تهاجم متفقین به “بوکسورها” در شمال چین نه تنها “قرن فجایع” را در تابستان ۱۹۰۰ آغاز کرد ، بلکه اولین مداخله چند ملیتی برای اعمال “ارزشهای متمدنانه” بود. در تصویرهای اروپایی و آمریکایی ، «بوکسورها» تجسم چین بی رحم و ضد مسیحی ، یعنی آن «خطر زردی» بودند که بارها و بارها در شرایط بحرانی – مخصوصاً علیه کمونیست ها پس از ۱۹۴۹ برای بسیج مردم به کار گرفته شد.
شاهزاده نادم در برلین
۱۲۰ سال پیش در ۷ سپتامبر ۱۹۰۱ “جنگ بوکسور” به پایان رسید. “اتحاد مقدس” هشت قدرت استعماری(روزا لوکزامبورگ) یک “پروتکل صلح” ویران ساز به چین دیکته کرد. ویلهلم دوم برای تحقیر ویژه چین ، اصرار داشت که نماینده ای از سلسله پادشاهی چین با زانو زدن در مقابل او از او طلب مغفرت کند و در نتیجه در ۴ سپتامبر ۱۹۰۱ “چون” در مقام شاهزاده مغفرتطلب در کاخ جدید پوتسدام ظاهر شد.
«قیصر بدون برداشتن کلاهخود از سر، به خود اجازه داد ، تعلیمی در دست از تخت پایین بیاید و با نگاهی بسیار جدی به سوی شاهزاده جوان ، که با تعظیمی عمیق در آستانه سالن ایستاده بود، گام بردارد.» پس از برخی جر و بحثهای دیپلماتیک بالاخره برلین راضی شد از زانو زدن شاهزاده در مقابل قیصر آلمان صرفنظر کند. شاهزاده پس از چندین تعظیم چشمگیر »پشیمانی عمیق خود از وقایع سال گذشته را ابراز داشت. ویلهلم دوم به او هشدار دادکه چین باید به طور جدی به التزام خود به «رسم و رسوم متمدنانه » پایبند باشد. در چند روز بعد، شاهزاده به عنوان یک شیئی دیدنی در مجامع برلین به نمایش گذاشته شد ، و همه با حیرت متوجه شدند که او «تفاوتهای ظریف بین کارد و چنگال ویژه صرف ماهی ، گوشت و میوه را به دقت رعایت میکند». در این مناسبت وزیر خارجه آلمان ” اسوالد فون ریخت اوفن” بر هدف «خود تأکید کرد که پس از احیای شرایط صلح و آرامش، امپراتوری چین را به عنوان بازار فروش صنایع آلمان تضمین خواهد کرد».¹
گشایش تحمیلی
در حالی که چین در قرن ۱۸ به خاطر کشاورزی بسیار توسعه یافته و بهبود سطح زندگی و افزایش جمعیت به بیش از ۳۶۰ میلیون نفر به اوج قدرت دودمان چینگ رسیده بود، ولی در قرن ۱۹ با رکود اقتصادی و فقر رو به رو شد. در اثر افزایش جمعیت راندمان کشاورزی به سختی بالاتر از حداقل سطح معیشت مطلق میرفت، جمعیت روستایی برای زنده ماندن نیازمند به درآمدی بود که از صنعت خانگی ، به عنوان مثال در پردازش پنبه و یا در بخش حمل و نقل به دست می آورد.
واردات نخ و بزودی نخ ابریشمی صنعتی این صنعت خانگی را ، به ویژه در شانتونگ ، مرکز کشت پنبه ، که هسته اصلی منطقه “جنبش بوکسورها” بود، از بین برد. همچنین استفاده از کشتی های بخار در رودخانه ها معیشت میلیون ها نفر از قایقرانها را نابود کرد. در همان زمان ، گسترش مناطق زیر کشت از نظر اکولوژیکی مشکلات عظیمی، به ویژه ایجاد آبگرفتگی و سیل را به وجود آورد. بنابراین عوامل بحران داخلی توسط مداخله استعماری تشدید یافت ، که البته به عنوان علت اصلی بحران تاویل گردید.
