Lenin

انقلاب کبیر اکتبر و جنبش رهایی‌بخش ملی در جهان و ایران

 
تارنگاشت عدالت
 
 
نویسنده: نورالدین کیانوری
برگرفته از: دنیا، نشریۀ سیاسی و تئوریک کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، سال چهارم ، دورۀ سوم
شماره ۵، مرداد ۱۳۵۶‏
 

سخنرانی رفیق کیانوری، دبیر کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران در کنفرانس علمی

در بارۀ انقلاب ‏اکتبر و جنبش رهایی‌بخش خلق‌های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین منعقده در باکو

 

از کمیته شوروی همدردی با خلق‌های آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و آکادمی علوم آذربایجان شوروی به ‏مناسبت دعوتی که از ما برای شرکت در این کنفرانس علمی به عمل آمده است، سپاسگزاریم و این ابتکار ‏را تبریک می‌گوییم که برای برگزاری این کنفرانس شهر باکو برگزیده شده است- شهری که در آن به ابتکار ‏لنین کبیر در سال ۱٩۲۰ اولین کنگره ملل ستمدیده شرق با شرکت نمایندگان چهل کشور و از آنجمله ‏نمایندگان میهن ما ایران تشکیل گردید، کنگره‌ای که مبدأ تحولات شگرف فکری و اجتماعی در این کشورها ‏بود.‏

رفقا و دوستان گرامی!‏
سخن گفتن در باره تأثیر انقلاب کبیر اکتبر در رشد جنبش‌های رهایی‌بخش ملی کاری است بس آسان و در ‏عین حال بسیار دشوار. آسان است از این جهت که هزاران هزار واقعیت چشم‌گیر تاریخی، که حتا ‏بزرگ‌ترین دروغ‌پردازان دنیای سرمایه‌داری توانایی پوشاندن آن را ندارند، در تأیید آن وجود دارد و احتیاجی به ‏کاوش نیست. دشواری بسیار در آنست که چگونه می‌توان این حماسه عظیم تاریخی را در یک سخنرانی ‏کوتاه فشرده کرد. از این جهت با تأیید کامل گزارش رفیق علی‌اف عضور مشاور بوروی سیاسی حزب ‏کمونیست اتحاد شوروی و دبیراول حزب کمونیست آذربایجان شوروی، ضمن یک یادآوری کوتاه در باره تأثیر ‏جهانشمول انقلاب کبیر سوسیالیستی اکبتر ما کوشش می‌کنیم بحث خود را در چهارچوب تأثیر این انقلاب ‏در رشد جنبش رهایی‌بخش ملی میهنمان ایران نگه داریم.‏

انقلاب کبیر اکتبر آغاز آزادی قطعی و نهایی ملل محروم
انقلاب اکتبر عظیم‌ترین نبرد بین کار و سرمایه است که در آن، کار برای اولین بار پیروزی تاریخی به دست ‏آورد و با این پیروزی اولین سنگ بنای تحول نوین، تحول سوسیالیستی جامعه بشری را کار گذاشت.‏

گرچه انقلاب کبیر اکتبر در کشور روسیه انجام گرفت و تنها در این کشور به تغییر رژیم اجتماعی موفق ‏گردید، ولی دامنه تأثیر آن تنها به این کشور محدود نگردید. فروریختن پایه‌های حاکمیت سرمایه و شیوه‌های ‏کهنه‌تر تولیدی در کشور عظیمی مانند روسیه، تمام بنای جهان کهنه را به لرزه درآورد و به ثبات چندین هزار ‏ساله جامعه طبقاتی پایان بخشید و با آن دوران نوینی در تکامل دنیای مستعمرات و نیمه مستعمرات آغاز ‏گردید.‏

مدت‌ها پیش از انقلاب اکتبر جریان تسلط غارتگرانه قدرت‌های امپریالیستی بر جهان پایان یافته و زنجیر ‏اسارت امپریالیستی بر دست و پای ملل کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره افکنده شده بود. هر چند ‏یک بار غارتگران برای تجدید تقسیم این منابع عظیم ثروت و بهره‌کشی به جان هم می‌‌افتادند، ولی ‏سرانجام این برخورد، تنها به تغییر گروه غارتگر می‌انجامید و راهی برای رهایی واقعی ملل اسیر باز ‏نمی‌شد. انقلاب کبیر اکتبر تناسب نیروها را در جهان تغییر داد و شرایط نوینی را به وجود آورد که در آن ‏جنبش‌های رهایی‌بخش ملی کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره امکانات وسیعی برای رشد و ‏گسترش یافتند. تا پیش از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر، در مقابل خلق‌های محروم کشورهای مستعمره و نیمه ‏مستعمره هیچ راهی جز راه پر درد و رنج رشد سرمایه‌داری وجود نداشت. در چنین شرایطی، با در نظر ‏گرفتن سطح تکامل نیروهای مولده در این کشورها، با در نظر گرفتن امکانات مادی بسیار محدودی که این ‏کشورها در اختیار داشتند، با در نظر گرفتن تسلط غارتگرانه سرمایه‌های امپریالیستی در این کشورها، ‏کاملاً روشن است که هیچ‌گونه راهی برای رهایی واقعی و اقتصادی این خلق‌ها از زنجیرهای اسارتبار ‏امپریالیستی وجود نداشت.‏

