100 KP China

به مناسبت ۱۰۰مین سالگرد تاسیس حزب کمونیست چین

تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: پاتریک کوبله
برگرفته از:  اوراق مارکسیستی
۳۔۲۰۲۱
 

آکادمی علوم اجتماعی چین به مناسبت صدمین‌سالگرد تاسیس حزب کمونیست چین ۸ سئوال مطرح کرد که برای پاسخ در اختیار صدها نفر از کمونیست‌های جهان نهاده است. “پاتریک کوبله” دبیر اول حزب کمونیست آلمان DKP در هماهنگی با دفتر هیات رئیسه حزب پاسخ‌های زیر را ارایه کرده است.

 

سئوال: به نظر شما از تاسیس حزب کمونیست چین  کدام انقلاب و یا واقعه قرن سرنوشت تاریخی  خلق چین را متحول ساخته است؟

جواب: پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه  راه را به سوی آزادی ملی برای بسیاری از خلق‌های زیر ستم در جهان باز کرد. این روند را نمی‌توان از شکوفایی جنبش کارگری انقلابی و احزاب کمونیستی  در دوران بین جنگ اول و دوم جهانی جدا دانست. هم‌زمان با آن تضادهای درونی امپریالیسم نیز همراه با بحران سرمایه‌داری فزونی گرفت. فاشیسم آلمانی و ژاپنی در ابتدا به اصطلاح «پیمان ضدکمینترن» را به وجود آوردند تا بعد همراه  فاشیست‌های ایتالیایی به عنوان پاسخ سبع‌ترین محافل امپریالیستی این کشورهای تمامیت خواه قراردادسه‌جانبه را  امضأ کنند. این رویکرد پیامدهای شررباری به‌ویژه برای خلق چین به همراه داشت.

پیروزی نیروهای متفق در اروپا و رهایی از فاشیسم که سهم عظیم آن را جهان مدیون اتحاد جماهیر شوروی است و پیروزی بر امپریالیسم ژاپنی و به همراه آن رهایی ملی چین، راه را برای رشد و توسعه مترقی خلق چین گشود. تاسیس جمهوری خلق چین و آغاز بنای ساختمان سوسیالیسم ، این پیشرفت را متبلور ساخت.  طی این پیشرفت‌، تضادهایی نیز پدید آمد و به انشعاب دردناک جنبش جهانی کمونیستی انجامید. این که امپریالیسم جهانی نتوانست در اواخر دهه ۱۹۸۰ روند ضدانقلابی  را به جمهوری خلق چین منتقل کند، برای سرنوشت تاریخی خلق چین بسیار پراهمیت بود.

روند تکاملی در اتحاد شوروی  در پایان دهه ۸۰ قرن گذشته درست نشان می‌دهد که داشتن خواب و خیال در مورد امپریالیسم و سبعیت آن تا چه حد می‌تواند فاجعه‌بار باشد.

س: به نظر شما تجربه موفق  حزب کمونیست چین  در رهبری انقلاب، بازسازی و احیأ و اصلاحات کدام است؟

پ: یکی از برجسته‌ترین تجربیات حزب کمونیست خلق چین، به کاربستن بسیار موفق سیاست لنینی اتحادها زیر شرایط ویژه چین ، یعنی در وهله اول دربرگرفتن توده‌های دهقانی بود. برای ما ادغام خلاق  سنن ملی و فرهنگی در تکامل سیاست‌های حزب کمونیست چین بسیار جالب توجه بود. رابطه موفق بین مبارزه برای رهایی ملی و گشایش  راه به سوی سوسیالیسم برای بسیاری از جنبش‌های آزادی‌بخش افریقایی، آمریکای لاتینی و یا آسیایی الهام بخش است.

س: حزب کمونیست چین به برخی از بیراهه‌ها کشیده شد. به نظر شما خطیرترین فاکتور  برای حزب کمونیست چین در غلبه بر مشکلات و تصحیح اشتباهات و مبارزه با دلسردی و نومیدی و نهایتاً رسیدن به موفقیت کدام بود؟

پ: لنین به ما آموخت با حفظ وفاداری به اصول، در عین حال انعطاف‌پذیر باشیم. همه کمونیست‌های جهان باید این اصل لنینی را آویزه گوش خود کنند و برای تجزیه و تحلیل اوضاع جهان و کشور خود از جهان‌بینی علمی مارکسیسم۔لنینیسم استفاده نمایند. بدین معنی که همواره سئوالات جدید مطرح کنند  و سیاست‌های راهبردی و کاربردی مناسب با زمان را به کار گیرند.

