palestine

بحران صهیونیسم، شانسی برای فلسطین؟

 

تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: پرفسور ایلان پاپه
مترجم: خ. طهوری
برگرفته از:اوراق مارکسیستی
ژانویه ۲۰۲۴
 

نگران کننده است که تا چه حد اطلاعات ما در مورد تاریخ و فرهنگ فلسطین کم و ناقص است. این امر در مورد تاریخ و فرهنگ اسرائیل نیز صدق می‌کند. در این بمباران تبلیغاتی تصاویر هولناک روزانه و گزارش‌ها در مورد جنگ غیرانسانی در فلسطین، حفظ قطب‌نمای اخلاقی چالش عظیمی است.

نگران کننده است که تا چه حد اطلاعات ما در مورد تاریخ و فرهنگ فلسطین کم و ناقص است. این امر در مورد تاریخ و فرهنگ اسرائیل نیز صدق می‌کند. در این بمباران تبلیغاتی تصاویر هولناک روزانه و گزارش‌ها در مورد جنگ غیرانسانی در فلسطین، حفظ قطب‌نمای اخلاقی چالش عظیمی است. اینجا ضروری است تا گامی به عقب نهیم و کمک بطلبیم: ایلان پاپه کوشش می‌کند تا در این سخنرانی و پاسخ به سؤالات دانشجویان زمینه تاریخی این وضعیت را ترسیم کند، که بدون آن درک آن‌چه که رخ می‌دهد، ممکن نیست. او در ضمن نشان می‌دهد که این معضل را چگونه، آن‌چنان که در شأن انسان است، می‌توان حل کرد.

اسماء مَقدِسی: پرفسور ایلان پاپه رییس مرکز اروپایی تحقیقات فلسطینی دانشگاه Exeter بریتانیا، اولین مرکز در نوع خود در اروپا و تا آنجا که می‌دانم، حتی در ایالات متحده آمریکا است. او عنوان دکترای خود را در سال ۱۹۸۴ از دانشگاه آکسفورد، زیر نظر پرفسور آلبرت حورانی کسب کرد. ایلان تا سال ۲۰۰۷ استاد دانشگاه حیفا بود و به دلیل مواضع ایدئولوژیکی‌اش از کار برکنار شد. به دیگر سخن: او اصرار داشت که تحقیقات در مورد النکبه سال ۱۹۴۸ ادامه یافته و مورد ترغیب و تشویق قرار گیرد. (کف زدن حضار) او به دانشگاه اکسِتر رفت و تا امروز در انستیتوی تحقیقات عربی و اسلامی به تدریس اشتغال دارد. پاپه تاکنون بیش از ۲۰ کتاب نوشته، که مشهورترین آن بدون شک کتاب «پاکسازی نژادی فلسطین» است که در سال ۲۰۰۶ انتشار یافت، که طبیعتاً خشم و نفرین بسیاری را در استبلیشمنت سیاسی و آکادمیک متوجه خویش ساخت، زیرا ایلان جزو اولین کسانی بود (حداقل در بخش‌های انگلیسی زبان از دید یک دگراندیش اسرائیلی) که مسأله پاکسازی قومی را به طور مستقیم طوری مطرح کرد، که قابل انکار نبود.

او هم‌چنین نویسنده کتاب «بزرگ‌ترین زندان دنیا-تاریخ اشغالگری اسرائیل» است. جدیدترین اثر او اشتراکاً با همکاری «رمزی بارود» انتشار یافته و «رؤیای ما برای رهایی» نام دارد.

پرفسور ایلان پاپه قبل از هر چیز چالش‌های اخلاقی را یادآوری می‌کند، که در یک اثر دقیق تاریخی انتشار یافته است. در این اثر بسیار خوب او هم‌چنین پی‌آمدهای اقدامات موذیانه و انسانیت زدایانه و تاریخ زدایانه را آشکار می‌سازد. پرفسور پاپه طبیعتاً فقط یک دوست و یا یک همکار نیست. او از حیفا می‌آید و در آنجا به دنیا آمده است. او در سال ۱۹۷۳ در ارتش اسرائیل خدمت کرده بود و امروز یکی از سرشناس‌ترین منتقدان صهیونیسم استعماری و یکی از صریح‌ترین صداها علیه رفتار غیرانسانی و غیراخلاقی علیه خلق فلسطین است و همان‌طور که قبلاً گفتم، ایلان برای همین موضع‌گیری مورد پیگرد قرار می‌گیرد. درست به این دلیل که این وهم را مردود می‌شمارد، که آن‌چه در فلسطین و اسرائیل صورت می‌گیرد، یک مناقشه ذاتی و یا مناقشه بسیار کهنه مذهبی است. او پافشاری می‌کند – آن‌هم به نظر من به حق- که آن چه در فلسطین و اسرائیل رخ می‌دهد یک مناقشه سکولار یا یک مناقشه استعماری است، که هر یک از ما می‌تواند جانب عدالت را بگیرد یا نه. ولی این یک تصمیم سکولار است. او یادآور می‌شود که مسأله اینجاست که ما چه تصوری از آینده خود داریم و می‌خواهیم برای چه نوع آینده‌ای مبارزه کنیم و برای این کار، ایلان همیشه گفته: «ما باید گذشته‌ای را که پشت سر نهاده ایم، بشناسیم تا بدانیم امروز کجا ایستاده ایم.»

با سلام و درود به استاد ایلان پاپه که امروز در مورد «بحران صهیونیسم، شانسی برای فلسطین» سخن خواهد گفت.

در خاتمه یادآور می‌شوم: این عنوان ماه‌ها پیش انتخاب شده بود ولی اوضاع در هفته‌های اخیر به شدت تغییر یافته است ولی من اطمینان دارم که پرفسور پاپه این توانایی را دارد که این تغییرات را نیز در سخنرانی خود لحاظ کند. میکروفن را در اختیار استاد پاپه می‌گذارم. (کف زدن حضار)

ایلان پاپه: ممنونم، خیلی از شما تشکر می‌کنم. (کف زدن حضار)

اسماء، از پیش‌گفتار دوستانه شما بسیار ممنونم. از همه شما، که امروز در اینجا حضور دارید تشکر می‌کنم. می‌خواهم از کلیه سازمان‌هایی که این گردهم‌آیی را ممکن ساختند تشکر کنم، و از این‌که در این لحظه تعیین کننده و دردناک در تاریخ اسرائیل و فلسطین فرصت یافته اید تا در این جلسه شرکت کنید، تشکر کنم.

قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بخش بزرگی از جامعه اسرائیلی/یهودی با ترس و نگرانی به هفته‌های آخر ماه می‌نگریست. گفتمان اصلی در اسرائیل تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در این مورد بود که آینده اسرائیل چگونه خواهد بود؟ هر هفته تظاهرات صدها هزار نفر از مردم اسرائیل، بخشی از جنبش اعتراضی علیه کوشش‌های دولت برای تغییر قانون اساسی این کشور و ایجاد یک سیستم سیاسی جدید بود که در آن باید قدرت‌های سیاسی، کنترل مطلق سیستم قضایی را به دست می‌آوردند و بخش‌های عمومی جامعه بیش‌تر از سوی گروه‌های مسیحایی و مذهبی کنترل می‌شد.

در مقاله‌ای این مبارزه ویژه برای کسب هویت اسرائیل را، که تا تاریخ ۷ اکتبر تم اصلی گفتمان بود، مبارزه بین کشور یهود و کشور اسرائیل نامیدم. کشور یهود، کشوری بود که در غرب رود اردن به وسیلۀ شهرک‌نشینان یهودی تأسیس شده بود که مخلوطی از یهودیت مسیحایی، تعصب صهیونیستی و نژادپرستی بود و به ساختارهایی از قدرت تبدیل شد، که در سال‌های اخیر به ویژه در دوران حکومت نتانیاهو خیلی بیش‌تر جلوه کرد و در صدد بود تا شیوه زندگی و دیدگاه زندگی خود را به بقیه مردم اسرائیل، فراسوی آن‌چه که ما یهودیه می‌نامیم، یعنی فراسوی سرزمین غرب رود اردن و فضای یهودی در غرب رود اردن بود، تحمیل کند.

در مقابل آن کشور اسرائیل قرار داشت. مظهر کشور اسرائیل، می‌توان گفت شهر تل‌آویو است، یعنی ایده‌‌ای که اسرائیل یک کشور پلورالیستی، دمکراتیک، سکولار و قبل از هر چیز غربی و یا اروپایی است، کشوری که علیه کشور یهودیه مبارزه می‌کند. به نظر می‌رسد که نقطه ثقل اینجا بود و می‌توان آن‌را جنگ داخلی نامید، البته نه یک جنگ داخلی واقعی، ولی حداقل یک جنگ داخلی سرد، یک جنگ فرهنگی که یهودیان اسرائیل بین خود صورت می‌دهند. در این جنگ سرد داخلی، هنگامی‌که برخی افراد از دو طرف این مناقشه درون‌اسرائیلی سؤال کردند: «اشغال غرب رود اردن چه می‌شود؟ آیا نباید بخشی از گفتمان در مورد آینده اسرائیل باشد؟» پاسخ داده شد: «خیر! هیچ‌یک از طرفین نباید موضوع اشغال را مطرح کند. اشغال ربطی به آینده اسرائیل ندارد.» در حقیقت از هر کس که کوشش می‌کرد موضوع اشغال را در اعتراضاتی که هر هفته علیه اصلاح قوانین و یا به اصلاح انقلاب قوانین صورت می‌گرفت، مطرح سازد، خواسته می‌شد راهش را بگیرد و برود و در بین گروه‌های بزرگ اعتراض کننده که پرچم‌های اسرائیل را با خود حمل می‌کردند، پیدایش نشود.

اگر آن‌ها پرچم‌های فلسطین را با خود به همراه داشتند، مطمئناً مضروب می‌شدند و از صفوف تظاهرکنندگاه بیرون رانده می‌شدند. اگر آن‌ها این واقعیت را مطرح می‌کردند که آینده اسرائیل باید شرایط و وضعیت زندگی ۲ میلیون شهروند فلسطینی اسرائیل را که در سال گذشته یک فرآیند جرم‌انگاری را پشت سر گذاشته اند، نیز دربر ‌گیرد. گروه‌های بزهکار هنوز زندگی شهروندان فلسطینی را در اسرائیل تروریزه می‌کنند… همه جا در اسرائیل … گروه‌های مسلح … گروه‌های بزهکار… بسیاری از آنان هم‌دستان سابق اسرائیل در غرب رود اردن و نوار غزه هستند، که پس از قرارداد اسلو از این مناطق رانده شدند، که بسیار خوب مسلحند و در مقابل هر نوع پیگرد پلیسی و یا اقدامات مبارزه با جرم‌انگاری از مصونیت کامل برخوردار هستند و بسیاری از شماها می‌دانید که فلسطینیانی که در اسرائیل زندگی می‌کنند – من از شهروندان اسرائیلی سخن می‌گویم- به خاطر واقعیات نوین در خیابان‌ها و میدان‌های خود، می‌ترسند شب‌ها به خیابان بروند. این‌ موضوع هم اجازه نداشت در گفتمان عمومی در مورد آینده اسرائیل مطرح گردد.

وقتی که می‌خواستی مسأله بیت‌المقدس شرقی و بخش‌های عرب‌نشین بیت‌المقدس را مطرح کنی، تظاهرکنندگان و رهبرانشان می‌گفتند: «این مسأله مهمی نیست» و یا آن‌طور که «امیره هاس» این روزنامه‌نگار جسور روزنامه هاآرتص بیان کرد: «آن‌چه که به اسرائیل مربوط می‌شود (و این تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳) اصلاً اشغالگری وجود ندارد.» به این معنی که: این به عنوان یک معضل، اصلاً وجود ندارد. مسأله حل شده است. یک دستگاه خودگردان فلسطینی وجود دارد. شهرک‌های یهودی زیادی در کرانه‌های غربی موجود است. نباید دیگر کسی به این مطلب بپردازد. اگر چهار مبارزه انتخاباتی اخیر اسرائیل را در نظر گیرید (حتماً به خاطر دارید، که یکی دوتا نبود. یکی پس از دیگری، هر سال)، هیچ‌کس موضوع فلسطین، مسأله فلسطین و یا مسأله اشغال را مطرح نکرد. هرچه می‌خواهید آن‌را بنامید، این اصلاً مسأله‌ای نبود که اسرائیلی‌ها آن‌را به رای بگذارند، چون این امر به عنوان یک معضل اصلاً وجود نداشت.

