از زمان آغاز عملیات نظامی روسیه در ۲۴ فوریه، چپهای سوسیالیست در واکنش خود به این درگیری مسلحانه در اوکراین دچار اختلاف شده اند.
در یک طرف کسانی قرار دارند که از ایالات متحده، ناتو و دولت اوکراین دفاع میکنند و روسیه را به عنوان شرور اصلی معرفی میکنند و در سوی دیگر افرادی هستند که این مناقشه را نتیجه جنگ سرد نوین غرب علیه روسیه میبینند و رژیم کودتاگر در اوکراین را دست نشاندۀ مشتاق غرب (ایالات متحده آمریکا و همپیمانان ژئوپلیتیکی آن) در این جنگ سرد نوین میدانند.
گروه دیگری نیز وجود دارد که هر دوی آنها را محکوم میکند: روسیه را به خاطر اقدامات نظامی خود در روز ۲۴ فوریه و ایالات متحده و ناتو را به خاطر تحریکاتشان علیه منافع امنیت ملی روسیه. بسیاری از چپها نقدهایی منتشر میکنند و فرضهای غیرمعتبری را تکرار میکنند و از پاسخ به سؤالات مهم و تعیین کننده طفره میروند و یا واقعیت مناقشه را معکوس جلوه میدهند.
چپ منقسم
در اینکه بین چپها، چشماندازهای سیاسی متفاوتی وجود دارد، چیز تازهای نیست. مثلاً در دوران جنگ ویتنام برخی از در واقع لیبرالها که خود را سوسیالیست مینامیدند از سیاست ایالات متحده در ویتنام به دلایل مختلف حمایت میکردند.
«ایروینگ هاو» سردبیر مجله «دیسنت» و یک فرد سوسیالیست که از جنگ ویتنام در مراحل اولیه آن دفاع میکرد و چپهای نوین را مورد انتقاد قرار میداد.
«ژوزف بوتینگر» یک سوسیالیست دیگر و حامی معتقد رژیم دستنشانده نگودیندیم و جنگ ویتنام در فازهای اولیه آن
این دلایل عبارت بود از قبول این بهانه که سیاست خارجی ایالات متحده در جهت دفاع از «جهان آزاد» و «دمکراسی» است؛ و همینطور مخالفت سرسختانه آن علیه کمونیسم به عنوان دشمن خونی آزادیهای لیبرالی، در عینحال که در مقابل واقعیتهای نژادپرستانه امپریالیسم غربی کوری و بیتفاوتی وجود داشت. وقتی جنگ به درازا کشید، بدون اینکه بتوان پایانش را در افق دید و هنگامی که جنبش ضد جنگ در بین مردم دامن گرفت، هواداران جنگ یا به جنبش ضد جنگ پیوستند و یا با ننگ و بدنامی روبهرو شدند.
و سرانجام واقعبینان در تشکیلات سیاست خارجی و همینطور در سیاست ملی دریافتند که جنگ از نفوذ ایالات متحده در جهان میکاهد و از اینرو آنها نیز به جبهه ضد جنگ پیوستند (و از این طریق طبقه حاکم به انشعاب کشیده شد). در این زمان جنبش ضد جنگ بسیار قوی بود و توانست از ادامه جنگ از سوی ایالات متحده جلوگیری کند. شکست در ویتنام ضربه سختی به امپریالیسم آمریکا بود و هرچند گذرا و محدود، ولی نه از مداخلهگری امپریالیستی و نه از انشعاب بین چپهای «سوسیالیست» جلوگیری کرد.
در دهه ۱۹۶۰ اعتراضات علیه جنگ ویتنام بسیار آهسته رشد یافت و در آغاز از طرف بسیاری از سوسیالیستها/لیبرالها حمایت شد، همانطور که امروز نیز در اوکراین حمایت میشود. (منبع: khanacademy.org)
وقتی که مسأله بر سر جنگ جاری در اوکراین است، هر گروه، که خود را سوسیالیست میداند، مدعی است که «ضدامپریالیست» است ولی در بین آنها اتفاق نظر موجود نیست که در مناقشه جاری باید در مقابل کدام امپریالیست جبههگیری کرد، روسیه و یا ایالات متحده آمریکا و ناتو و یا علیه هر دو.
چون مناقشه (از طرف تشکیلات سیاسی فراحزبی و رسانههای باب روز لیبرال) اینطور معرفی میشود که گویی از طرف یک روسیه «امپریالیستی» آغاز شده که اوکراین «مستقل» و «دمکرات» را مورد تهدید قرار داده و به خاک این کشور تجاوز کرده و با درنظر گرفتن تصاویری از درد و رنج و مقاومت قهرمانانه مردم اوکراین که به طور یکجانبه هر روز از سوی رسانهها و خبرگزاریها منتشر میشود، پذیرفتن تبلیغات حاکم زیاد سخت نیست.
در این بین هر سوسیالیستی که این روایت را زیر سؤال قرار دهد، باید حساب کند که از طرف آن «ضدامپریالیستها» که تمام تقصیرات را متوجه روسیه میکنند، طرد و یا بدنام خواهد شد. در حقیقت بسیاری از نشریات آنلاین جناح چپ، چنین اظهار نظرهای تحقیرآمیز، اهانتبار و یا بدنامکنندهای را از سوی «سوسیالیستهایی» که روسیه را مقصر میدانند، منتشر کرده و میکنند. چند نمونه:
بیل فلچر جونیور، بیل گالهگوس/ جمالا روجر F&G&R «تا کی باید حمله روسیه را توجیه کنیم؟ سیاست نوین، ۱۱ ماه مه ۲۰۲۲.
تاراس بیلوس «حق تعیین سرنوشت و جنگ در اوکراین» دیسنت، ۹ مه ۲۰۲۲.
فان گوسه، بیل فلچر جونیور «ما از کدام طرف حمایت میکنیم؟» پورت ساید، ۱۹ آوریل ۲۰۲۲.
