دستش را قائم پیشانیاش کرده و عصایش روی شانهاش سریده بود. با آنکه میدانست طرفدارانش در مجلس کم شدهاند و موقعیتش تضعیف اما مصمم بود از این وضعیت خارج شود. آن شب دوباره به ایده چاپ پول در برابر تحریمها فکر کرده بود اما نمیخواست اصرار کند بر طرحی که موافق ندارد، در همان حال، به قلقل سماورش خیره شد. بوی نفت نیمسوخته و مشاورههای «مصطفی» حالا طرحهای جدیدی به سرش انداخته بود. همان شب طرحی نو نوشت! در آن مساله تولید و فروش نفت را به مصرفکنندههای داخلی گره زد و موضوع عرضه اوراق قرضه ملی را پیشنهاد کرد. مصدق حالا به این فکر میکرد که تحریمهای نفتی را دور زده و امور مملکت را پیش براند! مصدق اما با یک مشکل بزرگ مواجه بود! برای دور زدن تحریمها بیش از آنکه نیاز به ایده و طرح باشد، نیاز به روحیه و اراده بود.
یک سال پیش از همه این وقایع، یعنی حوالی سال ۱۳۲۸ جوانی ۳۰ ساله آرزوهای بلند در سر میپروراند. جوان تبریزی با آنکه در بازار تجارت چینی و بلور به شهرت رسیده بود اما تصمیم گرفت دیگر کارت بازرگانیاش را تمدید نکند. «به این نتیجه رسیده بود که کمک به استمرار یک رابطه یکسویه با کشورهای پیشرفته و تبدیل شدن به یک واردکننده صرف با اصول اقتصاد اسلامی و اقتضائات تاریخی اقتصاد ایران سازگاری ندارد».
تاجر جوان میدانست اگر این دست و آن دست کند، ممکن است از تصمیمش بازگردد، خیلی زود دست از تجارت کشید و تمام اندوخته خویش را به حیطه تولید انتقال داد. تصمیم «مصطفی عالینسب» برای تغییر رویه در فعالیتهای اقتصادیاش، با مبارزات مردم برای ملی کردن صنعت نفت مصادف شده بود. خیلی زود توصیف توانمندیاش به مصدق رسید و در آن روزهای سرنوشتساز، از مصطفی دعوت شد به عضویت شورای ۲۵ نفره مشاوران اقتصادی دولت درآید و او هم پذیرفت. حالا مبارزههای مردمی برای ملی شدن صنعت نفت برای مصطفی عالینسب حالتی اعتقادی و ملی یافته بود. او گریزان از کسب سرمایه به روشهای مرسوم انباشت ثروت، به دنبال درونزا کردن اقتصاد کشور بود. حالا با عضویت در شورای مشاوران دولت فعالیتهای عادی خود را هم متوقف کرده بود و همچون مصدق نگران وضعیت تحریم صنعت نفت بود. وضعیت بلاتکلیف نفت ایران که توان عرضه در بازارهای جهانی را نداشت، او را ناامید و کلافه نکرد. میدانست اگر به مردم خودمان تکیه کند، بسیاری از موانع موجود برداشته میشود اما در این شرایط ایجاد تقاضای داخلی برای فروش نفت کاری پیچیده بود که اگر به سرانجام میرسید، میتوانست از بسته شدن لولههای نفت جلوگیری کند. حالا شورای مشاوران، نام و موقعیت صنعتگرانی را لیست میکرد که بتوانند محصولاتی نفتسوز تولید کنند اما بیفایده بود.
برای عالینسب مسجل شده بود مساله تنها عرضه نفت در بازارهای جهانی نیست و تحریمها همان معدود صنعتگران را هم به تنگی انداخته. حتی اگر مردم به جای هیزم، مصرفکننده نفت هم میشدند، چالش بزرگتر، نبود تجهیزات نفتسوز بود. وضع تحریمها تا آنجا پیش رفته بود که چراغهای نفتی که آن زمان توسط کمپانی «والور انگلستان» به ایران میآمد، با تحریمها دچار مشکل شده بود.
عالینسب در این زمینه گفته است: «وقتی به مهمترین بنگاههای تولیدی کشور مراجعه کردیم، مشخص شد پیشرفتهترین دستگاههای پرس موجود در کشور دستگاههایی بود که قادر به تولید محصولاتی در حد قوطی واکس شفق بود و این به معنای آن بود که نه سطح دانش فنی موجود در ایران و نه سطح ماشینآلات موجود در کشورمان امکان تولید داخلی سماور و اجاق نفتی را فراهم نمیکند، ضمن آنکه ریسک سرمایهگذاری در این زمینه هم به اندازهای بالا بود که نمیشد از کسی توقع ورود به چنین صحنهای را داشت».
آن شب که به خانه برگشت، دوباره رؤیاهای سالهای قبل از مبارزه به خاطرش آمد. همینطور که به چراغ والور گوشه اتاقش خیره شده بود، به یاد آورد برای چه تجارت را کنار گذاشته است. همان شب نقشه قطعات یک سماور و یک چراغ خوراکپزی را از نمونه وارداتی آن کپی کرد و تا صبح روز بعد نخوابید. با نقشهای که هر لحظه تصویرش در ذهنش واضحتر میشد، از خانه خارج شد. حالا این فکرها او را به حیاط خانهای کشاند در خیابان «بوذرجمهری»؛ کارگاهی کوچک که قرار بود طعم شیرین مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت را به یک ملت بچشاند.