تجربه تلخ ضدانقلاب در اروپا و در اتحاد شوروی به ما هشدار می‌دهد، هرگز همبستگی خلق و حزب را از دست ندهیم. روند تکاملی در اتحاد شوروی  در پایان دهه ۸۰ قرن گذشته درست نشان می‌دهد که داشتن خواب و خیال در مورد امپریالیسم و سبعیت آن تا چه حد می‌تواند فاجعه‌بار باشد.

س: از منظر احزاب مارکسیستی جهان حزب کمونیست چین  مدافع «ساختمان جامعه‌ای با آینده‌ای مشترک برای بشریت» است. چه فرصت‌هایی برای تغییر وجود دارد که در طول یک قرن دیده نشده است؟ و بزرگترین چالش‌ها کدام است؟

پ: استهلاک و ضدانقلاب در کشورهای سوسیالیستی اروپایی و اتحاد جماهیر شوروی یک عقبگرد بسیار عظیم بود. این واقعیت که چین توانست از نظر اقتصادی، فناوری و سیاسی خود را به سطح قدرت‌های اصلی امپریالیستی برساند را نمی‌توان آن طور که شایسته است، ارج نهاد. از این طریق ممکن شد از پدیدآمدن یک جهان یک قطبی  با ایالات متحده به عنوان قدرت اصلی امپریالیستی غالب جلوگیری به عمل آید. این رویکرد به نوبه خود  راه‌های رشد و توسعه  برای دیگر کشورهای در حال رشد را  پدید می‌آورد. بزرگترین چالش این خواهد بود که بتوان با موفقیت در صلح و آرامش به این راه ادامه داد. ما با نگرانی شدید شاهد محاصره رشدیابنده گازانبری چین و روسیه توسط پیمان نظامی ناتو، ایالات متحده و اتحادیه اروپا هستیم. صلح با چین و روسیه  شعار اصلی ما کمونیست‌های آلمانی است که ما در جنبش صلح کشورمان  مطرح می‌سازیم.

وقتی من از ضدانقلاب سخن می‌گویم به هیچ وجه فراموش نمی‌کنم که این روند از جمله به این دلیل میسر شد زیرا توده مردم این کشورها اعتماد خود را به رشد اجتماعی و حزب کمونیست  از دست داده بودند

معتقدیم که بزرگترین چالش  حفظ صلح، معیشت طبیعی و مبارزه علیه نظم غیرعادلانه اقتصاد جهانی است که مبارزه علیه استثمار، عقب‌ماندگی و فقر را نیز دربر می‌گیرد. نتیجتاً این مبارزات دارای جهت‌گیری ضدامپریالیستی خواهد بود، همین‌طور آلمان که ما در آن زندگی و مبارزه می‌کنیم، یک کشور امپریالیستی است. آلمان در اتحادیه اروپا غالب است و از این برتری برای استثمار کشورهای از نظر اقتصادی ضعیف‌تر به عنوان ابزار مبارزه در رقابت با ایالات متحده آمریکا و همین‌طور در مبارزه علیه جمهوری خلق چین که آن را یک رقیب سیستم خود می‌داند، استفاده می‌کند. در این میان رفتار امپریالیسم آلمانی متضاد است زیرا می‌داند که روابط اقتصادی با چین در رقابت با  امپریالیسم آمریکا  دارای اهمیت ویژه است.

س: در طول تاریخ صدساله حزب کمونیست چین و درس‌های عمیق آموخته شده از تغییرات شدید  در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی به نظر شما  چه چیزی برای شخصیت نظری مارکسیستی و نظریه سیاسی و ایده‌آل‌های انقلابی  و اعتقادات رهبران حزب کمونیست به ویژه برای سوسیالیسم ضروری است؟

پ: به نظر من در مورد اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپایی مسئله یک روند ضدانقلابی بود. روند مزبور این کشورها را به عقب افکند و سرمایه‌داری را در آنها احیأ کرد و در مورد آلمان دمکراتیک  الحاق این کشور به امپریالیسم آلمان را میسر ساخت.