با پیروزی انقلاب کبیر اکتبر و رشد پرشتاب فرزند آن، اتحاد شوروی، راه تازه‌ای برای آزادی واقعی خلق‌های ‏محروم، برای رشد اقتصادی آزادانه و مستقلّانۀ آنان باز گردید. با تجربه تاریخی اولین محصول انقلاب کبیر ‏اکتبر، یعنی تشکیل خانواده جمهوری‌های سوسیالیستی اتحاد شوروی، دوران ناگزیری طی مرحله ‏سرمایه‌داری برای تکامل ملل عقب‌مانده پایان یافت و امکان تکامل سریع غیرسرمایه‌داری با جهت‌گیری به ‏سوی سوسیالیسم پیدا شد.‏

تا پیش از انقلاب اکتبر سرمایه‌داری نتوانسته بود راه‌حل عادلانه‌ای برای مسأله ملی در کشورهای کم‌رشد ‏و چندملیتی پیدا کند. حل لنینی مسأله ملی در کشوری عظیم، که بیش از ۱۰۰ ملت و اقلیت ملی در آن ‏زندگی می‌کند، درخشان‌ترین نمونه عملی حل این مسأله دشوار را در مقابل خلق‌های کشورهای کم‌رشد ‏گذاشت و ثابت کرد که تنها سوسیالیسم قادر است مسأله ملی را در چهارچوب برابری واقعی ملت‌ها حل ‏نماید و ستم ملی را در همه اشکالش ریشه‌کن سازد.‏

تا پیش از انقلاب کبیر اکتبر نیروهای غارتگر امپریالیستی بر سراسر جهان تسلط قاطع و تعیین‌کننده ‏داشتند، ولی با پیروزی انقلاب کبیر اکتبر و رشد نیرومند فرزند آن اتحاد شوروی، دوران تسلط جهانگیر ‏امپریالیسم پایان یافت، وزنه تازه‌ای در ترازوی تناسب نیروهای جهانی به سود خلق‌های محروم و اسیر ‏کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره، به سود طبقات زحمتکش کشورهای سرمایه‌داری گذاشته شد، ‏وزنه‌ای که با شتابی روزافزون هر روز سنگین‌تر می‌شود و تأثیرش در همه زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، ‏فرهنگی، اقتصادی، علمی، صنعتی و نظامی گسترش می‌یابد. با پیدایش این وزنه امکانات اعمال فشار و ‏قدرت جابرانه امپریالیسم هر روز محدودتر گردید و در برابر آن برای خلق‌های محروم امکان تازه‌ای پیدا شد تا ‏در مبارزه خود علیه امپریالیسم و ارتجاع وابسته به آن، از پشتیبانی معنوی و مادی بی‌دریغ قدرت روزافزون ‏کشور شوراها بهره‌گیری نمایند. امروز ما شاهد آن هستیم که این تغییر تناسب نیروها در جهان محدود ‏شدن روزافزون امکان قدرت از طرف قدرت‌های امپریالیستی و گسترش امکانات بهره‌گیری از پشتیبانی ‏معنوی و مادی اتحاد شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی، شرایط مناسبی را برای پیروزی خلق‌های ‏محروم در مبارزه برای به دست آوردن آزادی و استقلال سیاسی و اقتصادی و تحول بنیادی جامعه کهنه ‏خود به وجود آورده است.‏

