اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی و مردمی به یکی از مبرمترین مسایل انقلاب ما بدل شده است. ضرورت این اتحاد را همۀ مردم درک میکنند و بحث از اتحاد و تفرقه گرمترین بحث تمام دورۀ پس از پیروزی انقلاب شکوهمند بهمن است. ولی متأسفانه از درک ضرورت اتحاد تا برقراری واقعی اتحاد، هنوز راه درازی در پیش است. درست است که درک ضرورت خود بدان معناست که جنبش انقلابی ایران به حد مطلوبی از رشد رسیده و تجربههای تلخ گذشته را مد نظر دارد، اما هنوز راه درازی باقی است تا همۀ نیروهای انقلابی از مرحلعه شعار، اعلام آمادگی برای اتحاد و احتمالاً سخنرانی در بارۀ اتحاد بگذرند و پا به مرحلۀ عمل واقعی بگذارند. همه از اتحاد سخن میگویند، ولی بسا آنچنان سخن میگویند که خود مایۀ نفاق است و نه پایۀ اتحاد.
حزب تودۀ ایران نخستین سازمان سیاسی ایران است که ضرورت اتحاد نیروهای مترقی جامعۀ ایران را – به دور از انحصارطلبی- مطرح کرده و تنها سازمانی است که چهل سال تمام و بیوقفه در این راه کوشیده و امروز تجربۀ پرباری در این عرصه دارد که بهجاست همۀ هوادران واقعی اتحاد نیروها این تجربه را در نظر بگیرند، با زمینههای عینی و امکان و ضرورت اتحاد، و با موانع و دشواریهای و دشمنان اتحاد آشنا شوند.
تجربۀ حزب ما در این عرصه- و در همۀ عرصههای دیگر- اختصاصاً متعلق به حزب ما نیست. به همۀ جامعه مترقی ایران تعلق دارد. حزب ما جزء لاینفک جامعه ماست. تاریخ حزب ما از تاریخ جامعۀ ما جداییناپذیر است.
برخلاف آنچه در نظر اول میتوان تصور کرد، موفقیتهای ما در این زمینه کم نبوده و ما توانسته ایم چندین بار جبهۀ واحد اعلام شده و یا در عمل (دوفاکتو) تشکیل دهیم. در عین حال عدم موفقیتهای ما نیز کم نیست. محافل امپریالیستی که استراتژی خود را در کشورهایی نظیر ایران بر تفرقۀ نیروهای ملی و مردمی استوار کرده اند، در این چهل سال لحظهای از نفاقافکنی غافل نبوده و در لحظات حساس توانسته اند در صفوف نیروهای خلق شکاف اندازند. بررسی این تجربه غنی چهل ساله به ویژه در شرایط کنونی که مردم ما در نبردی سهمگین با امپریالیسم درگیرند، دارای اهمیت ویژهای است.
نخستین تلاشهای حزب تودۀ ایران در راه اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی
حزب تودۀ ایران فعالیت سیاسی خود را بر پایۀ این تحلیل علمی آغاز کرد که جامعۀ ایران، جامعهای است طبقاتی. در این جامعه که به طبقات و قشرهای گوناگون تقسیم شده به طور طبیعی احزاب و سازمانهای طبقاتی گوناگونی میتوانند پدید آیند، که هر یک نمایندۀ طبقه و یا قشرهایی از مردم اند. تا وقتی که طبقه یا قشری حق حیات در جامعه دارد، طبعاً فعالیت سیاسی هم خواهد داشت و اگر این فعالیت در خدمت مردم و تکامل اجتماعی باشد، نه تنها نباید از آن جلوگیری کرد، بلکه باید شرایط ضرور برای ادامۀ آن را فراهم آورد.
حزب تودۀ ایران از نخستین روز تأسیس با چنین تحلیل علمی و با چنین سعۀ صدری وارد عرصۀ نبرد شد و همواره از آزادی احزاب و اجتماعات- نه فقط برای خود، بلکه برای همۀ احزاب و اجتماعات مردمی- دفاع کرد.
حزب تودۀ ایران از نخستین روز تأسیس، از این مرحلۀ ساده پذیرش تعدد احزاب و تأمین آزادیهای دمکراتیک فراتر رفت و این نظر درست را مطرح کرد که تعدد و تنوع به معنای تفرقه در برابر امپریالیسم و ارتجاع نیست و نباید باشد. همۀ نیروهای مردمی، همۀ کسانی که هوادار شعار «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» هستند، میتوانند و باید ضمن حفظ تنوع با هم متحد شوند و جبهۀ واحدی به وجود آورند.
تاریخ چهل سال فعالیت سیاسی حزب تودۀ ایران، تاریخ نبرد در راه این اندیشۀ سالم و انقلابی است.
*«در همان گامهای نخستین تشکیل خود، حزب ما آمادگی خود را برای همکاری هر چه وسیعتر با مردمی که تازه از قید دیکتاتوری آزاد شده بودند، اعلام داشت. روزنامه «سیاست» نخستین ارگان مرکزی حزب در شمارۀ اول خود با زبانی ساده منظور خود را چنین بیان نمود:
«هر کس در این سرزمین طرفدار آزادی فکر و دارای عقیده بود که به مملکت و سعادت اهالی آن خدمت کند، برای تخفیف رنج بدبختان قدم بردارد و برای زیردستان در اجتماع همان حقوقی را که قانون به آنها اعطا کرده است بشناسد، خدمتگذار را در هر لباسی هست تقدیر کند و جنایتکار را در هر مقامی هست از خود براند و به دست عدالت بسپارد، ما او را از خود میدانیم.»
… در تاریخ ۱٧ مهر ماه ۱۳۲۱ نخستین کنفرانس ایالتی تهران با حضور ۱۲۰ نماینده تشکیل شد. این کنفرانس با آنکه یک کنفرانس ایالتی بود، نقش سازماندهی مهمتری در مقیاس سرتاسری ایران بازی کرد و برنامه و اساسنامۀ حزب را تدوین نمود.
شعارهای اساسی حزب در این کنفرانس از تصویب گذشت: «کارگران، دهقانان، روشنفکران، پیشهوران متحد شوید»، «بر علیه هرگونه استعمار کشور ایران مبارزه کنید» …حزب تودۀ ایران برای مبارزه با هرگونه استعمار کشور ایران، طبقات مختلف مردم را دعوت به اتحاد مینمود … لزوم چنین مبارزۀ متحدی هر روز بیش از پیش آشکار میشد. ارتجاع (پس از ضربۀ سنگین سوم شهریور ۲۰ و سقوط رضاخان) رفتهرفته به خود میآمد. خود را برای تعرض آماده میساخت. میبایستی آزادیهای به دست آمده را حفظ کرد و با نیروی دستهجمعی در راه بسط آن کوشید.
جبهۀ آزادی
مدیران جراید و نویسندگان مترقی، رجال و افراد آزادیخواه میتوانستند نقش بزرگی در آماده ساختن افکار عمومی بازی کنند. حزب تودۀ ایران گردآوری این قبیل عناصر مترقی را در یک جبهه، وجهۀ همت خویش قرار داد. کوشش پیگیر حزب و کارزار تبلیغاتی که خواه در جراید حزبی و خواه در طریق تمام بدنه حزب و دستگاه تبلیغاتی آن انجام شد، نخستین ثمرۀ خود را در اواسط سال ۱۳۲۳ بخشید. به ابتکار حزب تودۀ ایران و با دعوت این حزب جبههای از مدیران جراید مترقی مرکز و ولایات، نویسندگان، نمایندگان گروهها و دستههای مترقی تشکیل شد.
این جبهه رفتهرفته سیمای سازمانی به خود گرفت، شورای عالی انتخاب کرد و برنامۀ خود را اعلام داشت. این برنامه در شمارۀ ۴٨ روزنامه رهبر در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۲۳ به شرح زیر انتشار یافت:
«جبهۀ آزادی سازمان ائتلافی از مدیران جراید و نویسندگان و افراد آزادیخواه است که برای پیشرفت مقاصد مشترک زیر با احزاب و اتحادیهها همکاری و تشریک مساعی مینماید:
۱- مراقبت در حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی و تمامیت خاکی ایران و مبارۀ قطعی علیه هرگونه سیاست استعماری؛
۲- مبارزۀ شدید برای برقراری حکومت ملی بر اساس قانون اساسی و رژیم دمکراسی؛
۳- تشکیل دادگاههای ملی برای محاکمه و مجازات خائنین به منافع عمومی؛
۴- مبارزه برای تأمین عدالت اجتماعی به منظور بهبود زندگی عمومی مردم.»
