امپریالیسم آمریکا

تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: ایبل تاملینسون
برگفته از لینکه تسایتونگ
۵ فوریه ۲۰۲۵

آنچه همه باید بدانند، اما در پس تبلیغات خاموش پنهان است.

این واقعیت اساسی که ایالات متحده یک امپراتوری است، شاید سیستماتیک‌ترین پرهیزه در سیستم‌های اطلاعاتی و گفتمان عمومی تثبیت‌شده آمریکایی باشد. امپریالیسم آمریکا تقریباً هرگز در کنسرنهای رسانه‌ای و سیستم آموزشی به طور عمیق، انتقادی یا هوشمندانه مورد بحث قرار نمی‌گیرد. این موضوع هرگز توسط نامزدهای دو حزب سیاسی غالب ذکر نشده و هرگز در مناظرات ریاست جمهوری مطرح نمی شود. حتی در دانشگاه‌ها، به جز چند دوره ویژه ، به ندرت در مورد آن بحث می‌شود.
سکوت کرکننده در مورد این موضوع مهم، نوعی تبلیغات ناگفته است که در نهایت باعث ایجاد یک اپیدمی جهل مرگبار نسبت به احتمالاً مضرترین نهاد در جهان می‌شود و افسانه «دولت خیرخواه ایالات متحده» را تداوم می‌بخشد. همچنین مانع از دسترسی آمریکایی‌ها به زمینه اصلی می‌شود که می‌تواند درک صحیحی از وقایع در حال وقوع جهان را ممکن سازد. برای رد این افسانه و افشای امپریالیسم ایالات متحده، بسیار مهم است که ابتدا روش کنترل اطلاعات آن را رمزگشایی کنیم.

«ببینید، عراق سلاح‌های کشتار جمعی دارد!»

کنسرن های رسانه‌ای وابسته به دولت از تکنیک‌های تبلیغاتی مختلفی استفاده می‌کنند. ساده‌ترین آنها دروغ آشکار است، مانند سلاح‌های کشتار جمعیِ ناموجود عراق و ارتباط ناموجود صدام حسین با حملات تروریستی به مرکز تجارت جهانی.
اخیراً، شاهد این شعار بی‌وقفه رسانه‌ها بوده‌ایم که جنگ اوکراین «بی‌دلیل» بوده است، در حالی که شواهد فراوانی خلاف آن را نشان می‌دهد. ایالات متحده با فشار برای گسترش ناتو و تأمین مالی کودتای ناسیونالیست های افراطی در اوکراین در سال ۲۰۱۴ که منجر به جنگ داخلی شد، به طور گسترده جنگ را تحریک کرد. ما همچنین اخیراً شاهد دروغ‌های آشکار متعددی، مانند گزارش‌های بی‌اعتبار شده‌ی سر بریدن ۴۰ نوزاد و تجاوزهای جنسی دسته‌جمعی توسط حماس بوده‌ایم که نسل‌کشی اسرائیلِ تحت حمایت آمریکا را توجیه می‌کند.

همچنین تبلیغات از طریق تحریف نیز وجود دارد، برای مثال: رویدادها به گونه‌ای ارائه می‌شود که فرد تحریک‌کننده یا مهاجم به عنوان قربانی یا مدافع ظاهر شود، اگرچه عکس این قضیه صادق است. برای مثال، اسرائیلی‌ها معمولاً به عنوان افرادی که در برابر حملات فلسطینی‌ها «مقابله به مثل» و «دفاع» می‌کنند، به تصویر کشیده می‌شوند، به ندرت عکس آن که اگر به طور عینی به تاریخ ۷۵ سال گذشته نگاه کنیم، این تعبیررا تحریف علیت خواهیم یافت. فلسطینی‌ها دهه‌هاست که از وحشیگری مداوم، اشغال، سرقت زمین، محاصره، آپارتاید، محدودیت آزادی رفت و آمد، بمباران گسترده و بسیاری از جنایات دیگر اسرائیل رنج برده‌اند که نمی‌توان همه آنها را در اینجا فهرست کرد. این نوع جنگ اطلاعاتی و دستکاری آگاهی عمومی آمریکایی‌ها در این مورد، مدت‌ها پیش آغاز شده است. نوام چامسکی و دیگر کارشناسان تحلیل رسانه این موضوع را با وضوحی مثال‌زدنی در فیلم مستند عالی «صلح، تبلیغات و سرزمین موعود» محصول سال ۲۰۰۴ نشان داده‌اند که به صورت آنلاین و رایگان در اینجا موجود است.
نمونه دیگری از تحریف، تصویرسازی مداوم کنسرن های رسانه‌ای از چین و کره شمالی به عنوان تحریک‌کنندگانی در نزدیکی سواحل خودشان است. در واقع، این ایالات متحده است که با انجام رزمایش‌های عظیم سالانه و ساخت ده‌ها پایگاه نظامی در نزدیکی مرزهای دو کشور، در حال تحریک است.