با به اصطلاح جنگهای تریاک (۱۸۴۰ تا ۱۸۴۲و ۱۸۵۶ تا ۱۸۶۰) بریتانیای کبیر گشایش اجباری چین را به زور تحمیل کرد. به گفته کارل مارکس امید دستیابی به بازار فروش چین تنها انگلستان را “دچار هیجان وحشی” نکرد. این جنگ ها پرده از روی ظاهر مسیحی و تمدن محور انگلیس برداشت که از “مسمومیت یک قوم” به عنوان یک مدل تجاری استفاده می کرد: انگلیس با صادرات تریاک تولید شده در هند به چین واردات چای خود را تأمین میکرد.
وقتی مقامات چینی تریاک انگلیسی را مصادره کردند، انگلستان ناوگان خود را ارسال کرد تا شهرهای ساحلی را با خاک یکسان کنند. چین مجبور شد تجارت تریاک را قانونی کند و پایگاه های تجارتی (هنگ کنگ) را در اختیار انگلستان قرار دهد و علاوه برآن مبالغ سنگینی غرامت جنگی بپردازد ، که روی شانه مردم نهاده شد.
و بدین سان “انقلاب تایپینگ” آغاز شد (۱۸۵۱-۱۸۶۴) که با ۳۰ میلیون کشته ، خونین ترین جنگ داخلی در تاریخ جهان محسوب میشود. شکست های تحقیرآمیز در جنگ با فرانسه (۱۸۸۴، که به واگذاری ویتنام انجامید) و به ویژه شکست از ژاپن که طی ۲۰ سال به یک امپراتوری صنعتی تبدیل شده بود(۱۸۹۴ ، که به واگذاری تایوان منجر شد)، عقب ماندگی اجتماعی و صنعتی چین را برملا کرد. نخبگان کشور در بد وضعیت قرار گرفته بودند و بین ترس از انقلاب و ترس از خلع ید توسط قدرتهای مداخلهجو نوسان داشتند.
“پیشگامان فرهنگی” استعمار
ارشادگران مسیحی به عنوان “پیشگامان فرهنگی” سیاست استعمار عمل میکردند و میگفتند: «هر چه بیشتر زمین تسخیر شود و برای تجارت اروپا قابل دسترسی تر باشد، باید بیشتر کار کرد تا فرهنگ واقعی که تنها با مسیحیت می تواند شکوفا شود ، راه خود را پیدا کند. »² اسقف کاتولیک “یوهان باپتیست آنزر” نظر آلمان را نسبت به استان “شانتونگ” و خلیج مناسب نیروی دریایی جلب کرده بود و «قیمومیت آن را از طرف آلمان» در نظر داشت ³ .
البته علیه “اشغال چین توسط مسیحیان” مقاومت صورت می گرفت. به عنوان مثال هنگامی که اسقف “آنزر” در سال ۱۸۸۸ خواست مقر خود را به Qufu ، شهر مقدس کنفوسیوس منتقل کند. از آنجا که خانواده ها و طوایف خانوادگی به مسیحیت روی آورده بودند ، قدرتهای استعماری برای حمایت از برون بومهای مسیحیان ، که انسجام اجتماعی آنها را در خطر میدیدن، نیرو اعزام میداشتند.
پیروزی چینیها زیر فرماندهی ژنرال دونگ بر نیروهای استعمارگر غربی
نوکیشان مسیحی چینی مجبور بودند آداب و رسوم سنتی و مراسم قربانی دهکده را ترک کنند لذا برای برداشت بد و یا سیل و آبگرفتگی از طرف شهروندان محلی مقصر شناخته می شدند و همین طور برعکس، ارشادگران تصورات چینیها را “کار شیطان” ارزیابی میکردند و به قول جورج استنز ( ۱۸۶۹ تا ۱۹۲۸) از گروه ارشادگران استایلر، چینی ها فقط “چشم بادامیهای تنبل” و «حمالهای حیلهگر» نام داشتند. ویلهلم اشمیت ۱۹۵۴ – ۱۸۶۸، مربی کشیشان ارشادگر میسیون استایلر ، از یک «سلسله مراتب ارزشی نژادها» سخن میگفت. این ارشادگری عمیقاً با احساس برتری استعماری مرتبط بود.