جبهۀ آزادی به سرعت رشد یافت و در بدو امر ۱۲ روزنامه در این جبهه عضویت داشتند، در آخر سال ۱۳۲۳ تعداد روزنامههای عضو آن به ۳۰ روزنامه رسید، در اوایل ۱۳۲۴- چهل و چهار روزنامه، یعنی نصف تمام جراید منتشره در کشور در این جبهه عضویت یافته بود…
«جبهه آزادی» خدمات گرانبهایی به حفظ آزادیهای موجود و جلوگیری از هجوم ارتجاع انجام داد: مبارزۀ پیگیر علیه حکومت صدر و برای برانداختن این حکومت، علیه تمدید مجلس چهاردهم، برای تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و غیره.
در تاریخ مبارزات رهاییبخش کشور ما این نخستین بار بود که عدهای دارای نظریات و عقاید مختلف برای مبارزه در راه هدفهای مشترک که عمدهترین آن حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی ایرانست به نام «جبهه» دور هم جمع شدند، مبارزه کردند و موفقیت به دست آوردند.
برای این که نیروهای مختلفی که در یک جبهه گرد میآیند پایگاه محکمی داشته باشند میبایستی وحدت در عمدهترین طبقات متشکل این جبهه یعنی وحدت میان طبقۀ کارگر وجود داشته باشد. حزب ما با تمام نیرو به اتحادیۀ کارگرانی که مبتکر تشکیل آن هم خود حزب بود کمک رساند تا بتواند اتحادیههای مختلف را زیر یک پرچم گرد آورد.
در اردیبهشت ۱۳۲۳ این وحدت انجام شد و شورای متحدۀ مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران به عنوان یگانه سازمان سیاسی طبقه کارگر ایران به وجود آمد. این یکی از بزرگترین کامیابیها بود. پس از انجام این وحدت شورای متحده با سرعت بینظیری پیش رفت. اگر در اواخر سال ۱۳۲۳ تنها ۴٧ صنف و جمعاً ۵۰ هزار کارگر در سازمان اتحادیهای متشکل بود، چند ماه بعد این عده به ٧۰ هزار، یکسال بعد به ۱٨۰ هزار نفر و بعداً تا آن جا رسید که در حدود ٩۵% همۀ کارگران ایران زیر رهبری شورای متحدۀ مرکزی گرد آمدند.
…
حزب تودۀ ایران به کار میان دهقانان هم توجه کرد. بر اساس تصمیم نخستین کنگرۀ حزب تودۀ ایران- مرداد ۱۳۲۳- فعالیت در دهات گسترش یافت. در تعقیب این تصمیم، اقدام به تشکیل اتحادیۀ دهقانی در سراسر کشور شد. این نخستین و یگانه سازمانی بود که برای دهقانان ایران داده میشد که حقوق حقۀ آنان را مطرح میکرد. تشکیل این اتحادیه تکان نیرومندی به جنبش دهقانی ایران داد. در نتیجۀ فعالیت این اتحادیه و تأثیر اصلاحات ارضی که بعد از آغاز جنبش آذربایجان در آنجا انجام شد، چندین صدهزار نفر دهقان به عضویت آن درآمدند. جنبش نیرومندی سرتاسر روستای ایران را فرا گرفت. در نقاطی نظیر اراک، گیلان، قزوین، کرمان، شیراز کار به تصادمهای متعدد و در برخی از نقاط به مبارزۀ مسلح انجامید. به جرأت میتوان گفت جنبشی که این اتحادیه و تأثیر اصلاحات ارضی آذربایجان به وجود آورد پایۀ تمام آن چیزی است که دهقانان ایران به دست آوردند- از بخشوده شدن بیگاری و رسوم و سیورسات و ۱۵% تخفیف بهرۀ مالکانه در زمان قوام تا اصلاحات نیمبند امروزی که به منظور اسکات روستای ایران و فرونشاندن جنبش به عمل میآید.
…
در ایجاد اعتماد متقابل بین نیروهای ترقیخواه، در پایهگذاری همکاری و تجمع نیروها نقش قابل توجهی فراکسیون حزب تودۀ ایران بازی کرد. این همکاری با نیروهای دیگر در مقیاس کوچک پارلمان در مبارزه علیه سید ضیاءالدین، در مبارزه برای طرد میلسپو و مستشاران آمریکایی، در مبارزه با حکومت صدر، در مبارزه برای جلوگیری از تمدید مجلس چهاردهم،- در تمام این موارد فراکسیون حزبی ما نیروی وصل دهنده و تقویت کنندۀ همکاری بود. در مبارزه با حکومت صدر فراکسیون حزبی ما هم همکار صادق و هم وزنۀ اصلی بین دو نیرو و هم پیگیرترین نیرویی بود که گول مواعید صدر را نخورد و تا آخر به موضع خود وفادار ماند.
جبهۀ موتلفۀ احزاب آزادیخواه
… پس از پایان جنگ دوم جهانی و شکست آلمان هیتلری همکاری میان متفقین نیز پایان یافت و امپریالیستهای آمریکایی و انگلیسی تلاش خود را برای سرکوب جنبش دمکراتیک ایران و تحکیم مواضع استعماری خود تشدید کردند. خطر بزرگی منافع وسیعترین مردم را تهدید میکرد…
در چنین لحظۀ حساسی حزب تودۀ ایران باز هم برای تشکیل یک جبهۀ ضدامپریالیستی و آزادیخواه پیشقدم شد، در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۲۵ اعلامیهای دایر به دعوت جدی از احزاب آزادیخواه برای تشریک مساعی و مبارزۀ مشترک صادر کرد. در این اعلامیه گفته میشود:
«… ملت ایران برای حفظ استقلال ملی خویش و در راه مبارزه با استعمار تاکنون قربانیهای بیشمار داده است… لیکن این قربانیها برای استعمارطلبان کافی نیست… هزاران ایرانی شرافتمند باید جان بکند و آفتاب سوزان صحاری را تحمل کند و روزها خود و عائلهاش گرسنگی بکشد تا قدرت این خداوندان زر زیادتر و زنجیر اسارت و بندگی ملت ایران روزبهروز فشردهتر گردد… در مقابل چنین اوضاعی که حیات سیاسی و استقلال واقعی میهن ما را تهدید میکند وظیفۀ هر ایرانی با شرف و میهندوست، هر حزب و جمعیت آزادیخواه اینست که بدون توجه به مسایل طبقاتی، مناقشات حزبی و سیاسی برای نجات ایران عزیز… از هیچگونه فداکاری مضایقه نکند و زمینۀ یک اتحاد وسیع و نیرومند از کلیۀ ملیون و میهنپرستان حقیقی را فراهم نماید.
حزب تودۀ ایران که مبارزه علیه هر نوع استعمار کشور ایران را شعار خویش قرار داده است امروز بیش از هر موقع دیگر به لزوم چنین اتحادی معتقد است و تصمیم دارد با تمام نیروی مادی و معنوی خویش برای ایجاد یک جبهۀ واحد ملی مرکب از احزاب و دستجات آزادیخواه و اصلاحطلب کوشش نماید…»
پس از این مقدمه حزب تودۀ ایران رسماً احزاب آزادیخواه را برای تشکیل جبههای به نام «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» دعوت مینماید.
چنانچه میبینیم حزب تودۀ ایران در همان موقع درک صحیحی از جبهۀ واحد داشت: ائتلاف احزاب (نه حل احزاب در داخل یک حزب) در راه اجرا عمومیترین شعارها- حفظ استقلال ملی.