تجاوزگر کیست؟

علاوه بر این، زمینه تاریخی امپریالیسم سابق آمریکا در چین و نسل‌کشی و نابودی گسترده ۲۰ درصد از جمعیت کره شمالی اغلب نادیده گرفته می‌شود. ایالات متحده بیش از نیم میلیون تُن بمب، از جمله ناپالم و سلاح‌های شیمیایی، بر سر کره‌ای‌ها ریخت. ژنرال ارشد نیروی هوایی ایالات متحده، کورتیس لمی، با افتخار گفت که آنها «تمام شهرهای کره شمالی را به آتش کشیده‌اند». کنسرنهای رسانه‌ای هرگز این زمینه را فراهم نمی‌کنند و اجازه نمی‌دهند این سؤال پرسیده شود: اگر ارتشی که قبلاً مرتکب نسل‌کشی شده بود، رزمایش‌های جنگی سالانه را در کنار مرزهای شما برگزار می‌کرد، چه احساسی داشتید؟

ژنرال کورتیس لمی

سومین ابزار تبلیغات، اسطوره سازی توسط هالیوود است. مستند «صحنه‌های جنگ: چگونه پنتاگون و سیا هالیوود را تصرف کردند» محصول ۲۰۲۲، بینش خوبی در مورد این روش ارائه می‌دهد. فیلمسازان از طریق درخواست‌های قانون آزادی اطلاعات، هزاران صفحه از اسناد از طبقه‌بندی خارج‌شده را به دست آوردند و روابط صمیمانه‌ای بین فیلمسازان هالیوود، سیا و پنتاگون را افشاء کردند.
این اسناد فاش کرد که «پنتاگون و سازمان سیا کنترل مستقیم ویرایشی بر بیش از ۲۵۰۰ محصول سینمایی و تلویزیونی اعمال کرده‌اند که بیشتر آنها از سال ۲۰۰۱ به بعد تولید شده‌اند.» در نتیجه، جنگ‌های گذشته، سازمان سیا و ارتش آمریکا پیش پا افتاده قلمدادشده و مورد تجلیل قرار می گیرند و در تیجه تصویری نادرست ایجاد می‌کنند. ارتش آمریکا و سازمان سیا دائماً به عنوان نیرویی خیرخواه به تصویر کشیده می‌شوند – تصویری که به طرز چشمگیری با واقعیت امپریالیسم متفاوت است.

و در آخر، تبلیغات از طریق حذف نیز وجود دارد که به دو روش عمل می‌کند: با حذف عمدی زمینه‌های مهم تاریخی یا با اجتناب کامل ازطرح یک موضوع. به عنوان نمونه‌ای برای حذف رابطه ها، این است که علل تاریخی که باعث جنگ در اوکراین شدند در گزارش‌های رسانه‌ها ذکرنمی شوند. علاوه بر این، رسانه‌های جریان اصلی به طور سیستماتیک این واقعیت حیاتی را پنهان می‌کنند که روسیه بارها به دنبال توافقات صلح برای پایان دادن به جنگ بوده استف مثل توافق‌های مینسک و استانبول که با کارشکنی غرب مواجه شد. دوم، تبلیغات حذفی می‌تواند با نپرداختن به یک موضوع نیز مؤثر باشد، همانطور که در مورد امپریالیسم آمریکا صادق است.

زلنسکی، که با وعده صلح در انتخابات پیروز شد، می‌گوید که او توافق‌نامه‌های صلح مینسک که توسط سازمان ملل متحد تأیید شده است را به نفع از سرگیری کمپین نسل‌کشی علیه مردم دونباس و کریمه رد کرده است!
این روش‌های تبلیغاتی، آگاهی آمریکایی‌ها و همچنین اکثر مردم سایر نقاط جهان را تا حد قابل توجهی دستکاری می‌کنند، زیرا کنترل اطلاعات ایالات متحده جهانی است.
اسطوره‌شناسی ایالات متحده نه تنها به طور غیرمستقیم از طریق رسانه‌های جریان اصلی و هالیوود، بلکه به طور مستقیم‌تر از طریق چیزی که نیویورک تایمز زمانی آن را «شبکه جهانی تبلیغات» سیا می‌نامید، در سراسر کره زمین پخش شده است.
شبکه‌های رسانه‌ای دولتی ایالات متحده مانند صدای آمریکا، رادیو اروپای آزاد، رادیو آسیای آزاد و امثالهم که به طرز تهاجمی عمل می‌کنند، به ۴۸ زبان خارجی در سراسر جهان اطلاعات پخش می‌کنند.
جالب اینجاست که برخی از این برنامه‌ها تا سال ۱۹۷۲ مخفیانه توسط سازمان سیا تأمین مالی می‌شدند. این رسانه‌های دولتی تلاش می کنند تا با ارائه تصویری نادرست از ایالات متحده و با ایجاد جنبش‌های اپوزیسیون علیه ملت‌های سرکش، با سرنگونی این دولت‌ها، اطاعت خارجی را تضمین کنند.

