برگرفته از» خبرگزاری مهر
نویسنده: محمد مهاجرانی
۳ آبان ۱۴۰۰
سفیرمان در باکو منطقه را نمیشناسد
در هفتههای اخیر و پس از آنکه نیروهای آذربایجانی اقدام به دریافت عوارض غیرقانونی از رانندگان ایرانی در مسیرهای تازه آزادشده قرهباغ کردند، سطح تنشهای سیاسی بین کشورمان و همسایه کوچک شمالی شدت گرفت.
در این مناقشات بازیگران ثالثی همچون ترکیه، ایالات متحده و رژیمصهیونیستی نقش اصلی را در تحریک آذربایجان برای چشمپوشی بر تمامی الطاف و خدمات ایران ایفا میکنند.
رژیم صهیونیستی به بهانه صادرات تجهیزات نظامی به این کشور به دنبال نفوذ و فعالیت مخرب در مرزهای شمالی ایران است.
عملکرد سفیر ایران در جمهوری آذربایجان نیز از جمله مواردی است که پس از ماجرای بازداشت رانندگان ایرانی در قره باغ مورد نقد کارشناسان و سیاسیون داخلی قرار گرفت.
در همین راستا، میزگرد تخصصی با حضور «سید مصطفی خوشچشم» تحلیلگر مسائل بینالملل و همچنین «شعیب بهمن» کارشناس مسائل حوزه قفقاز در خبرگزاری مهر برگزار شد که دو طرف به تشریح دیدگاههای خود در این خصوص پرداختند.
سید مصطفی خوشچشم، تحلیلگر مسائل بینالملل با اشاره به اهمیت مناقشات در منطقه قفقاز جنوبی گفت: «متخصصین از سالها قبلتر از جنگ قرهباغ، نسبت به این مسئله که ما قضیه قره باغ را صرفاً در حد یک منطقه محلی ندانیم، هشدار میدادند.»
شعیب بهمن کارشناس مسائل منطقه قفقاز نیز با اشاره به عملکرد سفیر کشورمان در آذربایجان گفت: «هدف یک سفیر یا نماینده در وهله اول حمایت و دفاع تمام قد از منافع ملی و امنیت ملی کشور خودش است. رفتار سفیر و سفارتخانه ایران در باکو باید در کتابهای روابط بین الملل تدریس شود که چگونه یک سفارتخانه میتواند منافع ملی کشور محل ماموریتش را بر منافع ملی کشور خودش ترجیح دهد.»
این کارشناس مسائل سیاسی تصریح کرد: «این را واقعاً ما در هیچ جای دنیا تا حالا ندیدهایم؛ مگر افرادی که خواستهاند به کشور خودشان خیانت کنند.»
مشروح این میزگرد که در خبرگزاری مهر برگزار شد، بدین شرح است:
*درخصوص اهمیت ژئوپلیتیک منطقه قفقاز جنوبی برای کشورمان به جهت دسترسی به اروپا؛ آیا میتوانیم راههای جایگزین برای این مسیر داشته باشیم یا خیر؟
شعیب بهمن: منطقه قفقاز از حیث تاریخی و تمدنی قابل اهمیت است. این منطقه از حیث فرهنگی در طول دورههای متمادی بخشی از ایران بوده است و امروز آثار فرهنگ، تمدن، تاریخ و ضمائم گوناگون ایرانی بودن را میتوانید در این منطقه ملاحظه کنید. اگر کسی به مناطق قفقاز شمالی و این سه کشور سفر کند، آثار فرهنگ و تمدن ایرانی را به وضوح میتواند ببیند.
این منطقه از حیث تاریخی همیشه منطقه مناقشه برانگیزی، به ویژه در ۵ سده اخیر بوده است. این منطقه سالیان سال بین سه قدرت ایران، روسیه و عثمانی، محل اختلاف بوده و جنگهای بسیار متعددی در آن صورت گرفته است. اگرچه در دوره اتحاد جماهیر شوروی تا حدی این مناقشات خاموش شد اما پس از فروپاشی شوروی باز هم رقابت برای نفوذ در این منطقه احیا شد و در ۳۰ سال گذشته نیز کاملاً قابل مشاهده است که قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای و بین المللی به نوعی تلاش دارند در این منطقه جایگاهی باز کرده و نفوذ کنند و قدرت خود را گسترش دهند.
برای ایران که از حیث تاریخی سابقه پیوندهای مشترک با منطقه دارد، قاعدتاً این منطقه باید جایگاه ویژه ای در سیاست خارجیاش داشته باشد؛ هرچند که در سالهای گذشته به دلایل مختلف این چنین نبوده، اما مسائل ژئوپلیتیک این منطقه برای ایران اهمیت و ارزش بسیار زیادی دارد، زیرا دو مسیر از مسیرهای دسترسی ایران به اروپا از این منطقه میگذرد. یک مسیر از جمهوری آذربایجان که ما را به روسیه و اروپا متصل میکند و مسیر دیگر از ارمنستان است که با گذر از این کشور، ایران به دریای سیاه و کشورهای اروپایی متصل میشود.
لذا واقعیت این است قفقاز از حیث مسیرهای ژئوپلیتیکی به سمت اروپا، اهمیت زیادی برای ایران دارد و در واقع حتی اگر سوابق و پیشینه تاریخی ایران و قفقاز را کنار بگذاریم و تنها اهمیت ژئوپلیتیکاش را برای ایران در نظر بگیریم، ارزشی برای ایران ایجاد میکند که از این منظر باید توجه استراتژیکتری به مسیرها و خطوط ترانزیتی قفقاز داشته باشیم.
اینکه میگوئیم از حیث ژئوپلیتیک برای ایران اهمیت دارد به این معنا نیست که ایران در تنگنا قرار دارد و نمیتواند از مسیرهای دیگر استفاده کند. در گذشته و هماکنون مسیرهای جایگزینی مطرح هستند و ترکیه و آذربایجان فکر نکنند که اگر بخواهند مسیرهایشان را روی ایران ببندند یا اختلال در مسیر ایران و ارمنستان ایجاد کنند، این مسیر و ارتباط بین ایران و اروپا، کاملاً مسدود میشود. ایران میتواند از سمت دریای خزر توسط کشتی با روسیه در ارتباط باشد و میتواند این مسیر را انتخاب کند. همچنین ایران این فرصت را دارد از عراق و سوریه به مدیترانه برسد و از آنجا با کشورهای اروپایی ارتباط و اتصال داشته باشد که این مسیر بسیار کم هزینهای برای ایران است.
بنابراین به رغم اهمیتی که قفقاز دارد و مسیرهای اتصال ایران به اروپا را شکل میدهد، این منطقه دربردارنده تنها مسیرهای ایران نیستند و این نکتهای است که هم باکو و هم کشورهای دیگر باید به آن توجه داشته باشند.
مصطفی خوشچشم: من به این مسئله در چارچوب کلانترِ تقابل بین ایران و آمریکا نگاه میکنم.
اول؛ کریدور مطرح شده میتواند یکی از کریدورهای اصلی کشور باشد. اگر طرحهایی آذربایجان به همراه نوعثمانیگراهای ترکیه (آقای اردوغان) که همه تحریک شده اسرائیل، CIA و طرحهای نیمه آشکار CIA در منطقه است، اجرایی شود، چندین ضرر برای ایران خواهد داشت؛ طرح بازکردن یک کریدور موهومی به نام «ترکستان» که در بخش جنوب ارمنستان، آذربایجان به همراهی ترکیه و به تحریک شدید اسرائیل و بنا به خواسته و نقشه CIA انجام دهند، مرز ایران و ارمنستان از بین میرود و این مسئله تأثیر شدیدی در روابط تجاری بین ایران و ارمنستان دارد.
دوم؛ دسترسی ایران از طریق کریدور اوراسیا- روسیه- اروپا در حقیقت تحت تأثیر قرار میگیرد. اگرچه راههای جایگزین وجود دارد اما این مسیر پتانسیل تبدیل شدن به یک شاهراه و کریدور اصلی را دارد، البته نه کاملاً در مقایسه با جاده ابریشم. اما جاده ابریشم گستردهتر است و حجم کالایی که در آن میرود به مراتب بیشتر است، اما این یک مسیر شاهراه است چون ایران میتواند در زنجیره اقتصادی و ترانزیتی قرار گیرد که از قبل از ایران شروع میشود و از کشورهای هندوستان میآید و از طریق ایران به سمت شمال میرود و این تجارت ادامه پیدا میکند و از ارمنستان و گرجستان تا روسیه و اروپا بالا میرود. یعنی ایران میتواند بخشی از یک زنجیره بزرگ باشد. حالا چرا مهم است؟
علاوه بر درآمدهای ترانزیتی و توسعه زیرساختها (وقتی کشور بخشی از این کریدور باشد، زیرساختهای ریلی، جادهای کشور نیز رشد میکند، تجارت کشور آسانتر میشود) تصور کنید وقتی شاهراهی بین المللی دارید تا به روسیه و اروپا برسد، خودتان هم کالاهای بیشتری میتوانید صادر کنید.
