این جهانی است که نه بهتر، بلکه روز به روز بدتر میشود. جهانی که بحرانهایش نه تنها کاهش، بلکه حتی تشدید مییابد. جهانی که جنگ سرد ماههاست در آن شکل گرفته و همواره از طرف خواستاران آن تشدید مییابد … جهان هنوز وقت دارد با بربریت مقابله کند. هیچ کشوری به تنهایی از عهده این کار برنمی آید، تنها به طور دستجمعی میتوانیم بر آن غلبه کنیم. بگذار هرچه ممکن و غیرممکن است انجام دهیم تا این هدف تحقق یابد.
این جهانی است که نه بهتر، بلکه روز به روز بدتر میشود. جهانی که بحرانهایش نه تنها کاهش، بلکه حتی تشدید مییابد. جهانی که جنگ سرد ماههاست در آن شکل گرفته و همواره از طرف خواستاران آن تشدید مییابد…جهان هنوز وقت دارد با بربریت مقابله کند.
هرروز وقتی نظری به مطبوعات میافکنیم، چاره نداریم جز اینکه به فیلم چارلی چاپلین دیکتاتور بزرگ بیاندیشیم: یک سلمانی/دیکتاتور یهودی از تاسمانیا که در دفترش با کره جغرافیایی زمین بازی میکند و با سیاست برتریطلبانه و نظامی خود جنگی را آغاز میکند (در فیلم جنگ دوم جهانی) که با دروغهای گوبلز اینهمه فاجعه پدید آورد.
علت جنگ دوم جهانی را باید طبیعتاً در استقرار نظم نوین و تقسیم جهان بین قدرتها جستجو کرد. این امر ناشی از تغییراتی بود که با پیدایش امپریالیسم به عنوان جدیدترین فاز سرمایهداری طی قرنها پدید آمده بود. در قرن ۲۰ این مبارزات و بحرانها ادامه پیدا کرد و در پایان جنگ اول جهانی تشدید یافت و با بحران اقتصادی ۱۹۲۹ ابعاد بزرگتری پیدا کرد. با اینکه بحرانهای قبلی صعود فاشیسم در ایتالیا و آلمان را ممکن ساخت ولی به قدرت رسیدن موسولینی و هیتلر این موقعیت و توجیه را به وجود آورد تا آلمان نازی در سال ۱۹۳۹ به لهستان حمله برد و در واکنش به این حمله بریتانیا و فرانسه در همان سال به آلمان اعلان جنگ کردند و از سوی دیگر ژاپن نیز کوشش کرد از موقعیت استفاده کرده با امضای قرارداد پیمان سهجانبه محور رم−برلین−توکیو در منطقه آسیایی اقیانوس آرام به کشورگشایی بپردازد.
در اینجا، مورد آلمان با تبلیغات بدبینانه و دروغین و ترسیم چهرهای بدخیم از دشمن و غلو و ابتذال ایدههای دستچینشده مشخص و تکرار نامحدود آنها که توسط گوبلز سازماندهی شده بود… و همینطور استفاده از رسانههای مدرن وقت، نفرت و طرد دگراندیشی و متفاوت بودن و باور کورکورانه به هیتلر و نازیسم به آن اضافه شد.
هرچند آنچه که گفته شد به جنگ دوم جهانی مربوط می شود ولی بین آن زمان و اکنون تفاوتهای چندانی وجود ندارد. بیایید دقیقتر بررسی کنیم:
این جهانی است که نه بهتر، بلکه روز به روز بدتر میشود. جهانی که بحرانهایش نه تنها کاهش نمییابد، بلکه حتی تشدید میشود. جهانی که جنگ سرد ماههاست در آن شکل گرفته و همواره از طرف خواستاران آن تشدید میشود. جهانی که در آن تنش بین دو قدرت بزرگ چین و ایالات متحده آمریکا روز به روز شدیدتر میگردد، جهانی که آمریکا روسیه را رقیب اصلی دوم خود میداند که در نتیجه تبعاتی برای بقیه جهان به همراه خواهد داشت که مطمئناً مثبت نیست …
همه چیز مملو از دروغ که دیگر حتی نیازی هم به معتبر بودن ندارد و مانند «شاهزاده» ماکیاولی اتیک و اخلاق را زیرپا میگذارد. تنها چیزی که به حساب میآید شیوه تفکر ژئواستراتژیکی و یا روشنتر بگوییم طرح یک سیاست راهبردی برای بازگشت به قدرت مطلق (جهان یک قطبی) به جای جهان مشترک (چندقطبی) است.