نگذار آنها بدون درک حقیقت بزرگ شوند!

تبلیغات دوران جنگ سرد از رادیو اروپای آزاد، ساخته‌ی سازمان سیا.
به دلیل کمبود اطلاعات، اکثر آمریکایی‌ها تصور کمی و یا در واقع هیچ گمانی ندارند که کشورشان ببی تردید یک امپراتوری است. بنابراین، با توجه به آثار کلی جنگ و آسیب‌های زیست‌محیطی دهه‌های اخیر، انظار عمومی مردم آمریکا به طرز فاجعه‌باری در مورد مخرب ترین نهاد روی کره زمین، اطلاعات درستی ندارد. عدم آگاهی آمریکایی‌ها از این واقعیت اساسی، مانع از درک کامل این مسئله فراگیر و مورد حمایت هر دو حزب می‌شود.
در نتیجه، آنها قادر به تفکر در مورد چگونگی مبارزه یا برچیدن امپراتوری، یا چگونگی آماده شدن برای زوال احتمالی و فروپاشی نهایی آن نیستند.
بی اطلاعی همچنین مانع از آن می‌شود که آمریکایی‌ها حجم عظیمی از اطلاعات گزارش‌شده در رسانه‌های جریان اصلی، به‌ویژه در مورد جنگ‌های جاری و کودتاهای امپریالیستی، را به‌طور کامل درک کنند. برای مثال، اخیراً چندین کشور از جمله سوریه، گرجستان و رومانی با کودتاهای امپریالیستی آمریکا مواجه شده‌اند، اما این موضوع مستقیماً در رسانه‌های جریان اصلی مطرح نشد. این فقدانِ زمینه‌سازی، آمریکایی‌ها را پیوسته در برابر رگبار مداوم تبلیغاتی که حمایت از جنگ‌های امپریالیستی را ممکن می‌کند، آسیب‌پذیر می‌سازد. تا زمانی که آمریکایی‌ها هدف واقعی کودتاها و جنگ‌ها را درک نکنند، مستعد باور دور بعدی دروغ‌ها هستند، به خصوص وقتی که حزب متخاصم مورد حمایت آنها به این هیستری دامن می‌زند.
حتی در میان آن اقلیتی از آمریکایی‌هایی که وجود امپراتوری را تصدیق می‌کنند، سوءتفاهم‌های بزرگی وجود دارد. آنچه به ویژه جدی است این است که بسیاری از دانشگاهیان برجسته‌ای که این موضوع را مطالعه می‌کنند، ماهیت عمیق‌تر امپریالیسم آمریکا را به طور کامل درک نمی‌کنند. از این رو، آنها امپراتوری را مثبت ارزیابی می کنند و یا نمی‌توانند وسعت کامل بیماری را به درستی تشخیص دهند، که این امر مانع از ارائه درمان‌ها یا پیش‌بینی‌های قابل قبول توسط آنها می‌شود. این امر منجر به سوء تعبیرهای بیشتر از رویدادهای جاری می‌شود، رویدادهایی که پیش از این توسط عموم مردم که هیچ چیز در مورد امپراتوری نمی‌دانند، به اشتباه تفسیر شده‌اند.

یکی از تیزبین‌ترین محققان امپریالیسم ایالات متحده، پروفسور مایکل پارنتی است. او در کتاب خود با عنوان «چهره امپریالیسم»، اشاره می‌کند که اکثر مورخان تصویری گمراه‌کننده، اسطوره‌ای و با حسن تعبیر از امپریالیسم واقعی ترسیم می‌کنند. آنها هنگام نوشتن درباره امپراتوری‌های روم و بریتانیا، اغلب نام‌های صلح‌آمیزی مانند صلح رومی و صلح بریتانیایی به آنها می‌دهند که مستحقش نیستند. این برچسب‌ها، جنگ های وحشیانه و مداوم و استثمار اقتصادی ذاتی امپریالیسم را پنهان می‌کنند.
دانشگاهیانی که درباره امپراتوری ایالات متحده می‌نویسند نیز به همین افسانه‌پردازیها متوسل می‌شوند، مانند مورخ نظامی، مکس بوت، که رؤیای زیرین را تنظیم کرده است:
«امپریالیسم ایالات متحده در طول قرن گذشته بزرگترین نیروی خیّر در جهان بوده است.»
پارنتی خاطرنشان می‌کند که حتی بسیاری از دانشگاهیان منتقد امپراتوری ایالات متحده، در توصیف کامل امپریالیسم کوتاهی می‌کنند. به عنوان مثال، وقتی چالمرز جانسون، نویسنده، از اصطلاح «امپراتوری» استفاده می‌کند، « آن را از معنای کاملش تهی می‌کند… [و آن را] صرفاً به معنای سلطه و قدرت، به ویژه قدرت نظامی به کار می‌برد» [تأکید اضافه شده است]. جانسون مانند بسیاری از محققان دیگر، بُعد نظامی امپراتوری را مورد انتقاد قرار می‌دهد اما بُعد اقتصادی آن را به طور کامل بررسی نمی‌کند.
این یک تصویر نادرست از آنچه امپراتوری ایالات متحده همیشه بوده می باشد.. همانطور که پارنتی خاطرنشان می‌کند، «ما چیزهای زیادی در مورد امپراتوری و نظامی‌گری می‌شنویم، اما در مورد امپریالیسم… فعالیت واقعی امپراتوری بسیار کم می‌شنویم» [تأکید اضافه شده است]. این تحلیل نسبتاً سطحی، فاقد «محتوای سیاسی-اقتصادی» و همچنین نقد منافع طبقه سرمایه‌دار، مبین گفتمان عمومی گسترده‌تر است.