چرخش به سوی «سیاست جهانی»
با روی آوردن به «سیاست جهانی» آن طور که وزیر امور خارجه وقت آلمان “برنارد فون بیلو” در پایان سال ۱۸۹۷ فرموله کرد، آلمان نیز آرزو داشت «محلی زیر آفتاب» ، پیدا کند. آلمان برای فتوحات در شرق دور به بندر آب های عمیق نیاز داشت ، تا بتواند ناوگانهای جنگی و تجارتی خود را با زغال سنگ تامین کند و دریاسالار “آلفرد فون تیرپیتز” در بازدید خود از چین در سال ۱۸۸۶ خلیج “جیائوژو” را انتخاب کرد.
«حادثه ژویه» در نوامبر سال ۱۸۸۷ بهانه لازم را برای تسخیر آن بندر ارایه کرد. در آنجا آتش مناقشه بر سر نوکیشان که از پرداخت قربانی برای معبد خودداری کردند، شعله ور شد. روز ۱ نوامبر ۱۸۹۷ گروهی متشکل از ۲۰ فرد مسلح وارد صومعه آلمانی شدند ، اموال آن را به تاراج بردند و با نیزه دو ارشادگر را به قتل رساندند، در حالیکه رئیس صومعه توانست در اطاق مجاور مخفی بماند. اول دزدان دستگیر و اعدام شدند و سپس اعضای انجمن مخفی «انجمن شمشیرهای بزرگ» به عنوان افراد مظنون به قتل رسیدند. این حادثه هیچگاه مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفت.
به طوری که مطبوعات انگلیس نوشتند، «قیصر آلمانی خوشحال از این واقعه» دستور داد بندر “جیائوژو” و شهر “سینگتائو” را اشغال کنند و خواستار سلطه بر ایالت “شانتونگ ” شد. این «مستعمره نمونه» قرار بود پایگاهی برای نفوذ اقتصادی و فرهنگی آلمان گردد.
هنگامی که در سال ۱۸۹۹ آلمان دست به ایجاد خطوط راه آهن و استخراج معادن زد، با مقاومت مردم رو به رو شد. ساختمان خطوط آهن بدون پرداخت غرامت به دهقانان و بدون مشاورت با مقامات محلی و بدون توجه به سیستم آبیاری و خطر آبگرفتگی و بدون توجه به قبرستان پیشینیان که در اعتقاد مردم چین نقش مهمی ایفأ میکند صورت گرفت. هرچند این مقاومت از طرف استعمارگران آلمانی شدیداً سرکوب شد ولی بلافاصله «جنبش بوکسور» را به عنوان بازیگر اصلی مقاومت ارتقأ بخشید.
خشم خداوند و فروپاشی دولت
در سال ۱۸۸۹ رودخانه زرد مجدداً با آبگرفتگی فاجعه باری روبه رو شد. هزاران دهکده و سطح بسیار گستردهای از زمینهای کشاورزی از بین رفت. میلیونها نفر بیخانمان شدند و در نتیجه قحطی سهمناکی حکم فرما شد که حدوداً جان ۱۳ میلیون نفر را گرفت. البته مسئولیت این فاجعه، توسعه زمین و ناتوانی دولت در ساخت و ساز آبگیر و بی توجهی به امداد رسانیهای سنتی به هنگام وقوع بلایا بود که از یک طرف ناشی از ارتشأ و از طرف دیگر دادن باج و خراج به قدرتهای استعماری بود. ولی بسیاری نیز معتقد بودند که بیحرمتی به قبور پیشینیان و همینطور بنای برج کلیسا باعث عصبانیت خدایان گردیده است.
با درنظر گرفتن فروپاشی دولت و فاجعه اقتصادی و اجتماعی و همین طور تحقیر توسط قدرتهای استعماری، ترس از خارجیان و نوکیشان رفته رفته به نفرت تبدیل شد ومناقشات محلی به پیگرد و شکار مسیحیان که تنها حریف قابل دست رس برای مردم روستاها بودند، فراروئید.
