رئیس شورای امنیت روسیه، نیکولای پاتروشف هفته گذشته مصاحبه مشروحی با روزنامه روسیِسکایا گازتا داشت که برای علاقمندان به روند اقدامات ویژه نظامی روسیه در اوکراین و خطوط تغییر سیستم جهانی که این اقدامات به شتاب آن افزوده، جالب است. در این مقاله مهمترین نکات مصاحبه پارتروشف تجزیه و تحلیل میشود تا همه چیز در زمینه استراتژیک درست قرار گیرد.
۱٫ “واشنگتن با کوششهایش برای تثبیت سرکردگی خود و مقابله با تلاشی جهان تک قطبی، باعث ایجاد بحرانهایی شد و هنوز هم به این فعالیتها ادامه میدهد. ایالات متحده آمریکا حاضر به هرکاری است تا دیگر مراکز جهان چندقطبی حتی جرات نکنند سربرآورند و کشور ما نه تنها جرات کرد، بلکه رسماً اعلام نمود که دیگر به قواعد تحمیلی گردن نخواهد نهاد. آنها کوشش کردند روسیه را مجبور کنند از حاکمیت، هویت، فرهنگ و استقلال سیاستهای داخلی و خارجی خود چشمپوشی کند. ما محق نیستیم که چنین کوششی را تایید کنیم.”
* ایالات متحده آمریکا به عنوان مجازات سرپیچیهای رهبری روسیه در قربانی کردن منافع عینی ملی کشور خود در جهت حمایت از ایالات متحده، یک جنگ ترکیبی چندجانبه علیه روسیه آغاز کرده است. این سازوکار از موضع ضعف و سرگشتگی و نه از موضع قدرت صورت میگیرد، زیرا ایالات متحده میداند که تنها آلترناتیو این خواهد بود که به سرکردگی در حال زوال خود گردن نهد. نظم جهانی چندقطبی که در حال ظهور است، غیرقابل بازگشت و اجتناب ناپذیر است ولی سرعت آن هنوز میتواند با دخالت ایالات متحده کند شود. ولی مقاومت روسیه در مقابل این توطئه راهبردی نشان میدهد که با وجود موانعی که ایالات متحده ایجاد میکند، پیشرفت ادامه خواهد داشت.
۲٫ ” در کوشش برای سرکوب روسیه، آمریکاییها به کمک نوچههای خود در کییف تصمیم گرفتند نقطه مقابلی برای کشور ما ایجاد کنند، به اینصورت که سگ صفتانه اوکراین را انتخاب کردند و کوشش کردند نفاق بیافکنند و خلق اوکراین را دو تکه کنند. پس از اینکه واشنگتن قبل از کودتای ۲۰۱۴ نتوانست آلترناتیو مثبتی به اوکراین ارایه کند، ایده ویژه بودن ملت اوکراین را مطرح کرد و به ایجاد نفرت علیه هرچه که روسی بود پرداخت.”
ایالات متحده آمریکا حاضر به هرکاری است تا دیگر مراکز جهان چندقطبی حتی جرات نکنند سربرآورند و کشور ما نه تنها جرات کرد، بلکه رسماً اعلام نمود که دیگر به قواعد تحمیلی گردن نخواهد نهاد.
* حقیقتاً ایالات متحده توسط اوکراین که درواقع پس از کودتا ۲۰۱۴ یک کشور دستنشانده نئوفاشیستی است، یک جنگ نیابتی علیه روسیه آغاز کرده. پروژه ایجاد یک ستون مصنوعی ضد روسی در اوکراین بخشی از این جنگ ترکیبی بود، زیرا مهندسی رادیکال اجتماعی۔فرهنگیِ بخش مربوطه از مردم را دربر میگرفت. نتیجه اینکار فاجعهبار بود زیرا مستقیماً به عملیات ویژه روسیه انجامید.
