krieg

اوکرائین و جنگ نهایی؟

 
 
تارنگاشت عدالت

 

برگرفته از: روزنامه چپ
۱۵ ژوئن ۲۰۲۲
 
 

•    با گذشت بیش از ۳۰ سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک سوسیالیستی، جهان با درگیری‌ها، مناقشات و جنگ‌های خانمانسوز روبه‌رو است. قریب به اتفاق این جنگ‌ها به بهانه دفاع از حقوق بشر و مبارزه با دیکتاتوری و دفاع از دمکراسی و یا مبارزه با تروریسم با حمایت جامعه ارزشی غرب و با کمک و پشتیبانی و یا شرکت مستقیم ناتو انجام  گرفته است. ولی جنگی که ما امروز در اوکرائین با آن روبه‌رو هستیم با دیگر جنگ‌های نامبرده متفاوت است. چرا؟

•    پس از فروپاشی اتحاد شوروی (اگر از جنگ روسیه در چچن و گرجستان که هنوز از مرزهای اتحادیه اروپایی بسیار دور بود صرف‌نظر کنیم) این نخستین جنگی است که منافع غرب را به طور مستقیم به خطر افکنده است. البته این‌طور که رسانه‌های غربی ادعا می‌کنند، جنگ روز ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ از طرف روسیه آغاز نشد.

مسبب اصلی این جنگ را باید اتحادیه اروپایی دانست. اوکرائین چندین سال بود که به طور هم‌زمان  از یک طرف با پروژه اتحادیه گمرکی با فدراسیون روسیه و از طرف دیگر با پروژه ادغام در منطقه آزاد اقتصادی با اتحادیه اروپایی در صلح و آرامش زندگی می‌کرد. در فوریه سال ۲۰۱۳ رییس کمیسیون اتحادیه اروپایی آقای خوزه مانوئل باروسو، اوکرائین را در مقابل این انتخاب قرار داد که باید بین دو پروژه نامبرده یکی را انتخاب کند. و بعد که بند الحاق به ناتو نیز در قانون اساسی اضافه شد، جنگ سرد نوین  غرب به خرج اوکرائین آغاز گردید.

•    در واقع کودتای مایدان در اواخر سال ۲۰۱۳ و اوایل سال ۲۰۱۴ آغاز جنگ داخلی بود. اوکرائین با اعمال محدودیت‌های سیاسی و فرهنگی برای شهروندان روس‌تبار و با بدرفتاری نژادپرستانه نسبت به آن‌ها  به آن دامن زد که نهایتاً به جدایی جمهوری‌های دونتسک و لوهانسک و شبه‌جزیره کریمه منجر شد. هدف از کودتای مایدان تشدید شکاف بین اوکرائین و روسیه و آماده ساختن این کشور به عنوان نوک پیکان ناتو علیه روسیه بود. برای این کار غرب حتی حاضر شد از نیروهای ارتجاعی و فاشیستی محلی استفاده کند و در ضمن محدودیتی نیز برای ورود نیروهای فاشیست از کشورهای مختلف فراهم نکرد.

•    این جنگ مثل سایر جنگ‌های قرن ۲۱ که معمولاً مقدمات آن با تحریکات آمریکا آماده می‌شد و نهایتاً به دخالت مستقیم این کشور و اذنابش می‌انجامید، نبود. با تحریکات مستقیمی که در بالا یاد شد و با اجرای مانورهای بزرگ نظامی بی‌سابقه کشورهای عضو ناتو در کنار مرزهای روسیه، با تشدید روس‌هراسی در اتحادیه اروپایی و به ویژه کشورهای اروپای شرقی و همین‌طور تهدید رسمی اوکرائین برای دستیابی به قدرت هسته‌ای و نهایتاً با سرپیچی قاطعانه از اجرای معاهده مینسک و آماده کردن مقدمات حمله بزرگ به جمهوری‌های لوهانسگ و دونتسک، روسیه مجبور به آغاز آن شد.