و وقتی که مسأله نوار غزه را مطرح می‌کردی، باز آن‌ها می‌گفتند: «راجع به چی صحبت می‌کنی؟ این‌هم موضوعی است که دیگر کسی را متأثر نمی‌کند.» به آن‌ها کشتار روزانه فلسطینی‌ها در سال گذشته (بگوییم دو سال گذشته) یادآوری شد، به کشتار روزانه فلسطینی‌ها در نوار غربی رود اردن و در این مورد که اگر دستگاه خودگردان ضعیف فلسطینی قادر نیست از فلسطینی‌ها در مقابل خشونت شهرک‌نشینان و ارتش اسرائیل و پلیس مرزی اسرائیل دفاع کند، به این معنی نیست که هیچ گروه فلسطینی وجود ندارد که تلاش کند از فلسطینی‌ها دفاع نماید و آن‌هم نه تنها در نوار غزه، بلکه همین‌طور در بخش‌های دیگر فلسطین تاریخی. این مسأله کراراً به انظار عمومی اسرائیلی، به تصمیم‌گیرندگان سیاسی و رؤسای ارتش و سازمان‌های جاسوسی اسرائیل تذکر داده شد ولی آن‌ها می‌گفتند: «خیر! مشکلی وجود ندارد. تنها مشکل رفرم قوانین است، چه بخواهیم و چه نخواهیم.»

و روشن بود که همه این مسائل دیگر مورد توجه قرار گرفته نشد، زیرا در اصل ما در اسرائیل با مبارزه‌ای بین دو شکل از آپارتاید روبه‌رو بودیم: یک آپارتاید سکولار اسرائیلی، که در آن یهودیان اسرائیلی به طور قطع از یک زندگی در درون دمکراسی، در یک دمکراسی پلورالیستی و یا یک دمکراسی سبک غربی برخوردار بودند. این آن شکل از آپارتاید بود که آن‌ها خواستار حفظ آن بودند و بعد نسخه دیگر از آپارتاید، یعنی نسخه آپارتاید مسیحایی، مذهبی و تئوکراتیک. پس در واقع بدون در نظر گرفتن زندگی فلسطینیان، چه در شرایط اشغال در کرانه‌های غربی و یا محاصره نوار غزه و یا زیر سیستم اعمال تبعیض در درون اسرائیل، حال سرنوشت میلیون آواره فلسطینی که دیگر به جای خود، مبارزه بین یهودیان بر سر این‌ بود که زندگی علنی یهودی چگونه باشد.

همه این‌ چیزها در اسرائیل وجود داشت تا این‌که صبح روز ۷ اکتبر انفجار صورت گرفت. و اکنون این خطای باصره وجود دارد که گویا به دلیل شوکی که در صبح روز ۷ اکتبر به اسرائیل وارد شد، کلیه این ترک‌ها و شکاف‌ها در دیوارهای بنای صهیونیستی ناپدید شده چون حمله حماس به قدری خشن و ویرانگر عمل کرد که کلیه گفتمان‌های درونی به دست فراموشی سپرده شد و اکنون همه پشت ارتش و طرح فعلی آن برای حمله به نوار غزه و کشتار خلق که هم‌اکنون در شرف وقوع است، قرار گرفته اند. من فکر می‌کنم که این یک خطای باصره است. فکر می‌کنم که ناآرامی‌های درون اسرائیلی ناپدید نخواهد شد. آن‌ها مجدداً بازخواهند گشت. نمی‌دانم کِی، ولی آن‌ها بازخواهند گشت.

ولی آن‌چه که خیلی مهم‌تر است این است که ما به عنوان کنشگر، به عنوان فرهیخته، به عنوان کسی که به هر صورت با فلسطین و مبارزه مردم فلسطین رابطه دارد، باید تأکید کنیم که وقایع ۷ اکتبر به هر شکل هم که به آن نگاه کنیم، از موضع انسانی، از موضع استراتژیک، از موضع اخلاقی … نباید به دامی بیافتیم (که ظاهراً برخی از مردمان خوب نیز در این دام افتاده اند) که وقایع ۷ اکتبر را بدون درنظر گرفتن پیش‌زمینه تاریخی آن بررسی و تحلیل کنیم.

و در هفته‌های آینده نیز در این امر هیچ تغییری به وجود نخواهد آمد: واقعیت اساسی در محل همان واقعیت در محل قبل از ۷ اکتبر خواهد بود. خلق فلسطین احتمالاً از سال ۱۹۲۹ درگیر یک جنگ آزادی‌بخش است. این یک جنگ ضداستعماری علیه شهرک‌نشینان است. و هر جنگ آزادی‌بخشی دارای صعود و نزول است. هر جنگ ضداستعماری دارای لحظات باشکوه و لحظات سخت خشونت است. استعمارزدایی یک فرآیند شیمیایی و یا یک فرآیند بالارونده نیست. استعمارزدایی یک ماجرای آشفته است و هر چه استعمار و سرکوب بیش‌تر ادامه یابد، غلیان یأس و خشونت در بسیاری از جوانب محتمل‌تر خواهد بود.

و این خیلی مهم است که تاریخ قیام بردگان و پایان دردناک آن به مردم یادآوری شود. شورش‌های مردم بومی ایالات متحده آمریکا، شورش مردم الجزیره علیه شهرک‌نشینان در الجزیره، کشتار «اوران» در طول مبارزه رهایی‌بخش FLN. همه این‌ها بخشی از مبارزه آزادی‌بخش است. گاه ممکن است برخی از ایده‌های استراتژیک و یا برخی از لحظات نامطلوب و به حق شکل و شیوه‌ای که این اقدامات صورت گرفت را زیر سؤال برد. ولی هرگز نباید قطب‌نمای اخلاقی خود را از دست داد تا این‌که زمینه تاریخی این جنبش‌ها فراموش نشود و متن‌زدایی صورت نگیرد.