۳٫ “تاریخ نشان داده که نفرت نمیتواند فاکتور قابل اعتمادی برای وحدت ملی باشد. اگر چیزی وجود داشته باشد که خلقهایی را که امروز در اوکراین زندگی میکنند، به وحدت برساند تنها ترس از جنایات هنگهای ناسیونالیستی است. لذا نتیجه سیاست غرب و رژیم کییف که در کنترل غرب قرار دارد زوال و انحلال و تقسیم اوکراین به چندین کشور خواهد بود.”
* بد نیست که با توجه به مدل دونباس ناظرین پیشبینی ژئوپولیتیکی پاتروشف که کشور کوچک غیرطبیعی لنین به کشورهای کوچکی تکه تکه خواهد شد را فراموش نکنند. این سناریو که در مناطق آزاد شده اوکراین سابق، که در حال حاضر زیر چتر حفاظت ارتش روسیه قرار دارد، رفراندومهایی در جهت کسب استقلال صورت خواهد گرفت، موید این امر است.
۴٫ “اغلب اوکرایینیهای که به غرب روی آوردهاند، معتقدند که اروپاییها از آنها حمایت کرده و آنها را تامین خواهند کرد ولی وقتی مجبور به کارکردن شوند، رفته رفته سر به طغیان خواهند زد. نمایندگان محافل فاسد و بزهکار که از اوکراین فرار کردهاند، کوشش خواهند کرد کنامهایی را در اختیار گیرند که برای آنها مطلوب است و کوشش خواهند کرد گروههای بزهکار محلی را زیر سلطه نفوذ خود قرار دهند که بدون شک به افزایش نرخ بزهکاری در اروپا خواهد انجامید.”
* مطابق با درک عمیقی که ۔کلی م. گرینهیل۔، عضو فرهیخته لیک آیوی در همین مورد برای اولین بار در کتاب خود که در سال ۲۰۱۰ انتشار یافت مطرح کرد(…) این مهاجرین اوکراینی واقعاً “سلاحهای مهاجرت جمعی” را تشکیل میدهند، که جوامعی که آنها را میپذیرد، بیثبات خواهند ساخت. اگر وضعیت وخیمتر شود، اروپا از این تصمیم که از طریق اوکراین در جنگ نیابتی که ایالات متحده آمریکا علیه روسیه انجام میدهد، شرکت کند، روزی پشیمان خواهد شد.
۵٫ “با پسزمینه تحریمهای ضد روسی جهان رفته رفته با بحران مواد غذایی بینظیری روبهرو خواهد شد. چندین و چند میلیون انسان در افریقا و یا خاور میانه، به خاطر اروپا برلبه پرتگاه قحطی و گرسنگی قرار خواهند گرفت. سیل آنها برای ادامه بقأ به سوی اروپا روان خواهد شد. اطمینان ندارم که اروپا از چنین بحرانی جان سالم به در برد.”
* فروپاشی کامل احتمالی اروپا ، شاید به خاطر سلاحهای مهاجرت جمعی اوکرایینی نباشد، بلکه به خاطر سیل مهاجرین از جهان جنوبی که به قاره اروپا خواهند گریخت تا از بحران مواد غذایی رها گردند صورت گیرد. واقعاً سخت بتوان باور کرد که اروپا چگونه خواهد توانست از این بحران تمدنی واقعی که در شرف وقوع است، جان سالم به در برد. به هرحال نتیجه هرچه باشد، آنگاه که همه چیز به پایان رسید، احتمالاً اروپا دیگر قابل شناخت نخواهد بود.
نتیجه سیاست غرب و رژیم کییف که در کنترل غرب قرار دارد زوال و انحلال و تقسیم اوکراین به چندین کشور خواهد بود.
۶٫ “احتمال دارد که در اثر وجود دهها هزار رادیکال اوکرایینی تعلیم دیده و با تجربه جنگی که هماکنون زبان مشترکی با هواداران اروپایی هیتلر یافتهاند، جو افراطی راست تشدید یابد.”