مایکل پارنتی

دلیل دیگری که اکثر آمریکایی‌ها در تشخیص دامنه کامل امپریالیسم ایالات متحده مشکل دارند این است که ساختار آن مانند قدرت‌های استعماری قبلی نیست؛ از این رو اصطلاح دقیق‌تر نئوامپریالیسم به کار می‌رود. به عنوان مثال، امپراتوری‌های قبلی سرزمین‌های استعماری مشخصی داشتند که با کمک نایب‌السلطنه‌های امپراتوری کنترل می‌کردند. بنابراین، آنها مدیریت مستقیمی داشتند که منابع طبیعی وسیعی را استثمار می کردند.
در مقابل، نئوامپریالیسم کنترل آشکاری بر ملت‌هایی که ثروتشان را تصاحب می‌کند، اعمال نمی‌کند و هیچ نایب‌السلطنه آشکاری به عنوان مدیر ندارد. در عوض، نئوامپریالیسم از دولت‌های دست‌نشانده مطیع با رهبران عروسکی استفاده می‌کند که می‌توانند سیاستمداران منتخب دموکراتیک یا دیکتاتورهایی از طیف‌های مختلف باشند. در ظاهر، نمای کشورهای مستقل به عنوان کشورمستقل حفظ می‌شود، اما در پشت آن همان غارت امپریالیستی ثروت و استثمار توده‌ها نهفته است.
یکی از بهترین روایت‌های داخلی در مورد نئوامپریالیسم ایالات متحده توسط ژنرال بسیار برجسته نیروی دریایی آمریکا، اسمدلی باتلر، در سال ۱۹۳۳ نقل شده است:
«من ۳۳ سال… در نیروی دریایی… به عنوان یک زورگیر درجه یک برای تجارت‌های بزرگ، برای وال استریت و برای بانکداران گذراندم. خلاصه، من یک گانگستر بودم، یک گانگستر برای سرمایه‌داری… من در سال ۱۹۱۴ به تأمین امنیت مکزیک برای تضمین منافع نفتی آمریکا کمک کردم. من به تبدیل هائیتی و کوبا به مکانی مناسب برای افراد ناشنال سیتی بانک کمک کردم… من به غارت شش جمهوری آمریکای مرکزی به نفع وال استریت کمک کردم… من در سال‌های ۱۹۰۹-۱۹۱۲ به پاکسازی نیکاراگوئه برای بانک بین‌المللی برادران براون کمک کردم. در سال ۱۹۱۶، برای خدمت به منافع شکر آمریکا به جمهوری دومینیکن برق وارد کردم. کمک کردم تا در چین، استاندارد اویل بتواند بدون مانع فعالیت کند… این یک کلاهبرداری پرسود بود. با نگاهی به گذشته، فکر می‌کنم می‌توانستم چند پند و توصیه به آل کاپون بدهم.» او به سختی توانست کلاهبرداری‌های خود را در سه منطقه انجام دهد. من در سه قاره فعال بودم.»