جدای از بخش اقتصادی، بخش ویژه ای وجود دارد. وقتی عضوی از یک کریدور یا زنجیره میشوید، تحریم کردن به مراتب هزینه اش بالاتر میرود. اگر این کریدور در جریان باشد، و شما تحریم شوید، صدای ۷۰-۸۰ کشور دیگر درمی آید چون به محض اینکه این اتفاق بیفتد کالا در مسیر حرکت نمیکند و مسیرهای جایگزین هم گنجایش ندارند بنابراین حجم کالایی که ارسال میشود، کمتر است و هزینهها به تبع بالا میرود و صدای بقیه کشورها در میآید و مخالفت با تحریم آمریکا نیزبالا میرود.
تصویر غلطی در ایران وجود دارد که تحریم منزوی کننده است. نه اینکه این غلط باشد، بلکه نیمی از حقیقت است. حقیقت این است که اگر منزوی باشید و عضوی از چنین زنجیرههایی نباشید، تحریم میشوید و وقتی تحریم شدید، منزویتر میشوید. در تقابل ایران با آمریکا یکی از بحثهای اصلی، کاهش تأثیر گذاری تحریم است. این کریدور و مسیر میتواند در این زمینه هم نقش ایفا کند و در عین حال یکی از راههای دیگر کاهش تأثیرگذاری تحریمها، افزایش تجارت و روابط اقتصادی با همسایگان است. طبعاً رئیس جمهور (آقای رئیسی) نیز اعلام کردند که سیاست اولشان همین است. بخشی از این کار باید به دو کریدور اصلی، مهم و مورد تأکید ایران، کریدور جنوب به شمال و کریدور جاده ابریشم معطوف شود. کشور در آن مناطق و جایی که کشور به کشورهای قبلی و بعدی وصل میشود از جمله ارمنستان بسیار اهمیت دارد.
بنابراین آمریکاییها بیکار ننشستهاند که ما تأثیرگذاری تحریمشان را کم کنیم، درآمد را بالا ببریم و کاهش تنش دهیم و باعث افزایش بهبود وضعیت اقتصادی مردم شویم و تأثیر تحریمهای آمریکایی را کم کنیم و عضوی از زنجیرهای شویم که اگر این اتفاق بیفتد، تحریم کردن ایران بسیار سختتر خواهد بود و هزینه بسیار بالاتری خواهد داشت.
اگر بخواهید کشوری مثل ایران که جزو این زنجیره باشد را تحریم کنید از یک مسیر دیگر که دورتر است، جاده و ریل بسازید، طول میکشد. بنابراین همکاری کشورهای منطقه با آمریکا در اجرای تحریمها کم میشود. چرا بانک مرکزی کشوری مثل میانمار که قابل مقایسه با کشور ما نیست و با تمام نسل کشی مسلمانان و اتفاقاتی که بخش نظامی و غیر نظامی و دولت میانمار به وجود آورد، را تحریم نکردند؟ چرا ارتش را تحریم کردند، اما بانک مرکزی را تحریم نکردند؟ میانمار انرژی، نفت و قدرت منطقهای ندارد و تنها روابط تجاری خوب با چین دارد که ما هم این ارتباط خوب را با چین و روسیه داریم.
اما به این علت که یکی از خطوط اصلی تأمین انرژی چین از میانمار میگذرد، چین مجبور است با بانک مرکزی میانمار کار کند. اگر آمریکا، میانمار را تحریم کند، چین متابعت نمیکند. آمریکا روی اینکه از تحریمهایش متابعت کنند، حساس است چون میگویند اگر قانون تحریمی بگذارید و همکاری نکنند، بقیه کشورها میگویند که این قانون پیامدی ندارد. عضویت در کریدور جنوب به شمال بسیار مهم است و بدون نقشه و بدون طراحی این اتفاقات نمیافتد.
متخصصین از سالها قبل تر از جنگ قره باغ نسبت به این مسئله که ما قضیه قره باغ را صرفاً در حد یک منطقه قره باغ ندانیم، هشدار میدادند. این شروع یک پروسه است. طرحهایی در لوای اقدامات و جنگی که سال گذشته درگرفت، ایران را هدف گرفته است. ما گزینههای دیگری داریم اما این گزینه به مراتب گزینه اصلیتری است و پتانسیل بالایی دارد و بسیار به ما کمک میکند.
فرض کنید ۴ گزینه دارید و یکی از آنها را کور میکنند. در نتیجه شما سه گزینه دارید و ۲۵ درصد ضرر کردید و اگر این اجازه را بدهیم، گزینههای دیگرمان را هم میگیرند. ایران گزینههایی دارد اما این گزینه اصلیتر است و میتواند سرمشقی برای ادامه راه آمریکا و اسرائیل باشد برای اینکه آنها در آذربایجان دست به کار نشدند و سعی میکنند در شمال عراق و کشورهای آسیای میانه حتی تا افغانستان، مسیر تنش زایی را در مرزها اجرا کنند.
مسئله فقط اهمیت قفقاز نیست. این یک الگو است و بخشی از یک برنامه است که سیاست گسترش روابط با همسایگان را تحت تأثیر بگذارد و ایران را تضعیف کند. علاوه بر اینکه قفقاز برای ایران اهمیت دارد اما اگر اقدامات جدی در شمال عراق نمیکردیم باید منتظر طرحهای جدیدی در این منطقه میبودیم. قضیه را فقط معطوف به ایران و آذربایجان ندانیم. این مسئله همچنین فقط معطوف به نوعثمانی گرایی اردوغانی و اتحاد این دو کشور نیست.
یک مرحله قبل تر، این مسئله از «سازمان سیا» و طرحهای آن برای ایران و اسرائیل آب میخورد. همین مسئله است که ماجرا اهمیت پیدا کرد و یک باره در این مدت تبدیل به یک سوژه بسیار مهم در رسانهها شد.
*ریشه این مناقشات اخیر را در کجا میدانید؟ آیا پای کشورهای ثالث در میان است یا اینکه ناشی از افکار توسعه طلبانه سردمداران کشورهایی مثل آذربایجان است؟
شعیب بهمن: سال گذشته از پیش از شروع جنگ قرهباغ، بارها و بارها هشدار داده شد که این جنگ آذری یا ارمنی بر سر قره باغ نیست، بلکه یک طرح کلانتر است که از یک طرف با تحولاتی که در دو و سه دهه اخیر منطقه غرب آسیا مانند تجاوز آمریکا به عراق و بحران یمن و … و حتی خروج آمریکا، همه اینها با هم پیوند دارند و نباید آن را به یک دعوای منطقهای تقلیل بدهیم.
ادله بسیار زیادی در این خصوص وجود داشت. از بازیگرانی که در این جنگ بودند و به صورت مستقیم عمل میکردند تا طرحهایی که در جریان خود جنگ تدارک دیده شد.
پروژهای که برای جنگ در منطقه انتخاب شد، اساساً نشان داد، هدف، آزادسازی منطقه قره باغ نیست. نوع آرایش جنگ آذربایجان نیز که توسط اسرائیل حمایت میشد و از مناطق مجاور و بومی قره باغ حرکت کردند و همزمان در نخجوان تجهیزات و نیروها را قرار دادند که وقتی از سمت شرقی به سمت ارمنستان رسیدند، بتوانند از سمت غرب نیز وارد ارمنستان شوند و کل منطقه را تحت اشغال درآورند.
همچنین در پایان جنگ که جمهوری آذربایجان علیرغم اینکه توانست بر «شوشا» مسلط شود، اما عملاً پیشروی نکرد و نتوانست بر کل قره باغ تسلط پیدا کند؛ چون شوشا در بلندی قرار دارد. کسانی که جغرافیای منطقه را میشناسند میدانند، کسی که به راحتی میتواند در آنجا مسلط شود به راحتی هم میتواند به قره باغ تسلط یابد اما چرا در دقیقه ۹۰ و پس از تسلط شوشا، این روند ادامه پیدا نمیکند. اگر قضیه، آزادسازی قره باغ بود، میبایست تا انتها ادامه پیدا میکرد. اما طرحهای ارائه شده حکایت از این دارد که برنامه بزرگتری در جریان است و ما باید این برنامه را در پیوند با تحولات منطقه غرب آسیا مورد ارزیابی قرار دهیم و از طرفی برنامهای تصور کنیم که قصد و نیت و هدفش ظرفیتهای ژئوپلیتیک ایران است.
طرحهایی که مطرح شد حکایت از این دارد که این برنامه، اهداف بزرگتری دارد و ما باید از یکسو آن را در پیوند با تحولات منطقه غرب آسیا مورد ارزیابی قرار دهیم و از سوی دیگر، برنامهای تصور کنیم که قصد، نیت و هدف آن، تضعیف ظرفیتهای ژئوپلیتیک ایران است.