نخستین حزبی که دعوت حزب تودۀ ایران را اجابت کرد، حزب ایران بود. با ائتلاف این دو حزب «جبهه مؤتلف احزاب آزادیخواه» تشکیل شد. پایههایی که این دو حزب بر مبنای آن ائتلاف کردند و در یک روز (۱٨/۳/۱۳۲۴) در روزنامۀ «رهبر» ارگان مرکزی حزب تودۀ ایران و روزناۀ «جبهه» ارگان مرکزی حزب ایران منتشر شد و از طرف حزب ایران آقایان الهیار صالح و مهندس زیرکزاده امضا کرد، بودند عبارت بود:
در سیاست داخلی– از مبارزۀ مشترک برای شکست کامل عناصر ارتجاعی- یعنی دستنشاندگان استعمار و مخالفین اصلاحات- مبارزه در راه آزادی و ترقی ملت ایران.
در سیاست خارجی– از مبارزۀ مشترک در راه تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و ریشهکن ساختن استعمار.
یکی از موفقیتهای بزرگ این جبهه توافق نظر در بارۀ حفظ وحدت سازمان طبقۀ کارگر بود. «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» اعلام داشت که شورای متحدۀ مرکزی اتحادیۀ کارگران و زحمتکشان ایران را یگانه سازمان کارگری میشناسد و از هیچگونه کمکی به آن دریغ نخواهد ورزید.
جنبش دمکراتیک پس از جنگ همواره در حال اوج گرفتن بود. در سالهای ۱۳۲۵- ۱۳۲۴ جنبش ملی دمکراتیک در آذربایجان و کردستان دامنۀ وسیعی یافت. در این مناطق فرقۀ دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان به وجود آمدند و به موفقیتهای زیادی نایل گردیدند.
…
ارتجاع از وحدت نیروهای دمکراتیک هراسناک بود و خود را آمادۀ هجوم مینمود. نیروهای آزادی و ارتجاع آشکارا در دو قطب متشکل میشدند. حزب دمکرات ایران که توسط قوام تشکیل یافته بود به طور موقت محل تجمع نیروهای پراکنده ارتجاع شد. از طرف دیگر دعوت حزب تودۀ ایران مورد اجابت روزافزون نیروهای مقابل قرار میگرفت. در مواردی گرایش به سوی دو قطب به صورت انشعاب احزاب و دستجات سیاسی به جناحهای مختلف و گرویدن آنها از سویی به حزب دمکرات قوام از سوی دیگر به حزب تودۀ ایران تظاهر مینمود.
مثلاً در اواخر مهر ۱۳۲۵ وقتی حزب آزادی الحاق خود را به حزب دمکرات ایران اعلام داشت، سازمان جوانان آن حزب بلافاصله خود را به حزب تودۀ ایران ملحق ساخت. در نامۀ این سازمان مندرجه در روزنامۀ «رهبر» شمارۀ ٨۴۶ به تاریخ ۲/٨/۱۳۲۵ چنین میخوانیم:
«سازمان جوانان و روشنفکران حزب آزادی که در اشاعۀ افکار نو و مترقی و مبارزه با ارتجاع در طول یک سال عمر حزب نامبرده نقش بزرگی را بازی کرده است چون حزب آزادی بدون جلب نظر افراد فعال سازمان مذکور به حزب دمکرات ایران پیوسته… بدین وسیله الحاق خود را به صفوف مبارزین حزب تودۀ ایران… ابلاغ و جوانان کشور را… به پیوستگی به حزب مبارز تودۀ ایران دعوت مینماییم.»
به دنبال آن «جمعیت مختلط ملی» که پایگاه عمدهاش روستا بود، الحاق خود را به حزب تودۀ ایران اعلام داشت و خبر آن در روزنامۀ «رهبر» شمارۀ ٨۵٧ به شرح زیر داده شد:
«هزاران نفر در تهران و برخی شهرستانها که تحت عنوان «جمعیت مختلط ملی» متشکل شده بودند به حزب تودۀ ایران میپیوندند. فقط یک هزار و پانصد نفر از این جمعیت در زرند به حزب ما و اتحادیۀ دهقانان وابسته به ما ملحق شده اند و روز پنجشنبه افراد این جمعیت از ساعت سه و نیم بعدازظهر در کلوپ خودشان واقع در چهارراه حسنآباد مجتمع میشوند تا به ستون چهار به طرف کلوپ مرکزی حزب تودۀ ایران حرکت کنند…»
با این که با تشکیل «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» و الحاق نیروهای پراکندۀ دمکراتیک به حزب تودۀ ایران و تمرکز نیروهای کارگری در اتحادیۀ واحد دمکراتیک، جبهۀ آزادیخواهان به مقیاس بیسابقهای توسعه یافته بود، بدون ایجاد همکاری محکم احزاب بزرگی مانند فرقۀ دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان مقابلۀ عملی با نیروهای متشکل ارتجاع که دارای قدرت نظامی و از پشتیبانی کامل امپریالیسم برخوردار بودند، امکانپذیر نبود. در اواخر شهریور و اوایل آبان جریان مذاکره با این احزاب پایان پذیرفت و چهار حزب الحاق خود را به «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» به وسیلۀ نامه اعلام داشتند: فرقۀ دمکرات آذربایجان، حزب دمکرات کردستان، حزب جنگل، حزب سوسیالیست.
به عنوان توضیح چگونگی این ائتلاف در روزنامه «رهبر» شمارۀ ٨۵۲ به تاریخ ٩/٨/۱۳۲۵به امضا شش حزب اطلاعیۀ زیر درج شد:
«عدهتی از خوانندگان با مطالعۀ نامه کمیتههای مرکزی حزب دمکرات آذربایجان، دمکرات کردستان، سوسیالیست و جنگل متوجه نشده بودند که این چهار حزب به «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» مرکب از احزاب تودۀ ایران و ایران پیوسته اند. اینک برای مزید اطلاع اعلامیۀ «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» را که در شمارۀ یکشنبه ۹ تیرماه روزنامۀ ما درج شده بود دوباره نشر داده و توضیح میدهیم که اکنون شش حزب تودۀ ایران، دمکرات آذربایجان، ایران، دمکرات کردستان، سوسیالیست و جنگل روی اساس اعلامیۀ زیر «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» را تشکیل میدهند.»
جنبش دمکراتیک ایران با هجوم عمومی امپریالیسم و ارتجاع در آذر ماه ۱۳۲۵ شکست خورد و «جبهۀ مؤتلف احزاب آزادیخواه» نیز به دنبال آن از هم پاشید.
با این که تجزیه و تحلیل علل شکست جنبش از موضوع مقالۀ ما خارج است، معهذا این نکته را نمیتوان یادآوری نکرد که یکی از علل آن بدون شک آن بود که علیرغم همۀ کوششها تجمع نیروهای آزادیخواه به کندی انجام میشد و هنگامی که ارتجاع خود را کاملاً آمادۀ هجوم کرد، هنوز جبهۀ آزادیخواهان نضج لازم را نگرفته و موفق به همآهنگ ساختن اقدامات خود نشده بود.
جبهۀ مطبوعات ضددیکتاتوری
پس از شکست نهضت، حزب ما علیرغم فشار دشمن با سرعت کمر راست کرد و باز پیشاهنگ مبارزه شد. اکنون دیگر پیدا بود که ارتجاع در صدد محو کلیۀ آزادیهای دمکراتیک و برقراری دیکتاتوری آشکار است.
نخستین گام حزب تودۀ ایران باز اقدام برای گردآوری نیروهای مترقی و مبارزۀ مشترک علیه این خطر بود. نیروی سازمانی و تبلیغاتی خود را حزب متوجه این کار کرد.
در اعلامیۀ هیأت اجراییۀ حزب منتشره در روزنامۀ «مردم» شمارۀ ۳۱٩ مورخۀ ۱۵/ ۱ /۱۳۲٧ زیر شعار «خطر عمومی و هدف مشترک» پس از ذکر دسایس ارتجاع برای برقراری دیکتاتوری چنین نوشته شده بود:
«ما باید بدین وسیله به آن عده از نمایندگان مجلس و ارباب مطبوعات، رجال اجتماعی و هموطنانی که مایلند حق آزادی بیان برای آنها محفوظ بماند و زنجیر غلامی بر گردن آنها گذاشته نشود اعلام کنیم… که در این هدف مشترک تمام عناصر شرافتمند باید همآواز باشند… اگر کسانی باشند که خطر را دور میبینند، خود را به انواع وسایل میفریبند و باور میکنند که آنها از این بلا مصون خواهند ماند، باید اکنون بیدار باشند…»
شعار حزب در آن موقع برای تشکیل جبهه این بود: «همه با هم برای دفاع از مشروطیت و قانون اساسی».