بیل فلچر جونیور
بیل گالهگوس
جمالا روجر
بیل فلچر جونیور، بیل گالهگوس/ جمالا روجر از کنشگران با سابقه چپ هستند. بیل فلچر جونیور نقش رهبری کننده در آزادی سیاهان، در جنبش ضد جنگ و سازماندهی جنبش کارگری را بر عهده داشت و امروز یکی از نیروهای رهبری کننده در DSA (سوسیالیستهای دمکراتیک آمریکا) است. بیل گالهگوس موقعیت بااهمیتی در آزادی چیکانوها (آمریکاییهای مکزیکیتبار) و در سوسیالیسم انقلابی دارد و از رهبران باسابقه لیبریشن رود است. جمالا روجرز یکی از شخصیتهای برجسته رهایی سیاهپوستان، سوسیالیسم انقلابی و لیبریشن رود است.
فلچر و گالهگوس مدتهاست که در حزب دمکرات فعالیت دارند. فان گوسه استاد تاریخشناسی دانشگاه است و در حزب سوسیالیستهای دمکرات و CC-DS و به همین صورت در حزب دمکرات فعالیت دارد. تاراس بیلوس نیز یک تاریخشناس است و یکی از رهبران سازمان جنبش اجتماعی، یک سازمان «سوسیالیستی» لیبرال در اوکراین است.
• این انتقاد رفتار روسیه را توجیه و یا محکوم نمیکند. هدف اصلی آن این است که اطلاعات گمراه کننده و سوءتفاهماتی را نفی کند که نقد چپهای آمریکا (به ویژه چپهای ضد روس و موافق کییف) منتشر میکنند. و در نتیجه به استدلالات آن چپهایی میپردازد که فاکتهای مربوطه و زمینه رخدادها را نادیده میگیرند و یا نشر آنها را فراموش کرده اند. در واقع چپهای ضد روس (همین رسانههای باب روز لیبرال) به ایالات متحده و همپیمانان آن در ناتو پیوسته اند، به این صورت که دروغهایی را منتشر میکنند، که رژیم کییف را به عنوان قربانی بیگناه تجاوز غیرعادلانه و حتی «بیدلیل» روسیه قلمداد میکند.
بیدلیل؟ چند فاکت در این مورد.
ایالات متحده و ناتو:
• ایالات متحده و ناتو عهد خود را شکستند که ناتو خود را در جهت مرکز و شرق اروپا گسترش نخواهد داد، قولی که در سال ۱۹۹۰ دادند تا موافقت اتحاد شوروی برای وحدت دو آلمان را کسب کنند.
• ایالات متحده آمریکا موشکهای خود با توان هستهای را (که میتواند مسکو و دیگر هدفهای نظامی را به سرعت منهدم کند) در لهستان و رومانی اسکان داد (در سال ۲۰۰۸ برنامهریزی شد و در سال ۲۰۱۸ مستقر گردید). آیا این تحریک نبود؟ به یاد داشته باشیم که چگونه پس از اینکه اتحاد شوروی در پاسخ به ایالات متحده که موشکهای اتمی خود را در ترکیه مستقر کرد، موشکهای شبیهی را در کوبا مستقر نمود، آمریکا جهان را تا مرز دوره آخر زمانی سوق داد.
• ناتو بارها بازیها و مانورهای جنگی در کشورهای بالتیک در مرز روسیه انجام داد تا جنگ در روسیه را تمرین کند. ایالات متحده آمریکا در طول ۲۵ سال گذشته کلیه اعتراضات روسیه برضد تهدیدات ناتو علیه امنیت ملی خود را با بیتفاوتی متفرعنانهای پاسخ گفت. ادامه شیوه دیپلماتیک برای رسیدن به تفاهم به روشنی با بنبست روبهرو شده بود.
• ایالات متحده از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تاکنون از بنیاد ملی برای دمکراسی (NED)، سازمانهای سیاسی ضد روس و هوادار غرب را از نظر مالی تأمین کرده و تعلیم میدهد (همینطور در بلاروس و دیگر کشورهای شوروی سابق). آمریکا رسانههای غربی و جامعههای مدنی را در کشورهای متعدد (که روسیه هم جزو آنهاست) حمایت مالی میکند و تعلیم میدهد. کنگره آمریکا بنیاد ملی برای دمکراسی را در سال ۱۹۸۳ تأسیس کرد تا سازمان سیا به عنوان مهمترین نهاد دولتی برای ترغیب و تشویق مخفی تغییر رژیم در کشورها (از جمله دمکراسیهای لیبرال) را که حاضر به گردن نهادن به دستورات آمریکا نیستند، جایگزین کند.
• آمریکا کودتای سال ۲۰۱۴ را مورد حمایت قرار داد که به دنبال آن شبهنظامیان نئونازی دولت قانونی کشور را سرنگون کردند. چرا؟ زیرا دولت نامبرده تصمیم گرفته بود اوکراین را به عنوان یک کشور بیطرف بین غرب و اروپا برقرار نگاه دارد. آرسنی یازنیوک انتخاب آمریکا برای رهبری کشور، نخستوزیر شد. پیشکسوتان اوکراینی گردان داوطلب «آزوف» روز ۱۴ مارس ۲۰۲۰ در مرکز شهر کییف در تجمعی به مناسبت روز داوطلبان به افتخار رزمندگان داوطلبی که در درگیریهای نظامی در بخشهای شرقی کشور به ارتش اوکراین پیوسته بودند، شرکت کردند. چندین هزار اوکراینی از جمله سربازان، داوطلبان و حامیان آنان با وجود ممنوع بودن اجتماعات تودهای به خاطر همهگیری کووید-۱۹ در مرکز پایتخت رژه رفتند. (STR/NurPhoto از طریق گتی ایماژ)
نئونازیهایی که در سال ۲۰۱۴ کودتای آمریکایی را به انجام رساندند. (منبع: salon.com)
رژیم برآمده از کودتا (که آنچنان هم بیگناه نیست) سیاست ضدروسی خود را پیگیرانه دنبال کرد:
• لغو قوانین سال ۲۰۱۲، که حق استفاده از زبان را برای اقلیتها محترم میشمارد و وضع قوانین جدیدی که استفاده از زبان روسی (زبان اصلی بیش از ۳۰٪ مردم اوکراین) را ممنوع میکرد.