•    این نکته عمداً فراموش می‌شود که پوتین در سال ۲۰۱۱ در کنفرانس امنیتی مونیخ رسماً اعلام کرده بود که نادیده گرفتن منافع امنیتی روسیه را نخواهد پذیرفت. روسیه حتی در سال ۲۰۱۰ خواستار اجرای پروژه‌های سه‌جانبه بین اتحادیه اروپایی، روسیه و کشورهای شراکت شرقی بود ولی همه این‌ها عامداً نادیده گرفته شد. در واقع چنین پروژه‌ای هم منافع همه را در نظر می‌گرفت و هم به تأمین صلح اروپا کمک می‌کرد، ولی ایالات متحده و دست‌نشاندگان اروپایی‌اش خواستار صلح و همکاری نبودند. هدف تضعیف رقیب در حال رشد، روسیه، بود و در نتیجه روسیه برای خنثی کردن این نقشه چاره ای جز انجام غافلگیرکننده اقدامات ویژه نظامی نداشت.

•    پس از آغاز اقدامات نظامی روسیه در اوکرائین تبلیغات جنگی رسانه‌ای علیه روسیه آغاز شد و همه آن نیروهای ارتجاعی که تاکنون در مقابل نقض قوانین و حقوق بین‌المللی و منشور سازمان ملل از سوی ایالات متحده و متحدانش که طی ۳۰ سال گذشته بارها صورت گرفته بود، سکوت کرده بودند، اکنون از نقض این قوانین از جانب روسیه شکوه سر می‌دادند. در این میان برخی از نیروهای صلح‌دوست و مترقی و چپ هوادار حقوق بشر نیز با آن‌ها هم‌صدا شدند.

•    جهان ما امروز با بحران روبه‌روست. بحران همیشه آنگاه پدید می‌آید، که کهنه در حال زوال است ولی آلترناتیو نو هنوز متولد نشده. سده پس از جنگ اول جهانی تا فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد را می‌توان قرن آمریکایی نامید. در این سده آمریکا از قدرت بی‌نظیری برخوردار بود و بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۷ به زور حتی با دور زدن سازمان ملل متحد و زیر پا گذاردن قوانین بین‌المللی امیال و قدر قدرتی بی‌منازع خود را به جهانیان تحمیل می‌کرد.

•    روسیه در فقر و سرگشتگی و ناامیدی به سر می‌برد و چین از نظر سیاسی و اقتصادی هنوز به مهره تعیین کننده‌ای تبدیل نشده بود. در سال ۲۰۰۸ بحران اقتصادی در آمریکا آغاز شد و دامنگیر جهان گردید. این بحران در واقع ناقوس زوال امپراتوری بود، که به صدا درآمد. انتخاب باراک اوباما و اعلام سیاست تغییر Change نور امیدی در دل بسیاری از مردم ساده‌دل روشن و این تصور را تداعی کرد که تغییر وعده داده شدهِ سیاست ایالات متحده به معنی تحول محتوایی در خصلت امپریالیستی این کشور و چیرگی بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی است. اهدای جایزه نوبل صلح نوبل به اوباما در ابتدای حکومتش بدون این‌که او قدم محسوسی در جهت استقرار صلح برداشته باشد، تأیید و تحکیم این وعده گمراه کننده بود.

در واقع برخلاف توهم ایجاد شده، اوباما تنها رییس‌جمهوری بود که در دوره ریاست جمهوری خود، آمریکا را وارد سه جنگ بزرگ کرد. به زودی آشکار شد که منظور از سیاست Change تغییر در شیوه عمل و نه تغییر در خصلت امپریالیسم آمریکا است. اگر تاکنون این کشور کوشش می‌کرد تا دولت‌های «شرور» را به کمک ارتش عظیم خود سرنگون کند و دولت‌های مطلوب خود را در این کشورها بر سرکار آورد، که عملاً هزینه انسانی و اخلاقی سنگینی برای ایالات متحده به دنبال داشت و در عراق و افغانستان هم به نتیجه مطلوب نرسیده بود، اکنون باید با کمک دلارهای آمریکایی و تقویت نهاد‌های غیردولتی و مزدوران محلی به انقلاب‌های رنگین دامن زده می‌شد. باید مردم این کشورها را علیه هم بسیج می‌کرد و به قول معروف آب را گل‌آلود می‌کرد و ماهی می‌گرفت.