ظاهراً شما علیه گزارش‌دهی متداول هم در رسانه‌ها و هم در علم و دانش در این کشور (آمریکا) و به طور کل در غرب و در واقع جهان شمالی مبارزه می‌کنید، که دارای این قابلیت است تا واقعه‌ای را طوری مطرح کند، که گویی هیچ گذشته و تاریخ و یا پی‌آمدی نداشته است. منظورم این است که حتی در قضیه پارتی و یا فستیوالی که روز ۷ اکتبر مورد حمله قرار گرفت، گفته نمی‌شود که این جشن عشق و صلح بود که یک کیلومتر و نیم از زندان غزه فاصله داشت. مردم به جشن و پایکوبی می‌پردازند، در حالی‌که انسان‌ها در غزه ۲ کیلومتر دورتر از این دیوار زیر شدیدترین محاصره در تاریخ بشریت قرار داشتند و ۱۵ سال است که هنوز ادامه دارد و از طرف اسرائیلی‌ها کنترل می‌شود که تصمیم می‌گیرند که چند کالری اجازه دارد به نوار غزه وارد شود، که تصمیم می‌گیرند چه کسی می‌تواند به این زندان وارد و یا از آن خارج شود و ۲ میلیون نفر را در بزرگ‌ترین زندان روباز جهان اسیر نگاه داشته اند.

فکر می‌کنم در تمام این زمینه‌ها می‌توان حرکت کرد بدون این‌که انسان قطب‌نمای خود را گم کند. ولی خیلی مهم‌تر از زمینه فوری و حتی زمینه محاصره که امشب می‌خواهم بحث را روی آن متمرکز کنم، این واقعیت است که بزرگ‌ترین چالش برای کنشگران فلسطینی و یا محققین امور فلسطین که کنشگرند، این است که نمی‌توانند ده‌ها سال تبلیغات و تحریف و ضداطلاعات را با چند ندای بایت خنثی سازند. این مشکل اصلی ما است. ما به زمان و مکان نیاز داریم تا واقعیت را توضیح دهیم، زیرا آن‌قدر کانال‌های فراوان، آن‌قدر منابع فراوان، آن‌قدر مکان‌های فراوان که دانش تولید می‌کند، تصویر و تحلیلی از فلسطین ایجاد کرده اند که خلق شده و غلط است و سال‌ها به کمک جهان دانش و رسانه‌ها، هالیوود و سریال‌های تلویزیونی و غیره بنا گردیده است و بازهم بنا می‌گردد. منظورم این است که این رسانه‌ها هستند که روی فکر و احساس مردم تأثیر می‌گذارند و آن‌ها داستان مشخصی را خلق ‌کرده اند که نمی‌توان آن‌را تنها با یک صدای بایت از میان برداشت و رد کرد.

شما حتی نمی‌توانید تنها با تکیه بر حس عدالت‌خواهی آن‌ها را به چالش کشید. تنها آنگاه می‌توان بر آن‌ها غلبه کرد که حس عدالت‌طلبی بر پایه شناخت عمیق تاریخ، تحلیل دقیق و عمیق واقعیت و لحن درست بنا گردیده باشد. زیرا لحن کلامی که حتی لیبرال‌ها و به اصطلاح نیروهای مترقی استعمال می‌کنند، لحن کلامی است که اسرائیل را مصون می‌سازد و اجازه نمی‌دهد که مبارزه ضداستعماری مردم فلسطین موجه، مورد قبول و مشروع جلوه داده شود.

می‌دانید، در معبد مبارزان ضداستعماری که بسیاری از مردم، بسیاری از قهرمانان، از نلسون ماندلا گرفته تا گاندی و دیگر رهبران مهم جنبش آزادی‌بخش را می‌تواند در خود جای ‌دهد، شما حتی یک فلسطینی را نخواهید یافت. با آن‌ها همیشه به عنوان تروریست برخورد می‌شود، با این‌که در واقع همه آن‌ها در یک جنبش ضداستعماری مبارزه می‌کردند.

و این نوع پافشاری و استقامت برای استفاده از لحن کلام درست، برای شناخت تاریخ مکان و تحلیل درست، چیزی است که همان‌طور که گفته شد نیاز به فضا دارد. نمی‌توان خیلی ساده آمد و گفت «تو حق نداری، حق با من است» و من فکر می‌کنم، که این برای همه ما چالش بزرگی است، مثلاً در لحظه کنونی در ایالات متحده، که این ‌همه حمایت بدون قید و شرط و برخورد مزورانه در قبال رنج مردم اسرائیل که به نمایش گذاشته می‌شود، هیچ‌گاه در تاریخ فلسطین در قبال مردم فلسطین نشان داده نشده است.

درس تاریخ که پادزهر تاریخ‌زدایی وقایع ۷ اکتبر و وقایعی که امروز و احتمالاً در هفته‌های آینده و شاید ماه‌های آینده در مقابل چشمان ما روی خواهد داد دارای دو وجه و یا دو ستون است که باید روی آن بنا شود، که به نظر من برای هر کس، حال چه فردی و چه نهادی، که در بخش آکادمیک و یا رسانه‌ای در گفتمان رسمی شرکت دارد، بسیار مهم است و این دو وجه برای کلیه انواع این مبارزات صدق می‌کند.

یکی از آن‌ها این است: هرگز دست از پافشاری برای تعریف دقیق صهیونیسم برنداریم. این امری بسیار مهم است. نمی‌توان و نباید امروز در مورد اسرائیل و فلسطین گفت‌وگو کرد، بدون این‌که سخنی از صهیونیسم گفت. و به همین دلیل (و در ضمن تصادفی نیست) که امروز اسرائیل و حامیانش در این کشور (آمریکا) و کشورهای دیگر این‌قدر تلاش می‌کنند تا ضدیت با صهیونیسم را با یهودستیزی برابر جلوه دهند. هر کس که لغت صهیونیسم را به زبان آورد، در گوشه خطرناکی قرار می‌گیرد که ضدیهود معرفی شده و بدین سان به سکوت وادار می‌گردد. البته این بدان معنی نیست که این تنها راه و درست‌ترین راه برای پرداختن به مسأله است.

مسأله با ایدئولوژی آغاز می‌شود که نژادپرستانه است. این بخشی از شجره‌نامه نژادپرستی است و بخشی از تاریخ جنبش رهایی‌بخش، آن‌طور که در برخی از دانشگاه‌های آمریکایی تدریس می‌شود، نیست. این به تاریخ جنبش‌های ملی نیز ربطی ندارد، آن‌طور که در اغلب کشورهای جهان شمالی تدریس می‌شود و یا در رسانه‌های غربی گفته و تبلیغ می‌شود. خیر! این بخشی از تاریخ نژادپرستی است. این یک جهان‌بینی است که نباید با مبدأ آن، بلکه با شکل و شیوه‌ای که در سرزمین فلسطین تثبیت گردیده اندازه‌گیری شود و این نژادپرستی بخشی از خصلت استعمار شهرک‌نشینان و جنبش صهیونیستی است.