اتفاقی که در چند هفته اخیر افتاده مبنی بر مسدودسازی جادهها، بخش کوچکی از این رویداد به شمار میرود که همه این مسائل در راستای خفگی ژئوپلیتیک ایران است. حتی اگر ما طرح حداکثری که کشورهای متخاصم به دنبال آن بودند یعنی اشغال بخشهای جنوبی ارمنستان را کنار بگذاریم و روی طرح حداقلی آن کار کنیم، یعنی ایجاد کریدوری از جنوب ارمنستان و کریدوری که جمهوری آذربایجان را به نخجوان متصل میکند که البته این طرح آمریکایی است، یعنی سابقه این طرح به زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برمیگردد که فردی به نام «پاول گوبل» که مأمور سازمان سیا در منطقه بوده، هنگامی که جنگ اول (قرهباغ) شعلهور میشود، این طرح را ارائه میدهد و شاهد هستیم که پس از ۳۰ سال میخواهند این طرح را فعال کرده تا بلکه بتوانند ایران را کنترل کنند.
صرفنظر از طرح حداکثری یعنی اشغال بخشهای جنوبی ارمنستان و قطع مرزهای ایران و ارمنستان، به سراغ طرح حداقلی که فقط یک کریدور مشاهده میشود، برویم، کریدور هفت کیلومتری مد نظر جمهوری آذربایجان و ترکیه دیگر یک جاده عادی، عمومی و ماشینرو و مسیر ریلی صِرف نخواهد بود بلکه آنها میخواهند محدودهای را در اختیار داشته باشند که بتوانند از قِبل آن هم مسیر جادهای و هم مسیر ریلی را احداث و هم برای انتقال انرژی از آن استفاده کنند و خطوط لوله انرژی را از آنجا بکشند.
وقتی همه این موارد در کنار هم قرار گیرد، قطعاً نیازمند امنیت جاده و کریدور خواهد بود و به مرور زمان این موارد ادامه و افزایش پیدا میکند. اگر همین طرح حداقلی محقق شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ در جایی که میگویند برای تخلیه ظرفیتهای استراتژیکی ژئوپلیتیک ایران است، خودش را نشان میدهد. تابحال جمهوری آذربایجان برای دسترسی به نخجوان از خاک ایران استفاده میکرد و اگر این کریدور ایجاد شود، نیاز به خاک ایران از بین میرود. ۳۰ سال آذربایجان به شکل رایگان از مسیرهای ترانزیتی ایران برای دسترسی به نخجوان استفاده کرده ولی حاضر نیست همزمان برای مدت زمان کوتاه دو سه ماهه اجازه دهد که کامیونهای ایرانی از مسیر ۱۶-۱۵ کیلومتری که وارد خاک این کشور میشود، استفاده کنند.
تصور کنید ایران این اهرم فشار و موقعیت را نداشت، آن وقت مشخص است که چگونه در برابر ایران موضعگیری خواهند کرد. در حال حاضر بخشی از ارتباطات ترکیه با جمهوری آذربایجان از طریق ایران انجام میشود یعنی دو کشور برای اتصال به یکدیگر مجبورند از مسیرهای مواصلاتی ایران استفاده کنند، درحالیکه اگر آن کریدور احداث شود، این نیاز هم از بین میرود.
در حال حاضر روسها برای دسترسی زمینی به ارمنستان، با کشتی به انزلی میآیند و از آنجا کامیونها و ماشینهایشان به هر نحوی که بخواهند دسترسی داشته باشند، دوباره از خاک ایران عبور میکنند که اگر این کریدور ایجاد شود، چون در دل خودش احیای خط آهن سنتی شوروی را دارد که همه اینها را به هم متصل میکرد، عملاً نیاز روسیه به ایران هم از بین میرود.
اگر این مسائل را در کنار طرحهای بزرگتری که بنا بود در منطقه اجرا شود، قرار دهیم، مثل طرح «تراسیکا» که دو سوی خزر را به همدیگر پیوند میدهد، تابحال بهترین گزینه از حیث ژئوپلیتیک برای پیوند بین دو سوی دریای خزر، ایران بود؛ قطعاً با احداث این کریدور میتواند مزیت ژئوپلیتیکی ایران را زیر سوال ببرد. یا طرح چین با عنوان «یک جاده، یک کمربند» که موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در آن دخیل بود و آنها ناگزیر بودند که از خاک ایران رد شوند. درحالیکه پروژهای که ترکها دنبال میکنند این است که چینیها تا سواحل قزاقستان «آکتائو» و «آکتیوائو» آمده و از آنجا با کشتی به باکو بیایند و سپس از طریق همان کریدور به ترکیه متصل شوند؛ یعنی باز هم ایران از مسیرها حذف میشود.
یا پروژهای که خود ترکیه در منطقه به نام «مسیر یا جاده لاجورد» دنبال میکند، قرار است کشورهای پاکستان و افغانستان را به هم متصل کند و در شمال به ترکمنستان برسد و از آنجا باز هم با کشتی به باکو بیایند واز طریق این کریدور به ترکیه بروند؛ یعنی باز هم حاضرند کل ایران را دور بزنند و از مجاور ایران رد شوند ولی از داخل ایران ترانزیت خودشان را انجام ندهند.
در چنین شرایطی، تمام سرمایهگذاریهایی که در این حوزه انجام دادیم مانند راهآهن خواف – هرات زیر سوال میرود بنابراین مسئله فقط تخلیه ظرفیتهای ژئوپلیتیک ایران نیست که البته اگر همین مسئله را هم در نظر بگیریم، خسارات بسیار زیادی برای ایران در بلندمدت خواهد داشت؛ چرا که آنها در حال حاضر این وابستگی را به ایران دارند و چنین رفتاری را از خود به نمایش میگذارند. بسیاری از سرمایهگذاریهایی که در حوزه زیرساختی انجام دادیم و پروژههای مشترکی که با کشورهای همسایه داشتیم، به مرور زمان زیر سوال خواهد رفت.
بنابراین همانطور که آقای خوشچشم گفتند، طراحی، یک طراحی بزرگ است. من هم اشاره کردم که ۳۰ سال پیش آمریکاییها این طرح را ارائه دادند و الان دوباره این مسئله را پیگیری میکنند. ما باید این مسئله را در یک چارچوب بسیار بزرگتر ببینیم که دارای آسیبها و مضرات ژئوپلیتیک است. اگر بخواهیم در حوزههای امنیتی و مسائل اقتصادی وارد شویم، چنین آسیبهای جدی وجود دارد. باید همه این آسیبها را در حوزه انتقال انرژی در نظر بگیریم یعنی در جایی که ایران میتواند مسیر انتقال انرژی از شرق خزر و غرب خزر باشد، همه از بین خواهد رفت و آسیبهای اقتصادی بسیار زیادی برایش در پی خواهد داشت.
مصطفی خوشچشم: قطعاً باکو به دنبال جاهطلبیهایی است که هم رژیم صهیونیستی آنها را تحریک میکند و هم به شدت تحت تأثیر نوعثمانگرایی آقای اردوغان و ترکیه هستند. اصولاً این درگیری نه یک هدف تاکتیکی بلکه برای اهداف راهبردی صورت میگیرد. اینکه سطح منازعه و تنش بالا رفته به دو، سه دلیل است؛ یکی رقابتهای منطقهای محور نوعثمانیگرا یعنی جاهطلبی آقای اردوغان برای ایجاد امپراتوری جدید عثمانی و رقابتش با محور مقاومت و آنچه که به آن «هلال شیعی» میگویند.
پرسیده میشود چگونه کریدور لاجورد، ایران را دور میزند، یعنی از پاکستان به افغانستان میرود و به سمت بالا (آسیای میانه) میآید و سپس از ریل سوار کشتیبار میشود. تصور کنید صحبت از صدها و هزاران کانتینر است؛ چندین روز طول میکشد، هزینه بیشتری در پی دارد و نیازمند فضا و زمان بیشتری خواهد بود. در نهایت اگر قرار باشد کالایی را به مبلغ ۱۰۰ دلار خریداری کنید، آن را به مبلغ ۱۰۳ دلار تهیه خواهید کرد. چرا که صحبت درباره یک عدد کالا نیست بلکه در n عدد کالا تأثیر شگرفی را هم در بخش خصوصی و هم دولتها و کسانی که از این جاده استفاده میکنند، میگذارد. چرا باید کالا تا دریا بیاید، سوار کشتی و از آن طرف پیاده شود و بخواهد از مسیر جاده یا ریلی بارگیری شود، هزینه زیادی صرف کند و از طریق ایران ورود نکند که این مسیر و مشکل حذف شود؟
دلیل آن، این است که حاضرند هزینه سوخت، انرژی و زمان اضافه پرداخت کنند اما ایران بهرهمند نشود؛ یعنی فقط رقابت اقتصادی نیست بلکه رقابت ژئوپلیتیک و سیاسی در منطقه و رقابت آقای اردوغان با محور مقاومت در جریان است.
