تحقیقات علمی جدیدی تاریخ روابط بین واشنگتن و تهران را از سال ۱۹۷۸ تا ۲۰۱۸ مستند می سازد و داستان فوقالعادهای در مورد کودتاها، موافقتنامههای محرمانه، خرابکاریها ، توطئهها و همکاریهایی که بیش از ۴ دهه ادامه دارد را به نمایش میگذارد.
به مناسبت انتشار این تحقیقات علمی، آرشیو امنیت ملی آمریکا یک سلسله از اسناد مهم در این زمینه را برای عموم آزاد کرد، که برخی از آنها تاکنون مخفی بود.
جُنگ اسناد از ۳ ژانویه ۱۹۷۹، هنگامیکه قیام مردم ایران قریب یک سال بود که جریان داشت و شدت یافته بود آغاز میگردد. شاه که از طرف غرب منصوب شده و حمایت میشد، لگام قدرت را رفته رفته بیشتر از دست میداد با اینحال هنوز هم با یاس و نومیدی به تاج و تخت خود چسبیده بود. در این زمان در آمریکا یک جلسه غیررسمی شورای امنیت ملی تشکیل شد.
در این جلسه رئیس جمهور جیمی کارتر، معاونش والتر ماندل، مشاور امنیت ملی زبیگنیو برژینسکی، وزیر امورخارجه سایروس وانس و مدیر سازمان جاسوسی سیا استانزفیلد تورنر شرکت داشتند.
انقلاب و یا کودتای نظامی
قیام مردم در ایران در صدر دستور جلسه قرار داشت. کارتر از حضار پرسید که آیا باید از شاه خواست که «از سلطنت کنارهگیری کند». او استدلال میکرد که اگر ایران در هیچ یک از دو پیمان نظامی (ناتو و یا ورشو) عضویت نداشته باشد، به معنی شکست آمریکا نیست.
مسئله مرکزی برای او این بود که آیا استعفای هرچه زودتر شاه برای ایالات متحده آمریکا مطلوب و مناسب است. این پیشنهاد مورد تایید تورنر و وانس قرار گرفت که البته اولی تاکید میکرد که «شاه باید برود» و دومی براین عقیده بود چنین اقدامی «شانس بهتری» برای موفقیت نخست وزیر تازه منصوب شده یعنی شاپور بختیار خواهد بود.
برعکس این دو، برژینسکی عقاب بدنام جنگ سرد به شدت مخالفت خود را با برکناری شاه اعلام کرد. او در مورد «پیامدهای احتمالی» استعفای شاه برای «دوستان ما در ایران» هشدار داد، زیرا عقب نشینی ایالات متحده، «می تواند کشور ایران را به ورطه آنارشی و هرج و مرج و حتی شاید جنگ داخلی بکشاند.»
علاوه براین برژینسکی استدلال میکرد ، در صورتیکه شاه واقعاً مجبور به استعفأ شود، «در صورتی که بدترین وضعیت پیش آید و خشونت آغاز شود»، در آن صورت باید آمریکا صریحاً حمایت خود از به قدرت رسیدن نظامیان را اعلام کند و از این طریق جبران مافات نماید.
به سخن دیگر، برژینسکی پیشنهاد میکرد که در صورتیکه انقلاب در شرف وقوع، رادیکالتر شود، باید یک کودتای نظامی سازمان داد. در پایان مصالحهای صورت گرفت و ایالات متحده در صورت استعفای شاه قول داد او را در کشور خود پناه دهد.
یک ژنرال بلندپایه به تهران اعزام شد تا روسای ارتش را مجاب سازد که واشنگتن «بی تفاوت از اینکه کدام وضعیت موقت سیاسی هم حاصل شود به طور جامع از نظامیان حمایت خواهد کرد.» و پرسنل و تجهیزات بسیار «حساس» خود را از تهران خارج کرد.