موفقیتی که در آن موقع زیر این شعار به کف آمد، تشکیل «جبهۀ مطبوعات ضددیکتاتوری» بود که توانست ۴۷ روزنامه را دور خود گرد آورد.
«جبهۀ مطبوعات ضددیکتاتوری» پس از شرح نمونههای گذشته دیکتاتوری تشکیل خود را چنین اعلام داشت (روزنامۀ مردم شماره ۳۴٨- ۲٩ /۲/ ۱۳۲٧):
«… از این جهت ما امضاکنندگان زیرین- ارباب جراید و سردبیران- با حفظ عقاید و مسالک متفاوت خویش به منظور جلوگیری از دیکتاتوری… یک جبهۀ مطبوعاتی به نام «جبهۀ مطبوعات ضددیکتاتوری» به وجود آورده ایم…
ما اینک به نام وظیفۀ نامهنگاری خویش به ملت ایران اعلام خطر میکنیم که دشمنان ایران برای دیکتاتوری جدید زمینهچینی مینمایند و اگر رشد ملت ایران و هشیاری و بیداری آزادیخواهان نباشد زود است که ظلمت وحشتزای خودکامی ایران را فرا گیرد…»
«جبهۀ مطبوعات ضدیکتاتوری» دیری نپایید. یک بار دیگر ارتجاع و دستنشاندگان امپریالیسم توانستند با دسایس آزمایش شدۀ خود تخم نفاق بکارند و آن را متلاشی سازند.
از آن پس دیرزمانی حزب تودۀ ایران یگانه نیرویی بود که جلوی هجوم ارتجاع را سد کرد»** و توانست گامهای مهمی در جهت دفاع از آزادی و به ویژه در جهت تجهیز تودههای مردم در نبردی که علیه شرکت سابق نفت ایران و انگلیس آغاز میشد بردارد.
در پاییز و زمستان ۱۳۲٧ محیط سیاسی کشور به شدت علیه استعمار و به ویژه علیه شرکت سابق نفت برانگیخته بود. حزب تودۀ ایران متشکلترین نیروی دمکراتیک و ضداستعماری بود که به روشنگری و سازماندهی انقلابی میپرداخت. در آغاز بهمن ۲٧ هیجان افکار عمومی به اوج خود رسید. حزب تودۀ ایران به دنبال مشی دایمی اتحادطلبانۀ خود موفق شد یک بار دیگر مقدمات تشکیل جبههای را – این بار علیه شرکت سابق نفت فراهم کند. پنجم بهمن ماه نخستین تظاهرات گستردۀ ضدشرکت سابق نفت به دعوت حزب تودۀ ایران و با همکاری حزب ایران انجام گرفت. راهپیمایی بزرگی از جلو دانشگاه تهران آغاز شد و به میدان بهارستان خاتمه یافت. شعارهای این راهپیمایی قاطع و روشن علیه امپریالیسم انگلیس و آمریکا و در سمت اتحاد نیروهای ملی بود.
نقشی که حزب تودۀ ایران در این زمان برای دفاع از استقلال و آزادی و تأمین عدالت اجتماعی ایفا میکرد به حدی است که حتا هواداران نهضت اسلامی ایران- پس از انقلاب بهمن- نیز تأکید روی آن را مفید دانسته اند. در کتابی که آنان برای دفاع از آیتالله کاشانی منتشر کرده اند در بارۀ روزهای نزدیک ۱۵ بهمن مینویسند:
«درخور یادآوری است که سنگر مقاومت مردم در آن روزگار در دو جبهۀ مختلف قرار داشت. جبهۀ نخست را انبوهی از روحانیون و طلاب علوم دینی و بازاریان و دیگر مسلمانان تشکیل میدادند که ندای پیشوای مذهبی خویش آیتالله کاشانی را لبیک گفته و به رهبری او با حکومتهای فاسد وقت میجنگیدند و دستنشاندگان استعمار آنان را به گلوله میبستند.
جبهۀ دوم از جوانان سرشار از شور و عشق به آزادی و برابری و برادری تشکیل میشد که پس از دوران اختناق رضاخانی به جاذبهها و جبنههای مردمی شعارهای حزب توده ایران دل بسته در آن سنگر نیروی فعال و منظمی را به وجود آورده بودند. محمدرضا شاه و اطرافیانش برای به تصویب رسانیدن لایحۀ الحاقی کذایی ابتدا میبایست این هر دو سنگر را از میان بردارند.»۱
«غیرقانونی» شدن حزب تودۀ ایران
این واقعیت که حزب تودۀ ایران طی کمتر از هفت سال موفق شد سه بار جبهۀ وسیع از نیروهای مترقی و ضددیکتاتوری ایران تشکیل دهد و شعارهای عمدۀ انقلابی خود: استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی را به شعار بخش مهمی از نیروهای این جبههها بدل سازد و این واقعیت که حزب تودۀ ایران در زمستان ۱۳۲٧ موفق شد مقدمات جبهۀ واحد علیه شرکت نفت انگلیس برای استیفای حقوق ملی ایران فراهم آورد نگرانی بسیار عمیقی در محافل امپریالیستی و عمال داخلی آنها به وجود آورد و از ظرفیت انقلابی بزرگی که در جامعۀ ایران وجود داشت، حکایت میکرد.
ادامه این سیر به هیچ روی به نفع امپریالیستها نبود. آنها میخواستند به هر نحوی شده در برابر رشد حزب تودۀ ایران و به ویژه در برابر نفوذ کلام آن در میان سایر سازمانها و احزاب مترقی سدی ایجاد کنند و جلو اتحاد نیروهای انقلابی ایران را بگیرند.
این سد، «غیرقانونی» کردن حزب تودۀ ایران بود، از این طریق میشد سایر نیروها را از نزدیک شدن به حزب تودۀ ایران ترساند و اتحاد با این حزب «غیرقانونی» را خطرناک قلمداد کرده و همکاری رسمی و سازمانی با آن را خلاف قانون دانست.
شاید هنوز باشند کسانی که توطئه غیرقانونی کردن حزب تودۀ ایران را امری اختصاصاً مربوط به این حزب تصور میکنند، ولی با کمی دقت میتوان دریافت که این توطئه خنجری بود بر قلب نهضت انقلابی ایران. با این توطئه جنبش انقلابی ایران به طور به اصطلاح «قانونی» دو شقه شد: شقۀ قانونی و شقۀ «غیرقانونی». به دیگر سخن توطئه «غیرقانونی» کردن حزب تودۀ ایران توطئهای بود برای قانونی کردن تفرقه در جنبش انقلابی ایران!
بورژوازی ایران و به ویژه جناح راست آن که متمایل به همکاری با امپریالیسم آمریکا بود، از فرصت غیرقانونی شدن حزب استفاده کرد تا شاید از «مزایای قانونی» غیرقانونی شدن ما برای تحکیم مواضع خود استفاده کند. روشنفکران مدافع این جناح بلافاصله پس از پانزده بهمن این تئوری دستپخت سازمانهای جاسوسی امپریالیستی را به میهن ما وارد کردند که گویا اتحاد برخی از نیروهای سیاسی ایران، بدون حزب تودۀ ایران و علیه حزب تودۀ ایران- اگر با جلب همکاری آمریکا توأم باشد- میتواند به خواستهای مردم ایران جامۀ عمل بپوشاند.
از فردای پانزده بهمن عوامل خرابکار وابسته به امپریالیسم آمریکا- از نوع مظفر بقائی- دشمنی با حزب تودۀ ایران را به مثابه یکی از شعارهای اصلی خود اعلام کرده و کوشیدند چنین وانمود سازند که همکاری با حزب تودۀ ایران مانع موفقیت است و دشمنی با این حزب عامل موفقیت. این عوامل خرابکار چنین استدلال میکردند که موفقیت مردم ایران موکول به کمک امپریالیسم آمریکاست و برای جلب کمک آمریکا باید خصلت ضدکمونیستی داشت.