ژنرال سمدلی باتلر

همانطور که باتلر توصیف می‌کند، نئوامپریالیست‌ها برای ایمن‌سازی ملت‌ها برای سرمایه‌داری، از روش‌های بی‌شماری برای ایجاد و حمایت از کشورهای وابسته، که اغلب به عنوان «متحدان» ایالات متحده شناخته می‌شوند، استفاده می‌کنند. به همین ترتیب، روش‌های بی‌شماری نیز برای سرنگونی دولت‌هایی که با دستور کار آنها مخالف هستند، استفاده می‌کنند. همانطور که ویلیام بلوم در اثر برجسته خود «کشتن امید» نوشت:
«تقریباً در تمام مواردی که جهان سوم [مورد خشم ایالات متحده قرار گرفت]، مسئله سیاست «خودمختاری» بود: [دنبال کردن] مسیر توسعه مستقل خود از اهداف سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا.»
یک ملت همین که تصمیم به تصویب قوانین و سیاست‌های اقتصادی-ملی مستقل که مغایر با منافع امپریالیستی ایالات متحده است، گرفت، هدف تغییر رژیم قرار می‌گیرد. این اقدامات اغلب شامل ملی کردن منابع، اخراج شرکت‌های آمریکایی و تأسیس دولت‌های سوسیالیستی و ضد امپریالیستی است. اما اصلاحات ملایم‌تر نیز، مانند استفاده «بیش از حد» از بودجه دولتی برای اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های اجتماعی که به نفع عموم مردم و اکثریت فقیرتر کشور است نیز در این دسته قرار می‌گیرد.
مداخلات امپریالیستی شامل سرنگونی بسیاری از سران منتخب دموکراتیک، از جمله جاکوبو آربنز در گواتمالا (۱۹۵۴)، محمد مصدق در ایران (۱۹۵۳)، سالوادور آلنده در شیلی (۱۹۷۳)، ویکتور یانوکوویچ در اوکراین (۲۰۱۴) و بسیاری دیگر می‌شود. این کودتاها حملات جدی به نهاد دموکراسی هستند و این دروغ را که دولت ایالات متحده متعهد به گسترش آزادی و دموکراسی است، آشکار می‌کنند.
این واقعیت که ایالات متحده به ۷۳ درصد از دیکتاتورهای جهان سلاح می‌دهد، این دروغ آشکار را بیشتر آشکار می‌کند. تنها «دموکراسی» قابل قبول برای امپریالیسم کنسرنی ایالات متحده، دموکراسی‌ای است که تسلیم منافع دیکتاتوری سرمایه‌داری غربی شود.

وقتی نئوامپریالیست‌ها ملتی را برای تغییر رژیم هدف قرار می‌دهند، روش‌های آنها می‌تواند اشکال مختلفی به خود بگیرد و از جدول زمانی متفاوتی پیروی کند. ما شاهد ده‌ها مورد تلاش موفق برای تغییر رژیم و کودتا بوده‌ایم که به خوبی در کتاب «کشتن امید» مستند شده است. چهار مکانیسم اصلی وجود دارد که نئوامپریالیست‌ها برای سرنگونی ملت‌هایی که علیه آنها کودتا برنامه‌ریزی شده است، استفاده می‌کنند: جنگ اقتصادی، جنگ اطلاعاتی، جنگ قضایی و مداخله نظامی.
اولین روش تغییر رژیم، دامن زدن به نارضایتی عمومی از طریق جنگ اقتصادی است. یک نمونه بارز آن، تحریم شش دهه‌ای ایالات متحده علیه کوبا است. تقریباً همه کشورهای جهان بارها به لغو تحریم رأی داده‌اند.
ما اخیراً شاهد این نوع جنگ در ارتباط با تلاش برای تغییر رژیم در روسیه بودیم، اما تحریم‌ها نتیجه معکوس دادند و به اقتصادهای اروپایی بیشتر از روسیه آسیب رساندند. با این حال، اقدامات قهری ایالات متحده می‌تواند منجر به رنج عظیم و مرگ جمعی در میان مردم یک کشور شود، همانطور که در عراق، ونزوئلا، افغانستان و جاهای دیگر شاهد بودیم.در واقع هدف هم همین است، تا به شورش دامن زده شود.

« این همه کوبایی و ونزوئلایی چه می خواهند؟»

یکی دیگر از استراتژی‌های کودتا شامل جنگ اطلاعاتی، دخالت در انتخابات و تأمین مالی سازمان‌های غیردولتی (NGO) خرابکار و رسانه‌های «مستقل» است. این سازمان‌ها با تولید تبلیغات و سازماندهی جنبش‌های اختاپوسی، همراه با جنگ اقتصادی، جوامع را بی‌ثبات کرده و ناآرامی‌های عمومی را تحریک می‌کنند که اغلب به عنوان «انقلاب‌های رنگی» شناخته می‌شوند. این نوع تلاش برای کودتا در بخش عمده سال گذشته در گرجستان مشاهده شد.

 

