تارنگاشت عدالت
نویسنده: پل کریگ رابرتز
منبع: آنکات نیوز
۱۷ آوریل ۲۰۲۵
آیا مذاکرات صلح ما را به جایی که میخواهیم هدایت خواهد کرد و یا که به جایی نمیرسد یا حتی به درگیری بیشتر منجر میشود؟ اگر قرار بود شرط ببندم، یکی از دو گزینه آخر را انتخاب می کردم. مذاکرات به احتمال زیاد منجر به درگیری های بیشتر خواهد شد.
مذاکرات صلح معمولاً به جایی نمی رسد، مگر به آتش بسی که فوراً شکسته می شود. در مورد مذاکرات اوکراین، روسها تنها طرفی بودند که آتشبس محدود در اوکراین را پذیرفتند و به توافقنامه پایبند ماندند. پاداش پوتین این بود که ترامپ به او می گوید دست از جنگ بردار و سرنوشت روسیه را به دست واشنگتن بسپار وگرنه تحریم های بیشتری اعمال خواهد شد.
مذاکرات معمولا ادامه دارد زیرا این به نفع تیم های مذاکره کننده است. زمان درخشیدن آنهاست. آنها در کانون توجه قرار دارند و از مهم بودن لذت می برند. یک توافق آنها را دوباره نامرئی می کند. این ۱۵ دقیقه شهرت آنهاست که به ماهها و سالها کشیده می شود. در نظر بگیرید چند سال است که مذاکرات صلح بین اسرائیل و فلسطین – بدون هیچ نتیجه ای جز نابودی کامل فلسطین و مردم آن ادامه دارد. همین امر می تواند برای روسیه اتفاق بیفتد، زیرا به نظر می رسد کرملین از لیبرال های ساده لوح قرن ۱۹ تشکیل شده است.
در مصاحبه اخیرم در Dialogue Works ، تعجب خود را ابرازکردم که اگر راه حل مشکل، دعوت از بازرسان برای بررسی اینکه آیا شواهدی مبنی بر تولید سلاح هسته ای وجود دارد یا خیر است، پس چرا ایران مذاکره می کند ؟ تعجب می کنم که چرا پوتین در حال مذاکره است در حالی که مسئولیت واقعی او در قبال روسیه پیروزی در مناقشه و دیکته کردن شرایط صلح است. چرا پوتین می خواهد پس از این همه تجربه غم انگیز و پرهزینه از مذاکره با واشنگتن، تجربه غم انگیز دیگری کسب کند؟
تا جایی که می دانم، من تنها کسی هستم که به این سوال پاسخ داده ام. پوتین در تلاش است تا از این درگیری برای مذاکره در مورد یک توافق بین قدرت های بزرگ مانند توافق یالتا استفاده کند. پوتین فکر می کند که اگر در جنگ پیروز شود، کاری که باید مدتها پیش انجام می داد، شانس یالتای جدید را که مفسران ساده لوح سیاست خارجی روسیه از آن صحبت می کنند، از دست خواهد داد.
نظر من با پوتین تفاوت دارد. اگر او در جنگ پیروز می شد، به خصوص اگر فوراً این کار را انجام می داد، روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ که شایسته یک توافق قدرت بزرگ است، شناخته می شد. در عوض، پوتین با جلوگیری از پیروزی ارتش روسیه، غرب را متقاعد کرده است که روسیه یک قدرت نظامی قدرتمند نیست و رهبری آن بلاتکلیف است. یکی از پیامدهای آن این است که فرانسوی ها و انگلیسی ها اکنون به فکر اعزام سربازان خود برای جنگ با روسیه در اوکراین هستند. تنها بلاتکلیفی پوتین توانست انگلیسی ها و فرانسوی ها را متقاعد کند که می توانند با روسیه مقابله کنند.
ما همچنین با کشورهای بالتیک با جمعیت کم رو به و هستیم که تجاوزات وسوسه انگیز و بی پاسخی علیه روسیه انجام می دهند. هم استونی و هم فنلاند از نیروی نظامی برای ربودن و توقیف نفتکش های روسی استفاده کرده اند.
اگر شما کاپیتان یک نفتکش روسی بودید که نفت را به جایی در اروپا تحویل می داد، ممکن بود از خود بپرسید که چرا دولت شما به دشمنان کشور فرصت جنگ علیه روسیه را می دهد. اما وقتی کشور مورد هجوم کشور کوچکی با جمعیت کمتر از مسکو قرار بگیرد و کرملین واکنشی نشان ندهد، در مورد احترامی که جهان به کشور شما نشان خواهد داد، چه فکر خواهید کرد؟ حتما دل شکسته خواهید شد، که روسیه قدرتمند توسط استونی تحقیر شده است!
پوتین به چنین چیزهایی فکر نمی کند. او فقط روی مذاکرات متمرکز شده و به شدت به آن متعهد است و یا شاید حتی کمی مشتاق آن است. همه اینها مهم است. او به تحقیر پاسخ نمی دهد زیرا می تواند مذاکرات مهم را مختل کند. او به کوچکترین کشورهای جهان اجازه می دهد تا روسیه را به میل خود تحقیر کنند.
این امر باید بر مردم روسیه تأثیر بگذارد، مگر اینکه آنها چنان توسط «فرهنگ» غربی فاسد شده باشند که دیگر روسی نباشند. این امر در مورد بسیاری از روشنفکران روسی صادق است. اگر روسیه نتواند بخشی از غرب باشد، آنها احساس انزوا و تنهایی می کنند. دهه ها سال تبلیغات واشنگتن در تضعیف روس بودن آنها، موفق بوده است.