این استراتژی پایۀ تشکیل جبهۀ ملی ایران قرار گرفت. در این جبهه برخی از شخصیتها و سازمانهای سیاسی جمع آمدند که سابقۀ همکاری با حزب تودۀ ایران را داشته و در سه جبهه : «آزادی»، «احزاب مؤتلف»، «ضددیکتاتوری» در کنار حزب تودۀ ایران و با شعارهای اصلی استقلال (مبارزه علیه هر گونه استعمار ایران)، آزادی (از جمله و به ویژه آزادی احزاب) شرکت کرده بودند. آنان در جبهه نوین «ملی» خود از این شعارها دست کشیدند. استقلال را به معنای مبارزه علیه هرگونه استعمار تعبیر نکرده، به معنای جلب کمک امپریالیسم آمریکا دانستند. آزادی را به معنای آزادیهای سیاسی دمکراتیک و مندرج در قانونی اساسی و اعلامیه جهانی حقق بشر ندانسته، به معنای تأیید فشار علیه حزب تودۀ ایران و همۀ سازمانهای تودهای مترقی تلقی کردند.
به رغم این استراتژی عملاً ضدانقلابی، که از طرف نیروها و سازمانهای وابسته به بورژوازی ملی ایران و خرده بورژوازی دنبالهرو آن پیش گرفته شده بود، حزب تودۀ ایران پس از پانزده بهمن نیز به مشی اتحادطلبانۀ خود وفادار ماند. اینک که ما از راه دور به آن روزها مینگریم احساس میکنیم که ممکن بود این جا و آن جا روشهای بهتری را برای پیشبرد این مشی به کار گرفت. توطئه ۱۵ بهمن و اعلام «غیرقانونی» شدن حزب در رفتار خود ما هم اثر گذاشت و عناصری از سکتاریزم در آن وارد کرد. ولی این اصل مطلب نیست. هر مرد چهل سالهای که به گذشتههای دور و دوران جوانی و نوجوانی خود بنگرد احساس میکند که اگر آن روز عقل امروزش را میداشت، چنین یا چنان میکرد. برای همین است که سعدی میگوید: «عمر دو بایست در این روزگار». هیچ حزب و سازمان سیاسی پُردوام و صادقی نیست که وقتی از قلۀ چهل سالگی روزهای ۱۰- ٨ سالگی را به یاد میآورد احساس نکند که این جا و آن جا میشد روش دیگری داشت. ولی تکرار میکنیم که اصل مطلب اینها نیست. اصل مطلب اینست که از ۱۵ بهمن ۱۳۲٧ تا کودتای ۲٨ مرداد ۱۳۳۲ (و پس از آن) تنها سازمانی که لزوم اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی را درک و مطرح میکرد، تنها سازمانی که بدون انحصارطلبی همه و همه را به اتحاد فرار میخواند، تنها سازمانی که آرایش درست نیروهای ضدامپریالیستی را ارایه میداد، حزب تودۀ ایران بود.
نطفههای جبهۀ واحد در آغاز جنبش ملی شدن نفت
نخستین تلاش جدی حزب برای تأمین اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی و آزادیخواه پس از ۱۵ بهمن در بهار ۱۳۲٩ آغاز شد. در این وقت کودتای خزنده رزمآرا در حال اجرا بود. حزب ما از همۀ نیروها دعوت کرد که با هم متحد شوند و در برابر دیکتاتوری قد علم کنند. در اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران که همۀ نیروهای سیاسی و حتا بقائیها و زاهدیها را- با قید و ذکر فاصله- به اتحاد دعوت میکرد از جمله گفته میشد:
«ما دعوت میکنیم که تمام مردم علیه دیکتاتوری متحد شوند و در قدم اول و به عنوان حداقل، عزل و محاکمه رزمآرا را بخواهند.»۲
در همین زمان حزب تودۀ ایران علاقهمندی خود را به اتحاد با جناح مذهبی جنبش به رهبری آیتالله کاشانی ابراز میداشت. «به سوی آینده» صدای حزب تودۀ ایران، به مناسبت بازگشت آیتالله کاشانی به میهن مینوشت:
«امروز همۀ آزادیخواهان باید یکدل و یکجهت علیه دشمنان آزادی برخیزند… ما از پایان یافتن تبعید ناروای آقای کاشانی خرسند و شادیم. ما هماهنگ با آقای کاشانی و یارانشان تعقیب جدی کسانی را که به خلاف حق سبب آزار و ایزا و تبعید آقای کاشانی شدند و علیه آزادی و مشروطه توطئه چیدند و با دشمنان استقلال و حاکمیت ملی همداستانی کردند، خواستاریم.»۳
متأسفانه این دعوتهای صادقانه از جانب حزب ما در آن زمان گوش شنوایی نمییافت. جبهۀ ملی زیر نفوذ و تأثیر عوامل خرابکاری چون زاهدی و بقائی دواسبه دنبال استراتژی «سیا» میتاخت و میکوشید از راه تماسهای مستقیم و غیرقانونی با سفارت آمریکا و جاسوسان سیا هم شده ثابت کند که کمونیست نیست و بهتر از شاه با کمونیسم مبارزه خواهد کرد.۴
البته عکسالعمل آیتالله کاشانی در برابر دعوت ما با عکسالعمل جبهۀ ملی تفاوت داشت. آقای کاشانی نسبت به حزب ما با حسن نیت بیشتری برخورد کرد و در مواردی دعوت به اتحاد را پذیرفت که در زیر یادآوری خواهیم کرد.
تأکید جبهۀ ملی و به ویژه جناح وابستۀ آن، به مخالفت با حزب تودۀ ایران و تلاش برای فاصله گرفتن از آن در ماههای پاییز ۱۳۲٩ در روش حزب ما اثر گذاشت و موجب عکسالعملهایی شد که در صورت وجود تجربۀ بیشتر ممکن بود از آن جلوگیری شود، با این حال و علیرغم برخی رفتارهای عکسالعملی و سکتاریستی، حزب ما خط اصلی خود را که تلاش برای تأمین اتحاد نیروها بود از دست نداد و در آغاز بهار ۱۳۳۰، قبل از تشکیل دولت مصدق طی اعلامیهای که از طرف «جمعیت ملی مبارزه با استعمار» منتشر کرده بود، از همۀ نیروهای ضدامپریالیستی: جبهۀ ملی، فداییان اسلام، آزادی ایران، حزب ایران، و حزب استقلال دعوت کرد که:
«کمیتهای با شرکت نمایندگان همۀ این جمعیتها به منظور تنظیم یک نمایش و دمونستراسیون بزرگ مشترک بر ضد حکومت نظامی تشکیل شود.»۵
در این اعلامیه دو نکتۀ تازه وجود دارد: یکی این که اعلامیه مستقیماً از طرف حزب تودۀ ایران که به اصطلاح «غیرقانونی» است، منتشر نشده و از طرف جمعیتی علنی و قانونی منتشر شده و لذا راه را باز کرده است که شاید ترس آقایان رهبران جبهه ملی بریزد و کار اتحاد نیروها آسانتر شود.
دیگر این که در این اعلامیه برای نخستین بار حزب تودۀ ایران به سازمان فداییان اسلام به عنوان یک سازمان ضدامپریالیستی و آزادیخواه مراجعه کرده و اتحاد با آن را خواستار شده و این گام مهم تازهای است که حزب ما برای همکاری با نیروهای مذهبی- انقلابی برداشته است.
ابتکار حزب ما برای اتحاد نیروها طبق معمول این بار هم پذیرفته نشد ولی ما به کار خود ادامه دادیم.