انقلاب رنگی در گرجستان

وزارت امور خارجه ایالات متحده، آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده (USAID) و بنیاد ملی دموکراسی (NED) حامیان اصلی این فعالیت‌های امپریالیستی هستند. بزرگترین بازیگر خصوصی پشت پرده «انقلاب‌های» از بالا به پایین در گرجستان، اوکراین و بسیاری از کشورهای دیگر، جورج سوروس، میلیاردر و مدیر صندوق‌های پوشش ریسک است. جالب اینجاست که عملیات مخفی از این نوع، پیش از افشای رسوایی‌ها در اوایل دهه ۱۹۸۰ توسط سازمان سیا انجام می‌شد.
نوع سوم تکنیک تغییر رژیم، جنگ قضایی است، سرنگونی یک دولت از طریق دادگاه‌ها و سیستم حقوقی یک کشور. نمونه اخیر آن، برکناری عمران خان، نخست وزیر محبوب و منتخب دموکراتیک پاکستان، است. نمونه دوم اخیراً در رومانی رخ داد، جایی که دیوان عالی کشور وقتی که کالین جورجسکو، نامزد مستقل، در انتخابات پیروز شد انتخابات ریاست جمهوری را، باطل اعلام کرد.
بله، جورجسکو یک سیاستمدار راست‌گرا با دیدگاه‌های سوال‌برانگیز است، اما این نه دلیل اعلام‌شده و نه دلیل ناگفته‌ی ابطال انتخابات اوست و لغو دموکراسی رومانی را توجیه نمی‌کند. دلیل ارائه‌شده، ادعاهای مشکوک «دخالت روسیه در انتخابات» بود که شبیه رسوایی راشیاگیت در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا است و اکنون دیگر بی‌اعتبار شده است.

عمران خان/جورجسکو

دلیل ناگفته احتمالاً این بود که جورجسکو می‌خواست به مشارکت رومانی در جنگ نیابتی ناتو به رهبری آمریکا علیه روسیه در اوکراین پایان دهد. این امر با توجه به مرز طولانی رومانی با اوکراین و اهمیت استراتژیک آن به دلایل متعدد، تهدید بزرگی برای اهداف جنگی ایالات متحده و ناتو بود. اگرچه در حال حاضر هیچ گزارشی از فشار مستقیم ایالات متحده بر دادگاه رومانی وجود ندارد، اما با توجه به اهمیت موضوع، این احتمال بسیار زیاد است. علاوه بر این، ایالات متحده از تصمیم دادگاه حمایت کرد.

پایگاه ناتو در دوسلو، رومانی. ایالات متحده آمریکا انتخابات قریب‌الوقوع جورجسکو را تهدیدی برای خود می‌دید و بنابراین برای لغو انتخابات تلاش کرد.

زمانی که همه روش‌های دیگر بی‌اثر بودن خود را ثابت کرده‌، مداخله نظامی آخرین راه حل برای تغییر رژیم می باشد. این تکنیک کودتا شامل تهاجم مستقیم و آشکار است، همانطور که در عراق و لیبی دیدیم که صدام حسین (۲۰۰۳) و معمر قذافی (۲۰۱۱) را سرنگون کردند. سایر اشکال مداخله نظامی با شدت کمتر شامل عملیات مخفی و کودتاهای تحت حمایت سیا است. این شامل تسلیح و آموزش گروه‌های شبه‌نظامی، مانند جوخه‌های مرگ آمریکای لاتین که در فورت بنینگ، جورجیا آموزش دیده‌اند، می‌شود.
این همچنین شامل تسلیح و آموزش گروه‌های تروریستی افراطی مذهبی در غرب آسیا، مانند مجاهدین و اسامه بن لادن در افغانستان توسط سیا نیز می‌شود. ما به تازگی شاهد یک کودتای ویرانگر مورد حمایت آمریکا در سوریه به رهبری «شورشیان» وابسته به القاعده که «عاشق اسرائیل» هستند و توسط ابومحمد الجولانی، فرمانده «سابق» القاعده و داعش، رهبری می‌شدند بودیم. علاوه بر این، در کودتاهای پنهانی، سازمان سیا می‌تواند با رهبران نظامی خارجی برای سرنگونی دولت‌های خودشان همکاری کند، همانطور که در مورد ژنرال آگوستو پینوشه در شیلی اتفاق افتاد.

