laf

بدا به حال روس! بدا به حال روس!

 
تارنگاشت عدالت
 
شنبه، ۰۱ آبان ۱۴۰۰

 

بی بی سی: آویگدور لیبرمن، وزیر دارایی اسرائیل، هشدار داده که هیچ توافقی، برنامه هسته‌ای ایران را متوقف نمی‌کند. او رویارویی نظامی با ایران را اجتناب‌ناپذیر دانسته و آن را تنها راه جلوگیری از دستیابی ایران به توان هسته‌ای خوانده است.

صدای آمریکا: آویو کوخاوی، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل، به نیروی هوایی این کشور دستور داده است تمرین های لازم برای حمله احتمالی به مراکز هسته‌ای ایران را پس از دو سال وقفه از سر بگیرد…. اسرائیل پنج میلیارد شِکِل، معادل یک و نیم میلیارد دلار، برای آماده‌سازی به منظور حمله احتمالی به تاسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران اختصاص داده است.

بی بی سی: بنی گانتز، وزیر دفاع اسرائیل می‌گوید زمان آن رسیده که به اقدامات ایران پاسخ داده شود و اسرائیل برای حمله نظامی به ایران آمادگی دارد.

«عبدالله مستوفی» در کتاب «شرح زندگانی من»به شرح ماجرای اقدامات فتحعلی قاجار پیش‌از امضای عهدنامه ترکمانچای پرداخته که وضعیت دوره فتحعلی شاهی را کاملا معلوم می کند. «مستوفی» به شرح این ماجرا به‌روایت «از چندین‌نفر از معمرین قوم  که آن‌ها از قول حاضرین مجلس شنیده بودند» می پردازد:
گویند در جنگ دوم روس و ایران وقتی قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شده‌ای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املاء می‌کرد، بپذیرد. فتحعلی شاه برای اعلان ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، [مجلس] سلامی خبر کرد[اعلام کرد]. قبلا به جمعی از خاصان دستوراتی راجع‌به اینکه در مقابل هر جمله ای از فرمایشات شاه چه جواب‌هایی باید بدهند، داده شده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.

شاه بر تخت جلوس کرد و دولتیان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام، خطاب کرد و فرمود: «اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یک‌مرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بی‌ایمان برآورند چه پیش خواهد آمد؟» مخاطب سلام که در این کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بود تعظیم سجده‌مانندی کرد و گفت: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» شاه مجددا پرسید: «اگر فرمان… صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توأمان بر این گروه بی‌دین حمله کنند چطور؟» جواب عرض کرد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»

اعلی‌حضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند: «اگر توپچی‌های خمسه را هم به کمک توپچی‌های مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپ‌های خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟» باز جواب «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر که تماما به جواب یکنواخت بدا به حال روس مکرر تایید می‌شد رد و بدل شد.

شاه تا این وقت روی تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود. در این‌موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البته زاده افکار خودش بود به طور حماسه با صدای بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی / که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکوویچ [فرمانده قشون روس] / که دود از پطر[سن‌پترزبورگ؛ پایتخت امپراتوری روسیه] برخیزد

مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش روبه‌روی او ایستاده بودند خود را به پایه… تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند: «قربان مکش، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد». شاه پس‌از لمحه‌ای سکوت گفت: «حالا که این‌طور صلاح می‌دانید ما هم دستور می‌دهیم با این قوم بی‌دین کار به مسالمت ختم کنند». باز این چند نفر به خاک افتادند و تشکرات خود را از طرف تمام بنی نوع انسان که اعلی‌حضرت بر آن‌ها رحم آورده و شمشیر خود را از غلاف نکشیده‌اند تقدیم پیشگاه قبله عالم نمودند. شاه با کمال تغیر از جا برخاست و رفت که دستور صلح را… به نایب‌السلطنه بدهد.