وقتی من از ضدانقلاب سخن می‌گویم به هیچ وجه فراموش نمی‌کنم که این روند از جمله به این دلیل میسر شد زیرا توده مردم این کشورها اعتماد خود را به رشد اجتماعی و حزب کمونیست  از دست داده بودند. این امر ممکن شد، زیرا آنها نتوانستند به نوع جدیدی از توسعه بهره‌وری دست یابند که این کشورها را در آگاهی توده‌ها مترقی‌تر بنمایاند. در اینجا یک رابطه دیالکتیکی وجود داشت که  فقط تا حدی احراز شده بود  که سیستم ارزشی جدیدی را تثبت کند، که موفقیت‌هایی را که سوسیالیسم واقعاً به دست آورده بود به عنوان ارزش کافی مصرف در ضمیر توده‌ها بنشاند. فقدان دردناک بسیاری از آنها از جمله دسترسی به فرهنگ و آموزش و یا همبستگی بین مردم و هم‌چنین همبستگی بین‌المللی امروز  بسیار ملموس است. یکی از علل عمده کاهش نقش رهبری حزب،  کاهش گفتمان و کاهش توان گفتمان بود که به نحوی به رفتار تاحدی متحجرانه نسبت به جهان‌بینی مارکسیستی−لنینیستی انجامیده بود.

بااین وجود به نظر من پیامد غیرقابل بخشش و پرخطای این روند آن است که اجزای ضروری و مرکزی این جهان بینی به کنار نهاده شود.

 کدام‌یک از اجزأ مارکسیسم‌−لنینیسم را ضروری می‌دانم؟

به نظر من:

  • ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک، یعنی فلسفه
  • شناخت عنیت و اجتناب‌ناپذیر بودن مبارزه طبقاتی
  • تحلیل سرمایه‌داری مارکس و انگلس
  • تحلیل لنین از روند تکاملی  سرمایه‌داری  در مرحله امپریالیسم
  • تئوری دولت مارکس، انگلس و لنین
  • تعیین مسئله قدرت، یعنی این شناخت که پیش شرط تحقق سوسیالیسم، به دست گرفتن قدرت سیاسی کشور  توسط طبقه کارگر، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا (طبیعتاً در پیمان با دیگر اقشار و طبقات غیرسرمایه‌داری جامعه) است
  • این شناخت که آگاهی سندیکایی می‌تواند به طور خود جوش پدیدآید ولی ادامه تکامل آن به سوی آگاهی طبقاتی سوسیالیستی انتقال دانش مارکسیستی−لنینیستی را به درون آن اقتضأ می‌کند و این امر به نوبه خود قدرتی را طلب می‌کند که باید این دانش را منتقل سازد
  • و از این طریق فرضیه حزب کمونیست که مارکس و انگلس مطرح و توسط لنین تکامل بخشیده شد.

 مارکسیسم با ایستایی و درجا زدن هم‌خوانی ندارد. همان‌طور که لنین می‌گفت مارکسیسم  خلاصه‌ای از تجربیات است که از جهان‌بینی فلسفی عمیق و شناخت‌های فراوان تاریخ آکنده است.

س: به نظر شما حزب کمونیست چین چگونه روند سوسیالیسم جهانی را ترغیب و تقویت کرد؟ چشم‌انداز آتی سوسیالیسم جهانی را چگونه می‌بینید؟