از یکسو ترکیه در درگیری لیبی و از سوی دیگر تا نخجوان و کشورهای دیگر و حتی افغانستان نیرو میفرستد یعنی هدف آنها از ارسال دو هزار نیرو، دو هزار نیروی ارتش ترکیه نبود بلکه بخش عمدهای از آنها یونیفرم ارتش ترکیه را داشتند؛ یعنی قرار بود که همین نیروهای مسلحین و تروریستها را بفرستند که طالبان قبول نکرد و پس فرستاد.
حتی طرح آقای اردوغان این است که این گروههای مسلح تروریستی را به «جامو» و «کشمیر» هم بفرستد که این کار را هم انجام داده است. یعنی به دنبال این است که با گسیل این نیروها که حتی به یمن هم ارسال شدند، بدون آنکه بخواهد ارتش کشورش را درگیر کند، با یک ارتش نیابتی اما کنترل شده، نه به مثابه جنگ سوریه و این بار کنترل شده به مناطق بحرانی بروند برای آنکه جای پای خودش را بازتر و محکمتر کند و در معادلات تصمیمگیری، ترکیه تأثیرگذار شود.
این رقابت و جاهطلبی آقای اردوغان برای احیای امپراتوری عثمانی است. اگر این کریدور موهوم با اشغال جنوب ارمنستان به وجود بیاید، رشد و گسترش بسیار بزرگی خواهد کرد و میتواند ایران را از چندین مسیر از جمله در جاده ابریشم دور بزند.
بنابراین اردوغان سعی میکند محور و نفوذ خودش را توسعه دهد و به لحاظ اقتصادی و سیاسی دست برتر را در رقابت منطقهای با ایران به دست بیاورد. البته آقای علیاف هم با وی همراه است اما در لایه زیرین آن، آن چیزی که از اردوغان خیلی مهمتر و به شدت خطرناکتر است، طرحهای اسرائیل و آمریکا است.
در هر طرف این معادله اسرائیل و آمریکا بخصوص اسرائیل را میبینید؛ یعنی آنجایی که اردوغان باید تحریک شود تا بیشتر در راستای پروژه امپراتوری جدید و این کریدور موهوم فعالیتهایش را افزایش دهد و جاهطلبیاش تشویق شود، رد پای اسرائیل مشاهده میشود.
از طرف دیگر در آذربایجان و سمت علیاٌف نیز مجدداً اسرائیل مشاهده میشود، بنابراین در هر دو جا ردپای اسرائیل وجود دارد. به دلیل آنکه در چارچوب طرح منطقهای جهانی آمریکا با کاهش نیروی آمریکا در منطقه اطراف ایران، برای آنکه فضای خلاء باقی نماند و قدرت منطقهای ایران در این فضای خلاء بیش از پیش رشد نکند، میبایست موانعی برای ایران ایجاد شود که نوک پیکان این موانع در بسیاری از نقاط، اسرائیل است.
به طور مثال در حوزه نظامی در خلیجفارس، کشورهای ناتو هم به کمک میآیند، در عین حال عربستان و امارات هم پشتیبانی مالی میکنند، پول میگذارند و بهانه حضور اسرائیل با عادیسازی روابط و ایجاد قراردادهای دفاعی را به وجود میآورند.
بنابراین اسرائیلیها نقش برجستهتری را از واشنگتن در چارچوب طرح جهانی آمریکا گرفته، برای آنکه دست آمریکا آزادتر شود و به سمت چین برود. به همین دلیل پیوسته تنشهای برآمده از نقشههای اسرائیل در مورد ایران را شاهد خواهیم بود. دوم آنکه در چارچوب استراتژی مهار ایران بعد از آنکه تهدیدات آمریکا بیاعتبار شد، در یک فرمولاسیون جدید اسرائیل دو سال است که این نقش را ایفا میکند، تهدیدی که منجر به اقدام نظامی نمیشود ولی باید تا حدی باورپذیر باشد و باورپذیر کردن آن با استفاده از اقدامات امنیتی، خرابکارانه (مانند شهادت دکتر فخریزاده، خرابکاری نطنز و …) است اما شامل اقدام نظامی مستقیم نمیشود.
در چارچوب مهار ایران و ایفای نقش جدیدی که اسرائیل انجام میدهد، یکی از بخشهای آن، افزایش سطح تنش با همسایگان است. به ویژه در آذربایجان که ۴۱ درصد نفت اسرائیلیها را تأمین میکند و زمانی این عدد به ۶۰ درصد هم میرسید. درحالیکه الان ۶۹ درصد واردات تسلیحات آذربایجان از اسرائیل است. اسرائیلیها کمکم جای پای بیشتری باز کردند؛ حتی در دورانی که شوروی بود، یعنی آذربایجان مستقل نبود و همواره یکی از لنگرگاههای موساد برای نفوذ به داخل شوروی و عملیات جاسوسی ترور بود.
در حال حاضر نیز بعد از استقلالشان، همانطور که آقای بهمن هم به آن اشاره کرد و علیرغم لطفی که ما به آنها داشتیم، متأسفانه اسرائیلیها با استفاده از جاهطلبیهای آقای علیاف و درگیری وی در پروندههای فساد گوناگون اخلاقی، مالی و … نیازمند حامیانی چون اسرائیل و اروپا است و سپس به دلیل دارا بودن ثروت بادآورده انرژی و نفت، جاهطلبیاش بیشتر تقویت میشود.
لذا اگر سرزمین از دست رفته قرهباغ را پس بگیرد، حتماً در نزد افکار عمومی بیمه میشود. بخصوص علیاف که علاوه بر فساد، شیعهستیزی و طرحهای گوناگون برای سکولار کردن جامعه دارد. یکی از اهداف اصلی طرحی که در حال حاضر برای تغییر جمعیت قرهباغ انجام میدهند و با آوردن سلفی تکفیریهایی که تا نخجوان آمدند، آن است که تغییر و ترکیب جمعیتی دهند و بر ضد جمعیت اکثریت (۷۵ تا ۸۰ درصدی شیعه) بخشی از آن را سکولار کنند.
اقدامات علیاف از قبیل فساد و شیعهستیزی در میان شیعیان مذهبی، محبوبیتش را کم کرده، بنابراین نیاز به یک حامی همانند خودش دارد. اسرائیلیها کمکم دست باز را در قبال حمایتهایشان، تا جایی از وی (علیاف) دریافت کردند که او را نسبت به اینکه «تو با اسلحه ما میتوانی بروی قرهباغ را پس بگیری و سپس در ازای آن باید یکسری کارها انجام دهی»، تحریک کنند به همین دلیل آقای علیاُف در این جنگ با پهپاد اسرائیلی پیروز شده و چپ و راست هر جا که مینشیند، این مسئله را مطرح و سپس افتخار میکند و تصویر خودش را در کنار پهپاد اسرائیلی رو به مرزهای ایران میاندازد.
رژیم صهیونیستی در چارچوب طرحهای خودش و آمریکا با استفاده از رقابتهای منطقهای اردوغان و همچنین جاهطلبیهای آذربایجان، سعی میکند این طرح را جلو ببرد و تسریع کند. این مسئله در نتیجهگیری خیلی مهم است که اگر آذربایجان از پیک تنش با ایران، اندکی پایین آمد، فکر نکنیم که مسئله تمام شده بلکه آنها به دنبال اهداف راهبردی آذربایجان، ترکیه، رقابت منطقهای و همچنین طرحهای اسرائیل و آمریکا هستند و این مسائل تمامی ندارد و به این سادگی نیست که ما فکر کنیم اگر چهار روز به مرز رفتیم و با یک تلفن به ما گفتند تروریستها را دو، هفت تا ده کیلومتر از مرز عقب میکِشیم، تمام شده است، در حالی که تمام شده نیست و پیک تنش را پایین آوردیم ولی این مسئله همچنان میتواند ادامه داشته باشد و بار دیگر به اوج بحران نزدیک شود.
*آقای دکتر بهمن! آقای خوش چشم اشاره کردند به نقش رژیم صهیونیستی در ماجرای این مناقشات اخیری که ما با کشور جمهوری آذربایجان داشتیم، اما مقامات آذربایجانی مکرراً از جمله حتی خود آقای علی اف هم این حضور صهیونیستها را تکذیب میکند به نظر شما چه مصادیق و چه نمونههای بارزی از حضور صهیونیستها در این مناقشه وجود دارد؟
شعیب بهمن: حضور اسرائیلیها در جمهوری آذربایجان دو جنبه دارد. یک جنبه آشکار دارد و در حوزههای مختلف میتوان آن را مشاهده کرد. دوم جنبه پنهان آن است کما اینکه خود آقای علی اف نیز چند سال پیش گفته بود که روابط آذربایجان و اسرائیل مثل کوه یخی است که فقط نوک آن پیدا است و این اعتراف خود آقای علی اف است.
بنابراین با استناد به همین حرف بخش مهمی از روابط آذربایجان و اسرائیل پنهان است. اما آیا این رابطه صرفاً پنهان است؟ خیر!
ما در حوزههای مختلف میتوانیم این روابط را ببینیم، مثلاً در حوزههای فرهنگی الان سالها است که اسرائیلیها مرکزی را به نام «چند فرهنگ گرایی» در جمهوری آذربایجان ایجاد کردند که هدف از تأسیس آن، ضدیت با اسلام و تشیع در این کشور است.