در چنین شرایطی است که پایه‌های دنیای چند صد ساله مستعمراتی فرو می‌ریزد و خلق‌های مستعمره و ‏نیمه مستعمره یکی پس از دیگری حاکمیت سیاسی خود را به دست می‌آورند و می‌کوشند تا با پاره کردن ‏زنجیر‌های اسارت اقتصادی ناشی از تسلط امپریالیسم، گام به گام در راه تأمین استقلال اقتصادی که ‏ضامن اصلی استقلال واقعی است پیش روند؛
در چنین شرایطی است که کوبا، در همسایگی بزرگ‌ترین قدرت متجاوز امپریالیستی، یعنی ایالات متحده ‏آمریکا در مبارزه برای آزادی پیروز می‌شود و می‌تواند در برابر این نیروی عظیم متجاوز پایداری نماید و ‏پایه‌های جامعه شکوفان سوسیالیستی را بسازد؛
در چنین شرایطی است که خلق‌های ویتنام، لائوس و کامبوج می‌توانند تجاوز جنایت‌آمیز ارتش‌های ‏امپریالیست‌های آمریکایی و همدستان و نوکران داخلی آن را درهم شکنند و میهن خود را از لاشخورهای ‏امپریالیستی و کفتارهای خودی پاک کنند و جامعه نوین سوسیالیستی را پایه‌گذاری نمایند؛
در چنین شرایطی است که در آفریقا بیش از ۱۴ کشور راه رشد مستقلانه غیرسرمایه‌داری را برگزیده اند و ‏با سمت‌گیری به سوی سوسیالیسم به پیش می‌روند؛
در چنین شرایطی است که خلق‌های موزامبیک و آنگولا و گینه بیسائو می‌توانند یوغ اسارات استعماری ‏پرتقال را بشکنند و با استفاده از پشتیبانی و کمک‌های بی‌دریغ معنوی و مادی و حتا نظامی کشورهای ‏سوسیالیستی از آزادی و استقلال خود دفاع کنند؛
در چنین شرایطی است که خلق‌های زیمبابوه، نامیبیا و آفریقای جنوبی پرچم مبارزه برای به دست آوردن ‏آزادی را برافراشته و با امید به پشتیبانی روزافزون کشورهای سوسیالیستی و در پیشاپیش آن‌ها اتحاد ‏شوروی و با ایمان به این‌که می‌توان قدرت‌های سیاه امپریالیستی و ارتجاعی را، هر اندازه هم که هیولا ‏جلوه کنند، به پس راند و درهم شکست، به میدان مبارزه گام گذاشته اند؛
در چنین شرایطی است که خلق‌های محروم در همه کشورهایی که هنوز زیر کابوس سیاه اختناق ‏امپریالیستی و ارتجاع داخلی وابسته به آن دست و پا می‌زنند، مانند خلق‌های ایران، شیلی، اندونزی، ‏برزیل و کشورهای نظیر آنان، صفوف خود را آرایش می‌دهند و هر روز با امیدی بیش‌تر در مبارزه شرکت ‏می‌جویند. آن‌ها اطمینان دارند که دیگر آن روز دور نیست که کاروان جشن و شاد آزادی به کوچه آن‌ها نیز ‏برسد.‏

تأثیر انقلاب اکتبر در رشد جنبش رهایی‌‌بخش ایران
خلق‌های اسیر میهن ما ایران تأثیر انقلاب اکتبر را در زندگی خود از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب با ‏گوشت و پوست خود دریافته اند و در دوران ۶۰ سالی که از این دگرگونی عظیم تاریخی می‌گذرد، هر روز با ‏شاهدی تازه در می‌یابند.‏

ما ایرانی‌ها حتا می‌توانیم ادعا کنیم که از آن کشورهای استثنایی هستیم که تأثیر نیرو بخش انقلاب کبیر ‏اکتبر را مدت‌ها قبل از پیروزی انقلاب اکتبر، یعنی از همان نخستین مراحل تدارک این تحول تاریخی دریافته ‏ایم.‏

جنبش انقلابی روسیه از همان نخستین رزوهای تحول پرشتاب خود در آغاز سده بیستم، بلافاصله در ‏جنبش رهایی‌بخش و آزادی‌خواهانه میهن ما تأثیر نیروبخش اعمال کرد. انقلاب ۱٩۰٧- ۱٩۰۵ روسیه که ‏لنین به درستی آن را «تمرین عمومی انقلاب اکتبر» نامیده است، تأثیر عمیقی در تحولات انقلابی ‏دمکراتیک سال‌های ۱٩۱۱- ۱٩۰۶ ایران داشت.‏

برخی از رهبران جنبش انقلابی ایران به طور مستقیم با بلشویک‌های قفقاز و به ویژه با سازمان بلشویک‌ها ‏در باکو در تماس بودند و از مکتب انقلابی لنینی آن سازمان آموزش گرفته بودند. در مبارزات انقلابی ایران، ‏عده ای از انقلابیون وابسته به همه ملت‌های ساکن روسیه به طور مستقیم شرکت کرده به مبارزان ‏انقلابی ایران کمک‌های پرارزشی می‌رساندند. در میان این قهرمانان انترناسیونالیسم پرولتاریایی می‌توان ‏نام مبارز نامدار انقلاب ۱٩۰۵ و انقلاب ۱٩۱٧، سرکو ارژنیکیدزه را به یاد آورد. لنین کبیر شخصاً با دقت و ‏پیگیری جنبش انقلابی ایران را دنبال می‌کرد و برای آن ارزش بسیاری قایل بود. در مقاله‌های متعدد، لنین ‏وضع ایران را مورد بررسی قرار می‌دهد و دخالت اسارت‌آور امپریالیسم تزاری روسیه و امپریالیسم ‏پادشاهی انگلستان را افشاء و رسوا می‌سازد و مردم و انقلابیون روسیه را فرامی‌خواند که با تشدید مبارزه ‏انقلابی خود علیه تزاریسم در روسیه از فشار ارتجاع روس بر سایر خلق‌های اسیر تزاریسم بکاهند. به ‏عنوان نمونه بخشی از قطع‌نامه کنفرانس سراسری حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه در پراگ را که ‏به مسأله ایران می‌پردازد، می‌آوریم. طرح این قطع‌نامه از طرف لنین تهیه و به ابتکار او در کنفرانس ژانویه ‏‏۱٩۱۲ به تصویب رسید. در این قطع‌نامه چنین گفته شده است:‏
‏«حزب سوسیال دمکرات روسیه علیه سیاست غارتگرانه دارودسته تزار که خود را برای خفه کردن آزادی ‏مردم ایران آماده می‌کند و از توسل به وحشیانه‌ترین و نفرت‌انگیزترین اعمال باکی ندارد، اعتراض می‌نماید. ‏کنفرانس تأیید می‌کند که اتحاد حکومت روسیه با انگلستان… بیش از هر چیز علیه جنبش دمکراتیک آسیا ‏متوجه است. این اتحاد حکومت لیبرال انگلستان را به همکار تزار در اعمال خونین و ددمنشانه‌اش تبدیل ‏می‌کند. کنفرانس علاقه خود را (دوستی کامل خود را) نسبت به نبرد مردم و به ویژه حزب سوسیال ‏دمکرات ایران در مبارزه علیه جنایت قهرآمیز تزاری که در راه آن آنقدر قربانی داده است، ابراز می‌کند.»‏