•    نتیجه این سیاست «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ بود، که به فاجعه لیبی و سوریه فرارویید. با آغاز جنگ در سوریه که با حمایت مستقیم ایالات متحده آمریکا صورت می‌گرفت، ورق برگشت و سکوت ناشی از ضعف قدرت‌های بزرگی چون روسیه و چین که رفته رفته در صدد بودند نقش خود به عنوان ناظر «بی‌طرف» را کنار بگذارند، به پایان رسید. روسیه با دخالت مستقیم نظامی در سوریه نقشه‌های ایالات متحده را که تا آن لحظه بسیار موفقیت‌آمیز به نظر می‌رسید، به هم ریخت. در واقع از این لحظه معلوم بود که دوران قدرقدرتی امپراتوری به پایان رسیده است.

•    آن‌چه را که مک‌کیندر، برژینسکی و فریدمان تأکید می‌کردند و در مورد پدید آمدن رقیب امپراتوری هشدار می‌دادند به وقوع پیوسته بود و امپراتوری خود را در مقابل حریفان قدرتمندی چون چین و روسیه بازیافت. باید تقسیم کار صورت می‌گرفت. سیاست تقسیم کار در دوران اوباما شکل گرفت و رسماً مطرح شد. در حالی که ایالات متحده در هندوپاسیفیک پیمان‌های نوین علیه رقیب چینی بر پا می‌کرد، وظیفه مقابله با روسیه به عهده اتحادیه اروپایی و ناتو گذارده شد.

•    با کودتای مایدان در سال ۲۰۱۴ و تقویت فاشیست‌ها و تشدید احساسات ضدروسی، تقویت نژادپرستی، و ایجاد نوعی آپارتاید معلوم بود که این کشور بستر خوبی برای به دام انداختن اتحادیه اروپایی در مناقشه با روسیه خواهد بود. همان‌طور که گفته شد تحریکات ضد روسی به انجام یک همه‌پرسی در شبه‌جزیره کریمه انجامید که الحاق این شبه‌جزیره به روسیه را به دنبال داشت و تقریباً هم‌زمان با آن جمهوری‌های دونتسک و لوهانسک در اعتراض به رژیم کودتاگر مایدان اعلام استقلال کردند. باز به کمک تبلیغات آتلانتیکی‌ها این وقایع بهانه جدیدی برای تشدید تبلیغات ضدروسی در اتحادیه اروپایی و آماده کردن انظار عمومی برای درگیری نهایی شد.

•    با توجه به مجموعۀ مسایل مطرح شده روشن می‌گردد که مسأله اصلی در وقوع  این درگیری استقلال اوکرائین و یا کشورگشایی روسیه نیست. اگر اوکرائین زیر فشار اتحادیه اروپایی مجبور نمی‌شد به نفع این و یا آن جناح موضع‌گیری کند و به روابط معقول خود به عنوان حلقه رابط بین اروپا و روسیه ادامه می‌داد و اعلام می‌کرد که ما به عضویت ناتو درنخواهیم آمد و اجازه استقرار موشک‌های اتمی در کشور خود علیه روسیه را نخواهیم داد، کار به اینجا نمی‌کشید.

•    ناتو می‌خواهد حیطه خود را تا مرز روسیه گسترش دهد و با این هدف روسیه را به عنوان رقیب  ابرقدرتِ در حال زوال یعنی ایالات متحده آچمز نگاه دارد، تا آمریکا بتواند نیروهای خود را در منطقه هندوپاسیفیک برای تقابل با چین متمرکز سازد. و در این بخش از کره زمین تایوان با سرنوشت مشابه اوکرائین در غرب مواجه است که نقش گوشت دم توپ را عهده‌دار خواهد شد. در رابطه با تایوان با تحریکاتی که از طرف ایالات متحده و هم‌پیمانانش به ویژه ژاپن صورت می‌گیرد، ما به زودی با معضل مشابهی چون اوکرائین روبه‌رو خواهیم بود.