بر همین اساس موفق شدند نفوذ قابل توجهی در رسانههای جمهوری آذربایجان پیدا کنند و این ضدیتها و شیطنتهای رسانهای که مشاهده میکنیم و همیشه نیز وجود داشته که بخش مهمی از آن را اسرائیلیها هدایت و از آن پشتیبانی میکنند که متأسفانه در رسانههای ما به دلایل مختلف خیلی بازتاب پیدا نمیکند.
در واقع اگر شیطنتها، هجمهها و این تبلیغات رسانهای علیه ایران برجسته میشد، شاید شرایط خیلی فرق میکرد و دیدگاهها نسبت به جمهوری آذربایجان هم خیلی متفاوت میشد. ولی حالا به دلایل مختلف این اتفاق نمیافتد.
حوزه دیگری که اسرائیل در جمهوری آذربایجان به شدت روی آن سرمایه گذاری کرده است، مباحث قومی و قوم گرایی است. خانم «برندا شیفر» اساساً تئوری پرداز قوم گرایی و تجزیه قومی در ایران است و مهمترین کانون توجه خودش را مسئله پان ترکیسم قرار داده است.
وی در سالهای اخیر بارها به جمهوری آذربایجان سفر کرده و در همایشهای مختلف حضور داشته است و مسائل کارشناسی خودش را ارائه کرده است. جالب است که سال گذشته بعد از جنگ ۴۴ روزه و آن نمایشی که آقای علیاف داد و سوار بر ماشین از پل خداآفرین بازدید کرد، چند روز بعد از آن، همین خانم برندا شیفر در همان مکان ایستاد، پشت به ایران و عکس یادگاری گرفت.
این پیامی برای ما دارد که نشان میدهد بخشی از تئوریپردازی ها از طرف اسرائیل است.
همین را ما میتوانیم به حوزههای نظامی تسری دهیم که تا حدی نیز آشکار است. بارها و بارها قراردادهای نظامی کلانی بین دو طرف منعقد شده. از ۲ میلیارد شروع شده تا ۵ میلیارد دلار رسیده و دائماً این قراردادها بهروز میشود و قراردادهای جدیدی نیز منعقد خواهد شد که خود این مسئله هم به هر حال نشان دهنده عمق این رابطه است.
چون معمولاً قراردادهای نظامی که در حوزه فروش تسلیحات بین طرفهایی انجام میشود که روابط نزدیکی با یکدیگر دارند، بین دو بازیگر رقیب منعقد و اجرا نمیشود. خود این مسئله نشاندهنده عمق رابطه است. ما در حوزههای امنیتی بارها و بارها نفوذ و اشراف امنیتی اسرائیل را در آذربایجان، مشاهده کردهایم و در برخی از مواقع هم به نفوذ در داخل کشور ما منتهی شده است.
به هر حال در مورد این مسائل بارها و بارها صحبت شده و شهادت تعدادی از دانشمندان هستهای ما نیز از طریق نفوذ از مرزهای جمهوری آذربایجان به داخل ایران صورت گرفته است. یا پهپادهای اسرائیلی که تا نزدیکی تأسیسات هستهای نطنز آمده بودند، هر چند که مورد هدف قرار گرفتند و نتوانستند مأموریت خودشان را به پایان برسانند، اما اینها از نخجوان وارد ایران شده بودند. یا حتی تجهیزاتی که برای ترورشهید فخری زاده مورد استفاده قرار گرفته بود، اینها از جمهوری آذربایجان وارد ایران شده بود.
حتی در جریان جنگ ۴۴ روزه سال گذشته هم اسرائیلیها بارها تلاش کردند پهپادهای خودشان را وارد ایران کنند که در دو مورد، ایران موفق به شکار این پهپادها شد.
امروز هم پروژههایی که اسرائیلیها در این منطقه دنبال میکنند، حکایت از نفوذ گسترده آنها دارد. اسرائیلیها آمدهاند در پوشش ایجاد روستاهای هوشمند، شهرکهای هوشمند و فعالیتهای اقتصادی، کارهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی خودشان را انجام میدهند.لذا این منطقه جغرافیایی اهمیت قابل توجهی دارد. شما اگر نظریههای مختلف ژئوپلیتیک مثل هارتلند یا همان قلب زمین را بخوانید، متوجه میشوید اهمیت فوقالعادهای دارد.
این منطقه در حوزه کارهای اطلاعاتی آنقدر اهمیت دارد که آمریکاییها در دوره حکومت پهلوی در منطقه آذربایجان و هممرز با شوروی پایگاه استراق سمع تأسیس کرده بودند.
الان اگر اسرائیلیها بخواهند در این نقطه، همین کارها را انجام بدهند، نه تا تهران بلکه تا بندرعباس را به راحتی شنود خواهند کرد و این فقط یک جنبه کوچک از کارهای اطلاعاتی است که آنها میتوانند در آینده انجام بدهند.
علاوه بر این، طرحهایی که در حوزه ایجاد انواع دالانها و کریدورها مطرح میشود؛ نشان میدهد که اسرائیلیها طرح بزرگ خفگی ژئوپلیتیکی ایران را در سر دارند و در مناقشه جمهوری آذربایجان حاضر هستند. کما اینکه چند سال پیش خود اسرائیلیها گفتند جمهوری آذربایجان برای ما همان نقش لبنان را برای ایران دارد. یعنی به همان طریق که ایران در لبنان نفوذ دارد و از آنجا این امکان برایش فراهم است که به مواضع اسرائیل آسیب برساند؛ همان نقش را امروز جمهوری آذربایجان برای اسرائیلیها ایفا میکند.
بنابراین، اگرچه بخش مهمی از روابط بین آذربایجان و اسرائیل است که به دلیل حساسیتها از سمت ایران و واکنش خود جامعه و مردم جمهوری آذربایجان دارند پنهان است، ولی بخشی از آن آشکار و غیر قابل کتمان است.
همه اینها نشان میدهد که روابط بسیار عمیق و وسیعی بین دو طرف برقرار است و اینکه بگویند ما آنها را از این منطقه دور میکنیم یا در مناطق مرزی فاصله ایجاد میکنیم، وعدههایی است که در طول سالهای گذشته محقق نشده و نه تنها محقق نشده بلکه عکس آنها نیز عمل شده است. یعنی هر وقت این مسئله را ایران در مورد آذربایجان مطرح کرده است، در پاسخ به آن در واقع گسترش بیشتری پیدا کرده است، به همین دلیل ایران به ویژه در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و دستگاه سیاست خارجی کشورمان حتماً باید توجه عمیقتر و دقیقتری به این مسئله داشته باشد و تحولات این حوزه را به شکل دقیقتری مورد رصد و ارزیابی قرار دهد.
*آقای دکتر همانطور که اشاره فرمودید رد پای رژیم صهیونیستی در مسائل اخیر حوزه قفقاز مشهود است اما سردمداران کشور جمهوری آذربایجان از جمله رئیس جمهور این کشور دائماً این موضوع را تکذیب میکنند. خواستم ببینم چه مصادیق و موارد مشهودی از حضور رژیم صهیونیستی در این سرزمین وجود دارد؟
خوشچشم: «خانم برندا شیفر» استاد دانشگاه حیفا اسرائیل و عضو بنیاد دفاع از دموکراسی (FDD) است که جنگ طلبترین اندیشکده آمریکایی نسبت به ایران است. اندیشکده خاصی است که بولتون نیز با آن کار میکند و برخی از تصمیمات ترامپ نیز بر اساس نگاه همین اندیشکده بود.
خانم برندا شیفر یکی از اعضای اصلی بخش خاورمیانه «اف.دی.دی» است ولی از همه اینها مهمتر، خانم برندا شیفر استراتژیست ارتش اسرائیل است و تخصص وی جنگهای قومیتی است. او را به عنوان مادر رادیکالیزه کردن ناسیونالیسم آذری برای تجزیه ایران میشناسند.
یعنی یک تئوری دارد مبنی بر اینکه ما هویت ملی گرایی آذری را آنچنان افراطی و رادیکالیزه کنیم که بتوانیم ایران را تجزیه کنیم. این خانم به دعوت باکو سر پل خداآفرین ایستاد و عکس گرفت.
اسرائیلیها فهمیدهاند که ما نسبت به حضور آنها و تروریستهای سلفی – تکفیری در بخشهای هممرز با آذربایجان حساس شدیم، رصد کردیم و فهمیدیم چه خبر است! بنابراین دیگر پنهان نمیکنند، بلکه سعی به تحریک هم دارند.
الان اگر شما از آذربایجانیها و دولتشان بپرسید که ایشان (برندا شیفر) آنجا چه کار میکند؛ به شما خواهند گفت وی متخصص سیاست انرژی و لابیکننده شرکتهای انرژی بین اسرائیل و آذربایجان است. کار بدی نمیکند، استاد دانشگاه است. اما این یک پوشش است. در حقیقت اصلاً ایشان آدمی است که ای جنت و استراتژیست ارتش اسرائیل است. این جنت موساد است؛ یعنی با دستگاههای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی کار میکند.
