مقدمه :
مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ برای ترغیب انقلابیون و شکست دادن سرمایهداری در مهد اروپایی آن درباره طبقه حاکمی که قادر نیست موجودیت زحمتکشان را تأمین کند گفتند، آنها «دیگر لایق طبقه حاکم بودن و تحمیل شرایط وجودی خود بر جامعه نیستند.» چیزی نگذشت که با خیزش کمون پاریس و فعالیتهای انقلابی در جهان بهار مردم فرا رسید و شبح کمونیسم خواب از چشم طبقات سرمایهدار ربود و رفت تا دمکراتیزه کردن روابط اجتماعی را به طور مستقیم علیرغم ضدانقلاب مصمم، پیش ببرد.
پس از جنگ دوم جهانی، در مرکز سلطه سرمایهداری، مبارزات زحمتکشان به کامیابیهایی در زمینههای ایجاد دولتهای رفاه، سرمایهداری مهار شده و پیرامون آن در کشورهای مستقل ملی و در حال توسعه دست یافتند. از سویی، با انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ برخی کشورها در راه ساختمان سوسیالیسم گام گذاشتند. آنها به طور فزایندهای تولید نیازمندیها، تقسیم کار و توزیع منصفانه محصول را سازماندهی کرده و روحیه همکاری را برقرار کردند. علیرغم کامیابیهای ناکامل، مشکلات بزرگ و عقبگردهای چشمگیر، مبارزات علیه سرمایهداری، ازخود بیگانگی و امپریالیسم و دیگر بیعدالتیها، ادامه یافت.
اکنون، دههها پس از تلانبار شدن تضادهای سرمایهداری، طبقات سرمایهدار حاکم، نئولیبرالها یا پسماندههای سوسیال دمکرات در کشورهای غنی یا فقیر در سخنان مارکس و انگلس معنای هولناکی مییابند. بیش از چهار دهه سیاستهای حامی سرمایه، نولیبرالیسم فایننس شده دینامیسم اثربخش خود را از دست داده و به غارت غیرتولیدی روی آورده است. این وضع موجب فقر، غیرقابل قبول تودهها، نابرابری وحشتناک، تشدید اختلافات اجتماعی، سرکوبی ظالمانه سیاسی، تشدید افراطی تهدید به جنگ هستهای، جابجایی انبوه جمعیت و وضعیت اضطراری محیط زیست و گرمایش زمین، آلودگی محیط زیست و از میان رفتن تنوع زیستی شده است، این همه کره ما را به محلی غیرقابل سکونت تبدیل کرده است. فزون بر اینها، اکنون )سرمایهداری) به بیداد پاندمی با قربانی کردن زندگی در پیشگاه سرمایه و سود، با تشدید سرکوب سیاسی، پاسخ میدهد. معروف است روزا لوکزامبورک بدیل سوسیالیسم را بربریت میدانست. ولی امروز نگرانی به خاطر نابودی انسان و کره زمین است …
https://internationalmanifesto.org/sign-the-manifesto