اجتماعی خودمان در سطوح دیگر نیاز جدی داریم. یک حرکت متوازن از حیث سیاست داخلی و سیاست خارجی با تکیه بر آن سرمایهای که طراحی و اجرای این عملیات برایمان فراهم کرده است، میتواند ما را به سمت حل بقیه خلأها و مسائل عواطف ملیمان حرکت دهد. از طرف دیگر به نظر میرسد که عقلانیت و عواطف در این حوزه با یکدیگر متوازن هستند، یعنی ما سطح بازدارندگی خودمان که یک امر عقلانی است و حتما بعد از این عملیات بالا رفته است را به خوبی میتوانیم تبدیل به یک سرمایه بزرگ کنیم و با آن، هم غرور ملیمان را احیا کنیم و هم آن را ارتقا بدهیم. پس میتوانیم به همین نسبت سراغ حوزههای دیگر هم برویم و با سیاستها و اقدامات عقلانی و رشد دادن عقلانیت در جامعه، دیگر عواطف ملیمان را که کماهمیت هم نیستند و نقش پررنگی در همبستگی اجتماعی ما دارند، مرهم بگذاریم و بالنده کنیم.
سالهاست که کارشناسان سیاست خارجی و نظامی ما از افزایش عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا صحبت میکنند. در سالهای اخیر ما توانستهایم با نوعی سیاستورزی بلندمدت و گاهی حضور مستشاری نظامی و کمکی که به دولتها و ملتهای منطقه کردهایم، سطح عمق راهبردی خودمان را افزایش دهیم. من فکر میکنم فرصتی که بعد از عملیات امروز برای ما فراهم شده میتواند به ما کمک کند که عمق اجتماعیمان را هم در داخل کشور افزایش دهیم. منظور از عمق اجتماعی یا Social depth همبستگی و همگرایی بر محور ارزشهایی است که ما به صورت مشترک به آن اعتقاد داریم و نسبت به مخدوش شدن آنها واکنش نشان میدهیم یا نسبت به ارتقای آنها احساس غرور و افتخار پیدا میکنیم. در کشور ما حتما نقاط اختلاف ارزشی وجود دارد که در سالهای اخیر بیشتر سر برآورده اما هنوز میشود نقاط وفاق ارزشی زیادی پیدا کرد. ازجمله همین احترام به تمامیت ارضی و حفظ حریم امنیتی کشور، چون توانایی این را در خود دارد که نقطه شروعی باشد برای پیدا کردن و برجسته کردن سایر نقاط وفاق اجتماعی. بعد باید تلاش کنیم تا براساس ارزشهای مشترکی که بین اکثریت بر سر این نقاط مشترک توافق وجود دارد، همبستگی بیشتری تولید کنیم. من اسم این فرآیند را «افزایش عمق اجتماعی» کشور میگذارم.
متاسفانه مانند بعضی از حوزههای دیگر ازجمله «سرمایه اجتماعی» و «اعتماد»، اینجا هم عمق اجتماعی به کندی ایجاد میشود اما به سرعت از بین میرود. در عین حال وقتی از لحاظ زمانی نگاه کنیم، برخی از برهه و بازهها، زمان مناسبتری در اختیار ما قرار میدهند تا روی این «عمق اجتماعی» سرمایهگذاری کنیم. من فکر میکنم این لحظهای که در آن قرار داریم واقعا تاریخی و تاریخساز است؛ برای اینکه میتواند ما را روی مساله عمق اجتماعی حساستر کند و با تدابیر بهتر، نتایج بهتری هم از سرمایهگذاری روی آن دریافت کنیم.
نکته پایانی هم این است که احیای سیاست در ایران چه «سیاست داخلی» و چه «سیاست خارجی» نیازمند ایجاد نوعی توازن راهبردی بین «توسعه در داخل کشور» و «مقاومت در خارج از کشور» در مقابل نظام سلطه است؛ با همان تاکیدی که طبیعتا از حیث تحقق و وقوع در منطقه خاص غرب آسیا و شمال آفریقا داریم. متاسفانه در دهه ۹۰ شمسی و دو سه سالی که وارد قرن جدید شدهایم یکی از چالشهایی که با آن مواجه بودهایم همین توازن توسعه کشور و مقاومت بوده که هر دو آنها نیز برای ما حیاتی و مطلوب است، بهگونهای که نمیشود هیچکدام را کنار گذاشت. شکاف بین این دو طوری است که دشمنان ما هم میتوانند از نظر شناختی روی آن مانور بدهند و گزارههایی نظیر اینکه مقاومت جمهوری اسلامی ایران و همپیمانانش در منطقه در محور مقاومت به قیمت عدم توسعه یا کندی چرخهای توسعه کشور اتفاق افتاده است را مطرح کنند. ما نباید بگذاریم چنین چیزی رخ دهد یا چنین آسیبی نهادینه شود. بزنگاههایی مثل پاسخ کنونی به اسرائیل میتوانند نقطهعطفی باشند و توجه و تمرکزها را به این سمت ببرند که دوباره توازن بین مقاومت و توسعه را احیا کنیم.
به هر حال مردم ما همانقدری که نیاز دارند غرورملیشان تامین شود یا ترمیم و ارتقا پیدا کند و ببینند که ایران برای پاسخ به هر تهدید و ضربهای توانمند است و میتواند با قدرت و قوت از امنیت و منافع مردمش دفاع کند، به همان میزان هم نیاز دارند احساس کنند که تنها گرفتار تنگناهای زندگی روزمرهشان نیستند، بلکه در طول زمان کشور میتواند پیشرفت علمی، اقتصادی، فرهنگی و بالندگی اجتماعی داشته باشد. احساس پیشرفت نسبت به آینده ایران چیزی است که بهشدت از نظر اجتماعی مردم ما به آن نیاز دارند و اتفاقی که با حمله سپاه رخ داد میتواند یک نقطهعطف یا نقطه عزیمتی باشد که ما را به سمت فراگیری احساس پیشرفت در قلمروهای مختلف ببرد.
من فکر میکنم ما برای ایران آینده فقط نیاز به مقاوم بودن نداریم بلکه نیاز داریم که احساس پیشرفته بودن و احساس همبستگی بالای ملی و احساس پیوندهای عمیق و محکم اجتماعی را هم داشته باشیم و همه اینها یک منظومه است برای تحقق معنای عمیق ایران قوی. برای همین نیازمند تامین متوازن آنها در کنار هم هستیم و میخواهیم این توازن نیز به خوبی قابل لمس باشد. توازن بین «عقلانیت و عواطف»، توازن بین «عمق راهبردی و عمق اجتماعی»، توازن بین «توسعه و مقاومت». توازن بین یک «ایران قوی از حیث امنیتی و نظامی» و یک ایران پیشرفته و همبسته از حیث اجتماعی و بالنده از نظر علمی و رشدیافته از لحاظ اقتصادی. فکر میکنم هرکدام اینها میتواند با نقطهعطفی که به لطف پاسخ اخیر ایران رخ داد، توجه و تمرکز ما را به خودش جلب کند.