لنین و بلشویک‌ها، یعنی پایه‌گذاران و سازمان‌دهندگان انقلاب کبیر اکتبر، در تمام دوران بین دو انقلاب ‏روسیه، همیشه می‌کوشیدند نقشه‌های اسارت‌بار روسیه و انگلستان را که طبق قرارداد محرمانه ۱٩۰٧ ‏بین خود، ایران را به مناطق نفوذ خود تقسیم کرده بودند، افشاء کنند و با این افشاگری پیشرفت آن دو ‏قدرت ارتجاعی را در تحکیم زنجیرهای اسارت استعماری به دست و پای خلق‌های میهن ما دشوار سازند.‏

در آستانه انقلاب اکتر دیگر ایران عملاً تمام استقلال خود را از دست داده بود. قرراداد ۱٩۰٧ روس و انگلیس ‏بخش‌های شمالی و جنوبی ایران را به مناطق نفوذ انگلیس و روسیه تزاری مبدل ساخته بود. در سال ‏‏۱٩۱۵ طبق قراردادی پنهانی روسیه و انگلیس توافق کردند که آن بخش میانی ایران هم که ظاهراً استقلال ‏داشت به انگلیس‌ها تعلق یابد و در مقابل آن، پس از پیروزی بر آلمان و متفقینش، بغازهای داردانل و بسفر ‏به روسیه واگذار شود. به این ترتیب جریان تقسیم کامل ایران بین امپریالیست‌های انگلیس و روسیه تزاری ‏پایان می‌یافت.‏

پس از پیروزی انقلاب اکتبر، ایران از اولین کشورهایی بود که از تأثیر جهانگیر این انقلاب بهره‌مند شد. در ‏اولین اعلامیه لنین پس از برگزیده شدنش به سمت صدر شورای کمیسرهای خلق، به زحمتکشان ‏مسلمان روسیه و شرق چنین نوشته شده است:‏
‏«ما اعلام می‌داریم که قرارداد تقسیم ایران از هم دریده و نابود شده است. از جانب روسیه و دولت ‏انقلابی‌اش اسارت در انتظار شما نیست، بلکه این اسارت از جانب درندگان امپریالیست یعنی از جانب ‏آن‌هایی است که میهن شما را به مستعمره توهین شده و تاراج رفتۀ خویش مبدل ساخته اند». ‏

دولت انقلابی روسیه، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اکبتر، به ارتش‌های روس که در زمان جنگ جهانی اول ‏بخشی از ایران را به اشغال خود درآورده بودند، دستور داد که ایران را تخلیه نمایند. دولت انقلابی روسیه به ‏رهبری لنین همه قراردادهای اسارت‌آمیز پنهانی را که دولت تزاری به ایران ناتوان تحمیل کرده بود، یکطرفه ‏پاره کرد، همه قروضی را که امپریالیسم تزاری به ایران تحمیل کرده بود به ملت ایران بخشید و از تمام ‏امتیازات اقتصادی و سیاسی، که دولت تزاری به زور از ایران گرفته بود، چشم‌پوشی کرد.‏

در ۲٩ ژانویه ۱٩۱٨ شورای کمیسرهای خلق روسیه به رهبری لنین اعلام داشت که قرارداد ۱٩۰٧ تقسیم ‏ایران و همه قرادادهای دیگری را که علیه استقلال ایران بین روسیه و سایر قدرت‌های امپریالیستی بسته ‏شده بی‌اعتبار می‌داند.‏

در ۲۶ ژوئن ۱٩۱٩ دولت شوروی در خطابیه‌ای به ایران از کلیه حقوق و امتیازاتی که اتباع روسیه در میهن ما ‏به دست آورده بودند، صرف‌نظر کرد و قرارداد کاپیتولاسیون را ملغا ساخت. در این خطابیه گفته می‌شود:‏
‏«مردم روسیه ایمان دارند که خلق پانزده میلیونی ایران نخواهد مرد. زیرا وی دارای سابقه‌ای بس افتخارآمیز ‏و سرشار از قهرمانی است و بر برگ‌های تاریخ و فرهنگش نام‌هایی نوشته شده است که جهان تمدن به ‏حق در برابر آن سر تکریم فرود می‌آورد.»‏

