wilpert

تحریم برای چیست؟

تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: سیرا پاسکال مارکینا
برگرفته از: ونزوئلا آنالیسِز
 
۱۸ ژوئن ۲۰۲۳
 

مخالفت با استفاده از ابزار تحریم به مثابه سلاح جنگی، علاوه بر مقابله با تحریم‌ها بر مبنای اصول اخلاقی، خود به راهبردی برای تضعیف هژمونی آمریکا تبدیل شده است.

 

 

به تازگی کتاب «تحریم به مثابه جنگ: نگاهی ضد-امپریالیستی به استراتژی جغرافیای اقتصادی»، از سوی انتشارات بریل منتشر شد. این کتاب گزارش جامعی از تحریم‌های اقتصادی به عنوان ابزار اِعمال قدرت آمریکا در صحنه جهانی به دست می‌دهد. این متن که خواندن آن برای کسانی که با بشریت هم‌دردی دارند ضروری است، شامل یک فصل در باره ونزوئلاست. در اینجا ویلپرت به برخی یافته‌های اساسی آن می‌پردازد.

 

 

پرسش: در میان چپ در شمال جهانی یک شکاف نسلی جانبدارانه وجود دارد: قدیمی‌تر‌ها که در زمان جنگ‌های ویتنام یا عراق زندگی کرده اند، بر امپریالیسم تمرکز دارند، در حالی‌که نسل‌های جوان‌تر تمایل دارند بر مسایل دیگر (هم‌چنین مهم) تمرکز  داشته باشند. در واقع اگر شما صحبت‌های دونالد رامزفلد و پُل ولفوریتز را شنیده باشید که آشکارا پروژه ایالات متحده را امپریالیستی معرفی می‌کنند یا در باره تبدیل عراق به نیوجرسی صحبت می‌کردند، مشکل می‌شد که بر امپریالیسم تمرکز نکنید. واقعیت اینست که در چند سال گذشته سیاست آمریکا تغییر کرده است – اکنون پنهانی‌تر است، تحریم اعمال می‌کند و جنگ‌های نیابتی به جای تجاوز آشکار راه می‌اندازد – که نگاه جهانی نسل جوان‌تر را در شمال جهانی تحت تأثیر قرار داده است. به این دلیل فکر می‌کنم که کتاب‌هایی مانند «تحریم به مثابه جنگ» بیش از پیش اهمیت پیدا می‌کند. ممکن است توضیح بدهید که درک سیاست تحریم‌ها در حال حاضر چرا این قدر مهم است؟ 
پاسخ
: فکر می‌کنم لازم است اعمال تحریم‌ها را در متن بزرگ‌تری از دو تحول در چند دهه گذشته ببینیم. نخست، پدیده ظهور و تضعیف هژمونی آمریکا در صحنه جهانی. دوم، تکامل تکنولوژی نظامی و راهبرد به سوی چیزی که برخی تاریخ‌شناسان و استراتژیست‌ها آن‌را «نسل چهارم جنگ» نامیده اند.

در مورد تحول نخست (ظهور و تضعیف هژمونی ایالات متحده)، آمریکا احتمالاً حدود زمان فروپاشی شوروی در سال‌های ۹۰ میلادی به اوج هژمونی جهانی خود رسید. در آن زمان آمریکا تنها ابرقدررت بود و از تسلط بیرقیب ایدئولوژیک-فرهنگی، اقتصادی و نظامی برخوردار بود. اما، همین که نئولیبرالیسم، تحت هدایت یا تحمیل آمریکا، به سیاستِ اقتصادی مسلط در همه کشورهای جهان تبدیل شد، و دولت‌های رفاه از میان رفتند، تقریباً ناگزیر بود که مقاومت علیه نئولیبرالیسم رخ نماید. این دقیقاً اتفاقی بود که در سال‌های ۲۰۰۰ میلادی با انتخاب هوگو چاوز در ونزوئلا و به اصطلاح نخستین «موج صورتی» در آمریکای لاتین اتفاق افتاد. به این ترتیب، این چالش علایم آغازِ پایان هژمونی ایدئولوژیک و اقتصادی آمریکا را بروز داد. به دلایل مختلف، آمریکا نمی‌توانست، مانند گذشته تنها با توان نظامی اراده خود را تحمیل کند. با این حال در برخی کشور‌ها مثل افغانستان و عراق به این کار دست زد، ولی قادر نبود در همه جا چنین کند. و از خوش شانسی آمریکا تحول دومی که از آن یاد کردم، نسل چهارم جنگ، نیز در این زمان خود به خود از راه رسید.

