چین تحت رهبری حزب کمونیست، به عنوان کشوری در حال توسعه که میتواند در مقابل امپریالیستهای آمریکا، اتحادیه اروپایی و ژاپن بایستد، به قدرت جهانی تبدیل شده است. فاز سلطۀ آمریکا رو به پایان است و فرصتها و خطرات را در خود جای میدهد. امپریالیسم ایالات متحده طرفدار رویارویی است که خطر جنگ جهانی را به همراه دارد. جمهوری خلق چین متعهد به تنشزدایی است و در کنار نیروهای صلح موضع میگیرد. بر خلاف امپریالیسم، جمهوری خلق چین سهم قابل توجهی در حل مشکلات جدی بشریت دارد: فقر، گرسنگی و حفظ محیط زیست طبیعی.
۱- مقدمه
در ژانویه ۲۰۱۹ اتحادیۀ کل صنایع آلمان (BDI)، در گزارش راهبردی خود نوشت: «چین از نظر ساختاری دیگر در جهت اقتصاد بازار و لیبرالیسم توسعه نمییابد، بلکه در حال تحقق مدل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود است. در عین حال، چین به عنوان یک قدرت اقتصادی در حال ظهور، بازارهای دیگر و نظم اقتصادی بینالمللی را شکل میدهد. بنابراین، مدل چینی یک اقتصاد با نفوذ قوی دولتی، وارد رقابت سیستمی با اقتصادهای بازار لیبرال میشود.»
از آن زمان، اردوکشی علیه جمهوری خلق چین به شدت فزونی یافته است. جمهوری خلق چین به دلیل «الگوی اجتماعی» آن، در کنار وزن اقتصادی و سیاستهایش علیه تلاش برای برتریجویی، به طور فزایندهای در تیررس کشورهای امپریالیستی غربی قرار میگیرد. واقعیات در مورد چین در سیاست و رسانهها وارونه جلوه داده میشود، تحریف میگردد و قلب میگردد. تبلیغات ضد چینی به عاملی تأثیرگذار در مبارزه طبقاتی در آلمان تبدیل میشود و تا حد زیادی در صفوف سندیکاهای کارگری و بخشهایی از جنبش صلح و نیروهای مترقی گسترش مییابد. خصلت اجتماعی جمهوری خلق چین، اینکه آیا چین کشوری سوسیالیستی است یا خیر و اینکه چگونه سیاست بینالمللی آن باید مورد قضاوت قرار گیرد، موضوع مناقشه نیروهای مارکسیست است. از این گذشته، انتظار میرود چین تا پایان دهه سوم قرن بیستویکم به پیشروترین قدرت اقتصادی در جهان با رهبری یک حزب کمونیست، تبدیل شود.
طی این مسیر تا رسیدن به آنجا، بسیار دشوار بوده است. در زمان انقلاب و تأسیس جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹، این کشور بسیار توسعه یافته که طی هزاران سال رشد کرده بود، پس از صد سال حکومت استعماری در فقر شدید فرو رفته بود. از انقلاب بورژوایی ۱۹۱۱ تا ۱۹۴۹، چین درگیر یک جنگ داخلی خونین بود که در سال ۱۹۲۷ با «کارزارهای براندازی و نابودی» علیه مناطق پایهای شوراهای چینی آغاز شد. بیش از ۲۰ میلیون چینی در طول اشغال کشور از سوی ژاپن در جنگ جهانی دوم، که برای چین قبلاً در سال ۱۹۳۱ با الحاق منچوری به ژاپن آغاز شده بود، جان خود را از دست دادند. مردم از فقر شدید رنج میبردند. ۷۵ درصد از جمعیت در بخش کشاورزی شاغل بودند و صنعت تنها ۱۰ درصد از تولید اقتصادی را تشکیل میداد. کمتر از ۱۰ درصد از جمعیت ۷۰ تا ۸۰ درصد از زمینهای زیر کشت را در اختیار داشت.
بر این مبنا، راه توسعه یک جامعه سوسیالیستی از همان شرایط نخستین بسیار دشوار آغاز شد.
پس از دههها خویشتنداری، جمهوری خلق چین در حال اعمال نفوذ فزاینده در عرصه بینالمللی است. در برابر تلاش برای برتریطلبی، امپریالیسم و نژادپرستی میایستد و برای صلح جهانی تلاش میکند.