پ: معتقدم که حزب کمونیست چین با سهم خود در تامین رهایی ملی و ادامه این مبارزه به سوی انقلاب سوسیالیستی و تاسیس جمهوری خلق چین سهم بزرگی در تکامل جنبش جهانی کمونیستی، تکامل تئوریک و عملی انقلاب سوسیالیستی ایفأ کرد. طی یک روند پرتضاد  با موفقیت‌ها و شکست‌ها، با پیشرفت‌ها و پس‌رفت‌ها چین توانست یکی از فقیرترین و در عین‌حال پرجمعیت‌ترین کشورهای روی زمین را امروز به یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان ارتقأ دهد و صدهامیلیون نفر را از ورطه فقر نجات دهد. این داستان باید به خاطر تئوری و عمل  سوسیالیسم دقیقاً مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. توانایی تلفیق خلاقانه فرهنگ و سنن ویژه ملی با تئوری مارکسیستی –لنینیستی  به نظر ما ایمپالس مهمی محسوب می‌شود. در اینجا لازم است که در اقتصاد و هدایت آن نیز راه‌های نوینی دنبال گردد.  در آلمان دمکراتیک در دهه ۱۹۶۰ با «سیستم نوین اقتصادی» NÖS این کوشش صورت گرفت. NÖS کوششی برای اجرای اصلاحات اقتصادی عمیق بود. هسته مرکزی مشکل در غلبه برمکانیسم‌های اقتصادی غیرکارا بود و  مسئله قدرت اصلاً دست نخورد. بحث روی خلاقیت کار بود که به عنوان پیش‌شرط  اقتصادی که برتر از سرمایه‌داری باشد محسوب می‌شد . بعد این شناخت حاصل شد که تنها به دنبال انتقال توسعه و تکامل علمی−فنی و شیوه‌ای که به طور ارگانیک با متدهای قابل انعطاف هدایت تولید اجتماعی مربوط باشد، افزایش تولید  و در نتیجه افزایش قدرت انباشت مقدور خواهد بود. برای این‌کار تعیین مجدد رابطه پول و کالا و همین‌طور این شناخت که سوسیالیسم تنها یک دوران گذار به کمونیسم نیست بلکه خود یک فرماسیون اجتماعی مستقل است. تجزیه و تحلیل انتقادی از اقتصاد آلمان دمکراتیک و دیگر کشورهای سوسیالیستی  و همین‌طور موفقیت‌های اقتصادی چین برای ادامه تکامل تئوریک الهام بخش است و جذابیت نوینی را برای تفکر و تعمق در مورد سوسیالیسم سبب می‌شود. درست بادرنظر گرفتن تشدید بحران که دراثر پاندمی شدت یافته و در عین‌حال ثبات چین، این امر می‌تواند رانش دیگری را نیز باخود به همراه آورد.

تجزیه و تحلیل لازم مطمئناً شامل مرحله انشعاب عمیق  در جنبش جهانی کمونیستی در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۸۰ نیز می‌شود. این امر نباید ما را به درجا زدن در گذشته و مقصر شمردن یک دیگر مشغول دارد. باید از تاریخ حنبش جهانی کمونیستی آموخت  تا از تکرار روندهای مشابه جلوگیری به عمل آید زیرا که این روندها به تضعیف جنبش کمک کرد که به نوبه خود دلیل موفقیت‌ ضدانقلاب در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپایی بود.

یا خواهیم توانست تناسب قوا در سطح جهان را به نفع سوسیالیسم جهانی و به نفع مبارزات ضدامپریالیستی  و جنبش کارگری  تغییر دهیم  و یا با خطر بربریت، جنگ و ویرانی  اساس معیشت طبیعی بشریت روبه رو خواهیم بود. نظر روزالوکزامبورگ  «یا سوسیالیسم و یا بربریت» کاملاً صادق است.

آن‌چه که به آینده سوسیالیسم جهانی مربوط می‌شود، احساس می‌کنم که واقعیات  و همین‌طور وضعیت پاندمی کورونا در جهان  خواستار مالکیت و برنامه‌ریزی اجتماعی یعنی خواستار استقرار سوسیالیسم است. در عین حال افزایش سبعیت امپریالیسم  نشان می‌دهد که او صلح‌گرا نیست  بلکه در بهترین حالت می‌توان او را وادار به صلح پذیری کرد. علاوه برآن او تهدید می‌کند با اغتشاش و آنارشی اقتصادی و ویژگی اساسی خود در رقابت امپریالیستی، اساس معیشت طبیعی انسانی را نابود سازد. از این رو اعتقاد دارم که برای سوسیالیسم جهانی  مسئله بر سر یک مسابقه است. یا خواهیم توانست تناسب قوا در سطح جهان را به نفع سوسیالیسم جهانی و به نفع مبارزات ضدامپریالیستی  و جنبش کارگری  تغییر دهیم  و یا با خطر بربریت، جنگ و ویرانی  اساس معیشت طبیعی بشریت روبه رو خواهیم بود. نظر روزالوکزامبورگ  «یا سوسیالیسم و یا بربریت» کاملاً صادق است.