به این معنا که، از نگاه تاریخی، جنگ بیش از هر زمان دیگری از نظر نوع سلاح‌های مورد استفاده و نیز از نظر آماج آن فراگیر‌تر شده است. از زمان ایجاد ملت-دولت‌ها در قرن ۱۷، ارتش‌ها ابتدا تنها با یکدیگر می‌جنگیدند و سرانجام به جنگ‌های تن‌به‌تن می‌رسیدند (نسل اول جنگ). بعد، با توسعه سلاح‌های آتش‌زا و گلوله‌های توپ آن‌ها قادر شدند از مسافت‌های دورتر با هم بجنگند و میدان‌های جنگ وسیع‌تری را به وجود آورند و انسان‌های بیش‌تری را از بین ببرند (نسل دوم). سپس، توسعه هواپیماهای جنگی و بمب‌ها به جنگ‌افروزان اجازه داد تا از خط مقدم جبهه فراتر بروند و زیرساخت‌های نظامی را در اعماق سرزمین دشمن مورد هدف قرار دهند، و لذا غیرنظامیان بیش‌تری را ظاهراً به شکل «خسارات جانبی» به کشتن دهند (نسل سوم).

بعد، با ورود نسل چهارم جنگ، رهبران نظامی و سیاسی از همه امکاناتی که تکنولوژی‌های مدرن در دسترس آن‌ها قرار داده است، استفاده می‌کنند تا کل جمعیت را مورد هدف قرار دهند، چون تمایز بین جماعت نظامی از غیرنظامی، پس از بمباران‌های هیروشیما و ناکازاکی، کاملاً مغشوش شده است. از جهت سلاح‌های مورد استفاده، از هر سلاح قابل دسترسی استفاده می‌شود. علاوه بر سلاح‌های نظامی سنتی نظیر تفنگ، بمب‌افکن‌ها و موشک‌ها، رهبران نظامی و سیاسی از جنگ سایبری، جنگ روانی، عملیات پنهانی و تحریم اقتصادی استفاده می‌کنند.

به عبارت دیگر، استفاده از تحریم اقتصادی به عنوان سلاح جنگی هم نتیجه تسلط اقتصادی آمریکاست – و همراه چالش‌های این تسلط است – و هم تعمیم جنگ، که در آن از همه ابزارهایی که قابلیت تجهیز تسلیحاتی داشته باشد علیه کل جمعیت استفاده می‌شود. وقتی این موضوع را درک کنیم، مخالفت با تحریم به عنوان سلاح جنگی، به یک راهبرد اساسی در تلاش برای تضعیف هژمونی آمریکا تبدیل می‌شود. البته این علاوه بر مقابله با تحریم‌ها بر مبنای اصول اخلاقی و به خاطر مرگ‌زا بودن و سرشت غیر قابل تشخیص بودن [جمعیت نظامی از غیر نظامی] آن است.

 

*

تحریم‌ها به مثابۀ جنگ: دیدگاه‌های ضد امپریالیستی در استراتژی ژئواکونومیک آمریکا (۲۰۲۲)، ویراستاران: استوارت دیویس و امانوئل نس. (بریل)

 

پرسش: در فصل مربوط به شما در کتاب «تحریم به مثابه جنگ،» شما از دو دلیل اصلی که آمریکا اِعمال تحریم‌ها را انتخاب کرده است، نام می‌برید. ممکن است به آن‌ها بپردازیم؟
پاسخ
: از آنجا که فصل من به ونزوئلا می‌پردازد، یادآور شوم که این ارزیابی عمدتاً به مورد ونزوئلا مربوط می‌شود و نمی‌خواهم آن‌را به تمام تحریم‌های آمریکا علیه دیگر کشورها تعمیم دهم، گرچه هر دو دلیل می‌تواند در اکثر موارد مطرح باشد. دلیل اول مربوط است به آن‌چه من قبلاً گفتم، و آن اینست که ونزوئلا، تحت رهبری هوگو چاوز، تلاش آشکاری به عمل آورد تا از اقتصاد نئولیبرالی دوری جوید. فزون بر آن، چاوز طی دوران ریاست جمهوری‌اش به طور فزاینده‌ای رادیکال شد و می‌خواست سوسیالسم قرن بیست‌ویکم را در ونزوئلا پیاده کند. بنا بر این، اِعمال تحریم‌های آمریکا به معنای تضعیف پروژه سوسیالیستی بولیواری در ونزوئلا بود، هنگامی‌که آمریکا معتقد بود با این کار موجبات فروپاشی دولتی را به آسانی و به سرعت فراهم خواهد کرد، که آن زمان نیکلاس مادورو رهبری می‌کرد.
 