قدرتهای امپریالیستی – بالاتر از همه ایالات متحده – ادعاهای هژمونیک خود را از سوی چین در خطر میبینند. بحران عمیق امپریالیسم آنها را مجبور به اتخاذ اقدامات تهاجمی برای تضمین سود، برتری اقتصادی و نفوذ سیاسی جهانی خود میکند، که به طور پیوسته به خاطر رشد چین به عقب رانده میشود، و گزینه جنگ به طور فزایندهای در کانون توجه قرار میگیرد. در عین حال، نفوذ واقعی و برتری اقتصادی آنها از دست میرود. این وضعیت به شدت خطرناک است، اما در کشورهایی که تاکنون به امپریالیسم وابسته بوده اند، فرصتهایی برای توسعه خود و شرایط بهبود یافته برای طبقات کارگر در مبارزه طبقاتی فراهم میآورد.
ارزیابی درست از نقش جمهوری خلق چین برای حزب کمونیست آلمان مهم است. امپریالیسم آمریکا مدتهاست که جنگ اقتصادی را علیه چین به راه انداخته و در حال تدارک دیدن تهاجم نظامی علیه چین است. برای انجام این کار، او سعی میکند ژاپن، اتحادیه اروپایی با بریتانیای کبیر و استرالیا را دخیل کند. تبلیغات ضد چینی بخشی از تدارکات جنگ و عاملی تأثیرگذار در مبارزه طبقاتی در آلمان، به ویژه در مبارزه برای موضع اتحادیههای کارگری در قبال چین است.
گسست چین و اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۶۰ و جنگ چین و ویتنام در سال ۱۹۷۹ نیز منجر به فاصله بین حزب سوسیالیست متحدۀ آلمان (SED)، حزب کمونیست آلمان و حزب سوسیالیست متحد برلین غربی (SEW) با حزب کمونیست چین شد – اما قطع روابط را هرگز به دنبال نداشت. چند سالی است که کمونیستهای آلمانی و چینی مجدداً به هم نزدیک شده اند.
شرایط در جهان با سرعت هرچه تمامتر در حال توسعه است؛ همه کشورها، همه مردم در گردابی از تغییرات خطرناک فرو میروند. بشریت به مهمترین چهارراه خود نزدیک میشود. چین نقش بزرگ و شاید حتی حیاتی در نجات جهان دارد. کمونیستهای آلمانی نمیتوانند در این شرایط رو به وخامت، در مورد این کشور نظری نداشته باشند، به آن پشت کرده و طبقه کارگر خود را سرگردان کنند.
حزب کمونیست چین همانطور که حضورش در «جلسات بینالمللی احزاب کمونیست و کارگری» گواه آن است، در حال تشدید سایر روابط بینالمللی خود است. برای احزاب کمونیست جهان فرصتهایی برای بحث در مورد مسایل ایدئولوژیک، اقتصادی و عملی در تبادل نزدیک با رفقای چینی وجود دارد.
حزب کمونیست چین همانطور که حضورش در «جلسات بینالمللی احزاب کمونیست و کارگری» گواه آن است، در حال تشدید سایر روابط بینالمللی خود است. برای احزاب کمونیست جهان فرصتهایی برای بحث در مورد مسایل ایدئولوژیک، اقتصادی و عملی در تبادل نزدیک با رفقای چینی وجود دارد.
تبادل نظر با رفقای چینی از آنجایی که درک ما از توسعه سوسیالیسم در جمهوری خلق چین هنوز در مراحل ابتدایی آن است، اهمیت بیشتری دارد. با وجود همه موانع فرهنگی و زبانی، ما میخواهیم دانش خود را در مورد مسیر توسعه چین عمیقتر کنیم. ما با علاقه فراوان روندی را که حزب کمونیست چین «چینیسازی مارکسیسم» مینامد، دنبال میکنیم. ما ادراک مارکسیستی-لنینیستی خود را به مثابۀ حزب کمونیست آلمان از آثار تئوریک و به ویژه تجربیات عملی جنبش کارگری آلمان استخراج میکنیم. در مبارزه برای انقلاب آلمان به منظور پایان دادن به جنگ جهانی اول، از طریق مبارزات ضد فاشیستی و در ساختمان جمهوری دمکراتیک آلمان، تاریخ جنبش کارگری آلمان به گونهای خاص با تاریخ اتحاد جماهیر شوروی آمیخته شد. ما ساختمان متناقض سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری دمکراتیک آلمان را به عنوان میراث تجربی خودمان درک میکنیم. این به ما نقاط پیوندی متعددی را عرضه میدارد که ما را قادر میسازد تا بین اقدامات حزب کمونیست چین با تاریخ و برداشت تئوریک خود ارتباط برقرار کنیم.