در واقع این جنبشی است که زیاد غیرمعمول نیست و در اینجا (ایالات متحده آمریکا) از اروپاییان می‌شناسیم. اروپاییانی که از اروپا بیرون رانده شده بودند و چون اروپایی به حساب نمی‌آمدند مجبور بودند مکان دیگری را جست‌وجو کنند تا در آنجا اروپایی محسوب شوند و سرزمین‌هایی را یافتند که مردمان دیگری در آنجا زندگی می‌کردند و همان‌طور که «پاتریک ولفه» فقید می‌گفت در این رویارویی، در آن لحظه که کوچندگان با مردمان بومی روبه‌رو شدند، منطق نابود کردن مردمان بومی فعال شد. و این امر در مورد فلسطین نیز صدق می‌کند. سیاست حذف در DNA رویارویی صهیونیستی با مردم فلسطین از ابتدای جنبش صهیونیستی در اواخر قرن ۱۹ وجود داشت. ساده بگویم آن‌ها خواستار فلسطین زیاد و فلسطینی کم بودند. همیشه بعد جغرافیایی و بعد جمعیت‌شناسی، بعد جمعیت و بعد مساحت مطرح بود. هرچه بیش‌تر فضا داشته باشی، تعداد کم‌تری از مردمان بومی را آرزو می‌کنی.

سیاست حذف می‌تواند کشتار خلق، پاکسازی نژادی و یا آپارتاید باشد. این سیاست، می‌تواند در مکان‌های مختلف، بسته به توان و ظرفیت و اوضاع و شرایط تاریخی اشکال مختلفی به خود بگیرد. ولی انسان نمی‌تواند آن‌چه را که در غزه رخ داد، از سیاست حذف اسرائیلی و قبل از آن صهیونیستی جدا کرد، از حذف مردمان بومی، سیاست حذفی که در ابتدا در تفکر صهیونیستی، در تصاویر نقاشان صهیونیستی، در نوشته‌های متفکرین صهیونیستی آغاز شده و سپس در دهه ۱۹۳۰به یک استراتژی تبدیل گردید و در سال ۱۹۴۸ در پاکسازی نژادی فلسطین برای اولین بار به اجراء درآمد، که با بیرون راندن نیمی از مردم فلسطین و ویرانی نیمی از دهکده‌های فلسطینی پایان یافت. در ضمن بسیاری از این دهکده‌ها … یعنی روی ویرانه‌ این دهکده‌ها … برخی از کیبوتزها که به وسیلۀ حماس برای چندین ساعت اشغال شد روی ویرانه‌ دهکده‌های فلسطینی در سال ۱۹۴۸ بنا شده بود. و تعداد نسبتاً زیادی از فلسطینی‌هایی که به این کیبوتزها رفتند، نسل سوم آوارگان فلسطینی از همین دهکده‌های ویران شده بودند که در نزدیکی غزه قرار داشت. این‌هم بخشی از تاریخ است.

همه چیزهایی که در اینجا می‌گویم به این معنی نیست که من هر چه را که رخ داده، توجیه می‌کنم. خیر! من این‌کار را نمی‌کنم! ولی این بدان معنی است که آن‌ها دارای یک زمینه تاریخی است، که بدون آن نمی‌توان به سرچشمه خشونت دست یافت و فقط می‌توان علایم آن‌را درمان کرد. و انسان باید به سرچشمه خشونت برود. و سرچشمه خشونت یک ایدئولوژی مشخص، یک ایدئولوژی نژادپرستانه، یک ایدئولوژی صهیونیستی است که هسته آن، حذف مردمان بومی منطقه است.

همان‌طور که گفتم این تنها در مورد صهیونیسم صدق نمی‌کند. جنبش‌های استعماری شهرک‌نشینان اروپایی دیگری نیز وجود داشت که قطعاً از ایده حذف مردمان بومی تحریک می‌شد و الهام می‌گرفت.

نتیجتاً اگر انسان خیلی سطحی به این تاریخ بپردازد، درک می‌کند که برای یک جنبش ایدئولوژیکی که ملهم از این ایده است، که حتی‌الامکان سرزمین نوین زیاد ولی مردم بومی کم در اختیار گیرد، پریود تاریخی که آن‌ها سیاست حذف را به اجراء درآوردند، واقعاً خیلی مهم است. حالا وقتی که این سیاست حذف در قرن ۱۹ به اجراء درآمد، همان‌طور که در ایالات متحده رخ داد، در مورد دنیایی سخن می‌رفت، که استعمار، نژادپرستی و حقوق شهروندی برایش تقریباً بی‌تفاوت بود.

ولی اگر آدم بپرسد: صبر کن ببینم، این امر که پس از جنگ جهانی دوم رخ داد، در سالی اعلامیه حقوق بشر که جهان به آن افتخار می‌کرد، زیرا پس از جنگ جهانی دوم به جهان می‌گفت: ما اکنون دارای آن مبنای اخلاقی هستیم که تضمین می‌کند که کشتار توده‌ای مردم، آن‌طور که ما طی جنگ دوم جهانی شاهد بودیم و نژادپرستی که در مکان‌های مختلف زیادی دیدیم، ریشه‌کن می‌شود، زیرا اکنون یک اجماع تاریخی وجود دارد. اگر در نظر بگیریم که آفریقای جنوبی در همان سال قانون آپارتاید را تصویب کرد و اسرائیل در همان سال پاکسازی نژادی در فلسطین را به اجراء درآورد، این پیام را که هم رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی و آن‌چه که خیلی مهم‌تر است، هم دولت صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ از جامعه بین‌المللی دریافت کرد مبنی بر این که: آری ما با افتخار بیانیه حقوق بشر را اعلام می‌کنیم ولی در عین‌حال می‌گوییم: این حقوق شامل حال شما نمی‌شود. خیر، در مورد شما صدق نمی‌کند، تازه می‌توان درک کرد.