* در بحبهه بحران وجودی تمدن خود که با حضور سلاحهای مهاجرتی جمعی نامبرده پدید آمده، اروپا احتمالاً مجبور خواهد بود با تهدید امنیت توسط عناصر راست افراطی در درون خود مواجهه کند، که عقبگردی برای پرورش چنین نیروهایی به عنوان نیروهای نیابتی ضد روسی در یک دهه گذشته خواهد بود.
۷٫ “مجتمع صنعتی نظامی آمریکایی و اروپایی مشعوف است زیرا به برکت بحران در اوکراین سفارشات فراوانی گرفته. جای تعجب نیست که غرب برخلاف روسیه که خواستار پایان بخشیدن سریع به عملیات نظامی ویژه و به حداقل رساندن خسارات طرفین است، مصمم است تا آخرین فرد اوکرایینی مبارزه کند.”
* مجتمع صنعتی۔نظامی غرب MIC زیر رهبری ایالات متحده آمریکا علاقمند است جنگ نیابتی علیه روسیه توسط اوکراین را برای مدت نامحدودی ادامه دهد. این وضعیت برای خلق اوکراین که به عنوان نماینده در مقابل ارتش فدراسیون روسیه در شرق و جنوب اوکراین مورد سوءاستفاده قرار میگیرد، طبیعتاً یک فاجعه است. MIC از هر امکانی استفاده خواهد کرد که این مناقشه را که بسیار سودآور است تا آنجا که ممکن است ادامه دهد.
۸٫ “روزی فاشیسم هیتلری آرزو میکرد تا تمام مردم روسیه را نابود کند و امروز هواداران او به روشی کفرآمیز سعی میکنند، درست مانند هیتلر اینکار را به کمک اسلاوها انجام دهند. روسیه این اجازه را نخواهد داد.”
* مناقشه کنونی را میتوان ادامه جنگ دوم جهانی دانست زیرا غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا نیروهای فاشیستی را به عنوان مهمترین نمایندگان ضدروسی خود مورد حمایت قرار میدهد. در آن زمان این نقش توسط آدولف هیتلر آلمان نازی ایفأ گردید در حالی که امروز این نقش توسط اوکراین نئونازی پس از کودتا ایفأ میشود.
۹٫ “ایالات متحده مدتهای مدیدی جهان را به دو بخش، دستنشاندگان و دشمنان تقسیم کرده بود. در ایالات متحده مردم از کودکی آموزش مییابند که آمریکا کشور درخشندهای برفراز تپه و بقیه بشریت فقط زمینهای برای آزمایش و ضمیمهای از منابع است.”
* “استثنایی بودن آمریکایی” یک ایدئولوژی برتریطلبانه بیاعتباراست که میتوان آن را نوعی از فاشیسم ، و حتی از طلایههای نوع بدنام نازی که در آستانه جنگ دوم جهانی ایجاد شد نامید. متاسفانه هردو شکل فاشیسم کماکان جهان را بیثبات میسازد.
۱۰٫ ” روسیه راه حفاظت کامل از حاکمیت و دفاع مصمم از منافع ملی و فرهنگی و هویت ذهنی و ارزشهای سنتی و حافظه تاریخی را انتخاب کرد. ارزشهای ذهنی و اخلاقی ما به ما اجازه میدهد، آنچه که هستیم بمانیم، صادق نسبت به نیاکان خود و حافظ فردیت، جامعه و دولت. ولی اروپاییها راه دیگری را انتخاب کردند. آنها ارزشهای لیبرالی گرچه که در واقع ارزشهای نولیبرالی است، را انتخاب نمودند. آنها تقدم امر خصوصی را برعموم ، فردیتگرایی که عشق به میهن را سرکوب میکند و از بین رفتن تدریجی دولت را ترویج میکنند و از این رو آشکار است که اروپا و تمدن اروپایی با چنین دکترینی آیندهای نخواهد داشت.”