۲- نقطهنظرهای تئوریک ارزیابی سوسیالیسم با ویژگیهای چینی
احزاب کمونیست بر اساس مارکسیسم-لنینیسم در ارتباط با تحلیل شرایط خاص کشورشان در پراتیک اجتماعی مداخله میکنند. بنابراین، تحلیل شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اکولوژیکی در کشور خود شرط ضروری مبارزۀ طبقاتی است. این تنها در صورتی میتواند موفق باشد که شرایط ملی به عنوان بیان ویژهای از تحولات جهانی درک شود. اگر این مداخله بازتاب یافته و خطاها تشخیص داده شود، این امر دانش (شناخت) عام و خاص را غنی میکند. بنابراین مفهوم سوسیالیسم در جریان تکامل جنبش کارگری تعمیق مییابد. سوسیالیسم مرحله معینی از رشد اجتماعی را و مبارزۀ طبقاتی مزحلۀ معینی را برای رسیدن به کمونیسم، مشخص میکند.
«میان جامعه سرمایهداری و کمونیستی دوره تبدیل انقلابی یکی به دیگری قرار دارد. این همچنین با یک دوره سیاسی گذار انطباق دارد، که حالت آن چیزی جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا نمیتواند باشد.» (مارکس)
سوسیالیسم دورهای نسبتاً متمایز است که در مرحله توسعه خود بر مالکیت اجتماعی بر تمامی ابزارهای مهم تولید و نیز منابع طبیعی بنا میشود. به جای اقتصاد رقابتی سرمایهداری پُر هرجومرج، سودمحور و بحرانزده، یک شیوه تولید اشتراکی و مسؤولانه برنامهریزی شدۀ مبتنی بر معیارهای علمی و همبستگی ظهور میکند.
وظیفه اصلی آن ایجاد شرایط برای گذار به جامعه بیطبقه و کمونیستی است. بدین منظور، باید نیروهای مولده توسعه یابند و هژمونی طبقه کارگر به عنوان وحدت دیالکتیکی رهبری ایدئولوژیک جامعه و سلطه سیاسی بر بورژوازی تضمین شود.
انقلابهای سوسیالیستی قبلی در کشورهایی موفق بوده اند که توسعه قدرت تولیدی آنها بسیار از کشورهای توسعهیافته سرمایهداری عقبتر بوده است. مازاد اقتصادی جامعه که میتوانست برای پیشرفت سرمایهگذاری شود، ناچیز بود.
در سوسیالیسم، توسعه نیروهای مولده نمیتواند یکجانبه به سمت افزایش کوتاهمدت تولید سوق داده شود. برای توسعه نیروی مولده اصلی، یعنی طبقه کارگر، بازتولید آن باید تأمین گردد. عواملی که بازتولید طبقۀ کارگر را تضمین میکند شامل تأمین تغذیه، مسکن و زیرساخت، مراقبتهای بهداشتی، حفاظت و بازسازی طبیعت، اقدامات حفظ محیط زیست و همچنین آموزش و فرهنگ است. طبقه کارگر مطابق با شرایط ملی، با سایر طبقات به اتحادها اقدام میکند، به عنوان مثال با طبقه دهقان برای تأمین مواد غذایی. از اینرو، اشکال مختلفی از مالکیت در کشورهای سوسیالیستی وجود دارد که در خدمت دستیابی سریع به عوامل فوق و در نتیجه توسعه سریع نیروهای مولده در مجموع است. حملات امپریالیسم به مداخلات ضروری دولتهای سوسیالیستی در توسعۀ عوامل فوق برای تضمین بقای کل نظام منجر شد و هنوز هم منجر میشود. برای مثال، اولویتهای توسعۀ اتحاد جماهیر شوروی باید در طول جنگ جهانی دوم تغییر میکرد تا بقای آن تضمین شود.
روابط تولیدی جدید در فرآیندی متناقض با تغییر آگاهی پدیدار میشود. این روند میبایست با تکیه بر واقعیت، تحت مجموعه وسیع تجربیات تاریخی و تهدید دایمی امپریالیسم، صورت پذیرد. در ساختمان عملی سوسیالیسم، میتوانند احکام و شناختهای خاص و عام برای گذار به جامعه بیطبقه جمعآوری شوند.
روابط تولیدی جدید در فرآیندی متناقض با تغییر آگاهی پدیدار میشود. این روند میبایست با تکیه بر واقعیت، تحت مجموعه وسیع تجربیات تاریخی و تهدید دایمی امپریالیسم، صورت پذیرد. در ساختمان عملی سوسیالیسم، میتوانند احکام و شناختهای خاص و عام برای گذار به جامعه بیطبقه جمعآوری شوند.