انجمن های مخفی مانند«مبارزه با ارواح» که به عنوان میلیشیای روستایی وظایف حفاظتی برعهده داشتند، «نوعی مشت زنی که توسط ارواح آموخته شده بود» را تمرین می کردند. با ریشه در باور عمومی آنها ارزشهای سنتی را ارج مینهادند و مسیحی سازی را به شدت رد میکردند ۴. در سال ۱۸۹۸ انجمنهای مختلفی به یکدیگر پیوستند و انجمن «مشتهای متحد برای عدالت» را تاسیس کردند که از طرف اروپائیان «بکسورها» نامیده شدند. این سازمان بعدها نام “یی هو توان” یعنی «انجمن برای عدالت و انسجام» را برای خود انتخاب کردند که جنبشی بی در و پیکر و از نظر ایدئولوژیکی متضاد و بدون رهبری متمرکز بود. یکی از موسسین این جنبش دکتر «ژو هنگ دنگ» بود، که خانه اش در اثر سیل از بین رفته بود. او در ابتدا رژیم “چینگ” را مسئول از بین رفتن آبگیرها میدانست ولی اکنون این شعار: «از چینگ حمایت کنید. مرگ بر خارجیان!» را مطرح می کرد. هدف جنبش انقلاب نبود بلکه اتحاد با خبرگان بود.
ابزار بسیج برای آن زمان بسیار مدرن بود: بوکسورها با بازیهای رزمی و اجرای تئاتر توانستند تصورات خود را به مردم ساده منتقل سازند. زنان در این سازمان ادغام شدند به این صورت که با شعبات خود در «فانوس قرمز » توانستند نقش تهیج کننده و معجزهآسایی ایفأ نمایند.
جنبش بوکسور ها در مناطق قحطی زده بسیار سریع رشد کرد و به جنبش تودهای ضداستعماری و ضد مسیحی تبدیل گردید که نهایتاً ۵۰۰ هزار فرد مبارز به ویژه از بخشهای روستایی را در بر میگرفت. به استثنای موارد نادر «کلیساهای امپریالیستی» در ایالات شمالی کشور به آتش کشیده شده و هزاران مسیحی چینی به قتل رسیدند.
«سیاست چماق»
در اواسط ژوئن ۱۹۰۰ تقریباً ۲۰۰ هزار نفر بوکسور وارد بیجینگ شدند و در خیابانها دست به تظاهرات زدند. دکانهای خارجی، میدان های اسب سواری انگلیسها و کلیساها مورد حمله قرار گرفت و برعکس سربازان نیروی دریایی که مسئول حفاظت از سفارت بریتانیا را بر عهده داشتند باافتخار میگفتند که صدها «دزد، بوکسور و سرباز رژیم سلطنتی» را با تیر نفله کرده اند.۵
به ویژه فرستاد آلمان “کلمنس فون کهتلر” یکی از مدافعان پرشور «سیاست چماق بزرگ» بود. در اوایل ژوئن او یک «بوکسور» را با عصای خود مضروب کرد و جوان مزبور را «دستگیر» نموده و در سفارت آلمان «ظاهراً به دنبال غلیان خشم» با گلوله کشت. ۶ هنگامی که روز ۱۷ ژوئن گروهی از بوکسورها در مقابل دیوارهای شهر در حال اجرای تمرین های سنتی خود بودند، او و «همراهان سرخوشش» مانند «شکار پرندگان» آنان را زیر باران گلوله قرار دادند.۷ دیپلماتهای انگلیسی به حق “کهتلر” را متهم میکردند که با این کار محاصره منطقه سفارتخانهها را تحریک کرده بود.
بیوه قیصر چین “سیشی” اول علیه بوکسورها دست به اقدام زد. ولی هنگامیکه روز ۱۰ ژوئن سربازان قدرتهای استعماری به سوی بیجینگ به حرکت درآمدند و قدرتهای استعماری به پایگاه “داگو” که ورودیه شهر را حفاظت میکرد، حمله بردند، این اقدام را اعلان جنگ تعبیر کرد. از آنجا که “سی شی” نگران اشغال مجدد بیجینگ بود برای مقابله با حمله قدرتهای استعماری از بوکسورها تقاضای کمک کرد.
از ۲۰ ژوئن تا ۱۴ اوت منطقه سفارتخانههای خارجی که محصور بود به نوعی «گروگانگیری نمادین» ۸ تحت محاصره قرار گرفت و بوکسورها با سنگ و چوب و نیزه حمله بردند ولی به عقب رانده شدند. صدها نفر جان باختند در حالی که ارتش متعارف چین تنها دست به حملات صوری میزد. هنگامی که “کهتلر” روز ۲۰ ژوئن قصد داشت به وزیرامور خارجه چین شکایت کند، در راه توسط سرباز کشیک “ان های” با گلوله به قتل رسید. در طول بازجویی “ان های” گفت که قبلاً چند گلوله بین طرفین رد و بدل شده بود و “کهتلر” آغاز کننده آن بوده است.