بهار سال ۱۳۳۰، پس از تشکیل دولت مصدق تلاش حزب تودۀ ایران برای تأمین اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی شکل تازهای گرفت. حزب تودۀ ایران به سوی حمایت روزافزون از مصدق پیش رفت. حزب ما نخستین سازمان متشکل سیاسی بود که پذیرش تعهد مالی را در قبال دولت مصدق یک وظیفۀ انقلابی دانست و طی اعلامیهای گفت:
«تعهدات و فداکاریهای مالی را … وظیفۀ هر ایرانی شرافتمندی میدانیم و یقین داریم که فرزندان هوشیار وطن ما در این امر ملی بر یکدیگر سبقت خواهند جست.»۶
حزب ما به مصدق اطمینان میداد که در موضوع خلع ید از شرکت سابق از او حمایت خواهد کرد. روزنامۀ «به سوی آینده» مینوشت:
«دولت کنونی … از پشتیبانی مشروط افکار عمومی نیز در موضوع خلع ید میتواند اطمینان داشته باشد.»٧
«ملت ایران برای رفع هرگونه اشکال مادی که بر اثر اجرای قاطع و بدون تزلزل و سازش خلع ید از شرکت سابق به وجود آید حاضر است با تمام قوای مادی و معنوی خود فداکاری نماید.»٨
جبهۀ واحد ضداستعمار در سیام تیرماه ۱۳۳۱
نبرد حزب تودۀ ایران برای تأمین اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی و مردمی علیرغم خرابکاریهای عمال خودفروخته آمریکایی- انگلیسی ادامه یافت. در مواردی توطئههای این خرابکاران نوسانهایی در کار ما ایجاد کرد و عکسالعملهای ناپخته را سبب شد. ولی خط اصلی دفاع از اتحاد نیروها از میان همۀ نوسانها راه گشود و پیش رفت و در سیام تیرماه ۱۳۳۱ به یکی از درخشانترین پیروزیها رسید.
در باره جنبش سیام تیر مطالب زیادی نوشته شده که نیازی به تکرار آنها نیست. در رابطه با موضوع مورد بحث: اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی، فقط به قید چند نکته اشاره میکنیم:
- سیام تیر ضرورت و امکان اتحاد و به ویژه کارآیی اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی را در عرصه نبرد نشان داد.
- در رابطه با سیام تیر نخستین اتحاد رسمی میان حزب تودۀ ایران و جناح مذهبی جنبش به رهبری آیتالله کاشانی برقرار شد. آیتالله کاشانی دعوت حزب تودۀ ایران را برای وحدت پذیرفت. او در پاسخ خبرنگاران که پرسیده بودند: «نظر آیتالله نسبت به دعوت حزب توده از کلیه دستجات و طبقات برای مبارزه با استعمار چیست. آیا حضرت آیتالله موافق هستند که دعوت آنها پذیرفته شود» گفته بود:
«امروز روزی است که این ملت مرد و زن از هر جمعیت باید همدست و همداستان باشد … هر جمعیتی در این باره مبارزه کند ما با صمیم قلب میپذیریم.»٩
یک روز پس از پیروزی سیام تیر، فرزند آیتالله کاشانی- سید مصطفی- به نمایندگی از طرف پدرش در میتینگ پرشکوه «جمعیت مبارزه با استعمار» شرکت کرد و گفت:
«به شما بشارت میدهم که دعوت به تشکیل جبهه واحد ضداستعماری از طرف آیتالله کاشانی پذیرفته شده است.»۱۰
اشکال اتحاد در ماههای پس از سیام تیر
اتحادی که در سیام تیر چنان نتایج درخشانی داده بود، در هفتههای پس از آن بر اثر خرابکاری عمال امپریالیسم رو به زوال رفت و مسکوت ماند. حزب تودۀ ایران که با فداکاری کمنظیرش در روز سیام تیر در سرنگونی قوام و تجدید نخستوزیری مصدق نقش برجستهای ایفا کرده بود، از نو در معرض تیرهای تهمت دشمنان انقلاب قرار گرفت و مصدق هم اگر چیزی به این تهمتها نیفزود، چیزی از آن نکاست. با این حال حزب تودۀ ایران از میان انواع دشواریها، هم به کجرویهای موجود در داخل حزب و هم به فشارها و ترفندهای خارج حزب فایق آمد و مشی اتحاد نیروهای ضدامپریالیست را به ویژه پس از نهم اسفند ۳۱ با حرارت زیادتر دنبال کرد. در ماههای دشوار و بغرنج فروردین تا مرداد ۳۲، تودهایها میبایست در سختترین شرایط از دولت مصدق دفاع کنند و مورد هجوم همان مأمورین «انتظامی» باشند که مصدق- به هر صورت- نخستوزیر و فرمانده آنها بود و زیر باران تهمت کسانی باشند که یار مصدق بودند.
در این ماهها اشکال نوینی از اتحاد، علیرغم این دشواریها، پدید آمد. از آن جمله است همکاری مؤثر و تعیین کننده حزب تودۀ ایران در کشف و خنثا کردن دو کودتای نظامی (شهریور- مهر ۳۱، ۲۵ مرداد ۳۲)، همکاری بسیار مؤثر حزب تودۀ ایران با مصدق در برگزاری پیروزمند رفراندوم تیرماه ۱۳۳۲. ولی این همکاریها بر اثر ترس طبقاتی سرمایهداران و توطئههای خرابکارانه عمال شناخته شدۀ امپریالیسم از نوع بقائی و شمس قناتآبادی عقیم ماند.
جا دارد که به چند نمونه از خرابکاریهایی که دشمنان انقلاب و نهنضت ملی ایران در امر اتحاد نیروها- در زمان جنبش ملی شدن نفت- به عمل میآورند، اشاره کنیم، تا معلوم شود که چرا و چه کسانی در امر مهم اتحاد، که این همه برای پیشبرد نهضت ضرورت دارد، خرابکاری میکنند.
در بهار و تابستان ۱۳۲٩، زمانی که برای مقابله با دیکتاتوری رزمآرا شرایط مناسبی فراهم آمده بود تا نیروهای ضدامپریالیست و آزادیخواه یکی شوند، کارمندان سفارت آمریکا- اعضای سیا- مستقیماً وارد میدان شدند و به جبهه ملی ایران فشار آوردند که ثابت کند که کمونیست نیست، یکی از مؤسسین جبهه ملی (احمد ملکی، مدیر روزنامه «ستاره») شهادت میدهد که مستر دوهر، کارمند سفارت آمریکا در یک ضیافت، خود را به عدهای از سران جبهه ملی رسانیده و با آنان وارد صحبت شده و آنها را متهم به کمونیست بودن کرده است. ملکی میگوید:
«سر صحبت باز شد، معلوم شد که آقا به طور کامل ما را کمونیست دانسته است… آن شب، مذاکراتی با دوهر به عمل آمد و این سوءتعبیر توضیح داده شد، ولی معلوم نبود که توضیح چقدر ایشان را قانع کرده باشد.»۱۱
برای اینکه دوهر- مأمور سیا در ایران- قانع شود که رهبران جبهه ملی کمونیست نیستند، جلسات «دوستان» هفتگی میان این رهبران و مأموران سفارت آمریکا منظماً تشکیل شد و مشی سیاسی جبهه ملی عملاً در این جلسات تعیین گردید. روشن است که در چنین مشی سیاسی جایی برای اتحاد نیروها باقی نمیماند.
در روزهای انقلابی تیرماه ۱۳۳۱- که سی تیر اوج آن بود- رهبران جبهه ملی به هیچ رو حاضر به اتحاد با حزب تودۀ ایران نبودند، در حالی که این اتحاد، تنها وسیله سرنگون کردن قوام و روی کار آوردن مصدق بود، علت چنین رفتاری از طرف جبهه ملی، ترس آنها از انقلاب و روابط پنهانی آنها با دربار و سفارت آمریکا بود. آنها در آن روزها عملاً با سقوط مصدق موافق بودند و میخواستند عنصر میانهرویی روی کار آورند.
حسین مکی، از رهبران جبهه ملی که آن روزها نقش مؤثری داشت در کتابی که به مناسبت سی تیر گرد آورده در باره این روزها چنین مینویسد:
«تودهایها که سالها تبلیغات مخالف آنها را «لولو خور خوره» معرفی کرده و دولتهای وقت هر یک به نحوی از این «لولوی سرخرمن» برای ترسانیدن مخالفین مخصوصاً «چیزدارهایی» که «چیزداریشان» معلول بیچیزی دیگران است، (و متأسفانه اکثریت سرمایهداران را تشکیل میدهند) به عنوان یک آتو استفاده کرده اند، آن روزها هم بدون آنکه خودشان بدانند آتویی در دست مخالفین و موافقین شده بودند.