روابط تنگاتنگ آن با سفارت اسرائیل در باکو در حدی است که بسیاری معتقدند که اصلاً او نیازی به هماهنگی با وزارت خارجه و جاهای دیگر ندارد. روابط به نحوی است که او خط دهنده به سفارت است. این فقط یک نمونه آن است.
پهپادهای زیادی آمدند و ما نمونههای زیادی از آنها را زدیم، مانند هرمس که بعد از آنکه متوجه قصدش شدیم آن را مورد اصابت قرار دادیم؛ در همین جنگ اخیر قرهباغ چند نمونه پهپاد آمد و شکار شد. علاوه بر این، تجهیزات لازم برای ترور دکتر فخری زاده و تیمهای ترور از این مسیر وارد شدند و فرار کردند، آقای جمالی فشی هم که یکی از تروریستهایی بود که دانشمند هستهای ما را شهید کرد ازهمین مسیر برای آموزش به اسرائیل رفته بود و برگشته بود بدون اینکه پاسپورتش مُهر بخورد.
در زمینه همین پهپاد هرمس که ما زدیم، وقتی شکایت تنظیم کردیم و سفارت کشورمان معترض شد که شما به چه حقی به اسرائیلیها اجازه میدهید که دست به عملیات جاسوسی و آفندی علیه ما از خاکتان بزنند، آنها مدعی شدند اصلاً ما خبر نداشتیم. اسرائیلیها ما را هم دور زدند. یعنی چه؟ یعنی اینقدر دست اسرائیل آنجا باز است که هر کاری بخواهد میکند و خودش را مکلف نمیداند بخواهد به باکو گزارش بدهد و حرفی بزند.
اسرائیل به هر کسی سیستم دفاعی «ار و۳» را نمیدهد. ار و۳ پیشرفتهترین بخش از سیستم زمین به هوا است. در این جنگها و دعواهای اخیری که بین ما و آذربایجان شد، اسرائیلیها به عنوان آتش بیار معرکه، خواستند یک کاسبی داشته باشند و چند سیستم ار و۳ به آذربایجانیها پیش فروش کردند که تحویل آن حتماً دیرکرد دارد. چرا؟ به خاطر اینکه دو کارخانه در تل آویو در اردیبهشت امسال، به فاصله اندکی از هم آتش گرفت و منفجر شد که یکی از آنها کارخانه اوفر بود که تولید کننده موشکهای اروی ۳، اِنجین ۲، موتور دوم موشکهای بالستیک و کروز و تولید کننده لانچرهای ماهواره، تولید کننده کلاهک اتمی و تولید کننده انواع موشکهای بالستیک است. از جمله یک بخش حیاتی که در موشکهایی که ار و۳ استفاده میشود در کارخانه اوفر ساخته میشود.
این کارخانه منفجر شد. بنابراین آن فاکتوری که برای آذربایجان بستند، تحویل آن به تأخیر افتاده است. یک کارخانه دیگر هم منفجر شد که آن تولیدکننده سوخت جامد برای موشکهای بالستیک بود. آن هم در تل آویو بود. حالا هر کس که زده خوب کاری کرده و دستش درد نکند!
لذا ما نمونههای فراوان اطلاعاتی داریم؛ بحث سر این نیست که آذربایجان خودش روابطش را انکار کند، اما توجیه میکنند و میگویند ما روابط تنگاتنگ اقتصادی با اسرائیل داریم. سلاح هم اگر از آنها نخریم از هر کس دیگری که دلمان بخواهد می خریم. به شما چه ربطی دارد؟ سرمایه گذاری کردن اسرائیل در اقتصاد ما به شما چه ربطی دارد؟
ما نیز گفتهایم چند مسئله برایمان غیر قابل تحمل است. یکی از آنها حضور تروریستها و رژیم صهیونیستی در مناطق مجاور و نزدیک مرزهای ما است. علی اف که به قول دوستان عددی نیست و نیازی هم به این ندارد که شما بخواهید خیلی سر و صدایی کنید. او حساب کار خودش را میداند. مشکل ما با اسرائیل است. عدم برخورد قاطع با اسرائیل باعث خواهد شد این داستان در کشورهای آسیای میانه نیز تکرار شود.
ارمنستان یکی از کشورهای همجوار ما است که خیلی به ما در زمینه تجارت، برای دور زدن تحریمها کمک کرد. وقتی تک افتاد، وقتی از طرفی روسها و ما هم اجازه ندادیم تسلیحاتش در جنگ قره باغ رد شود و بعد آقای پاشینیان هم که طرفدارغرب است، شکست سنگینی خورد و مردم به خیابانها ریختند و ساختمان نخست وزیری را تخریب کردند.
لذا عدم کنشگری ما میتواند ارمنستان را به سمتی ببرد که هر چه بیشتر با آمریکا و اسرائیل هماهنگ شود. همان ارمنستانی که درست مثل آذربایجان وقتی اسرائیلیها از آن خواستند تا این میزان همکاری را با آنها داشته باشد قبول نکرد. ارمنستان در خیلی جاها قبول نکرده که این دسترسی را به آمریکا و اسرائیل بدهد.
لذا توازن باید حفظ میشد که نشد. این کم کم کار را کشیده به جایی که حالا بعد از آذربایجان ممکن است یواش یواش پیدا شدن سر و کله اسرائیل را در کشورهای متعدد دیگری حتی ارمنستانی که ضلع مخالف آن است شاهد باشیم. یعنی آمریکاییها همین الان ارمنیها را به اینجا رساندهاند که اگر شما با طرح ما کنار بیایید و جنوب را بدهید، میتوانید بخشهای شمالی قره باغ را داشته باشید، ما هم آینده اقتصادی شما را با ترکیه و آذربایجان تضمین میکنیم. بنابراین اگر آن قسمت جنوب استان سیونیک داده شود، آن کریدور موهوم بوجود میآید که ضربه جبران ناپذیری به ما میزند.
خیال کنید تحریمهای آمریکا دو برابر شود در واقع یک همچنین تأثیری میتواند روی اقتصاد و کلیت اقتصاد ما داشته باشد.
این انفعال، کار را به اینجا کشانده است. اگر دولت آقای روحانی اینقدر به فکر وین نبود که از قره باغ غفلت کنیم. خب این رویارویی که اخیراً شروع کردیم را آن موقع میتوانستیم بهتر دخالت کنیم و منافع ملیمان رعایت میشد.
غیبت ما باعث شد منافع ملیمان رعایت نشود. میخواهم بگویم اسرائیلیها کنشگری میکنند. به شکل راهبردی به همراه آمریکا در چارچوب حرفهایی که زدیم، اما این طور نیست که ما اهرم نداشته باشیم. ما بسیار توانمندیم. میتوانیم طرحهای آنها را خنثی سازی کنیم؛ منتهی این نیازمند کنشگری است که تازه ما داریم اخیراً میبینیم که این کنشگری با آمدن دولت جدید شروع شد و حالا ما توقع مان این است که در ادامه راه، کنشگری بر اساس نقشه راه هر روز بیشتر شود.
یادتان باشد اگر این دالان موهوم ترکستان راه بیافتد، ترکیه که عضو ناتو است به دریای خزر دسترسی پیدا میکند. یعنی یک تهدید مشترک برای ما و روسیه! روسها نیز این را خوب میفهمند، بنابراین با عدم کنشگری ما و انفعال ما، زمان از دست میرود که بسیار برای ما مهلک است.
لذا توقع این است که بر این کنشگری اخیرمان یک نقشه راه افزوده شود و قضیه در حقیقت این نیست که حالا صهیونیستها از مرزهای ما ۵۰ کیلومتر فاصله بگیرند یا ۱۰۰ کیلومتر. این یک تقابل راهبردی بین ما و صهیونیستها است.
*به عنوان سوال آخر و سوالی که خیلی در اذهان مردم شکل گرفته شما ارزیابی تان از نوع مواجهه دستگاه سیاست خارجه کشورمان علی الخصوص سفارت ایران در باکو چطور است و ضمن اینکه ابتکار عملی که اخیراً تحت عنوان ابتکار عمل ۳+۳ توسط وزیرامورخارجه و سخنگوی این وزارتخانه مطرح شده تا چه میزان میتواند در پایان این مناقشات مؤثر باشد؟
شعیب بهمن: سال گذشته وقتی که جنگ شروع شد، بارها و بارها دوستان در این حوزه به شکل دقیق نسبت به ابعاد و پیامدهای جنگ کارشناسی کرده بودند. در واقع هشدارهای لازم داده شد اما وزارت امورخارجه به عنوان پیشانی دستگاه دیپلماسی نه تنها به هیچکدام از این هشدارها هیچ توجهی نکرد بلکه در ساختار خودش هم متأسفانه برآورد درست و دقیقی از آنچه که در حال اتفاق بود، نداشت.