معمولاً پس از کودتاهای نئوامپریالیستی موفق در جهان سوم، انواع دیکتاتورها منصوب می‌شوند یا انتخابات ساختگی برای روی کار آوردن یک دست‌نشانده منتخب «دموکراتیک» برگزار می‌شود. اندکی پس از آن، مجموعه‌ای از اصلاحات اقتصادی نئولیبرالی اعمال می‌شود، منابع و بازارها «آزادسازی» می‌شود یا برای استثمار توسط شرکت‌های خارجی آزاد می‌شود، که با فرسایش قوانین کار و محیط زیست همراه است. دارایی‌های دولتی، از جمله خدمات عمومی و زیرساخت‌ها، خصوصی‌سازی و با قیمت‌های پایین فروخته می‌شود. اقدامات ریاضتی برای کاهش یا حذف برنامه‌های اجتماعی برای طبقه کارگر فقیرتر، مانند حقوق بازنشستگی، مراقبت‌های بهداشتی، آموزش و غیره، اعمال می‌شود.
این «اصلاحات» همچنین در بسته‌هایی به نام «تعدیل ساختاری» و به عنوان شرایطی برای وام‌های کلان از صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی ارائه می‌شود. هنگامی که کشوری این وام‌ها را دریافت می‌کند، نه تنها باید اصلاحات را اجرا کند، بلکه باید وابستگی های مالی را نیز بپذیرد. تعدیل‌های ساختاری تضمین می‌کنند که بیشتر ثروت و سود کشور به جای ماندن در کشور برای کمک به مردم، به جیب سرمایه‌گذاران خارجی ثروتمند جاری شود.
میلیون‌ها نفر از مردم فقیر در کشورهای در حال توسعه اگر می‌توانستند از ثروت کشور خود به طور کامل استفاده کنند، فقیر نبودند، همانطور که مایکل پارنتی در این سخنرانی تأکید می‌کند:
«جهان سوم فقیر نیست! […] کشورهای فقیر بسیار کمی در این جهان وجود دارد. اکثر کشورها ثروتمند هستند! فیلیپین ثروتمند است! برزیل ثروتمند است! مکزیک ثروتمند است! شیلی ثروتمند است! فقط مردم فقیر هستند، اما میلیاردها دلار برای بردن و خوردن وجود دارد. ۴۰۰ سال است که قدرت‌های سرمایه‌داری اروپا و آمریکای شمالی [منابع طبیعی و نیروی کار ارزان این کشورها] را استثمار و تصاحب کرده‌اند. این کشورها توسعه نیافته نیستند؛ بلکه بیش از حد مورد استثمار قرار گرفته‌اند.»
اینها برخی از کارکردهای کلیدی امپریالیسم ایالات متحده هستند، بخش کوچکی از آنچه به دلیل دسترسی جهانی به کنترل اطلاعات و تبلیغات ایالات متحده، از آمریکایی‌ها و بخش عمده‌ای از جهان پنهان مانده است. این موضوع شاید بزرگترین مشکل و داغ‌ترین موضوع در بحث‌های سیاسی باشد. هیچ یک از احزاب اصلی به طور جدی به آن نمی‌پردازند. همچنین این نهاد، مسئول بزرگترین بدبختی‌ها و مرگ و میر جمعی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان است.
هزینه‌های امپراتوری در نهایت به آمریکایی‌ها در داخل کشور آسیب می‌رساند، زیرا برنامه‌های اجتماعی برای تأمین هزینه‌های عظیم امپریالیسم کاهش می‌یابد. به عنوان مثال، اگر ایالات متحده بیش از ۸ تریلیون دلار را در «جنگ علیه تروریسم» اخیر خود هدر نداده بود، می‌توانست مانند چین به یک رهبر جهانی در راه‌آهن پرسرعت تبدیل شود. این امپراتوری نظامی غول‌پیکر همچنین بزرگترین مصرف‌کننده نهادی سوخت‌های فسیلی در کره زمین است که باعث آسیب‌های زیست‌محیطی عظیم بیشتری می‌شود.

های عزیزم، همین الان از نیوسام یه پیامک گرفتم، گفته با اوبر به لس‌آنجلس برم.

 