پیام جهان این بود که پاکسازی نژادی فلسطین عمدتاً به این دلیل قابل قبول است (منظورم این است که فقط تبلیغات بود. فکر نمی‌کنم که نه دلیل اصلی بود)، ولی این شیوه‌ای بود که به قول یک روشنفکر آمریکایی تا گفته شود «یک بی‌عدالتی کوچک تحمل می‌شود، تا یک بی‌عدالتی بزرگ جبران گردد، یعنی: مردم فلسطین باید برای هزاران سال ضدیهودیت اروپایی و مسیحی به یهودیان غرامت بپردازند.»

قرار و مدار روشن بود و به همین دلیل اسرائیل اولین کشوری بود که آلمان نوین را به رسمیت شناخت. مردم در اروپا و در غرب تردید فراوان داشتند که آیا در این مدت کوتاه پس از سرنگونی رژیم نازی‌ها می‌توان آلمان غربی را به عضویت جامعه ملل متمدن پذیرفت، ولی در این لحظه که از طرف اسرائیل که ادعا می‌کرد (آن‌هم نه به حق) هم بازماندگان هولوکاست و هم قربانیان هولوکاست را به عنوان نماینده مطلق هولوکاست نمایندگی می‌کند، چراغ سبز زده شد. آن‌ها گفتند: «ما یک آلمان نوین اعلام خواهیم کرد و در مقابل می‌خواهیم که غرب در آن‌چه که ما در فلسطین انجام می‌دهیم، دخالت نکند.»

انتظار می‌رفت که اسرائیل حداقل سومین کشوری باشد که آلمان نوین را به رسمیت می‌شناخت ولی نه اولین کشور. ولی برای اسرائیلی‌ها خیلی مهم بود که این قرارداد بسته شود. و این همین‌طور به این معنی بود که آلمان نوین اسرائیل را با کمک‌های مالی سنگین تأمین کند، که کمک کرد تا ارتش مدرن اسرائیل را در اوایل دهه ۱۹۵۰ بر پا سازد.

وقتی که این پیام از جهان دریافت شد که پاکسازی نژادی در مورد کشور اسرائیل، شیوه قابل قبولی برای استراتژی امنیت ملی است، دیگر جای تعجب نبود که پاکسازی‌های نژادی ادامه یابد. اسرائیل بین سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ قریب ۳۶ دهکده در درون اسرائیل را نابود کرد. اسرائیل ۳۰۰ هزار نفر از مردم فلسطین را از نوار غربی رود اردن و نوار غزه در طی جنگ ژوئن ۱۹۶۷ بیرون راند. از سال ۱۹۶۷ تا امروز اسرائیل تقریباً ۷۰۰ هزار فلسطینی را از کرانه غربی رود اردن و نوار غزه بیرون رانده و الساعه که ما اینجا صحبت می‌کنیم اسرائیل پاکسازی‌های نژادی را در مکان‌هایی مثل «مسافر یتا»، در کوه‌های جنوب الخلیل، در منطقه بزرگ بیت‌المقدس و بخش‌های دیگر فلسطین ادامه می‌دهد.

پاکسازی نژادی مردم فلسطین تبدیل به DNA سیاست اسرائیل علیه مردم فلسطین شد که صدها هزار نفر را به کار گرفت تا آن‌را به انجام رساند، زیرا این امر تنها یک پاکسازی نژادی عظیم مانند ۱۹۴۸ نبود، بلکه پاکسازی نژادی گام به گام بود.

گاهی این تبعید و بیرون راندن شامل حال یک فرد، گاه یک خانواده می‌شد. گاه حتی بیرون راندن نبود، بلکه یک دهکده تعطیل می‌شد و یا نوار غزه مهر و موم می‌گردید. این‌هم نوعی پاکسازی نژادی است. اگر تعادل نیرو بین اعراب و اسرائیل را در نظر بگیریم، این فلسطینی‌ها در غزه در تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت فلسطین تاریخی هیچ نقشی ایفاء نمی‌کنند.

این یک اساس تاریخی است که برای هر کس که از این لحن نفرت‌انگیز علیه مردم فلسطین استفاده می‌کند، وقتی که به ما می‌گویند ما از تروریسم حمایت می‌کنیم، یا وقتی آن‌ها وقایعی را که صبح روز ۷ اکتبر رخ داد، با هولوکاست مقایسه می‌کنند و از این طریق کاملاً از خاطره هولوکاست سوءاستفاده می‌نمایند، که یا درک نمی‌کنند و یا نمی‌دانند که چه می‌کنند، ولی حتی آنگاه که موضع اخلاقی والا اتخاذ می‌کنند، بسیار مهم است که این واقعه ویژه در تاریخ گسترده‌تر فلسطین و بالاخص تاریخ محاصره نوار غزه منظور گردد، که در سال ۲۰۰۷ با محاصره غیرانسانی ۲ میلیون انسان در احتمالاً طولانی‌ترین محاصره در رابطه با مواد غذایی، آب، آزادی حرکت و حوایج اساسی دیگر آغاز شد و سازمان ملل متحد را در سال ۲۰۲۰ برآن داشت که اعلام کند زندگی برای انسان در نوار غزه غیرقابل تحمل است. این سازمان سه سال پیش به این نظر رسیده بود که ما در غزه از خط قرمز عبور کرده ایم.

از این‌رو تعجب نکنید وقتی مردم از آنجا فرار می‌کنند. آن‌ها خشمگین اند و انتقام طلب می‌کنند، خشونت اعمال می‌دارند. طبیعی است که چنین چیزهایی وجود دارد. وقایع مشابهی نیز در شورش بردگان، در بومیان سرخ‌پوست آمریکا، خلق‌های استعمار زده از هند گرفته تا آمریکای شمالی رخ داد. همان‌طور که گفتم، مبارزه ضداستعماری کار کوئیکرها و پاسیفیست‌ها نیست. این مبارزه می‌تواند بسیار خشونت‌آمیز و یا صلح‌آمیز باشد و وابسته به این است که استعمارگر و پاکساز نژادی تا چه حد حاضر است این واقعیت را بپذیرد، که مردمانی که استعمار و سرکوب می‌شوند، ناپدید نخواهند شد و دست از مبارزه خویش نخواهند کشید. هرچه زودتر انسان به این نتیجه برسد، احتمال گذار از واقعیت استعماری به واقعیت پسااستعماری بیش‌تر خواهد بود.