به منظور چیره شدن بر این وظایف، احزاب کمونیست مجبور بودند و هستند که با دشمن طبقاتی نیز سازش کنند. این شامل اجازه مالکیت سرمایهداری در کشورهای سوسیالیستی هم میشود. اگر توازن قوا روشن باشد، میتوان از سرمایهداران داخلی و خارجی استفاده کرد تا امکان توسعه اقتصادی را فراهم آورد. این باید تحت رهبری تنگاتنگ حزب کمونیست صورت پذیرد، در غیر این صورت تضادهای ذاتی در تولید کالایی منجر به پسرفت به شیوه تولید سرمایهداری خواهد شد.
چالش ویژه برای احزاب کمونیست، سازماندهی حاکمیت طبقه کارگری است که تا آن زمان از همه نظر تحت ستم و محرومیت قرار داشته است. صلاحیت رهبری یک دولت فقط در بخشهای پیشرفته جنبش کارگری وجود داشت. بنابراین اجتنابناپذیر است که حزب باید رهبری دولت را در جهت منافع طبقه اعمال کند. از آنجایی که دولت در اتحاد با سایر زحمتکشان اداره میشود، میبایست منافع آنها و نمایندگانشان تأمین گردد. اگر ارتباط حزب کمونیست با طبقۀ کارگر قطع شود یا به عبارتی حزب نتواند رهبری طبقه را میسر سازد، ظرفیت هژمونی آن کاهش مییابد، اساس ایدئولوژیک حاکمیت طبقه کارگر از هم میپاشد و در نهایت به پیروزی ضدانقلاب میانجامد.
۳- مبارزات طبقاتی در چین
با غلبه بر فقر و شکوفاییِ چین به عنوان یک کشور مستقل و قوی تحت رهبری حزب کمونیست چین، کمونیستها عمیقاً در مردم ریشه دواندند. به این ترتیب آنها توانستند در برابر ضد انقلابی که منجر به شکست سنگین سوسیالیسم در اروپا گردید و در سال ۱۹۸۹ نیز در چین به آن مبادرت شد، مقاومت کنند.
یکی از جنبههای کلیدی این بود که حزب کمونیست چین به این شناخت پایبند ماند که سوسیالیسم جامعهای است که در آن طبقات و مبارزۀ طبقاتی در یک دوره زمانی طولانی وجود دارد؛ دورهای کامل که در آن مسألۀ «که – بر که؟» هنوز به سرانجام نرسیده است. بنابراین سوسیالیسم برگشتناپذیر نیست، بلکه باید بارها و بارها برای آن مبارزه کرد. در این میان باید بین تضادهای طبقاتی «با دشمن» و «در میان خلق» که باید با روشهای مختلف حل شوند، تمایز قایل شد.
قانون اساسی چین میگوید: «ماده ۱. جمهوری خلق چین یک دولت سوسیالیستی تحت دیکتاتوری دمکراتیک خلق است که از سوی طبقه کارگر رهبری میشود و بر اساس اتحاد کارگران و دهقانان قرار دارد.» در اساسنامه حزب کمونیست چین آمده است: «به دلیل عوامل داخلی و تحت تأثیرات بینالمللی، مبارزۀ طبقاتی در مقیاس محدود برای مدت طولانی ادامه خواهد داشت و حتی ممکن است تحت شرایط خاصی تشدید شود، اما دیگر تضاد اصلی نیست.» حزب کمونیست چین در اساسنامه خود ادامه میدهد: «وظایف اساسی ساختمان سوسیالیستی چین در رهایی و توسعه بیشتر نیروهای مولده، تحقق تدریجی مدرنیزاسیون سوسیالیستی و برای این کار، اصلاح جوانب و حلقههای روابط تولیدی و روبنا نهفته است که با توسعه نیروهای مولده مطابقت ندارد.» دبیرکل حزب، شی جینپینگ پیرامون تعیین تضاد اصلی کنونی در بیستمین کنگره حزب کمونیست چین گفت: «همچنین روشن شد که تضاد اجتماعی اصلی کشور ما تضاد بین نیازهای روزافزون مردم برای زندگی خوب از یک سو و توسعه نامتوازن و ناکافی از سوی دیگر است.»
بارها و بارها اختلافات شدید ایدئولوژیک تا بالاترین سطوح در حزب در جریان داشته است. حزب کمونیست چین خود را یک بلوک یکپارچه نمیداند، اما از مبارزه خطوط درون حزبی روشن است که در آن تضادهای طبقاتی منعکس میشود و باید بارها و بارها وحدت برقرار شود. حزب کمونیست چین وظیفه اصلی سوسیالیسم را توسعه نیروهای مولده و دستیابی به بهرهوری کار بالاتر از کشورهای توسعهیافته سرمایهداری میداند. چین باید از تجربه خود بیاموزد که شرایط تولید باید به گونهای انعطافپذیر با درجه اجتماعی شدن تولید مطابقت داشته باشد.