این باعث شد که اساساً نتواند نه از پشت پرده این جنگ به درستی مطلع شود و نه یک طرح ابتکاری دقیق و مشخص را برای بازیگری ایران طراحی بکند و حتی نتوانست در فردای پایان جنگ، سیاستها، اهداف و منافع ایران را به درستی پیش ببرد. بنابراین آنچه که ما در دستگاه سیاست خارجیمان با آن مواجه شدهایم یک غفلت راهبردی بود. که متأسفانه همچنان هم ادامه دارد.
سفارت ایران در باکو یا اساساً در هر کشور دیگری به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران باید عمل کند، نه اینکه برود آنجا و در واقع بشود حامی منافع کشوری که در آن مأموریت پیدا کرده است. متأسفانه رفتار سفیر ما و سفارتخانه ما دریک سال گذشته حکایت از این داشته که گویا منافع ملی جمهوری آذربایجان بر منافع ملی ایران ارجحیت دارد و وقتی که موضوع به چالش کشیده میشود میگویند هدف اصلی ما این است که روابط بین دو کشور را بهبود ببخشیم.
ما اساساً برای ایجاد بهبود در روابط بین دو کشور به اینجا آمدهایم. بنابراین باید همه چیز را آرام کنیم و آرام نگهداریم! در حالی که اصلاً هدف یک سفیر یا نماینده دیپلماتیک این نیست که دائم بخواهد از طریق آرام کردن فضا، روابط کشور خودش با کشور دیگر را پیش ببرد و در عین حال که هدف اصلی یک سفیر در وهله اول توسعه روابط دوجانبه نیست بلکه هدف یک سفیر یا نماینده در وهله اول حمایت و دفاع تمام قد از منافع ملی و امنیت ملی کشور خودش است. شما اگر نتوانید از امنیت و منافع ملی کشور خودتان حفاظت و حراست کنید، اساساً موفق نخواهید شد که روابطتان را توسعه ببخشید. کمااینکه ما در جریان همین اتفاقاتی که منتهی به بازداشت رانندگان ایرانی شد نیز باز همین رفتار عجیب و غریب را از سفارت ایران دیدیم.
سفارت ایران به جای اینکه اقدام جمهوری آذربایجان را محکوم کند، متأسفانه به شکل رسمی اعلام کرد که رانندههای ایرانی خطاکار هستند و این واقعاً در هیچ جای دنیا مرسوم نیست.
رفتار سفیر ایران و سفارتخانه ایران در باکو باید در کتابهای روابط بین الملل تدریس شود که چگونه یک سفارتخانه میتواند منافع ملی کشور محل ماموریتش را بر منافع ملی کشور خودش ارجحیت دهد و در واقع به آن اولویت ببخشد. این را واقعاً ما در هیچ جای دنیا تا حالا ندیدهایم؛ مگر افرادی که خواستهاند به کشور خودشان خیانت کنند.
ما نمیگوییم که این دوستان افراد خائنی هستند یا میخواهند به کشور خودشان خیانت کنند بلکه مسئله اینجاست که اساساً شناختی از حوزهای که در آن به مأموریت رفتهاند، ندارند. قفقاز یک منطقه کاملاً پیچیده با یک تاریخ هزار ساله و پیوستگی اقوام و مذاهب مختلف است. در این منطقه ما با یک جغرافیای همگون و صرفاً با یک یا چند قوم مشخص مواجه نیستیم.
وزارت امور خارجه ایران میتوانست قویترین سفرای خودش و افرادی که واقعاً بر این منطقه احاطه دارند را به عنوان سفیر بفرستد. متأسفانه در سالهای گذشته در وزارت امورخارجه این طور باب بوده که به هر حال سفارتخانههای اروپایی یا نمایندگیهای ایران در آمریکا به عنوان مراکز و اماکن درجه یک شناسایی و کشورهای همسایه ما معمولاً به عنوان محلهای مأموریت درجه ۲ یا درجه ۳ شناخته میشدند.
به همین دلیل کسی هم تمایل نداشت که به عنوان سفیر به این کشورها برود. این مسئله یک خسارت بسیار بزرگی به ما زده نه تنها در رابطه با کشورهای قفقاز، بلکه با تمامی همسایگان! متأسفانه ما دچار این چالش هستیم. قفقاز پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. کسی که تاریخ این منطقه را نداند، کسی که فرهنگ این منطقه را نشناخته، کسی که معادلات اقتصادی این منطقه را به درستی نبیند، کسی که جغرافیا و مباحث امنیتی منطقه را به درستی نشناسد، نتیجه اش میشود آن خسارتهایی که به منافع ملی ایران زده میشود و واقعاً باید وزارت خارجه در تعیین نمایندههای خودش دقت و توجه بیشتری کند و افرادی که این حوزه را میشناسند به این مأموریتها اعزام بکند.
در کناراین معضل بزرگ ما یک چالش دیگر هم داریم و آن هم فقدان یک سیاست جامع قفقازی است. ما متأسفانه در سالهای گذشته توجه قابل ملاحظهای را برای منطقه قفقاز نداشتیم. در سالهای گذشته بخش اعظم توجه سیاست خارجی ایران یا معطوف به حوزه عربی، و بحرانهایی شده که در این حوزه وجود داشته که قاعدتاً با امنیت و منافع ملی ما در ارتباط بوده است و میبایست ایران در اینها نقش آفرینی میکرد. بخش دیگری از سیاست خارجی به ویژه در ۸ سال گذشته به مسئله برجام، مراودات با غرب و مباحث مختلف حول و حوش تحریمها معطوف شده است که این باعث ایجاد یک غفلت بزرگ و راهبردی از منطقه قفقاز شده است.
قطعاً اگر وزارت امورخارجه یا سایر دستگاههای ما به درستی این منطقه را میشناختند، امروز در این وضعیت قرار نمیگرفتیم. یعنی سال گذشته میتوانستیم تصمیم گیری بهتری در مورد این بحران و جنگ ایجاد شده داشته باشیم. اگر همان سال گذشته این کار را انجام میدادیم خیلی بهتر از امروز بود. هر چند که امروز هم اگر ایران بخواهد و عزم جدی در آن ایجاد شود، راهکارهای متنوع و مختلفی وجود دارد که بتواند این صحنهآرایی و این بازی را کلاً به هم بزند و منافع و امنیت خودش را در اولویت قرار دهد و به پیش ببرد.
پس یک مشکل بزرگ ما این است که ما هیچ راهبردی در مورد جامعه قفقازی نداشیم. در گام اول اگر واقعاً وزارت خارجه بخواهد تحولی در آن ایجاد شود، باید راهبرد دقیق و درستی در مورد این منطقه داشته باشد و برای هر کدام از کشورهای منطقه راهبرد جدیدی تعریف شود. به هر حال راهکارهای مختلفی وجود دارد که میتواند هم به رفع این مشکلات منتهی شود و هم به تأمین منافع و امنیت ملی ایران ختم شود.
تا زمانی که این اتفاق نیافتد و این بیدقتیها در تعیین نمایندههای دیپلماتیک صورت بگیرد، متأسفانه شاهد این اتفاقات و این رویدادها هستیم. آنچه که در یک سال اخیر اتفاق افتاده تازه آغاز تحولات بزرگتر است و نباید تصور شود که با برگزاری یک مانور و بگومگو، طرف مقابل یک نرمشی نشان داد و این پروژهها تمام خواهد شد! نه! این پروژه، پروژهای است که ایران اگر به درستی مدیریت نکند و به درستی وارد مدیریت آن نشود، من معتقدم در یک دهه آینده بزرگترین چالش امنیت ملی ایران نه از ناحیه کشورهای عربی، نه از ناحیه کشورهای بی ثباتی مثل افغانستان و پاکستان، بلکه از همین ناحیه شمال غرب ما و از مرزهای آذربایجان و ترکیه خواهد بود.
بنابراین ما نیازمند این هستیم که به سمت ایجاد یک راهبرد جامع و انتخابهای درست برای منطقه قفقاز برویم.
*دیدگاه شما درباره ابتکار ۳+۳ چیست؟
شعیب بهمن: ابتکار عمل ۳+۳ ابتکار عمل خیلی خوبی است ولی به شرطی که اولاً همه کشورها در مورد آن نیت صادقانه ای داشته باشند و دوم اینکه همه کشورها حاضر به مشارکت در آن باشند. در سالهای گذشته ابتکارعمل ها و طرحهای ابتکاری مختلفی برای منطقه قفقاز پیشنهاد شده است.
مثلاً روسها طرح ۱+۳ را مطرح میکردند که شامل ۳ کشور قفقازی و خود روسیه بود. یا دولت ترکیه ۲+۳ را مطرح میکرد که شامل ۳ کشور قفقاز و روسیه و ترکیه بود.