* سیاست “امنیت دمکراتیک” روسیه که به تاکتیکها و راهبردها علیه جنگ ترکیبی اشاره دارد، بسیار جامع است و بیش از هرچیز بر جنبههای فرهنگی۔اجتماعی مانند مذهب، هویت، ارزشها و تاریخ، که امروز به عنوان اسلحه از طرف غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد، تاثیر میگذارد. مسیر ابرقدرت اورآسیایی در این زمینه نقطه مقابل رقبای اروپاییش است که آشکارا سیاستهای فرهنگی۔اجتماعی “خودویرانگر” را که ناگزیر به فروپاشی تمدن آنها میشود، پذیرفتهاند. هرچند که ممکن است آینده روسیه آرمانشهری نباشد، اما فرصت بهتری برای پیشرفت اجتماعی و معنوی به مردم خواهد داد.
۱۱٫ “فراموش نکنید که کلیه تحولهای تاریخی با پخش ایدههای مردمپسند ولی بالقوه ویرانگر آغاز شد. به انقلاب فرانسه بیاندیشید. از درون شعارهای بدتعبیرشده آن، ستمگری ناپلئون پدید آمد که نیمی از اروپا را در خون غرق کرد ولی مقابل روسیه با شکست روبهرو شد… تقریباً یک قرن پس از آن ایدئولوژی ناسیونالسوسیالیسم پدید آمد.”
* مناقشه اوکراین به طور کامل مبین تدوام تاریخی در اروپاست، زیرا جدیدترین نمونه آنست که یک جهانبینی ویرانگر در قاره به قدرت رسیده و آن را به سوی اغتشاش و هرج و مرج سوق میدهد. در نتیجه این پدیده منحصر به فردی نیست زیرا از منطق مشخصی پیروی میکند. نتیجه مناقشه اوکراین نیز احتمالاً مشابه خواهد بود: روسیه اروپا را از دست خودش نجات خواهد داد.
۱۲٫ “کشور ما از نظر تاریخی نقش ویژهای در شکل بخشی نه فقط ژئوپولیتیکی، بلکه همینطور جو اخلاقی جهان ایفأ کرد.”
* تضاد آشکار بین محافظهکاری سالم، متعادل و منطقی روسیه و ایدئولوژی فوقلیبرالی ایالات متحده و غرب این نظر را تقویت میکند که روسیه جواخلاقی امروزی را شکل میبخشد.
۱۳٫ “ایالات متحده آمریکا کوشش میکند اقتصاد خود را به طور ثابت در وضعیت قبل از بحران نگاه دارد و بانکها، شرکتها و مردم خود را فعالانه با پولی که توسط اوراق قرضه دولتی تضمین شده تامین میکند. نتیجه این کار به بالا رفتن نرخ تورم در اروپا و آمریکا انجامیده و در عین حال بدهیهای خارجی ایالات متحده از مرز ۳۰ بیلیون دلار گذشته است ولی به دلیلی که معلوم نیست آمریکاییها در مورد ناتوانی پرداخت روسیه صحبت میکنند. اکنون وقت آن رسیده که آمریکا قادر به پرداخت بدهیهای خارجی خود نباشد. برای غلبه پیامدهای ناگوار سیاستهای کنونی و یافتن امکانات جدید برای کسب ثروت، ایالات متحده یک بحران جهانی جدید ایجاد میکند، یعنی آمریکا میخواهد مشکلات خود را به خرج بقیه جهان و به ویژه به خرج اروپا حل کند.”
شوکدرمانیهای دهه ۱۹۹۰ در کشور ما دقیقاً طبق الزامات آمریکایی صورت گرفت. شیفتگی کارآفرینان ما که از این دوره پدیدآمدند صرفاً برای مکانیسمهای بازار، بدون درنظرگرفتن ویژگیهای کشورمان، یک فاکتور تهدیدآمیز است.
