europen

اروپا زیر یوغ تحمل‌ناپذیر و بار سنگین آمریکا

 
 
تارنگاشت عدالت

 

 
نویسنده: ویکتور میخین
مترجم: م. قربانی
برگرفته از: نیو ایسترن آوتلوک
۱ ژانویه ۲۰۲۴
 
 

دور تسلسل درگیری‌های اسرائیل و فلسطین، این قتل عام‌های جاری اسرائیل علیه تمام فلسطینیان در غزه، برای مدتی ادامه خواهد یافت و هم‌چنان از فاجعه‌ای به فاجعه‌ای دیگر ختم می‌شود. اما در درازمدت، همه این رویدادها پی‌آمدهای منفی گزافی خواهد داشت که همه مردم غرب آسیا، از جمله اسرائیل، برای مدت طولانی آن‌را تجربه خواهند کرد. روزنامه تهران تایمز ایران می‌نویسد: «در حالی‌که هیچ طرفی در جهان از این فجایع سود نخواهند برد، “کشورهای اروپایی به ویژه بهای سنگین‌تری برای درگیری‌های جاری خواهند پرداخت.”» هر چند رهبران کشورهای اروپایی از سرشت نادرست سیاست‌های آمریکا آگاهند، آنان، مانند دست نشاندگان واقعی آمریکا، مجبورند کورکورانه و بدون قید و شرط راه واشینگتن را دنبال کنند.

تاریخ نشان داده است که در موارد بسیاری کشورهای اروپایی بهای سیاست‌های اشتباه آمریکا را در دو دهه گذشته پرداخته اند. یکی از نمونه‌های برجسته آن می‌تواند سیاست نادرست اروپا در قبال موضوع برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران باشد. تا سال ۲۰۱۲، کشورهای اروپایی از جمله مهم‌ترین، اگر نگوییم بزرگ‌ترین، شرکای اقتصادی ایران بودند، و ایران بازار بسیار مهمی برای کالاهای اروپایی بود. ایرانی‌ها کالاهای الکترونیکی و خودروهای آلمانی را به کالاهای مشابه کشورهای دیگر ترجیح می‌دادند. اما به خاطر تحریم‌های غیرقانونی آمریکا علیه ایران، شرکت‌های اروپایی از بازار ایران خارج شدند و در نهایت بهای سنگینی را برای از دست دادن بازار بسیار سودآور و آینده‌دار ایران پرداختند. امروز، حضور اقتصادی کشورهای اروپایی و شرکت‌های آن‌ها در ایران تقریباً وجود ندارد. دومین نمونه از این دست می‌تواند مداخله سنگین و گستاخانه آمریکا در امور داخلی کشورهای غرب آسیا در دو دهۀ گذشته باشد. غرب آسیا اگرچه واقعاً در صلح نبود اما در دهه ۱۹۹۰ و اوایل سال‌های ۲۰۰۰ در مجموع پایدار باقی ماند. از این‌رو کشورهای اروپایی در ارتقاء و بهبود هم‌گرایی اقتصادی با همسایگان خاورمیانه‌ای خود بسیار جاه‌طلب بودند، زیرا وضعیت امنیتی قابل قبول بود. برنامه روند بارسلونا (اورو-مِد) در سال‌های ۱۹۹۰، چنین برنامه‌ای بود برای هم‌گرایی اروپا و همسایگانش در آن سوی مدیترانه. اما در دو دهه اول قرن ۲۱ اغلب شاهد دخالت‌های نظامی آمریکا در امور داخلی تعدادی از کشورهای غرب آسیا، از جمله عراق، افغانستان، لیبی و سوریه بودیم. در نتیجه اقدامات نظامی مدام آمریکا، دولت‌ها و مردم در غرب آسیا بیش از دو دهه است که تحولات منطقه‌ای عظیمی را تجربه می‌کنند، و از هر حیث، آشفته‌ترین منطقه در جهان است.

کاملاً طبیعی است که تعداد چندی از بازیگران منطقه‌ای و غیر منطقه‌ای با ایالات متحده در زمینه‌های راهبردی، ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی اختلاف نظر داشته باشند. با این‌حال، این کشورهای اروپایی هستند که به طور جدی تحت تآثیر بی‌ثباتی قرار گرفته اند، چون آن‌ها همسایگان مجاور غرب آسیا هستند. جریان سیل پناهندگان بار اقتصادی و اجتماعی را افزایش داده و باعث ایجاد شکاف در سطوح داخلی و بین کشورهای اتحادیه اروپایی شده است. و در آینده دور، آن‌ها با پی‌آمدهای منفی‌تری روبه‌رو خواهند شد، زیرا سیاستمداران اروپایی باید برای بقای خود مشکلات دشوارتری را حل کنند.