اگر نخواهید این واقعیت را درک کنید، باز هم سیلی خواهید خورد و ۷ اکتبر دفعه آخر چنین واقعه‌ای نخواهد بود.

یک زمینه تاریخی دیگر نیز وجود دارد، که می‌خواهم توجه شما را به آن جلب کنم که بسیار مهم است، زیرا در همه این گفتمان‌ها، که در گزارش‌دهی رسانه‌ها و از سوی دولتمردان در اینجا و به طور کل در غرب همراهی می‌شود، می‌توان به خوبی شاهد بود که چگونه مردم در مورد فلسطینی‌ها به تعمیم روی ‌می‌آورند، که چگونه از این صفت‌های نسبت داده شده به فلسطینی‌ها، به عنوان صفت عمومی فلسطینی‌ها استفاده می‌کنند. ما پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در مورد عموماً مسلمانان شنیدیم. ما در دوران استعمار این رفتار را در مورد همه انسان‌هایی که جرأت کردند علیه امپراتوری قیام کنند، اعمال کردیم. این چیز نوینی نیست. ولی مهم است که به مردم یادآور شویم، که صهیونیسم یک فاجعه بود، فاجعه‌ای که فلسطین را ویران کرد، فلسطینی که می‌توانست بدون صهیونیسم کاملاً متفاوت باشد.

مهم است که به مردم یادآوری کنیم که فلسطین در سال ۱۹۴۸ چگونه بود. فلسطینی که در آن مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند، وقتی که هم‌زیستی مسالمت‌آمیز هنوز به عنوان ایده «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» هنوز کشف نشده بود، بلکه شکل اصلی و واقعی زندگی در کنار هم حاکم بود. طبیعتاً نباید آن را ایده‌آلیزه کرد. در آن زمان نیز تنش‌ها و لحظات بحرانی وجود داشت ولی موزاییکی از حیات بود که برای مردم به ویژه در فلسطین این امکان را عرضه می‌کرد که از آن‌چه زمین به آن‌ها ارزانی می‌داشت، لذت ببرند. و زمین چیزهای زیادی را ارزانی می‌داشت، که دیگر امروز وجود ندارد. مثلاً سرزمین به حد وفور آب داشت. تنها کسانی که فلسطین قبل از ۱۹۴۸ را به یاد می‌آورند می‌دانند که هر دهکده فلسطینی دارای نهری پر از آب بود. آیا می‌دانید… این افسانه صهیونیستی را که رییس اتحادیه اروپا اخیراً تکرار کرد، که گفت صهیونیسم کویر را شکوفا ساخت… یک تحریف تاریخی است…

صهیونیسم یک سرزمین شکوفا را در بسیاری از نقاط به کویر مبدل ساخت. باید به کمک تاریخ‌شناسان، فلسطینی را که قبل از ۱۹۴۸ وجود داشت، در رابطه با مردم و روابط انسانی و همین‌طور جنبه زیست‌محیطی بازسازی کرد. مثلاً کل روابط بین فلسطینی‌ها و گیاهان، طبیعتی که صهیونیست‌ها آن‌را ویران کردند، که بخشی از کیفیت زندگی فلسطینیان بود.

همان‌طور که «امیل حبیب» فقید وقتی در خیابان عباس در حیفا زندگی می‌کرد، می‌گفت: «قبل از سال ۱۹۴۸ نمی‌دانستم که در خیابان ما چه کسی مسیحی و یا مسلمان است.» فکر می‌کنم که این نوستالژی صرفاً به خاطر دریغ از گذشته نیست. این بدیلی برای تاریخ است، به این معنی که امکان وجود یک فلسطین دیگر موجود بود.

و البته لازم است که در این داستان این واقعیت نیز در نظر گرفته شود که جنبش ملی فلسطینی، جنبش ملی ضداستعماری فلسطینی از آن لحظه که صهیونیسم قدم به فلسطین، به فلسطین تاریخی نهاد، به دو اصل وفادار بود و این امر به قدر کافی مستند شده و برای پیدا کردن آن‌ها نیازی به زحمت زیاد نیست: دو اصل وجود داشت که فلسطینی‌ها به آن وفادار بودند و مدام نیز به آمریکایی‌ها می‌گفتند، زیرا آمریکایی‌ها این دو اصل را به وسیلۀ رییس‌جمهور وودرو ویلسون در سال ۱۹۱۸ به جهان عرب، به ویژه در بخش شرقی مدیترانه وارد کردند و سازمان ملل متحد آن‌ها را تکرار کرد.

یک اصل، حق تعیین سرنوشت خلق‌ها بود. فلسطینی‌ها می‌گفتند: «ما هم مثل عراقی‌ها و یا لبنانی‌ها و یا مصری‌ها حق تعیین سرنوشت خود را داریم.»

اصل دوم، دمکراسی بود: «می‌دانید، وقتی شما ما را از زیر سلطه عثمانی بیرون آورید که ما ۴۰۰ سال با آن مواجه بودیم و می‌خواهید که ما در مورد آینده خود پس از سلطه عثمانی تصمیم بگیریم، پس آینده ما چگونه خواهد بود؟ رژیم ما، دولت ما و یا حیات سیاسی ما چگونه خواهد بود؟ ما می‌خواهیم به طریق دمکراتیک، یعنی رأی اکثریت تصمیم بگیریم که بخشی از سوریه بزرگ و یا یک فلسطین عربی مستقل باشیم. شاید بخواهیم بخشی از یک جمهوری پان‌عربی فدرال باشیم ولی دیگر این مربوط به خودمان است.»

و هر هیأت نمایندگی آمریکایی که از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۸ به آنجا سفر کرد، هر هیأت نمایندگی بین‌المللی، حال یا آنگلوآمریکایی و یا هر سازمان دیگری به فلسطینی‌ها گفت که اصل دمکراسی و حق تعیین سرنوشت از طرف جهان غرب محترم شناخته می‌شود و یکی از ارکان درست که بر پایه آن جهان عربی پساعثمانی نوین بر پا خواهد شد، محسوب می‌گردد ولی این امر در مورد فلسطین صادق نیست، زیرا امپراتوری بریتانیا قول داده که از فلسطین یک کشور یهودی بسازد. و چون یهودیان یک اقلیت بسیار کوچکی هستند، اصل تعیین سرنوشت نمی‌تواند در مورد مردم فلسطین به کار گرفته شود و طبیعی است که اصل اکثریت و یا انتخابات دمکراتیک برای فلسطینی‌ها اصلاً مطرح نیست.