س:لطفاً در مورد تاریخ دوستی  و چشم‌انداز آینده بین حزب کمونیست چین و حزب مارکسیستی خود صحبت کنید.

حزب کمونیست چین وحزب کمونیست آلمان تازه از دهه ۱۹۹۰  روابط دوستانه نزدیکی را با یکدیگر برقرار کردند. این امر برای ما بسیار مهم است. ما چین را به عنوان بزرگترین کشور  با سمت‌گیری سوسیالیستی  و موفقیت‌های آن به رهبری حزب کمونیست را فاکتور مهمی  برای روند تکاملی به سوی سوسیالیسم در بخش‌های دیگر جهان می‌دانیم. منباب مثال در ارتباط با اپیدمی کورونا و به ویژه در مقابله با فقر   که چین توانست به مراتب بهتر از کشورهای سرمایه‌داری رفتار کند . از این رو دوستی و همکاری با حزب کمونیست چین  برای ما فاکتور مهمی در روابط بین‌المللی  و همین‌طور تبلیغ سوسیالیسم در کشورما آلمان است. این وظیفه ماست که در کشور خود علیه تبلیغات ضدچینی که در آلمان بسیار گسترده است موضع‌گیری کنیم.

با این حال تاریخ روابط ما بسیار کهنه‌تر است زیرا در سال ۱۹۵۶ حزب کمونیست آلمان KPD که DKP  مطابق با سنن آن قرار دارد، ممنوع شد.

KPD از زمان تاسیس حزب کمونیست چین با همبستگی کامل در کنار آن قرار داشت (DKP در سال ۱۹۶۸  به عنوان حزب کمونیست علنی و قانونی تاسیس گردید. KPD ۱۱ سال پس از رهایی از فاشیسم در آلمان مجدداً ممنوع شد). بسیاری از بیانات “ارنست تلمان” و همین‌طور “ویلهلم‌پیک” و دیگران در چارچوب همبستگی کمینترن با مبارزه حزب کمونیست چین مشهود است. این همبستگی طبیعتاً پس از پیروزی انقلاب  و تاسیس جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹ برقرار ماند. برای KPD روشن بود که این انقلاب همراه روند ضدفاشیستی و دمکراتیک در دمکراسی‌های خلقی  اروپا به معنی تقویت بی‌نظیر اردوگاه سوسیالیسم در پیرامون اتحاد جماهیر شوروی  و تغییر تناسب قوا در سطح جهان  به نفع نیروهای ضدامپریالیست است. خط سنتی ما در ارتباط با حزب کمونیست چین همین‌طور به مناسبات حزب کمونیست چین و SED حزب اتحادسوسیالیستی آلمان در آلمان دمکراتیک باز می‌گردد. ما DKP همین‌طور پرچمدار سنن  SED هستیم.