نباید رحم کرد
قیصر ویلهلم یک هفته قبل از آن به دلیل یک خبر جعلی در مورد مرگ “کهتلر” خواستار انتقام شده بود: انتقام فرستاده آلمان توسط ارتش آلمان گرفته خواهد شد. باید سر چین را تراشید . او بلافاصله یک هیات نظامی آماده کرد و در سخنرانی ننگین خود (سخنرانی هونها) خواستار اعمال شنیعترین جنایات جنگی شد: «اگر با دشمن برخورد کردید، باید او را از میان بردارید! رحم نکنید! اسیر نگیرید! هرکس به چنگ شما افتاد، مغلوب شماست! مانند هزار سال پیش که هونها به رهبری پادشاه خود ” اتزل” افتخار آفریده بودند باید اکنون نام آلمانی در چین برای هزار سال از طریق شما به شکلی مورد تائید قرار گیرد که دیگر هرگز یک فرد چینی جرات نکند به یک آلمانی چپ نگاه کند!»
ولی هنگامی که نیروهای اعزامی آلمان روز ۱۳ سپتامبر وارد چین شدند یک ماه بود که درگیریها دیگر به پایان رسیده بود و سربازان با دهکدههای ویران شده و خالی از سکنه رو به رو شدند. البته اولین هیات اعزامی بینالمللی با ۲۰۰۰ نفر زیر فرمان آدمیرال انگلیسی “ادوارد هوبارت زایمور” مجبور شد روز ۱۸ ژوئن عقب نشینی کند، زیرا «بوکسورها» خطوط راه آهن را ویرا ن کرده بودند و نیروهای متعارف نظامی چین نیر مقاومت به خرج میدادند. ولی اوایل اوت قدرتهای استعماری یک ارتش ۲۰ هزار نفری دیگر را به حرکت درآوردند که روز ۱۴ اوت بیجینگ را به تصرف خود درآوردند.
اجازه به آتش کشیدن تمام شهر صادر شد. «جشنواره غارتگران» آغاز شد. «هرروز صفهای طولانی خران باربر که نقره و غلات و ابریشم از ساختمانهای دولتی و خصوصی به طرف قصرهای محل سکونت متفقین حمل میکردند، قابل مشاهده بود. یک کارمند انگلیسی گمرگ میگفت: «اغلب دیده شد که ارشاد گران مانند دیپلماتها و سربازان، اشیأی گرانبها از خانههای متروک خصوصی و قصرها سرقت میکنند.» هرکس که مظنون به «بوکسور» بودن بود، فوراً تیرباران میشد. به گفته یک افسر انگلیسی «معبدها مانند بتکده سفید مشهور که از چینی ساخته شده بود، منفجر شد تا به چینیها قبولانده شود که «بی معنی است، خدایانی پرستیده شوند که بوکسورها آنها را به یاری طلبیده بودند.» ۹
«وظیفه ارشادی فرهنگی» رویهم رفته ۱۹ هزار سرباز آلمانی این بود که تا آوریل ۱۹۰۱ به مناطقی که به نظر میرسید شورشیان را پناه داده یگانهای تادیبی اعزام کند. استعمارگران میگفتند: «هر چیز که به راحتی قابل حمل بود، با خود بردیم و هر چیز که به دستمان افتاد را ویران کردیم و به زن و کودک رحم نکردیم. به هنگام غروب تمام شهر را به آتش کشیدیم. من در این روز بیشتر به یک قصاب شباهت داشتم تا یک سرباز آلمانی» ۱۰
جنگ تبلیغاتی
حمله آلمان با یک جنگ تبلیغاتی گسترده مشایعت میشد. خبرهای دروغ مثل این خبر که روز ۱۶ ژوئن مبنی براینکه کلیه افراد در منطقه سفارتخانهها به قتل رسیدهاند، پخش شد، به آتش نفرت دامن می زد. کارت پستال ها و مجموعه عکس های تبلیغاتی و همین طور رمان های پرهیجان، تصویر چینی خبیث را تبلیغ و ترویج می کرد. کلیسا ادبیات شهیدپروری که خواستار جنگ صلیبی علیه «خطر زرد» بود ولی علت واقعی مناقشه را کتمان می کرد را تبلیغ می نمود. در سیاست داخلی در آلمان به کمک تبلیغ سیاست ارشادی، حزب کاتولیک مرکز تمهید شد و بالاخره پس از دوبار شکست، قانون نیروی دریایی “تریپیتز” در ماه مارس ۱۸۹۸ به تصویب رسید.