… ملیون به دولتیها میگفتند اگر پافشاری کنید، تودهایها چنین و چنان خواهند کرد و قوامالسلطنه هم … به ملیون میفهماند که اگر سی تیر تعطیل کنید، استفادهاش را تودهایها خواهند برد… در مهمترین مرحله جنگ طرفین (دولتیها و ملیون) با تمام اختلافاتی که داشتند در مجلس شورای ملی جمع شده در صدد چارهجویی برآمدند… در شب تاریخی سیام تیر در قسمت شمالی بهارستان گرد آمدند…. همدیگر را از تودهایها «عناصر اخلالگر»، «دشمنان ایران» ترسانیدند…
اعلامیهای نوشته به فرمانداری نظامی دادند… این اعلامیه که… عملاً شایعه هر نوع ائتلاف با دستجات چپ را تکذیب میکرد، بزرگترین موفقیت برای دولتیها بود.»۱۲
بر اثر این جلسات شبانه میان سرلشگرهای شاه و سران اتو کشیده جبهه ملی بود که در روز سیام تیر سران جبهه ملی پشت به قیام تودهها کردند و اگر اتحاد حزب تودۀ ایران و آیتالله کاشانی نبود در همان زمان کودتای آمریکایی- انگلیسی به ثمر میرسید.
در روزهایی که کودتای ۲٨ مرداد مستقیماً تدارک دیده میشد عمال آمریکا و نوکران دربار پهلوی بزرگترین تلاش را برای جلوگیری از اتحاد نیروهای انقلابی به کار بردند، زیرا پیروزی کودتا موکول به تفرقه نیروهای ملی بود. در این امر پلید نفاقافکنی، عمال امپریالیسم به چه شیوههای نامردمی که دست نزدند. یکی از این شیوهها را آقای طاهر احمدزاده از قول آیتالله طالقانی حکایت میکند. او مینویسد:
«آیتالله طالقانی برای خود بنده تعریف کردند:
«در منزل آیتالله بهبهانی که از علما درباری بود تنی چند از نویسندگان هم نشسته بودند که به آنها محرر میگفتند … زمان قبل از ۲٨ مرداد بود. نویسندگان با جوهر قرمز به امضای جعلی حزب توده برای تمام علما، و ائمه جماعت سرتاسر ایران با پست نامه نوشتند که محتوای آن این بود: «ما به زودی شما را با شالهای سرتان بالای تیرهای چراغ برق خیابانها دار خواهیم زد.
امضا- حزب توده»۱۳
تفرقه در سالهای دشوار پس از کودتا
کودتای ۲٨ مرداد، در آغاز تکانی به تودهها و سازمانهای سیاسی داد و آنها را به عواقب دردناک تفرقه متوجه کرد. کمتر نیروی انقلابی بود که پس از ۲٨ مرداد تأسف نخورد که چرا به موقع اتحاد میان نیروهای انقلابی سر و سامان نگرفت و کمتر کسی بود که نقش تفرقه را در این شکست بزرگ متذکر نشود. بر اثر فشار افکار عمومی در هفتههای پس از کودتا گامهایی در جهت همکاری میان حزب تودۀ ایران و جناحی از جبهه ملی برداشه شد، تماسهایی حاصل گشت و قرار و مدارهایی گذاشته شد.
اما این نزدیکی بسیار سطحی و کوتاهمدت بود. زیرا علاوه بر اختلافات سنتی که میان مشی انقلابی ضدامپریالیستی و خلقی حزب تودۀ ایران و مشی سازشکارانه جبهۀ ملی وجود داشت، پس از ۲٨ مرداد مشکلات جدیدی پدید آمده بود. نخست اینکه رژیم کودتا به سرمایهداران وعده درآمد نفت و تحکیم مواضع سرمایهداری را میداد، در حالی که نبرد با رژیم کودتا مستلزم مردمیتر کردن شعارها و انجام تحولات اجتماعی به سود زحمتکشان بود. و جبهه ملی از زحمتکشان و تحولات اجتماعی به سود آنان میترسید.
دیگر اینکه نظام پلیسی پس از کودتا نسبت به خزب تودۀ ایران و جبهه ملی دو روش کاملاً متفاوت داشت. سران جبهه ملی که سابقه همکاری با سفارت آمریکا داشته و دربار را از خود نرنجانده بودند، تحت فشار جدی قرار نداشتند. اکثر آنان در منازل خود بودند و کسی کاری به آنها نداشت و کسانی هم که دستگیر شده و یا خود، خود را به فرمانداری نظامی معرفی کرده و در پناه آن قرار گرفته بودند، در بدترین حالت به یکی دو سال زندان تهدید میشدند. با این حال جبهه ملی تاب تحمل این فشار را نداشت. رهبران جبهه ملی در زندان نخستین کسانی بودند که با گریه و زاری طلب عفو کردند. مصدق را تنها گذاشته تسلیم در برابر دربار را باب نمودند. آنهایی هم که بیرون بودند، هزاران واسطه تراشیدند و سالم ماندند.
وضع حزب تودۀ ایران از ریشه تفاوت داشت. امپریالیستها و دربار پهلوی با اعضا و سازمانهای این حزب با خشونت جنایتکارانهای روبهرو میشدند. وحشیانهترین شکنجهها در حق آنان مجاز بود. در مدت کوتاهی بیش از چهار هزار نفر از اعضای حزب زندانی و شکنجه شدند، قریب ده هزار نفر بیکار و تبعید و دربهدر شدند. نخستین خبرها در باره شهادت تودهایها در زندانها به گوش رسید. اعدامها آغاز شد.
در چنین وضعی رهبران جبهه ملی و احزاب وابسته به آن دیگر کمترین تمایلی به اتحاد با حزب تودۀ ایران نشان نمیدادند و بیش از پیش از مردم و از انقلاب جدا میشدند. از میان آنان فقط شادروان حسین فاطمی بود که به حزب ما پناهنده شد و با آنکه در زندان- ظاهراً بنا به توصیه سایر رهبران جبهه ملی- از دفاع قاطع احتراز کرده و سلطنت را تأیید نمود و ستود، با آن خشونت غیرانسانی اعدام شد.
حزب ما بر اثر کودتای ۲٨ مرداد در مواضع قاطع ضدامپریالیستی و ضددرباریش قاطعتر شد. ما و آنها را پس از این کودتا، علاوه بر همه چیزهای دیگر، دریایی از خون و درد از هم جدا میکرد. اما بخش بزرگی از سران جبهه ملی از کودتا نتیجه دیگری گرفتند. از اینکه خیلی «قاطع» رفتار کرده اند، پشیمانتر شدند. به قدرت آمریکا اعتقاد و اعتماد بیشتری یافتند و قدمهای خود را بیش از گذشته با سفارت آمریکا میزان کردند. اوج این مشی خیانتبار، پذیرش رسمی دکترین آیزنهاور از طرف حزب ایران بود، که در اول بهمن ۱۳۳۵ با صدور یک اعلامیه رسمی اعلام شد و این آغاز سقوط آزاد جبهه ملی بود که سرانجام در انقلاب بهمن به گِل نشست.
به این ترتیب صفها طوری جدا شد که دیگر سخن از اتحاد به هیچ روی مفهومی نداشت. ولی نسل جوانی از مبارزین که میخواستند جانب ضدامپریالیستی مبارزات مصدق و کاشانی را ادامه دهند، پدید میآمد. کسانی از روحانیون مبارز نظیر آیتالله طالقانی، افرادی از پیروان فداییان اسلام و گروههایی از دانشجویان و مبارزان جوان با روحی تازه نیت ادامه مبارزات ضدامپریالیستی را داشتند. و این روزنه امیدی بود. حزب تودۀ ایران با توجه به وجود این نیروی بالقوه انقلابی در درون جبهه ملی، از هر فرصتی برای برقراری رابطه و کمک به اتحاد نیروها استفاده میکرد. نخستین شماره دوره جدید «مردم» که پس از سرکوب سازمانهای حزب در داخل کشور، در خارج منتشر شد، باز و باز هم صفحه اول خود را با اعلام مشی سنتی حزب تودۀ ایران دایر بر ضرورت اتحاد نیروها آغاز کرد و نوشت:
«تنها راه واقعی تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و رهایی مردم از یوغ استعمار و ستم ارتجاع آنست که همه عناصر میهنپرست، همه قشرهای ضداستعمار و ارتجاع … قطع نظر از عقاید مختلف سیاسی، و نظریات اجتماعی خود در یک جبهه واحد گرد آیند.