• ممنوع کردن و سرکوب کمونیستها (در چارچوب قانون کمونیسمزدایی سال ۲۰۱۵) و هر نوع حزب سیاسی دیگر، که در اپوزیسیون با سیاستهای ضدروسی دولت قرار داشت.
• مصونیت شبهنظامیان نئونازی از مجازات در قبال بدرفتاری و یا ترور روسها، روماها و دیگر اقلیتهای نژادی.
• ستایش همدستان اوکراینی آلمان نازی و شرکتکنندگان در جنایات خونین و ضد خلقی آنان به عنوان قهرمانان ملی.
• خودداری از اعمال خودمختاری وعده داد شده به مناطق دونباس (که در معاهده مینسک ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ منظور شده بود)، دونباس پس از کودتای سال ۲۰۱۴ مقاومت کرد و علیه کوششهای مسلحانه رژیم برای سرکوب این مقاومت ایستادگی نمود.
• خودداری از پذیرفتن تصمیم مردم کریمه برای وحدت مجدد با روسیه.
• کوشش برای پیوستن به پیمان نظامی ضد روسی ناتو
تظاهرات با مشعل در بزرگداشت استپان باندرا یک همدست نازیها در جنگ جهانی دوم (منبع: abcnews.go.com)
ایالات متحده آمریکا ارتش اوکراین و نئونازیهای هنگ آزوف را برای عملیات نظامی علیه شورشیان در دونباس مسلح کرده و تعلیم داد. این عملیات نظامی به مرگ هزاران نفر از افراد غیرنظامی، کوچانیدن میلیونها نفر انجامید و بسیاری از مردم را مجبور به زندگی مخفی کرد.
به آشکار تحریکات زیادی از جانب ایالات متحده، ناتو و رژیم کودتا در اوکراین صورت گرفت. بدون این تحریکات جنگ کنونی هرگز آغاز نمیشد.
گروههای شرکت کننده در جنگ و اهداف آنان
تقلیل این جنگ به موردی از روسیه شیطانی پوتین، که اوکراین بیگناه را به تاراج برده، یک توهم ساده کننده است. مناقشه جاری (حداقل از دوران کودتا در سال ۲۰۱۴) هرگز تنها یک مناقشه بین روسیه و اوکراین نبوده است.
و اکنون ایالات متحده و ناتو با محاصره اقتصادی (تحریمات ظالمانه) روسیه و تحویل مقادیر زیادی سلاحهای مدرن به رژیم در کییف به خوبی به جناح متخاصم تبدیل شده اند، هرچند که سربازان آنها در این جنگ شرکت مستقیم ندارند.
اهداف جناحهای شرکتکننده در جنگ:
• اهداف ایالات متحده و ناتو (حتی قبل از کودتای سال ۲۰۱۴) این بود که اوکراین را به یک کشور وابسته به غرب تبدیل کند، روسیه را تضعیف نماید، حیطه نفود محدود آن را از میان بردارد و تغییر رژیم را در این کشور تحمیل کند تا پوتین را به وسیلۀ فرد دیگری، که به دستورات امپراتوری گردن مینهد، جایگزین نماید.
• رژیم در کییف پس از کودتا، که از سوی ایالات متحده تقویت شد و مغلوب ناسیونالیستهای شوونیست اوکراینی (از جمله نئونازیها) گردید، پیگیرانه یک سیاست ضد روسی را دنبال کرد و کوشش کرد زبان و هویت ملی اوکراینی را در سراسر کشور تحمیل کند، اقلیتهای ملی را به حاشیه براند و اوکراینیزه کند، نفوذ روسیه را از بین ببرد، سلطه مطلق خود را بر مناطقی که اکثراً اقلیتهایی را دربر میگرفت، که خواستار خودمختاری و استقلال بودند، اعمال دارد و اوکراین را از نظر اقتصادی و نظامی در غرب ادغام کند. برخلاف ادعاهای سوسیالیستهای ضد روس (F&G&R) این هیچگاه هدف روسیه نبود که وجود اوکراین را به عنوان یک کشور مستقل نفی کند.
• روسیه سعی دارد وجود پایگاههای نظامی خصم (و همینطور موشکهای هستهای) را در کشور همسایه خود اوکراین مانع شود، تصمیم مردم کریمه در وحدت مجدد با روسیه را برقرار نگاه دارد (و در عینحال کنترل خود بر پایگاههای دریاییاش در کریمه را حفظ) و از حقوق مردم عمدتاً روستبار دونباس حمایت کند (که به عنوان بخشی از کشور اوکراین مانعی برای به عضویت درآمدن اوکراین در پیمانی که علیه روسیه برپا شده است، خواهد بود.)
حقوق بینالملل؟
آن بخش از چپهای«سوسیالیست» که با ایالات متحده، ناتو و کییف همپیمان است (به گفته (F&G&R) این جنگ را ناشی از این میداند که روسیه با «تجاوز به یک کشور مستقل» علیه «حقوق بینالملل» و «حق تعیین سرنوشت خلقها» عمل کرده است. این رویکرد نوعی سادهسازی فاحش و حتی بدتر از آن است.
اولاً این واقعیت نادیده گرفته میشود که رژیم کییف به کمک ایالات متحده و تحویل سلاحهای روزبهروز خطرناکتر، لجوجانه فراخوانهای روسیه و جمهوریهای دونباس برای حل مسالمتآمیز مناقشه را نادیده میگیرد.