دولت امپریالیستی انگلستان که از دیرزمانی آرزوی تبدیل ایران را به مستعمره خود در سر می‌پروراند و در ‏همان راه هم با روسیه تزاری قرارداد پنهانی ۱٩۰٧ را بسته بود، از ناتوانی دولت انقلابی روسیه شوروی در ‏دوران جنگ‌های داخلی و مداخله امپریالیست‌ها در روسیه بهره‌برداری کرد و قرارداد ۱٩۱٩ انگلستان و ایران ‏را به ایران تحمیل کرد که طبق آن ایران عملاً به مستعمره ظاهراً آراسته امپریالیسم انگلیس در می‌آمد.‏

امروز حتا مرتجعین ایران مجبور به اعتراف هستند که تنها تحت تأثیر پیروزی انقلاب اکتبر عملی شدن این ‏قراداد ننگین غیرممکن گردید.‏

حکومت شوروی بدون درنگ پس از تحمیل قرارداد ۱٩۱٩ به ایران، طی بیانیه‌ای از به رسمیت شناختن آن ‏خودداری کرد و پشتیبانی خود را از مبارزه مردم ایران برای پاره کردن این قرارداد اعلام داشت. در پیام ‏حکومت شوروی به کارگران و دهقانان ایران (٨ اوت ۱٩۱٩) گفته شده است:‏
‏«در این هنگام که فاتح سرمست یعنی درنده انگلیسی در صدد است که بند بردگی نهایی را به گردن ‏مردم ایران بیافکند، حکومت کارگری و دهقانی جمهوری روسیه با رسمیت هر چه تمام‌تر اعلام می‌دارد که ‏قرارداد انگلیس و ایران را … به رسمیت نمی‌شناسد… مردم زحمتکش روسیه دست برادری خود را به ‏سوی شما توده‌های ستمدیده ایران دراز می‌کنند. دور نیست لحظه‌ای که ما عملاً موفق شویم وظیفه ‏مبارزه مشترک خود را به همراه شما علیه درندگان بزرگ و کوچک و ستمگران، که سرچشمه زجر و ‏شکنجه‌های بی‌شمار بوده اند، انجام دهیم.»‏

دولت انقلابی روسیه شوروی پس از پیروزی بر دشمنان داخلی و مداخله امپریالیستی قرارداد ۱٩۲۱ را که ‏ضامن استقلال و تمامیت ارضی میهن ما بود با ایران بست. این قرارداد به مردم ایران که علیه قرارداد ‏اسارتبار ۱٩۱٩ برخاسته بودند نیروی عظیمی بخشید و به آن‌ها کمک کرد تا سرانجام این قرارداد ننگین را ‏پاره کنند.‏

تأثیر مستقیم انقلاب اکتبر در ایران به هیچ‌وجه تنها در چهارچوب این تأثیر سیاسی و در میدان مناسبات ‏دولتی محصور نبود. این تأثیر در دو زمینه دیگر نیز شگرف بود: یکی در زمینه عملی کمک معنوی و مادی به ‏رشد جنبش انقلابی و دیگری در زمینه کمک به گسترش مارکسیسم- لنینیسم در ایران. در زمینه اول باید ‏یادآوری کنیم که پیروزی انقلاب اکتبر یکی از عمده‌ترین عواملی بود که در کنار تشدید تضادهای درونی ‏جامعه ایران، موجب گسترش جنبش رهایی‌بخش سال‌های ۱٩۲٧- ۱٩۱٧، پس از پایان جنگ جهانی اول و ‏قیام‌های قهرمانانه خلق در بخش‌های مهمی از ایران گردید. پیروزی انقلاب اکتبر مردم زحمتکش و اسیر ‏ایران را بیدار کرد و به آن‌ها امید داد که با مبارزه قهرمانانه خود می‌توانند زنجیرهای اسارت ارتجاعی و ‏استعماری را از دست و پای خود پاره کنند.‏

قیام مردم خراسان به رهبری کلنل محمد تقی پسیان، قیام مردم آذربیجان به رهبری شیخ محمد خیابانی، ‏قیام مردم گیلان که در آن حزب کمونیست ایران نقش مهمی را ایفا کرد، قیام مجدد در آذربایجان به رهبری ‏لاهوتی، قیام سلماس در سال ۱٩۲۶، قیام باوند در خراسان در سال ۱٩۲۶، همه به طور مستقیم تحت ‏تأثیر انقلاب اکتبر قرار داشتند و از آن توشه معنوی می‌گرفتند.‏

این پیوند بارآور جنبش انقلابی ایران با انقلاب اکتبر و اولین فرزندش کشور شوراها، در تمام نشریات ‏دمکراتیک و ملی و در برآمدها و سخنرانی‌های متعدد رهبران انقلابی آن دوران ایران با روشنی بازتاب یافته ‏است. این گفتار رهبر عالی‌قدر میهن‌پرست و دمکرات قیام آذربایجان در سال‌های ۱٩۲۰- ۱٩۱۵، شیخ ‏محمد خیابانی، بیش از هر سند و تصویر دیگر گویا است:‏
‏«ما در زندگی سیاسی خود تنها یک بار با دیگران متحد شده و میتینگ برگزار کرده ایم، آن هم زمانی بود ‏که قنبراف‌ها در تبریز بودند و سربازان بلشویک را رهبری می‌کردند، ما ایرانی‌ها بدون هراس با دستجات ‏بلشویک که استقلال و آزادی ایران را به قدر استقلال و آزادی کشور خویش محترم می‌دارند و پیمان ۱٩۰٧ ‏را پاره کردند، دوستی کرده و به اتفاق آن‌ها بر مزار شهدایی که در راه آزادی ایران فدا شده اند، رفته و آنجا ‏مراسم احترام به جا آوردیم …»‏