ایران از گذشته در واقع پیشنهاد ۳+ ۳ را مطرح کرده بود و شاید بتوان گفت که اولین پیشنهاد دهنده این طرح، خود ایران است. اما آنچه ما تا به امروز شاهد آن هستیم، این است که سایر بازیگران یا تمایلی به مشارکت در این روند نداشتهاند و یا اساساً تمایلی به مشارکت با ایران درمنطقه قفقاز ندارند و در سیاستها و راهبردهای قفقازی خودشان جایی برای ایران در نظر نگرفتهاند.
اگر چه الان هم آقای لاوروف میآید ۳+۳ را مطرح میکند ولی صرفاً طرح این موضوع نمیتواند منتهی به نتیجه شود. ما باید بدانیم از این سازوکار چه میخواهیم، زیرا تا وقتی سیاست جامع قفقازی نداریم، قاعدتاً تشکیل این سازوکار نمیتواند به ما کمکی کند؛ چون بقیه هدف دارند، هدف مشخصی دارند و ما سردرگم هستیم و هنوز هدف مشخصی نداریم. حضور در چنین سازوکاری قاعدتاً خیلی نمیتواند به ما کمک کند.
نکته دوم اینکه ما واقعاً اگر میخواهیم حضور قدرتمندانهای در چنین سازوکاری داشته باشیم، باید اول موقعیت خودمان را در قفقاز تقویت کنیم. ما به عنوان کشوری که موقعیت چندان قدرتمندی در حال حاضر در قفقاز نداریم بازیگر تعیین کنندهای در ابتکار عمل ۳+۳ نیستیم. بنابراین ابتکار، ابتکار خیلی خوبی است و ما از آن استقبال میکنیم ولی با این شرایط که اول موقعیتمان در قفقاز تقویت شود، جایگاه خودمان را بتوانیم پیدا بکنیم، وزن ژئوپلیتیکی، وزن تاریخی و تمدنی خودمان را در منطقه پیدا کنیم، مسلط شویم و بعد وارد ابتکارهای منطقهای و در واقع فرامنطقه ای در خصوص قفقاز شویم.
*آقای خوشچشم به عنوان سوال آخر، شما نوع مواجهه دستگاه سیاست خارجی کشورمان از جمله سفارت ایران در باکو را در مناقشات اخیر چطور ارزیابی میکنید و اینکه آیا این ابتکار عمل ۳+۳ منجر به نتیجه خواهد شد یا نه؟
وقتی میگوئیم دستگاه سیاست خارجه، من منظورم فقط وزارت خارجه یا سفارتخانه نیست، بلکه دستگاههای دیگری که در مجموع با حوزه سیاست خارجی کار دارند و دستگاههای زیادی هم هستند که یک بخش اصلی آن میشود وزارت خارجه ولی تنها همین بخش نیست که بسیار انفعالی عمل کردند.
این انفعال فقط در قضیه قفقاز نیست. این انفعال در ۸ سال گذشته نیست، در ۲۰ سال گذشته هر چه آمریکا بیشتر به ما فشار آورده، از تحریم تا جنگهای نیابتی منطقهای که از طریق رفقا، عربستان، ترکیه و قطر انجام داده در کانون توجهات ما بیش از پیش قرار گرفته است؛ تا حدی که ما به مسائل دیگر بی توجهی کردهایم و دچار یک افراط و تفریط شدیم.
دوم منفعل شدیم، کنشگر نبودیم. نمونه قفقاز یکی از نمونههایی است که انفعالی عمل کردهایم؛ اتفاقی در سالهای گذشته به ویژه در ۸ سال گذشته افتاده است. آن زمانی که در قفقاز حلوا خیرات میکردند ما در صف وین بودیم. مشکلات عدیده ای برای حوزه سیاست خارجی کشور بهخاطر همین انفعال پیش آمده است. من به گمانم حالا علاوه بر صحبتهای آقای دکتر (شعیب بهمن) راجع به اینکه درباره قفقاز راهبرد نداریم، مشکل من این است که اصلاً راهبرد سیاست خارجه باید وجود داشته باشد. یعنی آقای امیرعبداللهیان الان ۲-۳ ماه آمده است و آن چیزی که حالا در صحبتهای ایشان چند باری نمود پیدا کرده، این است که سیاست خارجی متوازن، فعال و هوشمندانه یا به زعم من ۴ خصلت راهبردی باید داشته باشد. ما تکلیفمان را با دنیا باید بدانیم، در یک نقشه راه با هر بخش از دنیا میخواهیم چه کنیم؟ اینها هر کدام وزن باید داشته باشد، یعنی استراتژی قفقاز بخشی از یک پازل کلی است که کل استراتژی با کشورهای مناطق مختلف دنیا را شامل شود.
دوم؛ باید کنشکر باشیم. سوم؛ متوازن باشیم؛ یعنی انفعال و عدم توازن باعث شد که پارسال این مشکلات برای ما در منطقه قفقاز پیش بیاید.
بعد چهارم، همه اینها برای این است که اقتصاد باید اولویت اصلی باشد. آقای امیرعبداللهیان اینها را در ۲-۳ ماه گذشته در کلام گفته است و حالا ما منتظریم نتیجه و عمل را ببینیم.
ما هر وقت به صورت عملیاتی دیدیم که تیمی بوجود آمد، ساختاری ساخته شد، برای اینکه یک همچنین سیاست خارجهی راهبردی، متوازن، کنشگرانه با هدف اقتصادی و اولویت اول اقتصادی پیاده سازی شود و شروع به کار کند، آن وقت میشود خوشبینانه به قضایا نگاه کرد.
در مورد سوال شما که یکی از آنها ۳+۳ است، این سازوکار خوبی در ظاهر و اسم است ولی الان جایگاه ایران با روسیه، همانطور که در آتش بس، قره باغ منافع حاصله یکی نبود الان هم جایگاهشان یکسان نخواهد بود.همچنین حتی اگر این تشکل بوجود آید و حتی اگر همه بازیگران قبول کنند، وزن یکسان نخواهد داشت یعنی شما به خاطر انفعال سال گذشتهات عقب هستی و بایستی آن را جبران کنی.
ما نگاهمان به سیاست خارجه هر وقت نگاه راهبردی و کنشگرانه شد آن وقت میتوانیم توقع داشته باشیم. والا اینکه در کلام بیاییم و بگوییم چیزی را حل نمیکند. اوج انفعال هم به قول آقای دکتر یک «کیس اِستادی» سفیر ما در باکو است که حالا دوستان راجع به مسئله ایشان صحبت کردند.
رانندهای که هفته پیش از آن مسیر رد شده، حالا با زن و بچه اش در حال حرکت به سمت ایروان است که سر چند پیچ با اسلحه می آیند و زن و بچه را تهدید و اخاذی میکنند. مسئله محدود به دریافت عوارض نیز نبوده است بلکه هدف اذیت کردن، بند آوردن راه، بستن این مسیر و کریدور برای ما بوده است و کاملاً نیز مشخص است.
خب شما باشید، چه واکنشی نشان میدهید؟ معلوم است که عصبانی میشود! و بعد ایشان را دستگیر میکنند؛ این ایرانی که با ظلم دستگیرش کردهاند و معلوم هم نیست کجای باکو هست به چه کسی باید امید داشته باشد؟ غیر از سفیر! در یک کشور خارجی! به چه کسی باید اعتماد داشته باشد؟ به چه کسی امید داشته باشد؟ متأسفانه نگاه سفیر ما نگاه مطلوبی نبوده است. شاید با این بهانه که من با کار دیپلماتیک، میخواستم مشکلات را حل کنم اما همانطور که آقای دکتر (شعیب بهمن) هم فرمودند وظیفه یک سفیر، حفظ و حراست از منافع ملی است گاه با اخم و تَخم و گاه با دیپلماسی.
وظیفه اش این نیست که به وزارت خارجه خودمان شکایت کند که این رانندگان ما چرا رعایت نمیکنند؟ مگر آنجا کیوسک عوارضی گذاشته بودند و اینها فرا کردهاند؟ مگر اینها دزدی کرده بودند؟ آخر چرا؟ اینها، حاصل نگاه انفعالی ما است، نه فقط در قفقاز. ما نگاهمان به سیاست خارجی یک نگاه انفعالی است و کنشگرانه نیست
مقام معظم رهبری در دوران آقای متکی و در دیدار نوروزی خواستار این شدند که سیاست خارجی ما تهاجمی، تهاجمی نه به معنای حمله، بلکه به معنی کنشگری خیلی بالا، باشد. ما هنوز کنشگر هم نیستیم چه برسد به اینکه کنشگری فعال کنیم. متأسفانه بعد از این همه سال ما نمیبینیم که این نگاه حاکم شده باشد.
من بدون اینکه خوشبینی یا بدبینی بیجهتی داشته باشم، آقای امیرعبداللهیان باید از مرحله شفاهی و کلام به مرحله عمل، ساختارسازی، تیم سازی و اجرای این مسیر مبادرت کند و ما ببینیم که سیاست خارجهمان راهبردی، متوازن و کنشگرانه است که البته به خاطر وضعیت جاری مملکت اولویت اولش هم بایستی اقتصاد باشد. ما باید این را ببینیم. امیدوارم که واقعاً چنین اتفاقی بیافتد.