از روزی که پوتین که به غلط راه مذاکره را انتخاب کرد، توسط واشنگتن مجبور به مداخله در دونباس شد، پوتین و وزیر امور خارجهاش دست از تکرار برنداشتهاند که چقدر از مذاکرات صلح استقبال میکنند. در نتیجه، امروز هیچکس در دولتهای غربی فکر نمیکند که کرملین حتی جرقهای از عزم راسخ در میدان جنگ دارد.
این مشکلی است که پوتین خود مسبب آن است.
پریگوژین و گروه واگنر را به خاطر دارید؟ گروه واگنر اساساً نیروی نظامی خصوصی تحت فرماندهی یوگنی پریگوژین بود که پوتین هنگام مداخله دیرهنگام خود در اوکراین مجبور بود به آن تکیه کند. پوتین که به اشتباه بر توافق مینسک تکیه کرده بود، که غرب برای فریب او از آن استفاده کرده بود، هیچ نیروی مسلحی برای رویارویی با ارتش عظیم اوکراین که واشنگتن آموزش داده و تجهیز کرده بود، نداشت.
پریگوژین راه پوتین برای به راه انداختن جنگ را مشکل آفرین دانست. پوتین می گفت که نیروهایش در سطوح بالا باید خسارت ها را بپذیرند اما اجازه ندارند برای پیروزی بجنگند. نارضایتی نیروها از شرایط سخت پوتین، که مانع از پیروزی شد، منجر به راهپیمایی اعتراضی به مسکو شد که ستاد کل روسیه از روی حسادت آن را به دروغ به عنوان یک «شورش» معرفی کرد. پریگوژین سرنگون شد و بعداً در یک سانحه مرموز هوایی کشته شد و گروه واگنر منحل گردید و روسیه از قدرتمندترین نیروی نظامی خود محروم شد. این یک فداکاری بزرگ برای یافتن یک راه حل از طریق مذاکره ممکن در دور دست بود.
پریگوژین تنها نبود. دومین نیروی قوی روسیه، نیروهای مسلمان چچن بودند. رهبر آنها نیز شکایت می کرد که سربازانش متحمل خساراتی شدند اما نتوانستند پیروز شوند. او علناً می پرسید: «چرا نمیتوانیم این مناقشه را پشت سر بگذاریم؟
من فکر می کنم پاسخ این است که پوتین راه حلی از طریق مذاکره که احتمالاً منجر به توافق قدرت بزرگ شود را مهم تر از شهرت سلاح های روسی و تلفات روسیه و اوکراین می داند.
اگر واشنگتن به نتیجه من برسد، توافق تحمیلی پوتین روی کاغذ خوب به نظر خواهد رسید اما هژمونی آمریکا حفظ خواد شد.
من بارها گفته ام که پوتین نیازی به توافق امنیتی متقابل با غرب ندارد. او نیازی به یالتای جدید ندارد. روسیه به یک توافق امنیتی متقابل با چین و ایران نیاز دارد. یک توافق امنیتی متقابل بین این سه قدرت به همه جنگ ها پایان می دهد. آمریکا، ناتو و اسرائیل نمی توانند با این سه کشور از نظر نظامی مقابله کنند.
اما توافقی وجود ندارد. چرا؟ آیا این ناشی از عدم آینده نگری رهبران روسیه، چین و ایران است؟ یا این بی اعتمادی بین آنهاست؟ روسیه و ایران از سوریه خارج شدند و این کشور را به اسرائیل، واشنگتن و ترکیه واگذار کردند. چرا نباید یکدیگر را قال بگذارند؟
چین می داند که اگر بخواهد، می تواند تایوان را در عرض چند ساعت با یا بدون حمایت آمریکا از تایوان نابود کند. اما پوتین نمی تواند اوکراین مغلوب را در بیش از سه سال شکست دهد، بیشتر از زمانی که ارتش سرخ استالین برای نابودی ورماخت قدرتمند آلمان، اخراج آلمانی ها از هزاران کیلومتر مسافت در روسیه و اروپای شرقی، و فرود آمدن در خیابان های برلین در زمانی کمتر از زمانی که پوتین برای چند کیلومتری در دونباس می جنگد، زمان برد. چین باید از خود بپرسد که روسیه چه نوع کمک نظامی ارائه خواهد کرد؟
نتیجه گیری من این است، و بسیار متاسفم، که این نتیجه ای نیست که مطلوب من باشد، که پوتین وضعیت اوکراین، خط لوله و همه مسائل دیگر را با واشنگتن چنان ضعیف مدیریت کرده است که تنها توافقی که می توان به آن دست یابد، تسلیم شدن روسیه است.
تا کنون پوتین هیچ اراده ای برای جنگیدن از خود نشان نداده است، بلکه فقط تمایل دارد در مذاکرات بی نتیجه شرکت کند.
پوتین تمام سیستمهای تسلیحاتی برتر روسیه را ارائه میکند که به وضوح از هر چیزی که غرب دارد برتر است. اما هیچ کس در غرب باور ندارد که او از آنها استفاده خواهد کرد. پوتین نتوانسته خود و کشورش را موجوداتی معرفی کند که باید با آنها مذاکره شود. در نتیجه، پوتین توسط ترامپ بهعنوان کسی که باید به او دستور داد برآورد میشود و انگلیسیها و فرانسویهای ناتوان نظامی از اعزام سربازان خود به اوکراین برای شکست روسیه صحبت میکنند.