سومین نمونه، درگیری اخیر میان اسرائیل و فلسطین است. جنگ و قتل عامی که اسرائیل در نوار غزه به راه انداخته است، به یک فاجعه انسانی بسیار جدی منجر شده است، زیرا تا کنون بیش از بیست هزار فلسطینی کشته شده است که حدود دو سوم آن‌ها زن و کودک هستند و بیش از دو میلیون نفر آواره و بی‌خانمان شده اند. اگر جنگ ادامه یابد، فاجعه انسانی بیش‌تری رخ خواهد داد، هم برای مردم فلسطین و هم برای سایر مردم منطقه. احتمال ورود پناهندگان بیش‌تر به کشورهای اروپایی وجود دارد و مشکلات جدیدی را به اقتصاد آن‌ها خواهد افزود. با سفر برخی سیاستمداران اروپایی به اسرائیل برای نشان دادن حمایت خود از سیاست‌های افراطی تل آویو، نارضایتی روزافزون مسلمانان این کشورها از این سیاستمداران برانگیخته شده است.

اختلافات جدیدی در اتحادیه اروپایی به وجود خواهد آمد، زیرا برخی از کشورها با کسانی که از سیاست ابلهانه اسرائیل برای نابودی فلسطینیان در نوار غزه حمایت می‌کنند، موافق نیستند.

به طور کلی، اگر با تاریخ آشنایی داشته باشیم متوجه می‌شوبم که آمریکا در منطقه پیوسته دچار اشتباه شده است، ولی اروپایی‌ها دایماً هزینه گزافی برای آن می‌پردازند. سپس این پرسش مطرح می‌شود که آیا نخبگان اروپایی این سناریو و منطق پشت آن‌را درک می‌کنند؟ پاسخ به طور قطع «آری» است. در واقع، مفاهیم سیاسی گوناگونی که به ابتکار اروپا به وجود آمده به اندازه کافی نشان داده است که اروپایی‌ها به خوبی از مشکل نامبرده آگاهند. اما در عین حال آن‌ها به تکرار اشتباه خود ادامه می‌دهند، یا به قول این ضرب‌المثل روسی، آن‌ها باز هم پایشان را روی همان شن‌کِش می‌گذارند. به راستی اگر خدا بخواهد کسی را مجازات کند، عقلش را از او می‌گیرد.

در اوایل سال‌های ۲۰۰۰، رهبران اروپا مفهوم «دیپلماسی گفت‌وگو» را پیش کشیدند، که به زعم آن‌ها به آنان اجازه می‌داد تا خاورمیانه را با رویکردی متفاوت از سیاست زور ایالات متحده شکل دهند. لذا در سال ۲۰۰۳، ژاک شیراک رییس‌جمهور فرانسه و گرهارد شرودر صدر اعظم آلمان به شدت و قاطعانه با تجاوز وقیحانه آمریکا به عراق بر مبنای اسناد جعلی و فریب جامعه جهانی مخالفت کردند. اگرچه آن‌ها نتوانستند جنگ، یا بهتر است بگوییم قتل عام شهروندان عراق را متوقف کنند، با گذشت زمان، معلوم شد که آن‌ها درست می‌گفتند.

در همان سال، وزرای خارجه سه کشور – فرانسه، آلمان و انگلیس – برای یافتن راه‌حلی برای موضوع توسعه صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران از طریق دیپلماسی، در مخالفت با رویکرد تحریم اقتصادی و اعمال فشار نظامی، از تهران دیدن کردند. کوشش ترویکای اروپایی، اگرچه نتوانست مانع رویکرد تحریم‌های آمریکا برای حل مسأله هسته‌ای بشود، یک بار دیگر نشان داد که رویکردی درست بود.

در سال ۲۰۱۰، اتحادیه اروپایی مفهوم متفاوتی از «خودمختاری راهبردی» را مطرح کرد، و این اصطلاح به معنای فاصله گرفتن از آمریکا و کاهش وابستگی  آن در امور امنیتی بود. اما، متأسفانه، در طول این دوران، اروپا به اندازه کافی برای جنبه‌های خودمختار سیاست خود تلاش نکرد. در عوض، برخی کشورهای اروپایی حتی در سیاستی که در نهایت به تضییع منافع اقتصادی و امنیتی آن‌ها منجر شد، همان‌طور که در بالا یادآور شدیم، در کنار ایالات متحده قرار گرفتند.

این درست است که مناسبات آتلانتیک با اروپا بر شالوده پیوندهای فرهنگی و تاریخی بوده و دیر زمانی است که تغییر نکرده است. اما از سوی دیگر، کشورهای اروپایی واقعاً منافع متفاوتی دارند. غرب آسیا همسایه نزدیک اروپا است، اما از ایالات متحده بسیار دور است و هر اتفاق ناگواری در خاورمیانه می‌تواند بر اروپا تأثیر منفی بگذارد. منطقاً نامعقول است که اتحادیه اروپایی همیشه از آمریکا در تمام برنامه‌های مخاطره‌آمیزش حمایت کند.

افزون بر این، سیاست کنونی آمریکا در قبال مناقشه اسرائیل – فلسطین با میلیون‌ها فلسطینی که اکنون مجبور به ترک خانه‌های خود شده اند، آشکارا عدالت را که باید یکی از اصول اساسی نظم بین‌المللی باشد، تضعیف می‌کند. ادامه چنین بحرانی نه تنها وجهه ایالات متحده، بلکه بیش‌تر از آن وجهه اروپا، همسایه خاورمیانه، را تضعیف خواهد کرد.