درآمد
دیوید هاروی جغرافیدان و انسانشناسِ برجستۀ انگلیسی، چهرهای نامدار و شناختهشده در میان روشنفکرانِ چپگرای جهان است که آثار وی به بسیاری از زبانهای زندۀ دنیا ترجمه شده است. انتشار کتابهایی نظیر تاریخ مختصر نئولیبرالیسم؛ حق بر شهر؛ عدالت اجتماعی و شهر؛ پاریس پایتخت مدرنیته؛ فضاهای امید؛ امپریالیسم نوین؛ معمای سرمایه و بحران سرمایهداری؛ هفده تناقض و پایان سرمایهداری و … به زبان فارسی، موجب آشنایی بیشتر روشنفکران ایرانی با تحلیلها و انتقادات وی از مناسبات سرمایهداری شده و او را به شخصیتی سرشناس در میان روشنفکران کشور مبدّل کرده است.
اگرچه اندیشههای وی سهمی اساسی در گسترش مفهوم «حق بر شهر» داشته و سخنرانیهای برخطِ او در نقد سرمایهداری جهانی و نئولیبرالیسم مخاطبین بیشماری را به خود جذب میکنند، اما مواضع او دربارۀ جمهوری خلق چین بسیار مناقشه برانگیزند. در این نوشتار کوشش شده تا این دیدگاهها به صورت فشرده نقد و بررسی شوند. اما پیش از آن ضروری است تا چکیدهای از تئوری هاروی دربارۀ امپریالیسم به دست داده شود؛ زیرا تحلیلهای وی در خصوص چین، بر بنیاد تئوری «امپریالیسمِ نوین» او استوار شده اند که خود این تئوری، وامدار دیدگاههای نظریهپرداز بدنامی همچون هانا آرنت است.
نظریۀ امپریالیسم هاروی
نخست لازم است تا بر این نکته تأکید شود که هاروی نظریۀ لنین دربارۀ امپریالیسم را برای تبیین آنچه که شکل جدید این پدیده یا «امپریالیسمِ نوین» مینامد، نابسنده و سرشار از تناقضهای بیعلاج میداند (هاروی، ۱۳۹۷: ۱۰۱)؛ اظهارنظری که به خودی خود بلااشکال است؛ اما مشکل از جایی آغاز میشود که با بررسی نظریات هاروی در زمینۀ تحلیل و تبیین پدیدۀ امپریالیسم، آشکار میشود که دیدگاههای وی در این خصوص، نه تنها قادر نیستند که تحلیل دقیقتر و کارآمدتری در مقایسه با نظریۀ لنین را ارایه کنند، بلکه دستگاه نظری وی در این حوزه، نوعی بازگشت به قبل است. در تئوری هاروی دربارۀ امپریالیسم، رگههای پُررنگ تأثیر نظریات هانا آرنت به چشم میخورند و طبیعتاً در نهایت به نتایجی به همان اندازه نادرست منجر میشوند.
…