ماهیت ضد دموکراتیک امپریالیسم در خارج از کشور، به سیاست‌های ضد دموکراتیک داخلی نیز منجر می‌شود. وقتی دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان با سیا و وزارت امور خارجه برای دخالت در انتخابات خارجی، دستکاری جمعیت کشورهای دیگر با تبلیغات و انجام کودتاهای بی‌شماری همکاری می‌کنند، این به فرهنگ نهادی آنها تبدیل می‌شود.
این بخشی از دلیلی است که آنها علیه ما جنگ اطلاعاتی به راه می‌اندازند و ما را در داخل سانسور می‌کنند و اینکه چرا حکومت غیردموکراتیک ثروتمندترین الیگارشی‌ها همچنان پابرجاست. یک «امپریالیست دموکرات» یا «امپریالیست جمهوری‌خواه» یک تناقض آشکار است، زیرا امپریالیسم ذاتاً ضد دموکراتیک و ضد جمهوری‌خواه است. دموکراسی واقعی تا زمانی که الیگارشی امپریالیستی ایالات متحده ادامه دارد، غیرممکن است.
مطمئناً، همه به جز ممتازترین و محافظت‌شده‌ترین آمریکایی‌ها می‌دانند که چیزی اساساً در فرهنگ، اقتصاد، رسانه و سیاست آمریکا اشتباه است. امپریالیسم ایالات متحده مانعی بزرگ در مرکز بیماری سیاسی و اقتصادی ملی و بین‌المللی ماست و تبلیغات خاموش، تشخیص را مبهم می‌کند.
زمانی که بخش قابل توجهی از آمریکایی‌ها یاد بگیرند که از میان تبلیغات، حقیقت را ببینند و راه را به دیگران نشان دهند، ما قادر خواهیم بود این نهاد عمیقاً مخرب را از بین ببریم. تنها زمانی که تعداد کافی از مردم بیدار شوند و امپریالیسم را رد کنند، جهان قادر خواهد بود دموکراسی، عدالت و صلح واقعی را تجربه کند.
آتش زدن تبلیغات نئوامپریالیستی ایالات متحده
این مقاله تلاشی است برای برچیدن شبکه دروغ‌هایی که با دقت ساخته شده‌اندتا این بیماری، یعنی امپراتوری ایالات متحده آمریکا، را تداوم می‌بخشند. با این حال، مشخص می‌شود که چیزی بسیار قدرتمندتر در راه است. علیرغم تمام وحشت‌هایی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب، برای ما در نظر گرفته است، شاید نقاط روشنی نیز وجود داشته باشد.
با یک تکبر کوته‌بینانه‌ی خیره‌کننده، به نظر می‌رسد ترامپ در حال آتش زدن معماری اصلی تبلیغات امپریالیسم ایالات متحده است. دستگاه امپراتوری متشکل از دو حزب جنگ‌طلب کنسرنهای بزرگ و شرکای رسانه‌ای آنها، دهه‌ها بی‌وقفه تلاش کرده‌اند تا روایتی ساختگی، تصویری نادرست از آنچه ایالات متحده هست و انجام می‌دهد، خلق کنند. طبق افسانه‌های آنها، «ایالات متحده آدم خوبی است که آزادی و دموکراسی را در سراسر جهان گسترش می‌دهد» و این همان چیزی است که سیاست خارجی ایالات متحده حول آن متمرکز شده است. آنها منابع انسانی و مالی عظیمی را در تولید و تکرار رگباری بی‌وقفه از دروغ‌هایی سرمایه‌گذاری کرده‌اند که واقعیت نئوامپریالیسم ایالات متحده را مبهم می‌کند و سابقه‌ی کودتاها، جنایات جنگی، نسل‌کشی و قتل عام آن را پنهان می‌نماید.
به نظر می‌رسد که ترامپ با یک حرکت ناگهانی، سال‌ها تلاش آنها را از بین می‌برد. واضح است که او این کار را به خاطر ضدامپریالیست بودنش انجام نمی‌دهد. ترامپ با قرار دادن تصرف کانادا، گرینلند و کانال پاناما به عنوان بخش اصلی دستور کار خود، تصویر ایالات متحده را به سمت امپریالیسم کلاسیک تغییر می‌دهد.
ترامپ با تهدید به الحاق کانادا، عضو ناتو، و گرفتن گرینلند از دانمارک، عضو اتحادیه اروپا/ناتو، در حال پیشبرد همان چیزی است که نئوامپریالیست‌ها ادعا می‌کنند روسیه قصد انجام آن را دارد: فتح قلمرو اتحادیه اروپا/ناتو. این بدون شک وحدت ناتو و تبعیت اروپا از امپراتوری ایالات متحده را تضعیف می‌کند. اگر ایالات متحده متحدان اروپایی خود را از دست بدهد و ناتو از هم بپاشد، عملاً هیچ‌کس باقی نخواهد ماند. اگر اروپا از خواب بیدار شود و متوجه شود که چگونه توسط جنگ اقتصادی بی‌نتیجه ایالات متحده علیه روسیه و جنگ نیابتی پرهزینه ایالات متحده در اوکراین غارت شده است، این امر پایان ناتو و امپراتوری آمریکا را تسریع خواهد کرد.

گرینلاند: دونالد ترامپ میخاد مارو بخره!
پورتوریکو: توصیه نمی کنیم

چه ترامپ در تصرف کانادا و گرینلند موفق شود و چه نشود، می‌تواند ناخواسته آسیب جدی به امپراتوری وارد کند. او اسطوره تبلیغات مرکزی ایالات متحده به عنوان «آدم‌های خوب» را به خطر می‌اندازد و متحدان کلیدی را که به نئوامپریالیسم ایالات متحده مشروعیت سیاسی می‌دهند، از خود بیگانه می‌کند. او در حال برداشتن نقاب از چهره امپراتوری آمریکا است و آن را برای همه آسان‌تر قابل تشخیص می‌کند. امپراتور از قبل تقریباً برهنه بود و اکنون آخرین تکه لباس – اگر بخواهید، شورتش – را از تن در می‌آورد.

زمانی که توده‌ی قابل توجهی از مردم یاد بگیرند که به وضوح تبلیغات را ببینند، ما قادر خواهیم بود به حیات این نهاد بسیار مضر پایان دهیم. وقتی تعداد کافی از مردم بیدار شوند و امپریالیسم ایالات متحده را طرد کنند، جهان پتانسیل بیشتری برای تجربه‌ی دموکراسی، عدالت و صلح واقعی خواهد داشت. بیداری ضد امپریالیستی مدت‌ها پیش آغاز شد و اخیراً، این قطار شتاب بیشتری گرفته است. تعداد بیشتری از ما در حال ریختن شن در چرخ‌دنده‌های امپراتوری هستیم. لطفاً به ما بپیوندید.