همه این قیام‌ها به دست نیروهای سیاه ارتجاع ایران و در مواردی به کمک مستقیم ارتش مداخله‌جوی ‏انگلیس سرکوب گردید. دولتی قدرت را در دست گرفت که زیر پوشش استقلال سیاسی ظاهری ایران، ‏اجرا کننده خواست‌های سیاسی و اقتصادی امپریالیسم انگلیس در ایران بود و برای پیشبرد سیاست خود ‏اختناق سیاه پلیسی را در کشور مستقر ساخت. ولی با وجود همه این‌ها و با وجود تبلیغات پردامنه علیه ‏کمونیسم و علیه کشور شوراها، خاطره انقلاب اکتبر از مغز مردم ایران زدوده نشد.‏

در زمینه کمک انقلاب اکتبر به رشد سریع‌تر افکار مارکسیسم- لنینیسم و آموزش سوسیالیسم علمی در ‏ایران این واقعیت قابل ذکر است که آغاز انتشار افکار مارکسیستی در ایران با آغاز فعالیت انقلابی لنین ‏هم‌زمان است و با آن پیوند ناگسستنی دارد. اولین سند مارکسیستی که در ایران منتشر گردید، ترجمه ‏فارسی برنامه سوسیال دمکرات‌های کارگری روسیه است. در سال ۱٩۱۰- ۱٩۰٩ هنگامی که بلشویک ‏نامدار سرکو ارژنیکیدزه در شمال ایران در شهر رشت فعالیت می‌کرد، به ترجمه مانیفست حزب کمونیست ‏به فارسی دست زده شد. ولی این کوشش‌ها محدود ماند و وظیفه تاریخی پخش مارکسیسم- لنینیسم ‏در ایران به حزب کمونیست ایران رسید. ایران از اولین کشورهایی است که در آن بلافاصله پس از پیروزی ‏انقلاب اکتبر و زیر تأثیر مستقیم آن حزب کمونیست پایه‌گذاری شد. گرچه جامعه ایران از لحاظ اقتصادی در ‏مراحل نخستین پیدایش و رشد سرمایه‌داری قرار داشت و طبقه کارگر آن هنوز از لحاظ کمی و کیفی بسیار ‏کم‌نیرو بود، ولی بازتاب پیروزی تاریخی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر که در عمل درستی تئوری لنینی ‏انقلاب را به بهترین شکل به اثبات رسانید، تأثیر عمیق کیفی در بیداری طبقه کارگر و آموزش پیشاهنگ ‏انقلابی آن داشت. این تأثیر به ویژه از آن جهت ژرف‌تر بود که در زمان جنگ بخش‌هایی از کشور ما از طرف ‏ارتش‌های تزاری روس، انگلیس و ترک اشغال شده بود و مردم ایران در دوران تدارک و انجام انقلاب اکتبر و ‏بلافاصله پس از آن شاهد عمل واحدهایی از ارتش روس بود که به طرف نیروهای انقلاب رو آورده بودند و ‏رهبران انقلابی آن‌ها را اداره می‌کردند و بدین ترتیب در فاصله زمانی کوتاهی با چشم خود و با گوشت و ‏پوست خود تفاوت بین یک ارتش استعماری تجاوزگر را با ارتش انقلابی می‌دیدند و حس می‌کردند. همین ‏تجربه پرارزش تاریخی کمک بسیار بزرگی برای پخش و نفوذ مارکسیسم- لنینیسم در ایران بود. حزب ‏کمونیست ایران از همان آغاز تشکیل خود (۱٩۲۰) به انترناسیونال سوم (کمینترن) پیوست.‏

گرچه در دوران سیاه اختناق پلیسی (۱٩۴۱- ۱٩۲۲) فعالیت حزب کمونیست ایران با دشواری بسیاری توام ‏بود، ولی این آتش انقلابی هرگز خاموش نشد و در زندان‌ها، در دل‌های کارگران و زحمتکشان و روشنفکران ‏انقلابی ادامه یافت تا دوباره با پیدایش نخستین شرایط مساعد، به شعله سوزان تازه آن به صورت جنبش ‏انقلابی سال‌های جنگ دوم جهانی و پس از آن تکامل یابد.‏