۱۳ روز بعد شاه از ایران فرار کرد و پس از آن، ماهها از این کشور به آن کشور در به در بود و تا بالاخره در اکتبر ۱۹۷۹، اجازه ورود به ایالات متحده، آنهم با اکراه به او داده شد، زیرا در این بین حامیان غربی او دیگر از او پشتیبانی نمیکردند و او را تنها گذارده بودند. ولی با وجود هشدارهای وزارت امور خارجه که اگر سفر شاه به آمریکا پذیرفته شود در آن صورت ممکن است سفارت آمریکا در تهران تسخیر گردد، رئیس جمهور کارتر خواهش رئیس بانک چیس مانهاتان، دیوید راکفلر را اجابت کرد و اجازه داد تا پزشکان آمریکایی شاه را که به بیماری سرطان مبتلا شده بود درمان کنند.
همه پیشبینیهای مایوسکننده و تاریک درست از آب درآمد. دانشجویان ایرانی در ماه بعد به سفارت آمریکا در تهران حمله بردند و کارمندان سفارت را گروگان گرفتند. راکفلر در سال ۱۹۷۸ یک اعتبار مشکوک ۵۰۰ میلیون دلاری در اختیار ایران گذاشته بود که دولت جدید جمهوری اسلامی در سال بعد «مقادیر سنگینی» از صندوق حساب خود در بانک چیس مانهاتن را برداشت کرد.
این طور گمان میرود که راکفلر میدانست که پذیرفته شدن شاه در آمریکا پیامدهایی به دنبال خواهد داشت که به نوبه خود به ضبط سپردههای مالی ایران در ایالات متحده را شتاب بخشید و مانع از این شد که ایران بیشتر از وام مالی نامبرده استفاده کند.
جنگ ایران و عراق: «حیف که هردو کشور نمیتوانند شکست بخورند»
به سرعت میرسیم به سال ۱۹۸۶ به جنگ ایران و عراق که در این زمان ۶ سال از آغاز آن میگذشت و عراق با ترغیب و حمایت دولت کارتر آن را آغاز کرده بود. در این زمان ایالات متحده آمریکا هردو طرف مناقشه را تجهیز نظامی میکرد. در آن زمان هنری کیسینجر گفت: «حیف که هردو کشور نمیتوانند شکست بخورند.»
توجیه رسمی تحویل سلاح به تهران ، آزادی ۷ شهروند آمریکایی بود که در لبنان از طرف حزبﷲ که به سپاهپاسداران ایران بسیار نزدیک است، گروگان گرفته شده بودند و برپایه یک توافقنامه محرمانه آزاد گشتند. ولی این تنها یک بهانه و استدلال صوری بود.
انگیزه اصلی تحویل سلاح به ایران کسب سود بود تا از این طریق جنگ کثیف و مخفی دولت ریگان در نیکاراگوئه تامین شود و دولت آمریکا کنتراهای فاشیست نیکاراگوئهای را در قیام آنها علیه دولت حاکم ساندینیستی مورد حمایت قرار دهد که به نوبه خود فرمان منع کمک به این گروهها از طرف کنگره را نقض میکرد.
سرهنگ “اولیور نورث در مقابل کمیسیون امورخارجی مجلس نمایندگان برای بررسی فروش اسلحه به ایران و هدایت سودهای حاصله به صندوق کنتراها در نیکاراگوئه، در واشنگتن روز ۹ دسامبر ۱۹۸۶
اولیور نورث و «ماجرای ایران−کنترا»
در اکتبر ۱۹۸۶ اولیور نورث، یک مقام بلندپایه شورای امنیت ملی که شخصیت مرکزی در جدال بعدی بر سر ماجرای «ایران−کنترا» بود در آلمان غربی با نمایندگان سپاهپاسداران ملاقات کرد تا در مورد «سلاح در مقابل گروگانها» با آنها گفتگو کند. این ملاقات مخفیانه ضبط شد و رونوشت مذاکرات کاملاً روشن نشان میدهد که واشنگتن در یک معضل تقریباً لاینحل قرار داشت.
از یک طرف امید رسمی برای آزاد ساختن گروگانها این آمادگی را به وجود می آورد که کلیه سلاحهایی را که ایران میطلبید، از جمله موشکهای زمین به هوا و سامانههای راداری که احتمالاً نقش تعیین کنندهای در جنگ ایفأ میکرد، را در اختیار این کشور قرار داده شود.