دلیل دوم به تلاش چاوز برای مقابله مستقیم با هژمونی آمریکا در صحنه جهانی و ایجاد جهانی که او آن‌را دنیای چند قطبی می‌نامید، مربوط بود. او این کار را با ایجاد روابط میان جنوب-جنوب، هم در آمریکای لاتین و منطقه کارائیب و هم‌چنین در صحنه جهانی انجام می‌داد. او در آمریکای لاتین پروژه‌هایی نظیر اوناسور (اتحاد کشورهای آمریکای جنوبی) و سِلاک (جامعه کشورهای آمریکای جنوبی و کارائیب) را پیش می‌برد. از منظر جهانی هم این شامل گسترش همکاری با کشورهایی مانند چین، هندوستان و کشورهای آفریقایی می‌شد. اما از آنجا که اغلب تحریم‌ها تنها پس از مرگ هوگو چاوز و پس از تضعیف اوناسور و سلاک به دلیل گرایش به راست در دولت‌های آمریکای لاتین اثرات خود را نشان داد، این انگیزه احتمالاً نقش کم‌رنگ‌تری در تحمیل تحریم‌ها علیه ونزوئلا داشت.

پرسش: در این‌که تحریم‌ها همیشه به مردم آسیب می‌رساند تردیدی وجود ندارد. در واقع، وزیر خارجه آمریکا، مارک پمپئو، در مارس ۲۰۱۹ پذیرفت که دولت ترامپ امیدوار بود بحران انسانی در ونزوئلا وخیم‌تر شود. وی گفت: «دایره (تحریم‌ها) ساعت به ساعت تنگ‌تر می‌شود (…) شما شاهد افزایش درد و رنجی هستید که مردم ونزوئلا را آزار می‌دهد.» با این حال، تحریم‌ها دولت منتخب مادورو را که به صورت دمکراتیک انتخاب شده بود یا هیچ دولت دیگر تحت فشار محاصره را سرنگون نکرد. در مقاله خود، شما استدلال می‌کنید که در اعمال تحریم‌ها، آمریکا عملاً برای وادار کردن به «گشایش» کشورهای مستقل بیش‌تر در جهت منافع سرمایه بین‌المللی عمل می‌کند. می‌توانید این فرضیه را توضیح دهید؟
پاسخ: وقتی من به آن اشاره کردم هدف اصلی آمریکا تضعیف سیاست‌های سوسیالیستی و ضدلیبرالی ونزوئلا بود، فکر می‌کنم واشینگتن دو چیز در نظر دارد. نخست این‌که می‌خواهد مانع کشوری مثل ونزوئلا شود تا به یک آلترناتیو ضدسرمایه‌داری و الگوی وضع غالب تبدیل شود، یعنی به یک «نمونه خوبی» که الهام‌بخش مردم کشورهای دیگر شود تا راه مشابهی را برگزینند. دوم این‌که آمریکا می‌خواهد اطمینان حاصل کند که منبع ونزوئلا، عمدتاً ذخایر نفتی آن، در دسترس سرمایه بین‌المللی باقی بماند.