* درگیریها در اوکراین تنها یک درگیری ایدئولوژیکی و ژئوپولیتیکی نیست بلکه همینطور یک درگیری مالی۔اقتصادی است. حق با پاتروشف است، وقتی میگوید اگر ایالات متحده آمریکا مرکز سیستم مالی جهان نبود، سیاستهای مخرب آن، این کشور را مدتها پیش ورشکسته کرده بود. به هرحال با در نظر گرفتن تغییر سیستم جهان به سوی چندقطبیشدن، از نقش سرکردگی سابق آمریکا به سرعت کاسته میشود، که دلیل مهمی است که چرا این کشور با جنگ نیابتی علیه روسیه و به زور اسلحه از طریق اوکراین به اغتشاش در اروپا دامن میزند. طبیعتاً انگیزههای دیگری نیز موجود است ولی انگیزه اقتصادی۔مالی مهمترین آنها است که باید از طرف محققین و علاقمندان بررسی گردد.
۱۴٫ “برای این که یک سیستم مالی ملی حاکمیت پیدا کند، باید ابزار پرداخت آن بدون وابستگی به دلار، دارای یک ارزش درونی و ثبات قیمت باشد. کارشناسان ما روی پروژه ای که از طرف جامعه علمی پیشنهاد شده کار میکنند تا یک سیستم ارزی و مالی با دو “چرخه” ایجاد کنند. به ویژه پیشنهاد میشود که ارزش روبل با پشتوانه طلا و سبدی از منابع طبیعی تعیین شود و نرخ روبل نسبت به قدرت خرید واقعی تنظیم گردد.”
* از آنجا که سیستم مالی جهانی به خاطر نظم جهانی چند قطبیِ در شرف وقوع، در حال تغییر است، طبیعی است که روسیه به طور جدی در جستجوی بهترین گزینه است تا در طول این گذار به طور موثری از منافع خود دفاع کند. هرچند هم که هنوز تغییر مهمی در سیاست وارد نشده، با اینحال بسیار دلگرم کننده است که پاتروشف میگوید کارشناسان روس فعالانه کوشش میکنند. و این نشان میدهد که بزودی برخی از اطلاعیههای مهم اعلام خواهد شد.
۱۵٫ “آنها نه فرضیههای اقتصادی ، بلکه کتابهای درسی اقتصاد غرب را رد میکنند. غرب به طور یکجانبه انحصار فکری بر ساختار بهینه جامعه ایجاد کرده و دهها سال است که از آن استفاده میکند.”
* در پاسخ به این سئوال مصاحبهگر که آیا ایدههای او مغایر فرضیههای اقتصادی است، پاتروشف موکداً اشاره میکند که انحصار فکری غرب بر ساختاربهینه جامعه یکی از ابزارهای جنگ ترکیبی است که سرکردگیِ در حال زوال خود را تاکنون به کمک آن تثبیت کرده بود.
۱۶٫ “میخواهم یادآور شوم که شوکدرمانیهای دهه ۱۹۹۰ در کشور ما دقیقاً طبق الزامات آمریکایی صورت گرفت. شیفتگی کارآفرینان ما که از این دوره پدیدآمدند صرفاً برای مکانیسمهای بازار، بدون درنظرگرفتن ویژگیهای کشورمان، یک فاکتور تهدیدآمیز است.”
* هشدارهای پاتروشف در مقام بلندپایهترین مقام امنیتی روسیه را باید جدی تلقی کرد که تحمیل کورکورانه مدلهای اقتصادی و مالی خارجی بدون درنظرگرفتن ویژگیهای کشوری که باید این تغییرات در آن صورت گیرد خطر بزرگ و شاید حتی حیاتی برای امنیت ملی کشور مزبور را فراهم میسازد.
۱۷٫ روسیه از بازارهای اروپایی به سوی بازارهای افریقا، آسیا و آمریکای لاتین حرکت میکند. توجه ما به اتحادیه اقتصادی اورآسیایی که تحت شرایط کنونی به اهمیت آن افزوده میگردد اولویت دارد. ما همکاریهای خود را با کشورهای عضو BRICS و SCO که بیش از ۳،۵ میلیارد انسان را دربر میگیرد تقویت خواهیم کرد.”