این امر در رابطه با سفر تاریخی ما به گذشته در مورد نحوۀ سرکوب، برای زمینه‌سازی تاریخی و یا شجره‌نامه نژادپرستی، آنگاه که به فلسطین مربوط می‌شد، که از طرف غرب پذیرفته شد و مورد حمایت قرار گرفت، بسیار مهم است. و رکن دیگر تنها به این دلیل مهم نیست که یادآوری می‌کند که صهیونیسم چه کرد و یا فلسطین چه می‌توانست بکند.

این پایه و اساسی است که پس از رهایی فلسطین، می‌خواهیم روی آن کشوری پسااستعماری بنا کنیم. روی این پایه. و به عناصر این گذشته تاریخی بیاندیشید که به واقعیت‌های دیگری، متفاوت از آن‌چه که ما می‌دیدیم اشاره دارد و نگذارید حملات اخیر به نوار غزه و سیاست نسل‌کشی اسرائیل شما را از فکر به آزادی فلسطین و این‌که فلسطین آزاد شده چگونه خواهد بود، منحرف سازد.

و با فلسطینی‌هایی که فقط در مورد گام‌های تاکتیکی فردا فکر نمی‌کنند، بلکه تصور مشخصی از فردا دارند، گفت‌وگو کنید. من این کار را همراه «رمزی بارود» در کتاب خود انجام دادم. ما با ۴۰ متفکر فلسطینی صحبت کردیم و از آن‌ها پرسیدیم: فلسطین آزاد را چگونه تصور می‌کنید؟ و دیدیم، که رؤیای آن‌ها برای آزادی و رؤیای آن‌ها از آزادی نه تنها به این خلاصه می‌شود که چگونه باید برای آزادی مبارزه کرد، بلکه آزادی چه چیز با خود به ارمغان خواهد آورد؟

همه این‌ها عناصری است که در فلسطین ماقبل ۱۹۴۸ وجود داشت: جامعه‌ای که نه بر پایه مذهب، فرقه و یا بدنام کردن هویت فرهنگی بنا شده بود، جامعه‌ای که دمکراسی را محترم می‌شمرد، جامعه‌ای که برای اصل «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» احترام قایل بود و آن‌چه که شاید مهم‌تر است، جامعه‌ای که فلسطین را به طور ارگانیک به جهان عرب، به جهان اسلام بازمی‌گرداند، به مکانی که با خشونت از آنجا رانده شده. بخشی از جهان عرب بودن برای بسیاری از مردم یک سناریوی ساده نیست و آن‌هم به حق. ولی نمی‌توان بخشی از راه‌حل و یا سناریوی مثبت‌تری از جهان عرب بود، وقتی که بخشی از معضل جهان عرب نباشد. نمی‌توان در مورد حقوق بشر در ایران و یا مصر گفت‌وگو کرد، ولی حقوق بشر و حقوق شهروندی مردم فلسطین را نادیده گرفت. این نوع گفتمان‌ها بی‌معنی است، زیرا مدام با استثناگرایی فقدان این حقوق برای مردم فلسطین مواجه خواهیم شد و اگر بخواهیم از خارج به جهان عرب کمک کنیم، تا با مسأله حقوق بشر و حقوق شهروندی برخورد کند، در موضع مغلوب قرار خواهیم گرفت. و تنها آنگاه که فلسطین، یعنی فلسطین آینده بخشی از جهان عرب باشد، آنگاه بخشی از معضل آن و همین‌طور بخشی از راه‌حل آن خواهد بود.

در خاتمه می‌خواهم مهم‌ترین نکته را که امشب واقعاً می‌خواهم مطرح کنم، تکرار کنم: همواره رؤیایی دراماتیک وجود دارد و ما نباید به درام و این فاجعه انسانی، که شاهد آن هستیم کم بها دهیم و فکر می‌کنم که متأسفانه ما تنها آغاز این فاجعه انسانی را می‌بینیم، که اسرائیل متأسفانه نه تنها در نوار غزه، بلکه همین‌طور در کرانه‌های باختری رود اردن به وجود می‌آورد. آن‌ها این را مستمسکی خواهند ساخت تا سیاست خود را در کرانه‌های باختری رود اردن نیز تغییر دهند. طبیعی است که فوری‌ترین کار استفاده از کلیه امکانات موجود در این کشور جلوگیری از این سیاست و ایجاد فشار برای دخالت بین‌المللی جهت جلوگیری از این سیاست کشتار خلق است، که می‌هراسم به کرانه‌های باختری رود اردن نیز تعمیم داده شود. ولی بخشی از آن چیزی که باید همیشه انجام دهیم، تکامل سیاست‌های راهبردی برای آینده است، زیرا اساسی‌ترین مسایل همین‌طور پس از پایان این لحظه ویژه به این یا آن صورت کماکان برقرار خواهد ماند.

به نظر من تنها چنین گفتمانی تضمین خواهد کرد که ما قطب‌نمای اخلاقی خود را از دست ندهیم. ما نخواهیم گذاشت ما را بترسانند وقتی که به ما بگویند: «بعد از وقایعی که روز ۷ اکتبر رخ داد شما نمی‌توانید مواضع اخلاقی قدیمی خود را حفظ کنید» و ما باید به مردم یادآور شویم که فارغ از کلیه حوادث در مبارزه آزادی‌بخش و فارغ از ابعاد خشونتی که در آنجاها حاکم بود و فارغ از شکل و شیوه‌هایی که مبارزان ضداستعماری در مقابل استعمار به کار بردند، هیچ‌کس حق الجزیره برای آزاد بودن، حق کنیا برای آزاد بودن، حق هندوستان برای آزاد بودن از یوغ استعمار را زیر سؤال قرار نداده بود.

ما هرگز حق اساسی برای آزادی و استقلال را زیر سؤال قرار نمی‌دهیم و در مورد فلسطین نیز نباید آن را زیر سؤال ببریم. اگر کسی خواستار فلسطین صلح‌دوست باشد باید قبل از هر چیز خواستار یک فلسطین آزاد باشد.
متشکرم! 
(کف زدن حضار)