•    جنگ راه‌حل نیست؛ جنگ وحشیانه و ضدانسانی است؛ جنگ منابع طبیعی و محیط زیست را نابود می‌کند؛ این یک امر کلی است که تا امروز صادق بوده است. ولی جنگی که در پیش است با جنگ‌های دیگر در قرن ۲۱ تفاوت دارد و احتمالاً به معنی پایان حیات بشر خواهد بود و لذا باید علیه آن به پا خاست.

•    اگر تاکنون ما با جنگ‌های نیابتی سر و کار داشتیم، با حضور روسیه در سوریه و با دخالت روسیه در اوکرائین به مرحله ای رسیده ایم که گام بعدی نبرد مستقیم بین رقبای اصلی خواهد بود. مسأله، مسأله دفاع از حقوق مردم فقیر اوکرائین ورشکسته نیست. مسأله اینجاست که نظم کهنه مانند گذشته قادر به حیات نیست و نظم جدیدی در شرف تکوین است و. این نظم نظامی است چند جانبه گرا که خواهان احترام به استقلال همه کشورها است. هم‌اکنون کشورها با نگاه به آینده در جست‌وجوی و بازیابی موضع و نقش خود در نظم نوین جهانی هستند.

•    آلمان تاکنون همیشه در اوج قدرت و شکوفایی خود خطر چنگ‌اندازی بر جهان را به جان خریده و به همین دلیل تا به حال دوبار به سختی شکست خورده است. اکنون این کشور که بزرگ‌ترین و پرقدرت‌ترین کشور اتحادیه اروپایی است، ظاهراً به علت سرسپردگی خود به ایالات متحده راه را از چاه تشخیص نمی‌دهد و کورکورانه باز در راه دست زدن به انتحار است.

•    مطلب را فقط به مناقشه اوکرائین و خوب یا بد بود زلنسکی، رییس‌جمهور این کشور محدود کردن چشم ما را بر حقایقی که در پس توطئه اوکرائین نهفته است، می‌بندد. فرض کنیم روسیه عقب‌نشینی کرد و نیروهای خود را از اوکرائین بیرون برد و اوکرائین به عضویت ناتو درآمد و موشک‌های هسته‌ای آمریکا را در کشور خود مستقر کرد. آیا واقعاً می‌توان باور کرد که پیمان نظامی ناتو برای حفظ صلح دست به چنین کاری می‌زند؟

•    آیا برای حفظ صلح بهتر نیست که این سازمان جهنمی نظامی را که از جنگ دوم جهانی تاکنون صدها کانون بحران ایجاد کرده و به کشته و زخمی و آواره شدن میلیون‌ها نفر در سراسر جهان انجامیده، منحل کرد؟ آیا با وجود این واقعیات دفاع از اوکرائین مظلوم به معنی دفاع از پیمان ظالم نظامی ناتو نیست؟

•    پس از پایان یافتن جنگ سرد و انحلال اتحاد جماهیر شوروی و پیمان نظامی ورشو در واقع علت وجودی سازمان نظامی ناتو از بین رفت ولی با خلق روایت «جنگ علیه تروریسم» این پیمان تقویت شد و گسترش پیدا کرد.

•    با شکست سرسخت «اسلام‌گرایان» مزدور از نوع داعش در خاورمیانه باز زمزمه ضعف ناتو و «مرگ مغزی» این سازمان رشد یافت. جنگ در اوکرائین باز اعضای پیمان ناتو را به هم پیوند داد و وظیفه جدیدی بر عهده آن نهاد و کشورهای اتحادیه اروپایی عضو ناتو برخلاف منافع ملی خود اکنون حاضر شده اند میلیاردها دلار برای تقویت این پیمان هزینه کنند و در واقع بار سنگین مخارج را از دوش امپراتوری بردارند و با سرگرم کردن روسیه در جبهه غرب، راه را برای حمله امپراتوری به چین از شرق هموار سازند.

•    آیا این نقشه موفقیت‌آمیز خواهد بود و یا این‌که مانند دو جنگ بزرگ جهانی گذشته که هر بار به گسترش قدرت نیروهای ضداستعماری و مترقی در سطح جهان انجامید، باز ضربه جدی به امپراتوری نواستعماری وارد خواهد ساخت و این ضربه این بار آن‌چنان خواهد بود که دیگر نتواند قد علم کند؟