کییف حتی از مذاکره با رهبران جمهوریهای نامبرده سر باز میزد و ظاهراً مصمم بود، این جمهوریها را با خشونت وحشیانه نظامی سرکوب کند. علاوه براین، رژیم کودتاگر کییف بود که اول متوسل به خشونت شد و در سال ۲۰۱۴ نیروهای نظامی تازه تشکیل شده از جمله شبهنظامیان نئونازی را اعزام کرد تا مقاومت علیه کودتا را سرکوب کنند (ارتش منظم کشور در آن زمان انگیزه لازم برای چنین کاری را نداشت).
روسیه اصرار دارد که اقدام نظامی این کشور علیه اوکراین تا حدی پاسخی به تجاوزات کییف در دونباس است و در واقع این رژیم کییف بود که برای نخستین بار به سلاح متوسل شد.
لذا روسیه استدلال میکند که اقدامات نظامی آن در دونباس واکنشی عادلانه در مقابل تهاجم نظامی مستمر کییف به جمهوریهای جداییطلب بوده و در نتیجه طبق منشور سازمان ملل جایز محسوب میشود.
آنچه به ورود روسیه به سایر بخشهای اوکراین میشود، پوتین همکاری کییف با ناتو را که امنیت ملی روسیه را روزبهروز بیشتر به خطر میافکند، دلیلی برای توجیه میداند. حتی اگر ما اعتبار یکی و یا هر دوی استدلالات فوق را زیر سؤال قرار دهیم، باز با قاطعیت نمیتوان حق را به جانب «کییف – ناتو» و یا به جانب «روسیه» دانست.
ثانیا: چپهای همپیمان ناتو در تبلیغات ضدروسی خود یا: (۱) (به ویژه در رابطه با حمله آمریکا-انگلیس به عراق در سال ۲۰۰۳ که در واقع جنگی امپریالیستی برای تغییر رژیم بود و بر پایه دروغی مطلق «منصفانه» قلمداد شد) قیاس غیرمنصفانهای به کار میبرند و یا (۲) تاریخ فاحش نقض مکرر و گسترده منشور سازمان ملل متحد و قوانین بینالمللی را، هرگاه که این قانون مانع تهاجم غیرعادلانه دولتهای امپریالیستی آنها شده، دور میزنند.
از جمله این تجاوزات:
• مسلح کردن شورشهای ارتجاعی و خشونتبار در کشورهای مقاوم (مثل شورش مجاهدین در افغانستان و یا کنتراها در نیکاراگوئه)
پرزیدنت رونالد ریگان دست تروریستهای کنترا، یکی از مداخلات خشونتآمیز امپراتوری ایالات متحده در جهان سوم، را میفشرد. (منبع: revcom.us)
• محاصره اقتصادی کشنده (کوبا، عراق، ونزوئلا، ایران، …)
• بازیهای تهدیدآمیز جنگی (کشورهای بالتیک، کره جنوبی)
• تحریک و کمک به کودتا، همینطور علیه کشورهایی که دارای دولتهای دمکراتیک منتخبه هستند (سوریه ۱۹۴۹، ایران ۱۹۵۳، گواتمالا ۱۹۵۴، شیلی ۱۹۷۳ و چندین و چند کشور دیگر) سوءقصد و کوشش برای سوءقصد (لومومبا، کاسترو، قاسم، آلنده، قذافی، …)
• دخالت در انتخابات بسیاری از کشورها (از سال ۱۹۴۸ در ایتالیا… تا امروز)
• دخالتهای مهلک نظامی در کنار رژیمهای ارتجاعی و سرکوبگر در جنگهای داخلی کشورهای دیگر (یونان، چین، کره، ویتنام، لائوس، کلمبیا، …)
• تسلیح و محافظت از کشورهایی که مرتکب جنایات گسترده علیه حقوق بشر میشوند (دولت صهیونیستی، عربستان سعودی، …)
• دخالت نظامی و تغییر رژیم (جمهوری دومنیکن، گرانادا، پاناما، عراق، لیبی، …)
بسیاری از این دخالتهای نژادپرستانه امپریالیستی که از سال ۱۹۴۵ نمونههای فراوانی از آن موجود است میلیونها نفر انسان را به ورطه فقر سوق داده، تروریزه، مصدوم کرده و کوچانیده و یا به قتل رسانده است.
(منبع: facebook.com)
هیچیک از قربانیان تخلفات امپریالیسم غربی علیه قوانین بینالمللی قادر نبود این قوانین را به سرکوبگران خود تحمیل کند. در واقع ایالات متحده و مهمترین همپیمانان او به طور معمول منشور سازمان ملل و حقوق بینالملل را نقض میکنند و از آنجا که هیچ نهاد و مقامی وجود ندارد که قانون را در حق آنها اعمال دارد، آنها تاکنون هیچگاه پاسخگوی اقدامات غیرقانونی خود نبوده اند.
با این حال «سوسیالیستهای» ضد روس ما استفاده یکجانبه و غلط حقوق بینالملل از سوی ایالات متحده و ناتو را تکرار میکنند تا حمایت خود برای دخالت غرب علیه روسیه را توجیه کنند.
ممکن است استدلال کنند که جنایات آمریکا یک مورد مجزا است و در نتیجه به مناقشه جاری مربوط نمیشود. ولی نتیجهگیری غلط این استدلال در اینجاست که ایالات متحده آمریکا و ناتو از کودتای ۲۰۱۴ تاکنون در این مناقشه مسلحانه علیه روسیه سهیم بوده اند.
در نتیجه مشاطهگران امپریالیسم و ناتو در واقع از بدترین جنایتکاران جهانِ بیقانون درخواست میکنند، که قانون را در مورد یک مجرم کمتر گناهکار به کار بندند، فارغ از اینکه مجری این قانون خود آن متهمی است که اهداف جنایتکارانه خویش را دنبال میکند. این حمایت از تعقیب جزایی نیست، بلکه عملاً کمک به بدترین باند جنایتکار در جهان میباشد.