اینجا ما کمی وارد یک بحث بین – چپ می‌شویم و این‌که آیا ایالات متحده به دنبال منافع سرمایه بین‌المللی است یا منافع سرمایه آمریکایی. این شاید بحث پیچیده‌ای باشد، اما من به سادگی عرض می‌کنم این‌که دولت آمریکا منافع سرمایه بین‌المللی را دنبال می‌کند، متقاعد کننده‌تر می‌دانم. از آنجا که غالب سرمایه‌ها کاملاً در هم ادغام شده اند، و نه در یک کشور، دولت آمریکا اهمیت نمی‌دهد که بریتیش پترولیوم (انگلیسی)، اکسان موبیل (آمریکایی)، توتال (فرانسه)، یا اِنی (ایتالیایی) به نفت ونزوئلا دسترسی آزاد داشته باشند، آن‌ها نمی‌خواهند برای سرمایه فراملی مانعی وجود داشته باشد. از نظر تاریخی ما شاهدیم که این مورد برای همه کشورهایی که ایالات متحده در آن‌ها مداخله کرده است، صادق است. یعنی آمریکا تقریباً یک تنه نظمی در جهان برقرار می‌کند که بر مبنای آن تسلط و گردش آزاد سرمایه فراملی برقرار باشد. آن‌ها کشورهایی را که در برابر این نظم بین المللی مقاومت می‌کنند یا از طریق اعمال نسل چهارم جنگ، یا در صورت عدم مقاومت زیاد، از طریق صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی مجبور به پذیرش آن می‌کنند.

پرسش: آیا در مورد ونزوئلا می‌شود گفت که این سیاست تا حدی موفق بوده، چون در چند سال گذشته دولت به سوی آزادسازی اقتصاد روی آورده است؟ 
پاسخ:
 بله، فکر می‌کنم این بحث موجهی است. منظورم این است که تحریم‌های آمریکا چنان گلوی ونزوئلا را فشرده است که دولت به ناچار و ناگزیر به جلب سرمایه بود. عمدتاً نیازمند سرمایه برای بازسازی صنعت نفت بود، صنعتی که به سرمایهگذاری سالانه برای جریان گردش تولید و پالایش نفت خام احتیاج دارد. من نمی‌توانم وارد پیچیدگی‌های سیاست اقتصادی ونزوئلا بشوم و حدس می‌زنم که می‌شود گفت این احتمال وجود داشت که بتوان بخش نفتی را برای سرمایهگذاری آزاد کرد و همزمان به دیگر بخش‌های سوسیالیستی سیاست‌های اقتصادی دست نزد. شاید.

پرسش: به نظر می‌رسد که کشورهای تحت تحریم در عمل (به طور تناقضآمیزی) به کارشان ادامه می‌دهند و به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند. در واقع در مورد ونزوئلا، و کشورهای حوزه کارائیب روابطشان را با متحدینی مانند روسیه، ایران و چین، و البته کوبا تقویت کردند. آیا تحریم‌ها می‌توانند در نهایت علیه منافع آمریکا عمل کنند؟
پاسخ
: بله، راه‌های متعددی وجود دارد که تحمیل تحریم‌ها را در جهت خلاف نیات اولیه آن سوق دهد، جای تعجب است که آمریکا هنوز به آن ادامه می‌دهد. اول، مطلبی است که شما به آن اشاره کردید، نزدیک کردن کشورهای تحت تحریم به یکدیگر به شکل توافق‌های همکاری.

نکته دوم، که خیلی با مطلب اول مرتبط است، همکاری نزدیک‌تر بین ونزوئلا با روسیه، چین، ایران و غیره است، به این معنا که دارای قابلیت‌های ایجاد پروژه ضد هژمونی است. برای نمونه، صحبتی در باره ایجاد بدیلی برای دلار به عنوان ذخیره ارزی می‌شود. اگر چنین اتفاقی بیافتد، هژمونی اقتصادی آمریکا شدیداً تضعیف خواهد شد. به علاوه، احتمالاً این کشورها بیش‌تر و بیش‌تر به مثابه یک بلوک در نهادهای چند جانبه نظیر سازمان ملل عمل خواهند کرد.

سوم، برخی تحقیقات نشان می‌دهند که تحریم‌ها از وابستگی به ایالات متحده کاسته و به توسعه اقتصادی کشورهای تحت تحریم کمک کرده است. آن‌طور که نویسنده اکونومیست جیمز ک. گالبریت نشان می‌دهد، به نظر می‌رسد این مورد در روسیه صدق می‌کند. من معتقدم این موضوع به صورت محدودتری در ونزوئلا هم درست است. تحریم‌ها ونزوئلا را واداشت در تولیدات کشاورزی به خود متکی باشد، این چیزی بود که چاوز همیشه آرزو داشت انجام دهد ولی هرگز در دوران ریاست جمهوری‌اش به آن دست نیافت.