معرفی «اقتصاد بازار سوسیالیستی» از یک سو یک گام به عقب از تصاحب عمدتاً اجتماعی تولید به تصاحب خصوصیتر تولید است، اما از سوی دیگر به توسعه سریع نیروهای مولده منجر شده است. در یک دوره زمانی کوتاه تاریخی، کشور کشاورزی چین به یک کشور صنعتی مدرن تبدیل شد که دارای دستآوردهای برجسته در تحقیق و توسعه در سراسر جهان است. همزمان و به طور روزافزون بر اقدامات در جهت مبارزه با تغییرات اقلیمی و ایجاد محیطی پاک تکیه گردید. فقر مطلق از بین رفت و رفاه نسبی برای توده عظیم مردم به دست آمد – در حالیکه آگاهانه خطر تقویت سرمایه خارجی و بورژوازی داخلی و همراه با آنها نیروهای بالقوه ضد انقلاب، پذیرفته شد. مبارزه طبقاتی رو به رشد – تا حدی پنهان – شکل گرفت و در میان چیزهای دیگر با فساد بیان شد، ابتدا با ابزارهایی مانند کمپین ضد فساد در حزب، دولت و تجارت تحت کنترل قرار گرفت. حکچ در قطعنامه تاریخی بزرگ ۲۰۲۱ خود بیان میکند که به داشتن «اندیشه آزادشده»، «جستجوی حقیقت از حقایق» و پیمودن مسیری مستقل و متکی به خود میبالد.
مبارزه طبقاتی که بر این مبنا توسعه یافت – تا حدی نیز در شکل پنهان – و خود را از جمله در فساد بروز داد، در ابتدا با ابزارهایی مانند کارزار ضد فساد در حزب، دولت و اقتصاد تحت کنترل قرار گرفت. حزب کمونیست چین در قطعنامه تاریخی بزرگ ۲۰۲۱ خود بیان میکند از اینکه «اندیشه را آزاد» کرده است، «حقیقت را از میان واقعیات جستوجو کرده» و مسیری مستقل و متکی به خود را پیموده است، به خود میبالد.
حزب کمونیست چین تاکنون در کشور خود موفق شده است از تبدیل شدن بورژوازی به طبقهای برای خود جلوگیری کند. حزب کمونیست چین بالاترین فرماندهی اقتصاد و قدرت را در کشور در اختیار دارد. این خود را در مهار گروه علیبابا و سایر شرکتهای بزرگ از سال ۲۰۲۱، که نه «جک ما» (Jack Ma)، بنیانگذار برجسته علیبابا و نه دیگر رهبران شرکتها قادر به ارایه مقاومت سازمانیافته نبودند، نشان داد. در این بین، هستههای حزبی در همه شرکتهای مهم از جمله شرکتهای خارجی راهاندازی شده اند و اتحادیههای سراسری چین در آن نمایندگی دارد. بیش از ۹۵ میلیون رفیق در حزب و بیش از ۳۰۰ میلیون کارگر در اتحادیه کارگری سازماندهی شده اند. واقعیت اخیر به ویژه بیانگر آنست که طبقه کارگر طبقهای است که پایدارترین رشد را در چین دارد. با این کار، پایه طبقاتی سوسیالیسم نیز به شیوهای بسیار عملی و زنده رشد میکند.
این توسعه همچنین در کاهش تولید صنایع دستی در مقیاس کوچک و بالاتر از همه در کشاورزی و در نتیجه در روند تبدیل کشاورزان به کارگر منعکس میشود. این امر بر اقلیتهای ملی در جمهوری خلق، به ویژه در تبت و سینکیانگ تأثیر میگذارد. این روند ناگزیر دارای شکافهای متعددی است که امپریالیستها طبیعتاً میخواهند آنها را عمیقتر کنند – حتی تا حد حمایت از تروریستها و تجزیهطلبان. این یک دستآورد تاریخی سترگ کمونیستهای چینی است که بر این پیشرفت فقط با تأثیرات اجتماعی کوچک و کوتاهمدت، بدون فقیر شدن تودهها، بدون زاغهنشینی، بدون راندن به خارج (مهاجرت)، بدون نابودی اقلیتهای ملی و سایر مردم، بدون غارت کشورهای خارجی و بدون به راه انداختن جنگ جهانی، تسلط یافتند.