پس از انشعاب در جنبش کمونیستی جهانی در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ KPD و سپس DKP در کنار حزب کمونیست اتحادجماهیر شوروی و حزب اتحادسوسیالیستی آلمان  SED در آلمان دمکراتیک قرار گرفت . به نظر ما در آن زمان آلترناتیو دیگری وجود نداشت، هرچند هم که انشعاب در اثر اشتباهات دوطرف  پدید آمده و نقش تعیین کننده‌ای در شکست سوسیالیسم  در بخش بزرگی از جهان ایفأ نمود. البته در این دوران رابطه بین  حزب کمونیست آلمان و حزب کمونیست چین متشنج بود و باعث شد در اوان تاسیس د. ک. پ.در آلمان غربی در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰برخی از گروه‌های کوچک که خود را مائوئیست می‌نامیدند و اول KPD و سپس د. ک. پ. مورد حمله قرار می‌دادند و آن را رویزیونیست می‌خواندند، پدید آیند و تبلیغات شدیدی علیه اتحاد شوروی و آلمان دمکراتیک به راه اندازند. ما همین‌طور می‌دانستیم که در دوران غیرقانونی بودن حزب کمونیست سازمان‌های جاسوسی آلمان کوشش می‌کنند تا انشعاب در جنبش جهانی کمونیستی را به درون KPD  نیز منتقل کنند. ما همکاری و تبادل‌نظر متساوی‌الحقوق بین احزاب کمونیستی و کارگری در سراسر جهان  را بسیار مهم ارزیابی می‌کنیم. این امر همکاری دوستانه ما با  حزب کمونیست چین را نیز دربرمی‌گیرد. از منظر ما، هردو حزب از فعالیت‌های ضدانقلاب در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای سوسیالیستی اروپایی عبرت گرفتند که باید همکاری‌های دوجانبه خود را در چارچوب جنبش بین‌المللی کمونیستی شدت بخشند. به نظر ما هردو حزب از اصل مهم برابری حقوق در همکاری پیروی می‌کنند و مسئولیت هریک از دو حزب را برای تکامل شرایط سیاست کمونیستی کشور مربوطه را می‌پذیرند

کراراً از طرف احزاب کمونیست کوبا و ونزوئلا   مورد تاکید قرار گرفته که تا چه حد همبستگی بین‌المللی جمهوری خلق چین برای تکامل و توسعه این دو کشور مهم بوده است. .

س: کدام بخش از سهم حزب کمونیست چین در قرن گذشته در تامین صلح و تکامل جهان  روی شما تاثیر می‌گذارد؟

زیر رهبری حزب کمونیست، جمهوری خلق چین ، کشوری با بیشترین جمعیت در کره زمین توانست خود را از وابستگی استعماری و نواستعماری رها سازد و با اطمینان پایه‌های صنعتی و کشاورزی  راه رشد با سمت‌گیری سوسیالیستی را بنا کند و طی فقط چندین دهه و بعضاً کمتر یکی از فقیرترین کشورهای جهان را از ورطه فقر نجات دهد. این‌کار تنها به معنی از بین بردن سوءتغذیه نبود. در این بین  دسترسی به آب آشامیدنی، الکتریسته، آموزش، تامین پزشکی و محل سکونت برای بخش عظیم مردم تحقق یافت. اگر ما دستاوردهای چین را با سایر کشورهایی که نتوانستند خود را از یوغ استعمار و نواستعمار نجات دهند مقایسه کنیم، شاهد موفقیت‌هایی باورنکردنی خواهیم بود که نمونه و سرمشقی و انگیزه برای بخش بزرگی از جهان می‌باشد و  چشم‌انداز یک راه رشد سوسیالیستی در بخش‌های دیگر جهان را می‌گشاید. علاوه برآن سوسیالیسم در جمهوری خلق چین ، متفاوت با سوسیالیسم در اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپایی  در دهه ۱۹۸۰ با شکست روبه‌رو نشد. بحران سرمایه‌داری که سال‌هاست ادامه دارد به روشنی برتری  جهت‌گیری اقتصادی و سیاسی سوسیالیستی را به نمایش می‌گذارد، که جمهوری خلق چین توانست از نظر اقتصادی و اجتماعی باثبات باقی‌بماند. این برتری  در مقابله با پاندمی کورونا  در سالی که گذشت بار دیگر به اثبات رسید. جمهوری خلق چین زیر رهبری حزب کمونیست با سیاست قاطع جهان چند قطبی و همکاری صلح‌آمیز  با کشورهای دیگر که از جمله در پروژه «یک کمربند، یک راه» متبلور می‌شود، نقش بزرگی در مبارزه علیه جنگ، سرکوب و استثمار کشورهای امپریالیستی ایفأ می‌کند و از این طریق به رهایی خلق‌های دیگر از یوغ وابستگی به امپریالیسم کمک می‌نماید. کراراً از طرف احزاب کمونیست کوبا و ونزوئلا   مورد تاکید قرار گرفته که تا چه حد همبستگی بین‌المللی جمهوری خلق چین برای تکامل و توسعه این دو کشور مهم بوده است.