«روسیه امپریالیستی»؟
G&F روسیه را یک «ابرقدرت امپریالیستی» میدانند. TB روسیه را «امپریالیستی» و «فاشیستی» معرفی میکند. F&G&R روسیه را به عنوان یک «قدرت امپریالیستی» که دارای انگیزههای «انتقامگرایی» است، به «تجاوز»متهم میکنند.
و بدین صورت برخی از چپهای ضد روس ما روسیه پوتین را «خودکامه»، «ضددمکراتیک» و «امپریالیستی» مینامند. هرچند که اقتصاد روسیه در طول حکومت پوتین، نسبت به دوران یلتسین (۱۹۹۱ تا ۱۹۹۹) به شدت بهبود یافته، با اینحال هنوز در سیاستهای داخلی روسیه نقاط ضعف فراوانی موجود است (رانتخواری، جانبداری از کلیسای ارتدوکس روسی، بیعملی در مورد تغییر شرایط اقلیمی، قوانین انسدادی کار و دستکاری در انتخابات).
شاید حتی انتقادِ بهجا به برخی از جوانب رویکرد روسیه در دونباس و یا در مورد کریمه و جاهای دیگر وجود داشته باشد. با اینحال مساعی روسیه برای حفظ نفوذ محدود خود عمدتاً تدافعی است. علاوه براین، در قیاس بودجه نظامی این کشور که ۱۷/۱ بودجه کشورهای عضو ناتو و همچنین داشتن یک پایگاه نظامی خارج از مرزهای اتحاد شوروی سابق، این کشور نسبت به امپریالیسم غرب با صدها پایگاه نظامی در سطح جهان که کوشش میکند تا به هر کشور اراده خود را تحمیل کند، مردم را در سطح جهان استثمار نماید و سرکوب نماید، بسیار بیرنگ و ضعیف به نظر میرسد.
(منبع: globalresearch.ca)
و سرانجام، شکواییههای روسیه علیه امپریالیسم آمریکا و ناتو و علیه رژیم کودتا در اوکراین واقعی و به حق است. ضعفهای روسیه را مطرح کردن و در این بین واقعیات را مورد اغماض قرار دادن یک بهانه ساده و بیدردسر برای کسانی است که به بهانهایی نیاز دارند تا با بایدن و استولتنبرگ و رژیم در کیف علیه روسیه پوتین متحد شوند.
اوکراین «دمکراتیک»؟
مشاطهگران رژیم کییف مدعی هستند که اوکراین مستحق حمایت در قبال روسیۀ «خودکامه» است، زیرا اوکراین (البته آنها ادعا میکنند) یک «دمکراسی» است. F&G&R اوکراین را کشوری معرفی میکنند که برای رسیدن به «دمکراسی» کوشش میکند، و TB آن را یک «دمکراسی قابل دفاع»، هر چند ناکامل میداند.
آنها فاکتهای متعددی را که خلاف این ادعا را ثابت میکند، پرانتز میگیرند و نادیده میانگارند، که مثلاً:
• رژیم کنونی در سال ۲۰۱۴ به دنبال کودتایی که با حمایت ایالات متحده آمریکا علیه دولت منتخب مردم اوکراین صورت گرفت، پدید آمده است.
• محبوبیت اولیه زلنسکی عمدتاً برمبنای وعده استقرار صلح در جمهوریهای تجزیهطلب دونباس (عهدی که بلافاصله پس از رسیدن به قدرت شکسته شد)، بود.
• در سال ۲۰۲۱ حزب بزرگ اپوزیسیون که میرفت تا بر حزب زلنسکی چیره گردد، منحل شد و رهبر آن (ویکتور مدودچوک) بازداشت گردید و به دنبال آن به جرم خیانت به وطن محکوم شد.
• آرایی که علیه سیاستهای روسستیزانه کییف بود، پس از کودتا از طرف رژیم به طور معمول سرکوب گردید. در واقع بسیاری از افراد به دست نیروهای امنیتی دولت که از طرف سازمان سیا به سبک عملیات فونیکس که یادآور خاطره ویتنام بود، دستگیر و شکنجه شده و یا به قتل رسیدند.
ویکتور مدودچوک کیست و چرا دستگیری او مهم بود؟
ویکتور مدودچوک (منبع: kyivindependent.com)
در حالی که کشورهای غربی و حامیان رسانهای باب روز آن به طور مبسوط در مورد نقض قوانین حقوق بشر از سوی سربازان روسی (که احتمالاً برخی از آنها جعلی است) گزارش میدهند، در این رسانهها در مورد اعمال فشار، شکنجه و قتل اوکراینیهای دگراندیش و سربازان اسیر روس به دست دولت کییف مطلقاً اثری یافته نمیشود. در واقع دولت کییف مدتهاست که به مراتب سرکوبگرانهتر و ضددمکراتیکتر از روسیه پوتین عمل میکند.
مسأله ملی؟
برخی از مارکسیستها که روسیه را متهم میکنند، مدعی هستند که روسیه قانون اساسی لنینی را زیر پا میگذارد که ملیتها (از جمله اوکراین) را دارای حق تعیین سرنوشت خویش و حق حیات به عنوان یک کشور ملی و مستقل میداند.
اگرچه پوتین اعلام کرد که با سیاست ملی لنینی موافق نیست، این فرض و این ادعا (از طرف F&G&R) مبنی بر اینکه پوتین مشروعیت ملی امروزی اوکراین را نفی کرده و یا سعی میکند وجود این کشور به عنوان یک کشور مستقل و آزاد را نفی کند، یک دروغ مطلق است.
