در سال ۱۹۳۷، لئون فویشتوانگر به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مسافرت کرد، و با استالین مصاحبه ای انجام داد. وی این مصاحبه را در کتابش «مسکو ۱۹۳۷» تعریف کرد. با این وجود، متن نوشته اصلی این مصاحبه در آرشیو مخفی شد، و تا به امروز هرگز منتشر نشده بود. ما گزیده ای از آنرا ترجمه کرده ایم که دیدگاه استالین را در باره این امر(کیش شخصیت) نشان میدهد.
«… فویشتوانگر: من ۵ – ۴ هفته ایست که در اینجا هستم. یکی از اولین برداشت هایم اینستکه: بنظرم برخی از اشکال ابراز احترام وعشق نسبت به شما اغراق آمیز و بیمزه است. شما شخصی ساده و افتاده بنظر میآئید. آیا این اشکال بار غیرضروری بر روی دوش شماست؟»
استالین: من کاملا با شما موافقم. وقتیکه اغراق تا اندازه ای تهوع آور باشد، ناخوشایندست. مردم بخاطر چیزهای کوچک خوشحال میشوند. از صدها درود و سلام، من فقط به یکی دو مورد جواب میدهم، و اجازه نمیدهم اغلب آنها منتشر شوند، بمحض اطلاع یافتن درباره آنها، اجازه نمیدهم احوالپرسیهای بیش از حد مشتاقانه، منتشر شوند. نُه دهم(۱۰/۹) از این احوالپرسی ها – واقعا بیمزه است و بمن احساس ناخوشایندی میدهند.
من ترجیح میدهم توجیه نکنم – همانگونه که توجیه غیرممکن است – بلکه میخواهم به صورت انسانی توضیح دهم که چنین کشش نامحدود لذت و خوشی زیاد دراطراف شخص من از کجا می آید. آشکارست که، ما موفق شدیم در کشورمان مشکل بزرگی را حل کنیم، که نسلهایی از مردم ما قرنها برای آن مبارزه کرده اند: مانند بابوویستها، هبرتیستها، انواع انقلابی های فرانسوی، انگلیسی و آلمانی. مسلما، حل این وظیفه (که توده های کارگر و دهقانان آنرا گرامی میدارند) – رهایی از استثمار- باعث شوروشوق شگرفی میشود. مردم از اینکه موفق شده اند از شر استثمار رهایی یابند، بسیار خوشحال هستند. آنها واقعا نمیدانند که با خوشحالی خود چه کنند.
رهایی از یوغ استثمار امر بسیار بزرگی است، و توده ها این را به راه و روش خودشان جشن میگیرند. همه اینها بمن نسبت داده میشود – که البته، قطعنا درست نیست، یکنفر چکار میتواند بکند؟ در من معنای اشتراکی را می بینند و در اطرافم آتشی از شور و شعف روشن میکنند.
فویشتوانگر: من بعنوان شخصی که با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی احساس همبستگی میکنم، میبینم و احساس میکنم که احساس عشق و احترام نسبت به شما کاملا صمیمانه و ابتدایی است. دقیقا بدین دلیلست که شما را خیلی دوست دارند و احترام میگذارند، ولی آیا شما با سخنان خودتان نمیتوانید جلوی این اشکال از شور و شوق را بگیرید تا برخی از دوستان خارج کشور را گیج نکند؟
استالین: من چندین بار سعی کرده ام که اینکار را بکنم، اما هیچ چیزی کارساز نیست. اگر شما به آنها بگوئید که این کار خوبی نیست، این امر کارساز نیست. مردم فکر میکنند که من از روی شکسته نفسی کاذب حرف میزنم.
آنها خواستند که بمناسبت سال۵۵ تولدم جشنی برگزار کنند. من از طریق کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) خواهان ممنوعیت آن شدم. شکایتها شروع شد، که من مانع جشن گرفتن و ابراز احساسات آنها میشوم، و اینکه این بمن مربوط نیست. سایرین گفتند که من باعث افتراق میشوم. چگونه میتوان از این تجلی شوروشوق جلوگیری نمود؟ با زور غیرممکنست. آزادی بیان وجود دارد. شما میتوانید بصورت دوستانه بپرسید.
این تجلی بی فرهنگی خاصی است، که با گذشت زمان، این امر خسته کننده میشود. مشکل است که مانع از ابراز خوشحالی مردم شد. اما شرم آورست که اقدامات سختگیرانه ای علیه کارگران و دهقانان بکار گرفت.
پیروزیها بسیار مهم هستند. درگذشته، ارباب و سرمایه دار، خدا بود، و کارگران و دهقانان آدم بحساب نمی آمدند. حالا زنجیر بردگی از گُرده رنجبران برداشته شده است. یک پیروزی سترگ بدست آمده است! اربابها برکنار شده اند، کارگران و دهقانان ارباب زندگی خود هستند. آنها خوشحالند.