برای تقویت نقش رهبری طبقه کارگر، تقویت آگاهی طبقاتی بیش از هر چیز ضروری است. بدین منظور، حزب کمونیست چین تلاشهای زیادی به ویژه از هجدهمین کنگره حزب در سال ۲۰۱۲ انجام داده است. علاوه بر این، یک گفتمان علمی گسترده و ارزشمند در مورد توسعه یک جامعه سوسیالیستی در چین در حال توسعه است. جهتگیری نوین اتحادیههای کارگری برای حمایت عملی و سازماندهی مبارزات مشروع از یک سو و از سوی دیگر مفید ساختن آنها برای ساختمان سوسیالیسم به مفهوم مأموریت تاریخی طبقۀ کارگر، از اهمیت اساسی برخوردار خواهد بود.
حزب کمونیست چین «بنای یک کشور سوسیالیستی مدرن، غنی، قدرتمند، دمکراتیک، متمدن و موزون» را به عنوان هدف صد ساله بعدی برای سال ۲۰۴۹ اعلام کرده است که مسیر توسعه سبز، کم کربُن و پایدار را دنبال میکند. تا آن زمان، قراردادها با اکثر شرکتهای خارجی به پایان میرسد. این آغاز دوره جدیدی از توسعه برای سوسیالیسم با ویژگیهای چینی است.
حزب کمونیست چین «بنای یک کشور سوسیالیستی مدرن، غنی، قدرتمند، دمکراتیک، متمدن و موزون» را به عنوان هدف صد ساله بعدی برای سال ۲۰۴۹ اعلام کرده است که مسیر توسعه سبز، کم کربُن و پایدار را دنبال میکند. تا آن زمان، قراردادها با اکثر شرکتهای خارجی به پایان میرسد. این آغاز دوره جدیدی از توسعه برای سوسیالیسم با ویژگیهای چینی است.
۴- تغییر توازن قوا در عرصۀ جهانی
مسیر ساخت جامعه سوسیالیستی امروز در شرایطی صورت میگیرد که قدرت امپریالیسم از نظر اقتصادی رو به افول است، اما از نظر نظامی امپریالیسم از نیروی تخریبگر بالقوۀ بسیار بزرگی برخوردار است. جمهوری خلق چین از جانب امپریالیسم ایالات متحده و کشورهای متحد یا تابع آن نه تنها به عنوان یک رقیب در بازار جهانی، بلکه به عنوان یک رقیب سیستمی که از بسیاری جهات ادعای هژمونی امپریالیسم را زیر سؤال میبرد، تلقی میشود. بنابراین، نه تنها یک جنگ علنی اقتصادی علیه چین تدارک دیده میشود، بلکه یک کارزار تبلیغاتی، به عنوان مثال، به دلیل ادعای نقض حقوق بشر به ویژه در سینکیانگ، در حال راهاندازی است. در حالیکه در هنگکنگ تلاش برای سازماندهی یک «انقلاب رنگی» همچنان ادامه دارد، گزینه نظامی با به رسمیت شناختن تهدیدآمیز تایوان، زیر سؤال بردن سیاست چین واحد و در نتیجه حاکمیت ملی جمهوری خلق چین پابرجا نگه داشته میشود. همزمان، ایالات متحده و اتحادهای نظامی ناتو و استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده ( (AUKUS جمهوری خلق چین را محاصره نظامی میکنند. جنگ نیابتی امپریالیسم علیه روسیه در اوکراین بخشی از این استراتژی است.
در این شرایط، جمهوری خلق چین یک سیاست خارجی مبتنی بر هدف حفظ صلح و توسعه اقتصادی را دنبال میکند. این سیاست همزیستی مسالمتآمیز شکلی از مبارزه طبقاتی بینالمللی است که همکاری بین کشورهای دارای نظامهای اجتماعی مختلف را البته بدون کنار گذاشتن مبارزه ایدئولوژیک و مبارزه با امپریالیسم، شامل میشود. برعکس، حل مسایل حیاتی بشریت، از جمله مسایل جنگ و صلح و حفظ بنیادهای طبیعی زندگی، تنها در مبارزه طبقاتی و علیه امپریالیسم امکانپذیر است. بنابراین، سیاست همزیستی مسالمتآمیز پیششرط پیشرفت در مبارزه طبقاتی بینالمللی است.