تازه پس از این که نامههای از جبهه که به نام «نامه هونها» شهرت پیدا کرد و شرح معتبری از وقایع جنگی ارایه میکرد، در مطبوعات چپ منتشر شد، وزنهای در مقابل تبلیغات استعماری و افسانه های شهیدپرور قرار داد. ولی روزنامه نگاران مسئول به جرم اینکه نامههاو همین طور کاریکاتورهای منتشره(در مجله ژاکوب واقعی)«وجهه ارتش آلمان را خدشهدار میکند» به زندان افتادند.
هنگامیکه در ماه نوامبر ۱۹۰۰ رایشتاگ اجلاس کرد، “آگوست ببل” از فرصت استفاده کرد و تسویه حساب سیاسی قاطعی که بسیار مورد توجه قرار گرفت، نمود. او به طور تعجب آوری دارای اطلاعات وسیع بود، تحریکاتی که به «جنگ بوکسورها» انجامید مثل تیراندازی نگهبانان سفارت به روی «بوکسورها» را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و به تفصیل از «نامه هونها» نقل قول کرد که در آنها آمده بودکه اسرای جنگی اعدام شدند« به این صورت که گیسوان بافته شده آنها را به یکدیگر گره زده و آنها را مجبور کرده بودند قبر خود را بکنند و سپس تیرباران شده و به پشت به درون گودالها افتاده بودند.»
او این جنگ کشورگشایانه، «تحقیر حاکمیت» چینیها و استفاده مزورانه از مذهب بهعنوان «پرده استتار بر نیات سیاسی» را مورد انتقاد قرار داده و زیر خنده و استهزای مجلس ( تنها سمت راست مجلس میخندید) خواستار به رسمیت شناختن متساویالحقوق چین شد. تنها سوسیال دمکراتها علیه بودجه نظامی رای دادند.
در سپتامبر ۱۹۰۰ کنگره حزب سوسیال دمکرات در ماینتز برای اولین بار به طور جامع به «سیاست جهانی» آلمان پرداخت ولی جنبش اعتراضی علیه «سیاستهای کشورگشایانه و راهزنانه» که در نظر گرفته شده بود، با وجود پیام روزا لوکزامبورگ به کنگره در سخنرانی خود در اواخر سال ۱۹۰۰ روی کاغذ باقی ماند. رد قاطعانه سیاستهای استعماری از طرف نمایندگان جناح راست و سخنگوی جناح طرفداران استعمار یعنی “گوستاو نوسکه” رفته رفته رقیق شد. نوسکه خود را به عنوان سیاستمدار واقعیتگرا و عاری از ایدئولوژی معرفی میکرد ولی در نگاهی دقیقتر معرف مواضع فلج کننده و گسترش یابنده سوسیال امپریالیستی در درون حزب سوسیال دمکرات بود. حتی هنگامیکه در سال ۱۹۱۲تامین بودجه نیروهای ارتش آلمان در “کیاتچو” با این استدلال که باید جان شهروندان آلمانی را حفظ کرد ، علامت هشدار دهندهای برای موافقت با اعتبارات جنگی بود.
جنگ زودهنگام خلق
رژه پیروزی «پیمان مقدس» تنها برای مدت کوتاهی کتمان کرد که این ماموریت از نظر سیاسی با شکست روبهرو شده است. جنگ خلق “بوکسورها” به متفقین نشان داد که تقسیم چین به معنی «جنگ خواهد بود و نیازمند یک ارتش عظیم» می باشد.۱۱ هیچ یک از قدرتها دارای چنین توانایی نبودند و علاوه برآن رفته رفته روشن میشد که جنگ علیه چین به زودی به جنگ به خاطر چین تبدیل خواهد شد. تقریباً سه سال بعد ژاپن به بندر “آرتور” حمله برد و روسیه را از مناطق چینی که تازه تسخیر کرده بود بیرون افکند.