چهارم، و چیزی که کاملاً از دست هدف اصلی تحریم‌ها در می‌رود – اینست که آن‌ها بیش‌تر دولت‌های مورد هدفشان را تقویت می‌کنند. بررسی‌های فراوانی در علوم سیاسی وجود دارد که نشان می‌دهد که تحریم‌ها به خاطر توزیع کالاها و خدمات، مردم را به دولت مرکزی بیش‌تر وابسته می‌کند، و این به معنای آنست که دولت با تحریم‌ها تقویت می‌شود، و اصلاً تضعیف نمی‌شود. و از آنجا که دولت برای بقاء خود هم که شده تسلیم نمی‌شود، هدف تحریم‌ها در اغلب موارد به تغییر رژیم تبدیل می‌شود. برگردیم به این سؤال که چرا آمریکا علی‌رغم تأثیرات معکوس هم‌چنان به اعمال تحریم‌ها ادامه می‌دهد. فکر می‌کنم تحریم‌ها ربطی به اهداف بیان شده ندارد. بلکه معتقدم هدف اصلی و واقعی این است که نشان دهند کشور مورد نظر از جهت اقتصادی غیر قابل دوام است و این‌که چرا «سوسیالیسم ناکارآمد است» – حداقل در کشورهایی مثل ونزوئلا و کوبا.

 

*

کشورهای تحریم شده از سوی آمریکا (کمپین #SanctionsKill)

 

پرسش: شما فصل خودتان را این‌طور به پایان می‌برید که مردم باید «تأثیرات ویرانگر و جنگ‌آسای» تحریم‌ها را درک کنند و باید بدانند که کشورشان با تجاوز به قوانین بین‌المللی و حتی قوانین ایالات متحده مورد تحریم واقع شده اند. به طور خلاصه، چرا تحریم‌ها را غیر قانونی می‌دانید؟
پاسخ
: این حقیقت دارد که تحریم‌ها در سطوح گوناگون غیر قانونی هستند، ابتدا می‌خواهم اشاره کنم که متأسفانه مطلقاً هیچ مکانیسم اجرایی برای پاسخگو کردن متجاوزینی مانند آمریکا وجود ندارد.

از نظر قوانین بین‌المللی، تحریم‌ها منشور سازمان ملل (بند ۲.۴)، را که به وضوح بیان می‌کند استفاده یک‌طرفه از زور غیرقانونی است، نقض می‌کند. البته آمریکا ادعا می‌کند که تحریم استفاده از زور نیست، که از نظر من ادعای پوچی است. به علاوه کنوانسیون‌های ژنو و لاهه استفاده از مجازات دسته‌جمعی را ممنوع کرده است. با توجه به اظهارنظر پومپئو که شما پیش‌تر آن‌را نقل کردید، خیلی دور از ذهن نیست بگوییم که تحریم‌ها نوعی مجازات دسته‌جمعی است. هم‌چنین، منشور سازمان کشورهای آمریکا (او آ اس) در (بند ۱۹) می‌گوید همه کشورهای عضو از دخالت در امور اقتصادی داخلی کشورهای دیگر منع می‌شوند.

در مورد قانون داخلی ایالات متحده، ابزار اصلی اعمال تحریم‌ها قانون قدرت‌های اقتصادی اضطراری بین‌المللی در سال ۱۹۷۷ بوده است، قانونی که رییس‌جمهور را ملزم می‌کند کشور تحریم شونده مورد نظر آمریکا را «تهدیدی فوق‌العاده و غیر عادی علیه امنیت ملی ایالات متحده» اعلام نماید. باراک اوباما در سال ۲۰۱۵ یک چنین اعلامیه‌ای علیه ونزوئلا صادر کرد و از آن پس هر رییس‌جمهوری آن‌را تجدید کرده است. اما، برای هر کس که اندکی بیش‌تر از نصف مغز کار یکند روشن است که ونزوئلا چنین تهدیدی علیه آمریکا به شمار نمی‌رود. به عبارت دیگر، چنین اعلامیه‌ای آشکارا نادرست است، و لذا ملزومات قانونی برای اعمال تحریم برآورده نشده است. اما متأسفنه دادگاه‌های آمریکا کلاً نمی‌خواهند مسایل مرتبط با سیاست خارجی را قبول کنند، زیرا این موارد تنها حق ویژه کاخ سفید و کنگره محسوب می‌شوند.