* تحریمهای بینظیر به رهبری ایالات متحده آمریکا روسیه را پس از اینکه اکثریت جامعه بشری را دهها سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی عملاً مورد بیتوجهی قرار داد، نهایتاً مجبور کرد زمان از دست رفته در جهان جنوبی را جبران سازد. برنامههای روسیه برای همکاری تنگاتنگ با کشورهای عضو BRICS و SCO نشان میدهد که رهبری روسیه سرانجام اهمیت استراتژیک جهانی این بخش از جهان را شناخته است.
۱۸٫ “من صادقانه معتقدم که اگر تمام جامعه تفاهم روشنی برای اهداف و نیتهای ملی ما و همینطور هویت ذهنی و تاریخی عمیق ما نداشته باشد، نمیتوانیم با موفقیت خود را تکامل بخشیم. از این رو تک تک شهروندان ما، هر فرد روس، باید از کودکی بداند و درک کند برای چه همه ما به عنوان یک خلق زندگی و کار میکنیم و برای چه تلاش مینماییم.”
* سیاست”امنیت دمکراتیک” روسیه ناقص خواهد بود اگر نقش مهمی را برای پروسه تعلیم و تربیت در کشور در نظر نمیگرفت. بسیار مهم است که نسل بعدی را در مقابل ویروسهای ایدئولوژیک غرب به رهبری ایالات متحده واکسینه کرد. در نتیجه اصلاح برنامههای درسی که هویت تاریخی و ذهنی منحصر به فرد تمدن روسی را برجسته کند بادرنظر گرفتن زمینه جاری جنگ ترکیبی شدیداً لازم به نظر میرسد.
۱۹٫ غرب کماکان مطابق با دکترین غیرانسانی “میلیارد طلایی”، کاهش شدید جمعیت جهان از طرق مختلف را دنبال میکند. برای اینکار غرب بدخواهانه امپراتوری دروغ را بنا نهاده که تحقیر و ویرانی روسیه و دیگرکشورهای نامطلوب را دربرمیگیرد.”
* هشدار پاتروشف در باره برنامه حذف جمعیت در سطح جهان توسط غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا هشدار گذشته رئیس سازمان جاسوسی روسیه سرگئی ناروشکین در مورد نظم جهانی داووس را منعکس مینماید. این هشدارها را باید جدی تلقی کرد، زیرا ایدئولوگهای والاگرا (سوپرماتیست) که در حال حاضر سیاستهای غرب را تعیین میکنند در حقیقت نابودی مطلق دشمنان خود را در سر میپرورانند و آنهم به نحوی که میتوان آن را کشتار تودهای نامید (مثلاً از طریق بمباران و یا تحمیل گرسنگی به مردم غیرنظامی).
۲۰٫ “از بین بردن آموزش ما با تحمیل به اصطلاح الگوهای تعلیم و تربیتی مترقی، و یا مثلاً نزدیک کردن ناتو به مرزهای کشور ما، برای غرب یک وظیفه استراتژیک است. در واقع در آنجا هیچ چیز مترقی وجود ندارد. مثلاً هماکنون افرادی زیادی در ایالات متحده آمریکا میگویند در ساعات درس ریاضی بهتر است که شاگردان به رقص و آواز بپردازند، زیرا حل مسئله و معادله برخیها را زیر فشار و مورد تبعیض قرار میدهد. ما به چنین پیشرفتی نیاز نداریم.”
* به اصطلاح “بیداری” Wokeness در واقع یک ایدئولوژی کاملاً آشفته است که غرب به رهبری ایالات متحده به عنوان بخشی از جنگ ترکیبی خود علیه روسیه به هروسیله که لازم باشد از آن استفاده کرده است. نفوذ و گسترشِ ویروسی “ارزشهای” نادرست ناشی از آن باید جوامع مورد نظر را از درون متلاشی سازد ، درست همانطور که در مورد ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا رخ داده و نخبگان آنها خود را پدرخواندگانی میبینند که سرنخهای ایدئولوژیک افراد نیابتی خود را در دست دارند تا به طور دایم بین رقبای خود تفرقه بیافکنند و برآنها مسلط شوند.