«جنگ بوکسورها» همینطور مبین ضعف دودمان “چینگ” بود. ۱۹۱۱ “سونیاتسن” یک دولت جمهوریخواه تاسیس کرد که اما پس از چند هفته توسط دیکتاتوری نظامی سرنگون شد. چین بین جنگ سالاران تقسیم شد. در سال ۱۹۱۹ دانشجویان وطنپرست دل به وعده رئیس جمهور آمریکا “وودرو ویلسون” مبنی بر حق تعیین سرنوشت ملل بستند. ولی هنگامی که در قرارداد ورسای مناطق زیر نفوذ آلمان در اختیار ژاپن قرار گرفت، جوانانِ مایوس چشم امید خود را به انقلاب روسیه که از همه ادعاهای این کشور در مورد مناطق چینی صرفنظر کرد و همینطور به کمونیسم که در چین با رهایی ملی ممزوج شده بود، دوختند.
یک قرن ناتوانی در مقابل «ماموریتهای فرهنگی» غرب تجربه دردناکی برای چین شد. همانطور که “بیرگیت آشمان”، تاریخ شناس میگوید، اگر ملتها خود را با آنچه که مشترکاً به خاطر دارند و آنچه که مشترکاً به دست فراموشی میسپارند، تعریف میکنند در آن صورت خوب است که سیاستمداران آلمانی قبل از آن که مجدداً کشتیهای جنگی خود را به سواحل چین اعزام کنند، دخالتهای بربرمنشانه خود در «جنگ بوکسورها» را به خاطر آورند.
ملاحظات
۱ نک: Egbert Kieser: When China Awakened. اسلینگن و مونیخ ۱۹۸۴ ، ص ۳۲۲ ff.
۲ گئورگ استنز: تجربیات یک مبلغ در چین. تریر ۱۸۹۹ ، ص ۸۶
۳ Karl J. Rivinius: جهان امپریالیستی و سیاست های ارشادی: مورد کیائوچو. در: Klaus J. Bade: امپریالیسم و استعمار ماموریت ویسبادن ۱۹۸۴ ، ص ۲۷۷
۴ نک: پل A. کوهن: تاریخ در سه کلید. بوکسورها به عنوان رویداد ، تجربه و افسانه نیویورک ۱۹۹۷ ، صص ۲۳ و ۳۰
۵ Mechthild Leutner ، کلاوس مولاهن: جنگ استعماری در چین. سرکوب جنبش بوکسور ۱۹۰۰-۱۹۰۱. برلین ۲۰۰۷ ، ص ۱۰۵
۶ هاینز-یورگن تروتکن-کیرش: فرستادهاعلیحضرت. در مورد کلمنس فون کتلر به عنوان ابزار سیاسی (۱۸۵۳ تا ۱۹۰۰-). Westfälische Zeitschrift ۱۶۴، ۲۰۱۴ ، ص ۷۱
۷ سوزان کوس ، برند مارتین: رایش آلمان و شورش بوکسور مونیخ ۲۰۰۲ ، ص ۸۵
۸ Mechthild Leutner ، کلاوس مولاهن: جنگ استعماری در چین. سرکوب جنبش بوکسور ۱۹۰۰-۱۹۰۱. برلین ۲۰۰۷ ، ص ۱۰۸
۹ نگاه کنید به: ریچارد اوکانر: شورش بوکسور. مونیخ ۱۹۸۰ ، ص ۲۴۶ ff.
۱۰ Mechthild Leutner ، کلاوس مولاهن: جنگ استعماری در چین. این سرکوب جنبش بوکسور ۱۹۰۰-۱۹۰۱. برلین ۲۰۰۷ ، ص ۱۲۴
۱۱ ریچارد اوکانر (۱۹۸۰): شورش بوکسور. مونیخ ۱۹۸۰ ، ص ۲۷۴
ارهارد کورن رئیس بنیاد روزالوکزامبورگ در بادن-وورتمبرگ و یکی از فعالین هیئت اجرایی سندیکای علم و دانش بادن-وورتمبرگ در زمینه سوالات اساسی است