پس از اسقرار دیکتاتوری در ایران، کمک‌های دولت اتحاد شوروی به مردم ایران در جهت کوشش برای ‏تقویت بنیه اقتصادی و تضعیف بندهای تسلط غارتگرانه امپریالیسم بر ایران بود. در دوران بحران اقتصادی ‏سال‌های ۱٩۳۲- ۱٩۲٩، که تمام جهان سرمایه‌داری را فرا گرفت کشور ما ایران در سایه مبادلات اقتصادی ‏بسیار وسیعی که با اتحاد شوروی داشت (نزدیک به ۴۰% از مجموع تجارت خارجی ایران)، توانست تا ‏حدود زیادی از آثار دردناک این بحران برکنار بماند. ولی دولت ارتجاعی ایران به پیروی از خواست امپریالیسم ‏انگلیس و بعد امپریالیسم هار و متجاوز آلمان از این امکان مساعد برای رشد مستقلانه اقتصاد ایران ‏استفاده نکرد و با تحکیم مبانی دیکتاتوری رضاشاه در ایران، سهم اتحاد شوروی در تجارت خارجی ایران به ‏سرعت پایین رفت، تا آن حد که دولت ایران در سال ۱٩۳٨ از انعقاد قرارداد بازرگانی با اتحاد شوروی سر باز ‏زد و در آستانه جنگ دوم جهانی سهم اتحاد شوروی در تجارت خارجی ایران تا نیم درصد پایین رفت و به ‏جای آن امپریالیسم آلمان بیش از ۴۵% از مجموع تجارت خارجی ایران را قبضه نمود.‏

در این دوران اختناق، کمینترن که خود محصول انقلاب اکتبر بود، کمک‌های شایانی به حزب کمونیست ایران ‏نمود. با آغاز جنگ دوم جهانی مقدمات دگرگونی‌های مهم سیاسی فراهم گردید. در آستانه این جنگ ایران ‏عملاً به پایگاه فاشیسم آلمان علیه اتحاد شوروی تبدیل شده بود. با تأثیر عمیقی که پیروزی انقلاب اکتبر و ‏پس از آن تحکیم حکومت شوراها در کشور پهناور همسایه ایران در تأمین و نگهداری استقلال ایران کرده ‏بود، نه تنها از نظر کمونیست‌ها، بلکه از نظر همه ملّیون و میهن‌پرستان ایران منافع ملی ما ایجاب می‌کرد ‏که مناسبات دوستانه‌ای با کشور شوراها که با کشور ما بیش از دو هزار کیلومتر مرز مشترک دارد، داشته ‏باشیم. ولی رضاشاه، دیکتاتور مرتجع و غارتگر ایران، که کینۀ بی‌اندازه‌ای نسبت به رژیم انقلابی شوروی ‏داشت، با وجودی که خود به کمک انگلیس‌ها روی کار آمده بود و مدت‌ها مانند کارگزار امپریالیسم انگلیس ‏در ایران عمل می‌کرد، پس از رشد سریع فاشیسم هیتلری، به ارباب تازه رو آورد و همه راه‌ها را برای ‏گسترش نفوذ سیاسی- اقتصادی و ایدئولوژیک فاشیسم هار و غارتگر آلمان باز نمود.‏

پس از حمله جنایت‌بار آلمان به اتحاد شوروی، مقدمات ایجاد یک جبهه تجاوز از ایران به اتحاد شوروی تدارک ‏دیده شد و به همین سبب پس از آن‌که تذکرات شوروی به ایران در مورد پایان دادن به این تدارکات ‏تحریک‌آمیز مؤثر واقع نشد، ارتش شوروی با استفاده از متن صریح قرارداد ۱٩۲۱ ایران و شوروی وارد ایران ‏گردید. با ورود ارتش شوروی به شمال ایران، که هم‌زمان با ورود ارتش‌های انگلیس، آمریکا به جنوب ایران ‏بود، مرحله تازه‌ای از تحول سیاسی در ایران آغاز گردید.‏

با وضعی که بر اثر حضور ارتش شوروی در ایران به وجود آمده بود و در آن دیگر نه امپریالیست‌های آمریکا و ‏انگلیس و نه ارتجاع حاکم بر ایران نمی‌توانستند با روش‌های کهنه اختناق به سرکوبی جنبش دمکراتیک ‏بپردازند، امکانات مساعدی برای گسترش مبارزات دمکراتیک در سراسر ایران به وجود آمد. در فاصله زمانی ‏کوتاهی جنبش دمکراتیک توده‌ای در ایران، که در آغاز به وسیله چند ده نفر زندانی سیاسی آزاد شده ‏پایه‌گذاری شد، به صورت یکی از نیرومندترین جنبش‌های دمکراتیک در دنیای مستعمرات و نیمه مستعمرات ‏درآمد. پایه‌های فکری، سیاسی و تشکیلاتی این جنبش را حزب کمونیست ایران که خود ملهم از انقلاب ‏اکتبر بود، پی‌ریزی کرده بود.‏