بر این اساس، سیاست خارجی چین اتحادها با دولتهای سرمایهداری را که در جهت همکاری اقتصادی برابر حقوق قدم برمیدارند، شامل میشود. از جمله اینها میتوان از بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) و سازمان همکاری شانگهای اورآسیا نام برد که در آن چین با برخی از کشورهای محیط پس از فروپاشی شوروی، و هند و پاکستان همکاری میکند. چین با این سیاست اتحاد طیف وسیعی از اهداف را دنبال میکند: تقویت اعتماد بین کشورهای عضو، همکاری در زمینههای سیاسی، اقتصادی، علمی-فنی، فرهنگی و زیستمحیطی، در زمینه تجارت، انرژی و حملونقل، تضمین مشترک صلح و امنیت در داخل و بین مناطق کشورهای عضو، ارایۀ راهحلهای مسالمتآمیز و حلوفصل منازعات. علاوه بر این، توافقات دوجانبه در مورد همکاری وجود دارد، به ویژه توافقنامه سال ۲۰۲۲ با فدراسیون روسیه.
«جاده ابریشم جدید» (ابتکار کمربند و جاده، BRI) در سیاست خارجی چین از اهمیت ویژهای برخوردار است. ابتکار کمربند و جاده به عنوان بزرگترین پروژه زیرساختی برنامهریزی شده در تاریخ با ۱۴۹ کشور تاکنون (تا پایان سال ۲۰۲۲) مطرح میشود، که بیش از ۶۵ درصد از جمعیت جهان با بیش از ۴۰ درصد از قدرت اقتصادی جهانی را دربر میگیرد. برخی از کشورهای اتحادیه اروپایی نیز در این امر دخیل هستند، از جمله ایتالیا، یکی از کشورهای گروه ۷. اصول پروژه عبارتند از منفعت متقابل مبتنی بر عدم مداخله در امور داخلی. در عین حال، این پروژه مسیرهای تجارت جهانی را تغییر داده و حداقل تا حدی آنها را از چنگ امپریالیسم خارج خواهد کرد. ابتکار کمربند و جاده به بسیاری از کشورها امکان میدهد برای نخستین بار در پروژههای زیربنایی که در جهت منافع امپریالیستی نیستند، سرمایهگذاری کنند. حمایتها و اعتبارات، برخلاف سیاست امپریالیستی، با مداخله در امور داخلی مرتبط نیست.
هدف این سیاست جمهوری خلق چین برخلاف سلطه تکقطبی امپریالیسم ایالات متحده، نظم جهانی چند قطبی است. چنین سیاست خارجیای از بسیاری جهات وسیلهای برای مبارزه طبقاتی بینالمللی است. از یک سو، با مخالفت با سیاست جنگی امپریالیسم از طریق اتحادهایی که میتواند آزادی عمل آنرا از نظر اقتصادی و نظامی محدود کند و از سوی دیگر با استفاده از تضادها در اردوگاه امپریالیستی، به حفظ صلح کمک میکند. این شامل اصرار جمهوری خلق چین بر رعایت اصول حقوق بینالملل و البته روابط تجاری بینالمللی نیز میشود که از سوی امپریالیسم دایماً رهبری میشود، اما برای دههها از تعهد به آن خودداری کرده است.
ثانیاً، چنین همکاریهایی نه تنها حاکمیت جمهوری خلق چین، بلکه حاکمیت کشورهای سرمایهداری درگیر را نیز تقویت میکند، کشورهایی که در چارچوب نظم جهانی چندقطبی میتوانند خود را از امپریالیسم مستقلتر کنند. با محدود کردن وابستگیهای نواستعماری، شرایط مبارزه طبقاتی در این کشورها بهبود مییابد – اینکه آیا این مبارزه از جانب طبقه کارگر و زحمتکشان رهبری میشود و موفق خواهد بود، مسألۀ دیگری است. از این نظر، جهان چندقطبی لزوماً جهانی صلحآمیزتر نیست، اما شرایط بهتری را برای مبارزه برای رهایی و حاکمیت ملی و صلح، و در نهایت برای سوسیالیسم فراهم میکند. در نهایت، همانطور که در دهههای اخیر نشان داده شده است، چنین همکاریهایی باعث توسعه نیروهای تولیدی هم در جمهوری خلق چین و هم در کشورهایی میشود که همکاری میکنند. این وضعیت آغاز مبارزه بیشتر برای سوسیالیسم را در چین بهبود میبخشد. در کشورهای شریک، این همکاری کمک قابل توجهی به توسعه نیروهای مولد و در نتیجه غلبه بر وابستگی و فقر میکند.
۵- وظایف ما به عنوان حزب کمونیست آلمان
تبلیغات ضد چینی ظهور جمهوری خلق چین را به عنوان تأثیر منفی بر توسعه جهانی و شرایط زندگی مردم در آلمان و اروپا نشان میدهد. به ترسها دامن زده می شود. دولت و سرمایه مردم را برای درگیری با جمهوری خلق چین آماده میکنند. اما جمهوری خلق چین مقصر مشکلات اجتماعی و زیستمحیطی گسترده در این کشور و اروپا نیست. دلایل این امر در خود سرمایهداری نهفته است. ما در مقابل تلاش برای نشان دادن جمهوری خلق چین به عنوان یک امپراتوری شیطانی میایستیم.