آنچه که او واقعاً گفت این بود که روسیه و اوکراین مانند آلمان و اتریش دارای ریشههای تباری و فرهنگی مشترکند و باید دارای روابط دوستانهای باشند. او صریحاً گفت که «اوضاع تاریخی» باعث شد که اوکراین یک «ملت مجزا» شود و پاسخ به این سؤال که «چگونه باید با آن رفتار کرد؟» تنها یکی، و آن «رفتار با احترام!» است. این کاملاً غیرمنصفانه است که برای توجیه جانبداری پوتین از امپریالیسم غربی، فکر و تعبیرات دروغ از احساسات او را جایگزین اقدامات واقعی و مقاصد آشکار او قرار دهیم.
در اینجا به برخی از فاکتهای مربوطه اشاره میکنیم.
نخست: پوتین به روشنی میپذیرد که احیای مجدد اتحاد جماهیر شوروی غیرممکن است. او نگفته که قصد دارد وجود اوکراین به عنوان یک کشور مستقل را زیر سؤال قرار دهد، بلکه قصد دارد مانع از این شود که این کشور به کانون خطری علیه امنیت ملی روسیه تبدیل گردد.
با اینکه بخش عظیمی از مردم دونباس خواستار وحدت با روسیه بودند، پوتین تقریباً ۸ سال مصّر بود که اوکراین خودمختاری منطقۀ نامبرده را در چارچوب کشور اوکراین به رسمیت بشناسد (که دولت اوکراین در قرارداد مینسک ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ به آن متعهد شده بود). در واقع شورای امنیت سازمان ملل متحد، از جمله ایالات متحده آمریکا به اتفاق آراء قرارداد مینسک سال ۲۰۱۵ را پذیرفت.
(منبع: express.co.uk)
هر گامی هم که روسیه برداشت، مانع از این نبود که کییف را از اجرای خودمختاری وعده داده شده باز دارد و علاوه براین، ایالات متحده حتی کییف را در خودداری از اجرای قرارداد تشویق و تقویت کرد. اینها فاکتهای تعیین کنندهای است که منقدین روسستیز «سوسیالیست» معمولاً نادیده میگیرند و یا دور میزنند.
دوم، این «لنینیستها» با ایالات متحده و ناتو همنظرند، که «الحاق» کریمه به روسیه و حمایت آن از مناطق جداشده دونباس را «نقض تمامیت ارضی اوکراین» میدانند.
F&G&R نیز که جدایی کریمه را «ضبط کریمه» از طرف روسیه مینامند، همین را میگویند. به همین صورت TB از هدف («پیروزی») کییف برای کسب مجدد سلطه مطلق بر دونباس و کریمه استقبال میکند.
این ادعاها بر پایه ساده کردن فاحش و کاربرد نادرست مسأله ملی است، آنطور که اینجا مطرح میشود. این «لنینستها» که با اصرار بر «حق» اوکراینیهای قومی برای اعمال حاکمیت مطلق خود بر کل قلمروِ از نظر قومی متلون یک کشور مستقل جدا از روسیه پافشاری میکنند، در واقع به ایالات متحده و ناتو میپیوندند. اما (برخلاف لنین) آنها حق تعیین سرنوشت اقلیتهای ملی را برای داشتن خودمختاری حتی در مناطقی که در آن مسلط هستند، انکار میکنند.
علاوه بر این، برخی از این «لنینیستها»، بهویژه F&G&R، تلاش میکنند تا اعمال یکجانبه خود از حقوق ملی را با این پرسش که آیا مردم کریمه و دونباس واقعاً استقلال از اوکراین یا خودمختاری در اوکراین را انتخاب کرده اند، توجیه کنند. آنها با عجله حکم صادر کردند، بدون اینکه به خود زحمت دهند فاکتهای مربوطه را بررسی کنند:
• ۱۹۵۴ خروشچف تصمیم عجیب (و از نظر حقوقی سؤالبرانگیز) خود را اعمال کرد که بدون تأیید مردم کریمه این شبهجزیره را از جمهوری شوروی روسیه به جمهوری سوسیالیستی اوکراین بخشید.
• ۱۹۹۱ پس از تلاشی اتحاد جماهیر شوروی، رهبران منتخبه کریمه تلاش کردند کریمه را به عنوان یک جمهوری مستقل و مجزا از اوکراین به رسمیت بشناسانند.
• ۱۹۹۲ پس از آغاز مناقشه بین کییف و کریمه در مورد ابعاد خودمختاری کریمه، کییف موافقت کرد خودمختاری کریمه را در چارچوب مرزهای اوکراین به رسمیت بشناسد.
• ۱۹۹۵ کییف قانون اساسی کریمه و مقام ریاست جمهوری در این جمهوری را لغو کرد و انتخاب نخستوزیر از طرف مجلس منتخب مردم در کریمه را مشروط به امکان وتوی کییف کرد و اقتدار کریمه را به اشکال مختلف محدود کرد (و در واقع خودمختاری کریمه را تقریباً از بین برد.)
• ۲۰۰۸ نظرسنجی مرکز تحقیقات اقتصادی و سیاسی اوکراینی (که نماینده مسکو نبود) به این نتیجه رسید که ۶۴ درصد از ساکنان کریمه خواستار جدایی از اوکراین و پیوستن به روسیه هستند.
• ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ برنامه توسعه و تکامل سازمان ملل متحد (نه به دستور مسکو) به طور منظم در کریمه نظرپرسی داشت و هربار به این نتیجه رسید که حداقل بیش از ۶۵ درصد از مردم خواستار جدایی از اوکراین و وحدت مجدد با روسیه هستند.