مردم ما از نظر فرهنگ عمومی هنوز عقبمانده هستند، بنابراین، ابراز شورو شعف آنها اینگونه است. در اینجا قانون یا ممنوعیت نمیتواند کاری ازپیش ببرد. شخص میتواند وارد موقعیت مسخره ای شود. و در باره این واقعیت که برخی از رفقای خارج از کشور از این امر ناراحت می شوند، کسی نمیتوانید هیچکاری انجام دهد. فرهنگ را نمیتوان بلافاصله بدست آورد. ما در این مورد کارهای زیادی انجام داده ایم: برای نمونه، تنها، بین سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶، ما بیش از دوهزار مدرسه جدید در شهرها ساخته ایم. ما از هرطریق ممکن سعی میکنیم تا سطح فرهنگ مردم را بالا ببریم، اما نتیجه اش در ۶-۵ سال آینده مشاهده خواهد شد. رشد فرهنگی مردم آهسته به پیش میرود، ولی شورو شعف همراه با خشونت و زشتی رشد میکند.
فویشتوانگر: من نه درباره احساس عشق و احترام کارگران و دهقانان به شما، بلکه مورد اتفاقات دیگر حرف میزنم. مجسمه هایت در مکانهای مختلف که در معرض دید قرار دارند، زشت هستند و بد ساخته شده اند. چرا در نمایشگاه برنامه ریزی مسکو، جایی که، با اینحال، و قبل از هر چیزی درباره شما فکر میکنند – یک مجسمه نیم تنه بد از شما وجود دارد؟ چرا در نمایشگاه ریمبراند، که با ذوق و سلیقه باز شد، یک مجسمه نیم تنه بد از شما وجود دارد؟
استالین: این سئوال طبیعی است. منظورم درباره توده های گسترده، و نه درباره بوروکراتهای مؤسسات است. در ارتباط با بوروکراتها نمیتوان گفت که آنها ذوق و سلیقه ندارند. آنها از این میترسند که اگر مجسمه نیم تنه استالین نباشد، بعدها یا روزنامه یا رئیس با آنها بدخُلقی کند، یا بازدید کنندگان شگفتزده شوند. این محیطی از حرفه ای هاست، شکلی ویژه از «دفاع از خود» بوروکراتهاست: تا مبادا کاری بکارشان داشته باشند و به آنها برخورد شود، بنابراین، مجسمه نیم تنه ای از استالین باید وجود داشته و در معرض دید باشد.
عناصر بیگانه، حرفه ایها، به هر حزبی که پیروز شود، می چسبند. آنها تلاش میکنند که براساس قاعده تقلید از خودشان دفاع کنند – آنها نیم تنه هایم را به نمایش میگذارند، و شعارهایی مینویسند که خودشان هم به آنها باور ندارند. در ارتباط با کیفیت پائین نیم تنه هایم، اینکار از روی عمد انجام میشود(من میدانم که رخ میدهد)، اما این امرهمچنین بدلیل عدم توانایی در انتخاب است. برای نمونه، من تصاویری از خود و رفقایم را در تظاهرات اول ماه مه دیدم: شبیه شیاطین بودند. اما مردم با لذت آنها را حمل میکنند و درک نمیکنند که پُرتره ها خوب نیستند. کسی نمیتواند دستور صادر کند که تصاویری خوب به نمایش بگذارند – خوب، به دَرَک! برای انجام چنین کارهایی وقت نیست، ما وظایف و نگرانیهای دیگری داریم که انجام دهیم، شما حتی به این نیم تنه هایم نگاه نکنید…»
درباره لئون فویشتوانگر:
لئون فویشتوانگر
(Lion Feuchtwanger)
نمایشنامهنویس
شرح
لیون فویشتوانگر یک داستان نویس و نمایشنامهنویس یهودی اهل آلمان بود. او از چهرههای مشهور ادبیات آلمانی تبعید در دوران نازیسم همچون تئودور آدورنو، هانا آرنت، والتر بنیامین، برتولت برشت، هرمان بروخ، روبرت موزیل، هاینریش مان، توماس مان و هرمان هسه بود. فویشتوانگر رمان تبعید را در همین باره نوشت. ویکیپدیا
تاریخ تولد: ۷ ژوئیهٔ ۱۸۸۴، مونیخ، آلمان
فوت: ۲۱ دسامبر ۱۹۵۸، لس آنجلس، کالیفرنیا، آمریکا
همسر: مارتا فویشتوانگر (ازدواج ۱۹۱۲–۱۹۵۸)
خواهر و برادر: لودویگ فویشتوانگر، مارتین فویشتوانگر
برگردانده شده از:
Stalin on the Cult of His Personality
(from an interview with L. Feuchtwanger)