این درست است که زنان در درازای تاریخ، فشار و آزار دوگانهای را تحمل کردهاند. از یک طرف همراه با همهی مردم با نابرابریهای اجتماعی و زیر سلطهی نظامهای نامردمی بودهاند و از طرف دیگر ناچار به پذیرفتن رابطههای مردسالاری. این هم درست است که زنان هم مانند هر قشر دیگری از رنجدیدگان و زحمتکشان، باید سازمانهای ویژهی خود را داشته باشند تا بتوانند مسئلههای خاص خود را مطرح کنند و جامعه را در جریان نابرابریهای موجود قرار دهند و راهی برای زدودن چهرهی انسانی از زشتیها، نابرابریها و ستمهای آشکار و پنهان پیدا کنند، ولی همهی اینها، به آن معنا نیست که خود را از مردان جدا کنند و برای رسیدن به هدفهای درست و انسانیِ خود، به نحوی رو در روی مردان قرار گیرند.
دهها سال است در میان مردان و به ویژه مردانِ زحمتکش، روشنفکرانی پدید آمده که درک کردهاند در بند نگه داشتنِ زنان و رابطهی اجتماعی نابرابر با آنها، زنجیرهای نابرابری را بر دست و پای خودِ آنها محکمتر میکند؛ دریافتهاند تا زمانی که نابرابری بین زن و مرد و زورگویی و حاکمیتِ مرد بر زن وجود داشته باشد، تا زمانی که زن استقلال اقتصادی نداشته باشد و تا زمانی که از زنان به عنوان نیمهی دوم یا جنس دوم و بیرون از فعالیت علمی، هنری، اجتماعی و سیاسی یاد شود، جامعه نمیتواند چهرهی انسانی خود را بازیابد.
این مردان با مسیر تاریخی حرکت جامعهی انسانی در طول تاریخ آشنا شدهاند و میدانند جدایی بین زن و مرد و دوران مردسالاری از زمانی آغاز شده که جامعهی ظالمانهی طبقاتی و ایجاد دولتهایی از قشرهای کوچک ولی زورمند و ثروتمند، پدید آمده است و روشن است وجود طبقههای متضاد و وجود دولتهایی که از آن دفاع میکنند، جامعهی انسانی را، اعم از زن و مرد، در هم میفشارد و چهرهی نامطلوب و غیرانسانی به آن میدهد.
این مردان، در سالهای اخیر، به درستی به این نتیجه رسیدهاند که زنان میتوانند همپای مردان در همهی صحنهها وارد شوند و از عهدهی هر کار انسانی برآیند. آنها میبینند با اندک روزنهای که در دهههای اخیر برای فعالیت زنان باز شده است، چگونه توانستهاند شایستگی خود را در دانش، هنر، اقتصاد و سیاست نشان دهند و این هنوز در شرایطی است که نتوانستهاند حقوق برابر خود با مردان را به طور کامل کسب کنند.
در جامعههایی که با نظام سرمایهداری اداره میشوند و به ویژه در کشورهای به اصطلاح جهان اول، تلاش میکنند زنان را در برابر مردان قرار دهند و نیرو و خشم آنها را در جهتهای نادرست سوق دهند. در حالی که در تحلیل آخر، نه مردان و از جمله مردان زحمتکش و روشنفکر، بلکه نظام غارتگر سرمایهداری است که تمامی جامعه را در تنگناهای طبقاتی گذاشته است.
چرا به عنوان نمونه، زنان ناشر، سازمان و یا نمایشگاهی جدا از مردان ناشر دارند؟ مگر زن ناشر با مرد ناشر فرق دارد؟
برخی جریانهای فمینیستی، به ویژه در کشورهای سرمایهداری، تمامی تلاش خود را در رویارویی با مردان گذاشتهاند و این خواست سردمداران سرمایهداری است که تلاش میکنند با ایجاد تفرقه، خود را از مبارزهی مجموعه زحمتکشان خلاص کنند.
آزادی زن، بدون آزادی کل جامعه، معنای واقعی پیدا نمیکند. تاکید میکنم، زنان باید سازمانهای ویژهی خود را داشته باشند، ولی باید به این نکته توجه کنند که در مبارزههای خود برای کسب حق برابر با مردان، خود را از مردانِ آگاه جدا نکنند. همانگونه که مبارزهی علیه فاشیسم و نازیسم، بدون همدلی و همکاری با ضد فاشیستهای درون جامعهی آلمان و ایتالیا و اسپانیا ممکن نبود و همانگونه که مبارزهی به حق و عادلانهی قهرمانان فلسطینی علیه صهیونیسم، بدون همپیمانی با سازمانهای مترقی یهودی و از جمله در درون اسرائیل ممکن نیست.
هر گونه جدایی بین آگاهان جامعه، تنها میتواند به سود کسانی باشد که تغییر و تکامل را نمیپذیرند. مگر این ناآگاهان را نمیتوان در میان خود زنان هم پیدا کرد؟
به یاد داشته باشیم مبارزهی اجتماعی تنها وقتی به نتیجه میرسد که همهی همفکران را، دور از اختلافهای جنسی، نژادی و مذهبی در برگیرد.
روز ۸ مارس، روز جهانی زن، که کم و بیش هم زمان با روز «اسپندگان»- روز حرمت گذاشتن به زن در سنت ایرانی- است، بر همی زنان ایرانی فرخنده باد.
به امید روزی که همهی نابرابریها از چهرهی انسان و انسانیت پاک شود.