ما اصول انترناسیونالیسم پرولتری را در برابر آن قرار میدهیم. ما چشمان خود را بر روی تضادها و مشکلات مرتبط با سیاستهای رفرم و گشایش چین از سال ۱۹۷۸ نمیبندیم. مسلّم است،
• که چین، تحت رهبری حزب کمونیست، با موفقیت خود را از وابستگی (نیمه) استعماری رها کرد، جمهوری خلق چین توانست تأسیس شود و در نتیجه جمهوری خلق چین توانست مناطق سرقت شده از سوی امپریالیسم را به طور مسالمتآمیز پس بگیرد.
• که جمهوری خلق چین در عین حال به یک قدرت نظامی بزرگ تبدیل شده است و دیگر نمیتوان از آن باجخواهی کرد.
• که جمهوری خلق چین در چند مرحله دستخوش توسعه اقتصادی عظیم گردیده و علیرغم افزایش همزمان نابرابری مادی در این کشور، توانسته چند صد میلیون نفر را از فقر مطلق رهایی بخشد و آنها را قادر به مشارکت در زندگی اجتماعی کرده است.
حزب کمونیست آلمان از موفقیت اصلاحات اقتصادی و افزایش اهمیت اقتصادی جهانی جمهوری خلق چین استقبال میکند. این به معنی گشودن یک آلترناتیو در برابر نظم اقتصادی امپریالیستی است.
حزب کمونیست چین میخواهد جمهوری خلق چین را به یک کشور سوسیالیستی مدرن تبدیل کند. سرمایهداران در کشور وجود دارند، اما از قدرت سیاسی برخوردار نیستند. دولت بخشهای مرکزی اقتصاد را کنترل میکند. این پیششرطی است که چین از مرحله اولیه سوسیالیسم به یک کشور سوسیالیستی مدرن تبدیل شود.
حزب کمونیست آلمان تصدیق میکند که حزب کمونیست چین به سوسیالیسم پایبند است و شرایط را برای توسعه و نوسازی بیشتر کل کشور ایجاد میکند.
حزب کمونیست آلمان تصدیق میکند که حزب کمونیست چین به سوسیالیسم پایبند است و شرایط را برای توسعه و نوسازی بیشتر کل کشور ایجاد میکند.
چین تحت رهبری حزب کمونیست، به عنوان کشوری در حال توسعه که میتواند در مقابل امپریالیستهای آمریکا، اتحادیه اروپایی و ژاپن بایستد، به قدرت جهانی تبدیل شده است. فاز سلطۀ آمریکا رو به پایان است و فرصتها و خطرات را در خود جای میدهد. امپریالیسم ایالات متحده طرفدار رویارویی است که خطر جنگ جهانی را به همراه دارد. جمهوری خلق چین متعهد به تنشزدایی است و در کنار نیروهای صلح موضع میگیرد. بر خلاف امپریالیسم، جمهوری خلق چین سهم قابل توجهی در حل مشکلات جدی بشریت دارد: فقر، گرسنگی و حفظ محیط زیست طبیعی.
با علم بر اینکه هر کشوری باید مسیر خود را برای سوسیالیسم با توجه به شرایط خاص ملی بیابد، ما نیز میخواهیم از تجربیات رفقای چینی خود درس بگیریم.
از اینرو حزب کمونیست آلمان در حال تلاش برای بهبود بیشتر و تشدید تماس با حزب کمونیست چین است. آنها باید برای به دست آوردن درک عمیقتر از توسعه در جمهوری خلق چین و فرصتهای ناشی از ظهور جمهوری خلق چین در مبارزه بینالمللی طبقاتی و صلح استفاده شوند.
حزب کمونیست آلمان پیشرفتهایی را میبیند که برای بسیاری از کشورها از همکاری با چین سوسیالیستی حاصل میشود و این میتواند شرایط مبارزه برای طبقه کارگر را بهبود بخشد.
در مراکز امپریالیستی، تمایلات خودویرانگر سرمایهداری انحصاری دولتی از یک سو و ظهور جمهوری خلق چین از سوی دیگر منجر به تشدید تضادها میشود. حزب کمونیست آلمان وظیفه خود را در گسترش مبارزه طبقاتی در آلمان و تشدید مبارزه با سیاست تقابلی امپریالیستها میداند. از این منظر او خود را در کنار جمهوری خلق چین و حزب کمونیست آن میبیند.