همه چیز مملو از دروغ که دیگر حتی نیازی هم به معتبر بودن ندارد و مانند «شاهزاده» ماکیاولی اتیک و اخلاق را زیرپا میگذارد. تنها چیزی که به حساب میآید شیوه تفکر ژئواستراتژیکی و یا روشنتر بگوییم طرح یک سیاست راهبردی برای بازگشت به قدرت مطلق (جهان یک قطبی) به جای جهان مشترک (چندقطبی) است.
برای ممانعت از برپایی جهان چند قطبی ایالات متحده آمریکا خود را روی چالشهایی که چین مسبب آن است، متمرکز کرده و وظیفه «بازدارندگی» روسیه را به عهده ناتو قرار داده است. اتحادیه اروپا که در آغاز قرن جدید با ایجاد ارز مشترک، یورو این نیت را دنبال میکرد که ایالات متحده را به چالش بکشد، دیگر به عنوان بازیگر در مناقشات ژئواستراتژیک در نظر گرفته نمیشود و تنها گفتمان ایالات متحده پر از دروغهای گوبلز، که معرف حضور اروپائیان است را تکرار میکند. به این دلایل ناتو با خطر ریزش روبه رو است زیرا واقعبینی سیاسی کشورها که به طور مستقیم با افزایش تنش و یا حتی خطر جنگ روبه رو هستند، آنها را مجبور میسازد خود را از گفتمان ضدروسی دورنگاه دارند.
روسیه به نوبه خود با حامل پیام همان طور که هست (یعنی ناقل) رفتار میکند و مستقیم آمریکا را مورد خطاب قرار میدهد. روسیه تاکید میکند که اجازه نخواهد داد که منافعش نادیده گرفته و یا ضایع شود و همانطور که ولادیمیر پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ۲۰۰۷ به نام روسیه اعلام کرد اجازه نخواهد داد که مواضع این کشور زیر پا گذارده شود. او با اینکه دقیقاً میدانست که همه حاضرین با اظهارات او موافق نیستند، جهان یک قطبی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پدید آمده بود را مختوم اعلام کرد و کرد تاکید نمود که استعمال خشونت در روابط بینالمللی تنها هنگامی مشروعیت دارد که با حقوق بینالملل ومنشور سازمان ملل مطابقت داشته باشد.
برای ممانعت از برپایی جهان چند قطبی ایالات متحده آمریکا خود را روی چالشهایی که چین مسبب آن است، متمرکز کرده و وظیفه «بازدارندگی» روسیه را به عهده ناتو قرار داده است. اتحادیه اروپا که در آغاز قرن جدید با ایجاد ارز مشترک، یورو این نیت را دنبال میکرد که ایالات متحده را به چالش بکشد، دیگر به عنوان بازیگر در مناقشات ژئواستراتژیک در نظر گرفته نمیشود
ظاهراً این طور به نظر میرسد که «شاهزاده» هنوز درک نکرده که جهانی که او مدعی رهبری آنست همین طور در خاور میانه نیز در وضعیت خطیری به سر می برد. این جهان، جهانی است که در آن تنشها در منطقه شرق مدیترانه ادامه دارد و مناقشاتی با شدتهای کم و یا زیاد موجود است که کشورهای ترکیه، یونان و فرانسه در آن سهیم اند … و سپس لیبی، کشوری که در اثر تجاوز غرب ویران شد و گروههای مزدور در آنجا به فعالیت مشغولند و ضعیت کماکان سخت و نگران کننده است.
ظاهراً «شاهزاده» در مورد وضعیت بغرنج موجود در خلیج فارس، که در اثر دخالت و تجاوز مداوم علیه ایران بیشترتشدید می شود نیز زیاد نگران نیست. همینطور تجاوزات بیپایان در عراق و مقاومت در این کشور علیه نیروهای اشغالگر «شاهزاده» را نارحت نمیکند، همینطور جنگ در یمن و یا اسرائیل با گرایش شدید آن به کشورگشایی که کشتار خلق فلسطین و به صطلاح «قرارداد ابراهیم» را دربر میگیرد و همینطور جبهههای باز علیه ایران، سوریه، حزبﷲ و لبنان …
و به همین شکل مناقشات در منطقه ساحل و یا مغرب که در آن گروههای تروریستی با ارتباط با جهادگرایان جولان میدهند و یا تنشها در دریای قطب شمال و نظامی سازی آن که واکنش روسیه را ایجاب میکند، همه و همه چیزی نیست که برای «شاهزاده» مهم محسوب شود.