• گسست کریمه از اوکراین در واقع واکنش مستقیم مردم این منطقه نسبت به کودتای آمریکایی در کییف در سال ۲۰۱۴ بود (کریمه با اکثریت چشمگیری از دولت سرنگون شده حمایت کرد.) این ادعا که وحدت مجدد کریمه با روسیه به دنبال «حمله» روسیه صورت گرفته یک دروغ دیگر بود. با اینکه نیروهای نظامی مجاز روسیه که قبلاً در کریمه حضور داشتند به نیروهای محلی در برگزاری همهپرسی استقلال و جدایی و وحدت مجدد با روسیه کمک کردند، اما این اقدامات مورد استقبال اکثریت زیادی از ساکنین کریمه قرار گرفت که در هر حال با آن موافقت داشتند. با در نظر گرفتن این واقعیت که مسکو در سال ۱۹۵۴ و کییف (پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) مردم کریمه را در گذشته از حق تعیین سرنوشت خویش محروم کرده بودند، برای جدایی و وحدت مجدد با روسیه اکنون دلایل زیادی وجود داشت. لنین که اصرار داشت که سوسیالیستها «پیگیرترین دشمنان سرکوبگری» هستند، مطمئناً با این امر موافق بود.
#روسیه، #خروشچف، #کریمه – (منبع: یوتیوب)
۱۹۵۴. خروشچف چرا کریمه را به اوکراین بخشید؟
«لنینیستهای» روسستیز ما از این طریق که به حقوق ملی ناسیونالیستهای اوکراینی اصرار میورزند ولی خلقهای دونباس و کریمه را از آن محروم میسازند، به ایالات متحده و ناتو و کییف پیوستند. آنها «حاکمیت» و «تمامیت ارضی» را مقدس میشمارند، ولی برخلاف لنین، مبارزه علیه سرکوب و بیعدالتی را نفی میکنند.
یک دام؟
برخی از تحلیلگران ضدامپریالیست تصور میکنند که ایالات متحده عمداً با موضع سرسختانه خود در در قبال نگرانیهای امنیتی روسیه، دامی برای روسیه گسترده است. برای این نظر موارد مشخصی وجود دارد. جیمی کارتر از سال ۱۹۷۹ شورش مجاهدین ارتجاعی افغانی علیه دولت انقلابی افغانستان را، که همپیمان اتحاد شوروی بود، تسلیح کرد تا دخالت نظامی اتحاد شوروی برای دفاع از دولت افغانستان را تحریک کند و همانطور که مشاور امنیت ملی وی زبیگنیو برژینسکی توضیح داد، روسیه را به باتلاقی شبیه ویتنام بکشاند.
در گزارشی زیر عنوان «توسعه بیش از حد و عدم تعادل روسیه» (Overextending and Unbalancing Russi) از سوی اندیشکده راندکورپوریشن که از طرف ارتش آمریکا حمایت مالی میشود منتشر کرد، پیشنهاد میشد که هدف ایالات متحده باید این باشد «که روسیه را همانطور که اتحاد جماهیر شوروی طی جنگ سرد تضعیف گردید، بیثبات کند.»
(منبع: rand.org)
تا وقتی که ما دسترسی به یادداشتهای داخلی تیم شورای امنیت ملی بایدن نداریم، نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که آنها در نظر داشتند روسیه را در اوکراین وارد یک جنگ خودویرانگر کنند. با این حال، حامیان آشکاری از این سیاست در نهاد سیاست خارجی ایالات متحده وجود داشت. همانطور که ایالات متحده ناسازگاری کییف را در مذاکرات صلح تشویق میکند، این به وضوح هدف سیاست جاری ایالات متحده است.
آنچه به «سوسیالیست»های ضد روس ما مربوط میشود، آنها این واقعیت آشکار را نمیپذیرند که ایالات متحده و ناتو میخواهند روسیه را منزوی ساخته و تضعیف کنند. چرا؟ برای اینکه این «سوسیالیستها» با انزجار خود از روسیۀ پوتین ظاهراً با این سیاست موافقند.
سیاست داخلی
گذشته از اینکه آنها چه موضعی در قبال جنگ در اوکراین اتخاذ میکنند، سوسیال دمکراتها به حق نگران صعود گروههای سیاسی ارتجاعی و کوتهفکر در ایالات متحده و بسیاری دیگر از کشورها هستند.
در ایالات متحده بسیاری از «سوسیالیستهای» لیبرال و اصلاحطلب بنا بر حسب عادت در مقابل واکنش جمهوریخواهان به دمکراتها وفادار میمانند، با اینکه دمکراتها از مدتها پیش به پایگاه رأیدهندگان خود در بین طبقه کارگر خیانت کرده اند. علاوه براین، عملاً هر سیاستمدار حزب دمکرات در سطح ملی از هژمونی امپریالیستی ایالات متحده در سطح جهان حمایت میکند و در نتیجه در پیآمدهای جنایات امپریالیستی سیاستهای خارجی ایالات متحده سهیم است.
«سوسیالیستهای» لیبرال با تعهد خود به دمکراتها میتوانند تنها لفظاً شعارهای ضدامپریالیستی از خود صادر کنند. یعنی وقتی دمکراتها بر سر قدرت اند، این «سوسیالیستها» عموماً گامی برای بسیج و ایجاد مقاومت در بین مردم علیه جنایات امپریالیستی ایالات متحده علیه مردم در کشورهای خارجی برنمیدارند. در واقع آنها عمداً در مقابل برخی از این جنایات (مثلاً در مورد اوکراین) قدرت بینایی خود را از دست میدهند.
سیاست درست برای سوسیالیستها این است که به طور کاربردی با سیاستمداران حزب دمکرات وقتی آنها واقعاً برای عدالت اجتماعی مبارزه میکنند، همکاری کنند ولی در عین حال لازم است که در بین مردم در مورد بیوفایی و خیانت به عدالت اجتماعی از جانب دمکراتها روشنگری کنند.
ما اگر اینکار را نکنیم دنبالهرو جاسوسان و مأمورین سرمایه خواهیم شد و ناآگاهی تودهها و پیشداوریهای مردم را برقرار نگاه خواهیم داشت. ما باید یک جنبش همبستگی برای عدالت اجتماعی به وجود آوریم و نه اینکه گروه انتخاب کنندهای که متعهد به حزب دمکرات است. از اینرو: پیمانهای تاکتیکی موقت آری، ولی وابستگی خیر!