و از طرف دیگر به طور کلی روشن بود که در اختیار نهادن این سلاحها برخلاف تحریم بینالمللی تسلیحاتی، نقش ایالات متحده را برجسته خواهد کرد و بلاواسطه ارتباط واشنگتن با آزاد سازی گروگانها را نشان خواهد داد، که کاخ سفید مایل بود به هر قیمت ممکن آن را مخفی نگاه دارد.
اولیور نورث گفت: «ما برای تحویل این محموله از سلاحها، از رئیس جمهور مجوز داشتیم. رئیس جمهور ایالات متحده اجازه انجام این عملیات مخفی را صادر کرد تا این تجهیزات نظامی فوراً تحویل داده شود و ما حداقل چهار کشتی سلاح تحویل دادیم.»
« حداقل هزاران نفر در آمریکا از این اقدامات مطلع خواهند شد. لذا وقتی ما چنین کاری انجام میدهیم باید کاملاً روشن باشد که نیات ما ایجاد تعادل نظامی در منطقه است و ما برای یافتن یک راه حل سیاسی کوشش میکنیم.»
“نورث” به هیات ایرانی اطمینان خاطر داد که ریگان لیست سلاحهای مطلوب را که اولیور نورث در اطاق بیضی کاخ سفید ارایه داده بود رد کرده ، زیرا به نظر او کافی نبوده و او آماده است سلاحهای بیشتری در اختیار ایران قرار دهد.
ریگان از مشاورین خود به خاطر «خرده فکری» انتقاد کرد و خشمگین با مشت روی میز کوفت و گفت که « قصد دارم این جنگ را تحت شرایط مورد قبول ایران پایان بخشم ولی هربار وقتی به نقطهای میرسیم که میتوانیم در این جهت گام برداریم، با این مانع رو به رو میشویم.»
«آمریکا نه دوست دارد و نه دشمن، بلکه تنها منفعت!»
افشأگریها: رئیس جمهور ریگان «حقایق و شواهد» را میشناخت
مانع نامبرده این بود که معامله با ایران در بین افکار عمومی فاش شده بود. زیرا یکی از نمایندگان سپاه پاسداران خبر بدی را به همراه آورده بود: در این بین شایعات زیادی در مورد این توافقات محرمانه و سری از طرف مخالفین همکاری به هر شکل با ایالات متحده، وسیعاً در تهران پخش شده بود.
این افشأگریها در بین رسانههای غربی نیز پخش شد و ریگان را مجبور کرد تنها چند هفته بعد از ملاقات نورث با سپاه پاسداران، طی یک سخنرانی تلویزیونی این افشأگریها و «قصه اسلحه در مقابل گروگانها و گویا پرداخت فدیه را گمانهزنیهای بیپایه و غلط» اعلام کند و آنها را مردود شمارد.
ولی تنها ۵ ماه بعد ریگان مجدداً ازطریق تلویزیون رو به مردم آمریکا به انکار گذشته خود اشاره کرد و استدلال کرد که «قلب من و نیات خوب من هنوز هم به من میگویندکه حقیقت این است ولی حقایق و شواهد به شکل مایوسکنندهای میگویند که این طور نیست.»
اسناد اخیر آزاد شده نشان میدهد که رئیس جمهور ریگان در تمام مدت «حقایق و شواهد» را به خوبی میشناخت و میخواست این کلک محرمانه و بزهکارانه را به مراتب گستردهتر از آنچه هرگز تهران فکر میکرد، به اجرا درآورد.
بد نیست یادآور شویم که همه این وقایع تنها چند سال بعد از اینکه محافلی در واشنگتن خواستار یک کودتای نظامی فیالبداهه برای جلوگیری از تاسیس جمهوری اسلامی ایران بودند، رخ میداد.
با در نظر گرفتن این واقعیت میتوان سخنان مشهور هنری کیسینجر را به خاطر آورد که میگفت: «آمریکا نه دوست دارد و نه دشمن، بلکه تنها منفعت!»