در آمریکای لاتین و دریای کارائیب، در آمریکای ما که شکست نولیبرالیسم و همهگیری تضادها را تشدید کرده و به نرخ فقر و مهاجرت افزوده، به نظر میرسد که «شاهزاده» زیاد محبوب نیست. بسیاری از کشورهای منطقه مجدداً به ترقیخواهی روی آوردهاند و با اینکه ایالات متحده هرچه از وجههاش در مناطق دیگر جهان کاسته میشود، بیشتر کوشش میکند تا روند تحول را متوقف سازد و کشورهایی را که «استقلال دوم» خود را به دست آوردهاند منزوی کند و برای این کار نوکرانی جستجو میکند، که به آن کمک کنند، با اینحال نیروهای ترقیخواه روز به روز قویتر میشوند و این باعث خواهد شد که «شاهزاده» به اهداف خود دست نیابد.
ولادیمیر پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ۲۰۰۷ اعلام کرد اجازه نخواهد داد که مواضع کشورش زیرپا گذارده شود. او جهان یک قطبی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پدیدآمده بود را مختوم اعلام کرد و کرد تاکید نمود که استعمال خشونت در روابط بینالمللی تنها هنگامی مشروعیت دارد که با حقوق بینالملل و منشور سازمان ملل مطابقت داشته باشد.
وظاهراً اینطور به نظر میرسد که «شاهزاده» درک نمیکند که بحران سیستم و بحران در کشورنمونه سیستم یعنی ایالات متحده روز به روز شدیدتر میشود و دیگر در ادبیات کارشناسانه سخن گفتن از «هرج ومرج جهانی»، «هرج و مرج سیستم» ، «جهانی در بینظمی»، «روند بحران نهایی سرکردگی ایالات متحده» غیر معمول نیست. … و برندگان جایزه نوبل و نویسندگان معتبری چون “پل کروگمان”، “ژوزف استیگلیتز”، “امانوئل والراشتاین” و “نوئل روبینی” هشدار میدهند که در صورت عدم تصحیح کورس فاجعه در شرف وقوع میباشد.
این واقعیت که اقتصاد مالی شده افزایش یافته، تمرکز ثروت غیر قابل تحمل شده و ارزش تعداد کمی از کنسرنهای فراملیتی بزرگ در بازار بورس ۱۶ تا ۱۷٪ تولید ناخالص جهانی گردیده است، در واقع مخل عملکرد سیستم است ولی برای آنها این امکان را پدید آورده که به آن چنان نرخ سودهایی دست یابند که قبل از آغاز بحران غیرممکن به نظر میرسید و تمرکز بیشتر ثروت آنها را تضمین میکند. این نشان میدهد که جهان نمیتواند مانند قبل عمل کند و روشن میکند که نظم بینالمللی باید تغییر پیدا کند.
جهان امروز که «دیکتاتور بزرگ» خودخوانده کوشش میکند برآن حکمفرمایی کند، به این شکل که در دفتر بیضی شکل خود با کره جغرافیایی بازی میکند، و آنهم در کشوری که گویا برگزیده خداوند است تا جهان را به شکل او بیافریند … و به ایجاد مناقشات دامن میزند به این صورت که از مهرهای شطرنج خود استفاده میکند و در مکانیسمهای مالی بینالمللی متوسل به پول بیپشتوانه می شود که خود به تورم دامن می زند و آن را تشدید میکند و سطح زندگی مردم را تنزل میبخشد بویژه در کشورهایی که این پول را چاپ نمیکنند که به نوبه خود به تشدید بحران میانجامد.
و بحرانها باعث مهاجرت مردم از کشورهای عقبنگاه داشته شده به کشورهای پیشرفته میگردد که از آن جلوگیری به عمل می آید و به نوبه خود باعث تحریک مناقشه میشود که افزایش بودجه نظامی را به دنبال دارد و منابعی که برای مقابله با وضعیت واقعاً اضطراری که بشر با آن رو به رو است، ضروری است، را محدود میسازد: افزایش دما و تغییرات اقلیمی، مقابله با همهگیری و استفاده از کیبرنتیک، مبارزه با تبعیض به هر شکل، والاگرایی (Suprematismus) و انواع اشکال نژادپرستی…
جهان هنوز وقت دارد با بربریت مقابله کند. هیچ کشوری به تنهایی از عهده این کار برنمی آید، تنها به طور دستجمعی میتوانیم بر آن غلبه کنیم. بگذار هرچه ممکن و غیرممکن است انجام دهیم تا این هدف تحقق یابد.