عالینسب آنچه را درک کرده بود که کمتر کسی به آن میاندیشید. پی برد مساله تولید نفت در شرایط تحریم با تولید چراغهای خوراکپزی و سماور گره خورده است. ایده او در صورت موفقیت میتوانست موجب رشد تولید شود و به نیازهای مردم پاسخ دهد و با افزایش تولید دستگاههای نفتسوز، تحریمها را دور بزند. او حالا در کارگاه کوچکش، روزهای نمو ملتی را تصور میکرد که روی پای خود ایستاده است. بهراحتی میتوان دید سماور و چراغهای نفتسوز، برای مردم هویتساز شدهاند. قدیمیترها به یاد میآورند برند «عالینسب» که روی نخستین سماورهای نفتی ایران حک شد، چه تأثیر شگفتآوری در بقای صنعت ملی نفت در آن روزها داشت. مردمی که آن روزها اغلب برای پختوپز از منقل، اجاقهای گلی و هیزمی استفاده میکردند و تعداد محدودی از چراغهای والور انگلستان بهره میبرند، با تولید سماور و چراغ عالینسب شرایط جدیدی را تجربه کردند و دولت نیز توانست تحریم انگلستان پس از ملی شدن نفت را پشت سر بگذارد.
حالا کارگاه کوچک گوشه حیاط، به کارخانه تبدیل شده بود. چراغ «علاءالدین» که با عنوان «ساخت داخل» عرضه میشد، مردم شهر و روستا را با امکانات جدیدی مواجه کرد که امروز گرمابخش خاطرات بسیاری از ایرانیان است. خیلی زود برند «عالینسب» که پایهگذار تولید ملی پس از ملی شدن صنعت نفت بود، نماد همدلی دولت و ملت نام گرفت. روایت شده است مصدق یک نمونه از این سماورها را در دفتر کار خود قرار داده بود و برای میهمانانش از آن چای میریخت.
این چراغ و سماورهایی چون این، نمادهای اقتصاد مقاومتی در ایرانند؛ اقتصاد تولیدمحور که دولت مصدق را بدون فروش یک ریال نفت به خارجی ۲ سال سر پا نگه داشت و زمینه ایجاد صنعتهای نوینی را در ساخت اقتصاد ایران خلق کرد. یک ایده به موقع نشان داده بود هم میتوانیم با فروش داخلی نفت، صنعت نفت را حفظ کنیم و از ورشکستگی و تعطیلی کامل نجات دهیم و هم اینکه نفت را به چرخه اقتصاد ملی وارد کنیم و بین ساحتهای اقتصادی رابطه کامل برقرار کنیم.
روایت شده عالینسب بود که ایده انتشار اوراق قرضه ملی را مطرح کرد. مجموع مبلغ این اوراق، معادل ۲ میلیارد ریال بود که قرار بود در ۴ نوبت و در هر دفعه ۵۰۰ میلیون ریال از این اوراق منتشر شود اما فقط بار اول آن منتشر شد و با سقوط دولت مصدق در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ ادامه انتشار آن متوقف شد؛ کودتایی که عالینسب را نسبت به وابستگی دوباره کشور به خارجیها نگران کرد. او از همان روزهای پس از کودتا معترض شد و جهتگیریهای اقتصادیاش را در تمام دورههای حساس سیاسی با انتخابهای ملی و مردمی پیوند داد.
مصطفی عالینسب که سال ۱۲۹۸ هجری خورشیدی در خانوادهای اصالتا تبریزی در شهر کاظمین به دنیا آمده بود، نماد اراده و باور ملی برای عبور از شرایط تحریم است. مصطفی با آنکه در دوران نوجوانی به شاگردی در مغازههای مختلف مشغول شد اما تصمیم گرفت از آموزشهای پیشرفته فاصله نگیرد و همین بود که برای فراگیری حسابداری راهی تهران شد. او تا سال ۱۳۴۳ در «گروه صنعتی عالینسب» موفق شد در ۱۱ نمایشگاه داخلی شرکت کند. البته محصولاتش به نمایشگاههایی مثل نمایشگاه بینالمللی بروکسل، ازمیر و کابل هم راه یافت.
مصطفی عالینسب پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیتهها و شوراهای مختلف حضور یافت. عضویت در شورای طرحهای انقلاب، شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، تأسیس و ریاست شورای صادرات غیرنفتی، عضویت در هیات موسس سازمان صنایع ملی، مشاور اقتصادی نخستوزیر و رئیسجمهور، راهاندازی مجدد مجتمع مس سرچشمه و فولاد اهواز و مدیرعاملی کارخانه ایرانناسیونال از فعالیتهای اقتصادی او در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. او سال ۱۳۸۴ پس از ۸۶ سال زندگی در دورانهای سرنوشتساز ایران؛ از ملی شدن صنعت نفت تا انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، در حالی که سالهای آخر عمر درگیر بیماری بود، به دیدار حق شتافت.