(منبع: thechesapeaketoday.com)
«سوسیالیستهای» هوادار جنگ
در حالیکه ایالات متحده و ناتو روزبهروز سلاحهای مهلکتری را صادر میکنند، که هدف آنها طولانیتر کردن درد و عذاب جنگ است، این مبارزین اوکراینی و روسی (و نه اعضای ناتو) و مردم غیر نظامی هستند، که رنج میبرند و جان میبازند.
گذشته از اینکه چه کسی در جنگ پیروز شود، این روسها و اوکراینیها هستند که قیمت سنگینی پرداخت خواهند کرد. در این بین سرمایه فراملیتی، به ویژه در صنایع تسلیحاتی و در شرکتهای انرژی فسیلی سودهای سرسامآوری کسب خواهند کرد.
با این وجود، «سوسیالیستهای» روسستیز ما تحویل سلاحهای غربی به اوکراین و همینطور تحریمهای ظالمانه علیه روسیه را مورد تأیید قرار میدهند و از این طریق از جنگ سرد جدید غرب در اروپا (که اکنون وارد فاز گرم شده است) حمایت میکنند.
(یادآوری: سوسیالیستها عملیات نظامی خارجی ایالات متحده را در آن موارد استثنایی، که (البته به دلایل خودخواهانه) همپیمان یک جنگ عادلانه علیه یک دشمن سرکوبگر بود به طور مشروط حمایت کردند ولی جنگ اوکراین آشکارا چنین وضعیت استثنایی نیست.)
تضاد اصلی
پورتساید (Portside – یک نشریه اینترنتی آشکارا «چپ») یک تحلیل جامع ضدامپریالیستی از جنگ اوکراین از سوی شورای صلح ایالات متحده (USPC) منتشر و سپس اعلام کرد که دست به چنین اقدامی زده تا یک موضع آلترناتیو که مورد قبول پورتساید نیست، ارایه کند. چند روز بعد از آن پورتساید ۱۱ نقد در واکنش به بیانیه USPC منتشر کرد که همه آنها به استثنای یکی مخالف تحلیل USPC بود که برخی از آنها حتی دارای لحنی محکوم کننده بود.
از یازده فرد فوق، دو نفر به صفوف منقدین ضد روس چپ پیوستند که تحلیل ضدامپریالیستی نامبرده را «ضدامپریالیسم دیوانگان» و یا «احمقها» نامیدند. فرد سوم، کارل دیویدسون، یک «مارکسیست» آمریکایی (رهبر سابق SDS دانشجویان برای یک جامعه دمکراتیک و سازمانهای انقلابی است، که بعدها به حزب دمکرات پیوست و در حال حاضر دارای حضور فعال در آن است و همینطور در رهبری CC-DS شرکت دارد)، «تضاد اصلی» در این مناقشه را «تجاوز روسیه به یک ملت مستقل و دفاع از استقلال اوکراین» مینامد.
کارل دیویدسون هنگام معرفی یک SDS نوین در سال ۲۰۰۶
ظاهراً «سوسیالیستهای» ضد روس تصمیم گرفته اند، که تضاد بین امپریالیسم غربی و اهداف متعدد آن در سطح جهان (روسیه، چین، ایران، سوریه، جمهوری دمکراتیک خلق کره، کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه …) برای عقب راندن، به زانو درآوردن و یا تغییر رژیم، دیگر در درجه اول اهمیت قرار نداشته باشد.
از آنجا که آنها در این مناقشه با ایالات متحده و ناتو همنظرند، به میهنپرستان اجتماعی تبدیل شده اند. این عبارت از سوی رهبران احزاب سوسیالیستی در بین احزاب بزرگ هوادار جنگ سرچشمه میگیرد که در سال ۱۹۱۴ به دنبال بهانهای بودند تا (پس از اینکه سالهای طولانی در آموزش اعضای خود در مورد ذات امپریالیسم کوتاهی کردند) در هر دو طرف، حمایت از دولتهای امپریالیستی خود را در جنگ بزرگ جهانی توجیه کنند. میهنپرستان اجتماعی امروزی ما که نسبت به این ضرورت وسواس دارند تا از پیروزی ترامپ متعصب جلوگیری به عمل آورند، ظاهراً دانسته و یا ندانسته شانه به شانه لیبرالهای امپریالیست حرکت میکنند تا به خرج اصول و پرنسیپهای خود استفاده سیاسی برده و به نفوذ خود بیافزایند.
با توجه به زحمات گذشته آنان در مبارزه برای عدالت اجتماعی، تنها میتوانیم امیدوار باشیم که برخلاف اسلاف ۱۹۱۴ خود اشتباه خود را تشخیص داده و خود را اصلاح کنند.
وظیفۀ ما
میتوان واکنش نظامی روسیه در اوکراین را بیدلیل اغراقآمیز و یا نابخردانه و یا هر دو دانست و میتوان شیوههای روسیه در عملیات نظامیاش را مورد انتقاد قرار داد. ولی هر چند که میتوانیم نظر انتقادی و مخالف خود را بیان داریم ولی امکان تأثیرگذاری بر تصمیمات روسیه در اختیار ما نیست.
وظیفه ما به عنوان کنشگران ضدامپریالیستی برای عدالت اجتماعی در غرب این است که امپریالیسم ایالات متحده – ناتو (به انضمام تحویل سلاح به اوکراین و تحریمها علیه روسیه) را محکوم کرده و فعالانه به چالش طلبیم.
ما باید دروغها و تبلیغات جنگی ضد روسی را افشاء کنیم و مبارزه علیه دشمنان واقعی را مصرانه حمایت نماییم. این وظیفه ما است، حتی اگر از طرف برخی از به اصطلاح «سوسیالیستها» به عنوان «هواداران پوتین»، افراد «مجنون» و یا «دیوانه» بدنام شویم.