این جنبش عظیم خلق که سراسر ایران و حتا مناطق اشغالی به وسیله ارتش‌های انگلیس و آمریکا را فرا ‏گرفت، توانست در سال ۱٩۴۵ در دو ایالت مهم ایران، آذربایجان و کردستان، با استفاده از ویژگی‌های ملی، ‏در این دو استان قدرت دولتی را در دست گیرد، حکومت‌های محلی بر پا سازد و انجام یک رشته اصلاحات ‏پردامنه اجتماعی- اقتصادی را، که در برنامه جنبش دمکراتیک توده‌های ایران بود، آغاز نماید. در این دوران، ‏پرچم اکتبر سرخ، همیشه در پیشاپیش جنبش دمکراتیک خلق‌های ایران در اهتزار بود و آموزش انقلاب اکتبر ‏و تجربه چند ده ساله ساختمان سوسیالیسم در کشور چند ملیتی شوروی راهنمای انقلابیون ایران.‏

پیروزی تاریخی خلق‌های شوروی، زیر پرچم اکتبر کبیر بر هارترین بخش سرمایه‌داری انحصاری جهان، ‏شرایط مساعد جدیدی برای رشد جنبش دمکراتیک و ملی در ایران به وجود آورد. با وجودی که در پایان ‏جنگ امپریالیست‌های انگلیسی و آمریکایی در جبهه واحدی با ارتجاع سیاه ایران، جنبش انقلابی ایران را ‏به خون کشیدند، ولی نتوانستند این جنبش را نابود و خفه سازند. پس از توطئه خائنانه شاه و قوام در سال ‏‏۱۹۴۶ که منجر به سرکوب جنبش‌های ملی و دمکراتیک در آذربایجان و کردستان و سایر نقاط ایران شد، ‏دیری نپایید که باز هم شعله‌های آتشی که با انقلاب کبیر اکتبر در ایران روشن شده و با پیروزی اتحاد ‏شوروی علیه فاشیسم نیرو گرفته بود زبانه کشید و جنبش پهناور ملی برای بیرون کشیدن منابع زرخیز ‏نفت ایران از تسلط امپریالیست‌های انگلیسی به وجود آمد.‏

اتحاد شوروی مانند همیشه از همان آغاز از جنبش برای ملی کردن صنایع نفت با تمام نیروی خود از آن ‏پشتیبانی کرد، ولی در آن زمان نیروی متحد امپریالیست‌های آمریکایی و انگلیسی و ارتجاع سیاه ایران ‏توانست یک بار دیگر بر نیروهای دمکراتیک و ملی ایران چیره شود و آنان را از پای درآورد.‏

پس از کودتای امپریالیستی ۱٩۵۳، که طی آن حکومت ملی دکتر مصدق سرنگون گردید، رژیم اختناق ‏پلیسی از نو در ایران مستقر گردید. اقدامات این رژیم تسلیم منابع ثروت ملی نفت به یک کنسرسیوم ‏امپریالیستی که در آن امپریالیست‌های آمریکایی و انگلیسی تسلط داشتند، شرکت در پیمان‌های ‏تجاوزکارانه نظامی علیه اتحاد شوروی و پایه‌ریزی تبلغات خصمانه و کین‌توزانه علیه اتحاد شوروی بود. ‏علی‌رغم این سیاست دشمنانه، دولت اتحاد شوروی با پیگیری سیاست دوستانه خود را نسبت به ‏خلق‌های ایران دنبال کرد و همواره خواستار بسط مناسبات عادی سیاسی و اقتصادی بر پایه احترام متقابل ‏و سود متقابل با ایران بود. دولت اتحاد شوروی آمادگی خود را برای وسیع‌ترین کمک به رشد بنیه اقتصادی ‏ایران، که پایه اساسی تأمین استقلال واقعی هر کشور است، اعلام داشت و این آمادگی را عملاً نشان ‏داد. نمونه چشم‌گیر این سیاست مجتمع عظیم ذوب‌آهن ایران در اصفهان است که با یاری اقتصادی و فنی ‏اتحاد شوروی بر پا شده و هر سال گسترش تازه‌ای می‌یابد و به یکی از بزرگ‌ترین واحدهای صنعتی ‏خاورمیانه مبدل خواهد شد. این کارخانه ذوب‌آهن، که در آن کارشناسان شوروی با از خودگذشتگی قابل ‏تحسینی بهترین نمونه پشتیبانی مردم و دولت کشور اکتبر را از خلق‌های در حال رشد نشان می‌دهند، ‏امروز در سراسر ایران برای همه میهن‌پرستان ایران به صورت پرچم دوستی ملل شوروی و ایران در آمده ‏است. علی‌رغم پرده سیاهی که ارتجاع ایران در مقابل پرتو خورشید درخشان اکتبر کشیده است، ‏زحمتکشان ایران در عمل درستی پیام ۱٨ اوت ۱٩۱٩ لنین را با گوشت و پوست خود احساس می‌کنند که ‏گفت:‏
‏«مردم زحمتکش روسیه دست برادری خود را به سوی شما توده‌های ستمدیده ایران دراز ‏می‌کنند.»‏

زحمتکشان و میهن‌پرستان ایران این دست برادری را از ته دل گرامی می‌دارند و به گرمی می‌فشارند و ‏امیدوارند که به همت خود و با پشتیبانی جنبش عظیم همدردی انترناسیونالیستی، که زاییده انقلاب کبیر ‏اکتبر است، سرانجام میهن عزیز خود را از چنگال خونین امپریالیسم و ارتحاع داخلی خارج سازند.‏