کوشش در تشکیل چنین جبهه واحدی مهمترین وظیفه هر ایرانی میهنپرست و شرافتمندی است. اعمال هر گونه سیاست تفرقه و نفاق و تعلل در تشکیل این جبهه به سود دشمن مشترک است.»۱۴
یک سال پس از انتشار این مطالب، در سال ۱۳۳٩، جنبش مردم ایران جان تازهای گرفت. یک بار دیگر علایم آشکاری از اوج نهضت به چشم خورد. توده مردم که از کارهای پشت پرده رهبران جبهه ملی خبری نداشتند، بازهم زیر پرچم آن گرد آمدند. حزب تودۀ ایران مانند همیشه برای تجهیز و یکپارچه کردن نیروهای ضدرژیم و ضدامپریالیسم پیشقدم شد. ما از یکسو در عمل از همه نیروهای ضدرژیم حمایت میکردیم و از سوی دیگر میکوشیدیم تا شاید اتحاد سازمان یافتهای پدید آید.
در همین وقت رهبران جبهه ملی به جای خرسندی از جنبش مردم، از وسعت آن در بیم شدند. و باز هم به معاملات پشت پرده پرداختند. آقای رسول مهربان از فعالین برجسته سابق حزب ایران که بر اثر انقلاب شکوهمند بهمن به عمق خیانتهای آن رهبران پی برده، در باره این روزها مینویسد:
«رهبران جبهه ملی برای رسیدن توافق با شاه از انجام هر حرکت و تظاهر علنی علیه رژیم شدیداً جلوگیری میکردند. رفت و آمدهای اسدلله علم وزیر دربار و قائم مقامالملک رفیع به منزل الهیار صالح شروع شد …
من آن روزها در منزل صالح شاهد رفت و آمد دلالها و واسطههای رنگارنگ دربار بودم.»۱۵
همین رهبران که در چنین معاملات ننگین پشت پرده شرکت داشتند و با تأیید آیین آیزنهاور با سفارت آمریکا مربوط بوده اند و با حیله و تزویر میکوشیدند مردم را فریفته، خود را آزادیخواه و انقلابی جلوه دهند، همین رهبران پیشنهاد حزب تودۀ ایران را دایر به اتحاد نیروهای ملی به نام اینکه گویا «دسیسه و حیله» است، رد کردند. باقر کاظمی از سران جبهه ملی و وابستگان به دربار در پاسخ پیشنهاد حزب ما در باره همکاری نیروها با دستپاچگی به روزنامههای تهران نامه نوشت و پیشنهاد ما را شدیداً رد کرد و ادعا نمود که حزب تودۀ ایران میکوشد با حیله در جمع پیوسته جبهه ملی راه یابد. او اعلام داشت که این حیله «عبث» است و جبهه ملی چنین اجازهای نخواهد داد.»۱۶
به این ترتیب تلاشهای حزب ما برای اتحاد نیروهای ملی در نبرد با رژیم در سالهای پر امید ۱۳۴۱- ۱۳۳٩ بر اثر دخالت مستقیم عوامل دربار و دلالان سفارت آمریکا و گروهکهای خرابکار عقیم ماند.
در آن زمان موج چپنمایی تازهای داشت اوج میگرفت. «سیا» با استفاده از وضعی که رهبری مائوئیستی چین در جهان پدید آورده بود و با توجه به اینکه جوانان کشورهای «جهان سوم» و جهان سرمایه پس از جنگ به سوی چپ تمایل پیدا میکردند، به فکر ایجاد یک جریان بزرگ انحرافی در مقیاس جهانی افتاد و از گروهکهای چپنما حمایت کرد، عمال خود را به داخل این گروهکها فرستاد.
جنبش ملی ایران نیز طعمه این توطئه شد. جبهه ملی محافظهکار یکباره چهره ماوراء انقلابی گرفت. در منشور مصوب در کنگره جبهه ملی دوم (دیماه ۱۳۴۱) انواع نظریات کج و کوله چپروانه- در خدمت آمریکا- راه یافت و از جمله اینکه گویا دوران دوران جبهههاست! و باید تمام احزاب منحل شده، در جبهه ملی ادغام شوند!
این نوع خرابکاریهای عمال امپریالیسم و توطئهگران کینهورز ضدتودهای سبب شد که جبهه ملی نه فقط اتحاد وسیع با شرکت حزب تودۀ ایران را نتواند تحمل کند، بلکه در صفوف نیروهای سنتی هوادار مصدق- و یا مدعی آن- نیز تفرقه بیفکند.
۱۵ خرداد مرحله نوین در جنبش مردم ایران و اتحاد نیروها
در چنین روزگاری که رهبران سنتی جبهه ملی- نمایندگان سرمایهداران، ملاکین لیبرال- به جنبش خیانت کرده و از ترس مردم به طور کامل به آغوش آمریکا و دربار افتاده بودند، جنبش انقلابی مردم ایران راه خروج دیگری پیدا کرد. رهبری جنبش از عناصر لیبرال به مبارزین قاطع و آشتیناپذیر و در رأس آنها آیتالله خمینی منتقل شد.
جنبش مردمی زیر رهبری آیتالله خمینی، نسبت به جنبش زمان ملی شدن نفت از بسیاری جهات تکامل یافت و در قیاس با جناح غیرتودهای (جبهه ملی) جنبش چندین ویژگی پیدا کرد، که مهمترین آنها چنین است:
۱- انقلابی بودن– برخلاف بخش وابسته به جبهه ملی جنبش، رهبری امام خمینی قاطع و انقلابی بود. شیوههای سازشکارانه را از همان آغاز طرد میکرد. توده مردم را به روشهای انقلابی فرا میخواند. او از همان آغاز میگفت:
«ملت مؤظف است در این امر صدایش در بیاید … باید بریزید وسط مجلس و نگذارید این مطلب (قانون کاپیتولاسیون) از تصویب بگذرد. باید نگذارید چنین مجلسی وجود پیدا کند. آنها را از مجلس بیرون بریزید. ما این مجلس را مجلس نمیدانیم. ما این دولت را دولت نمیدانیم، اینها خائن به مملکت هستند».۱٧
۲- ضدآمریکایی بودن– باز هم بر خلاف بخش وابسته به جبهه ملی، امام خمینی نه فقط کمک آمریکا را طلب نمیکرد، بلکه آمریکا را از همان آغاز دشمن شماره یک مردم ایران میدانست و از همان زمان میگفت:
«تمام گرفتاری ما از آمریکاست. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است اسرائیل هم از آمریکاست. این وکلا هم از آمریکا هستند. این وزرا هم از آمریکا هستند همه تابع آنها هستند».۱٨
۳- ضدرژیم شاه و سلطنت بودن– جبهه ملی جنبش مردم ایران را در معامله با شاه و زیر شعار نادرست «شاه باید سلطنت کند» فلج کرد و پوساند. امام خمینی درست در نقطه مقابل آن با آغاز نبرد آشکار علیه شاه و نظام شاهنشاهیاش بیانگر خواست باطنی تودهها شد و در همان آغاز گفت:
«ملت نمیگذارند که به این وضع ادامه بدهی».۱٩
۴- مردمی بودن– روی سخن امام خمینی از همان آغاز به مردم بود و تکیه او به مردم. برخلاف سران جبهه ملی که هر روز بیشتر در معاملات سیاسی پشت پرده غرقه میشدند و از تودهها روی برمیتافتند، امام خمینی مردم را به صحنه فرا میخواند و امکان میداد آنان خواستهای اجتماعی خود را بطلبند. امام خمینی با «اصلاحات» سلطنتی مخالفت میکرد، ولی نه از موضع فئودالی، در این صورت مردم زیر رهبری او به حرکت نمیآمدند. در بیان امام خمینی از همان آغاز روح حمایت از مستضعفان مجسم بود.
اوج این مرحله جنبش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بود که در آن تودههای وسیع مردم به خیابانها ریختند و با شعارهای مرگ بر شاه، مرگ بر آمریکا، خواستار تحولات بنیادی شدند.
در باره مناسبات ما با خط امام خمینی مطالب زیادی گفته اند. دشمنان اتحاد نیروهای انقلابی و خرابکاران آمریکایی حتا کار را به آنجا رسانیدند که در روزهای اول پس از پیروزی انقلاب بهمن مدعی شدند که گویا حزب تودۀ ایران مخالف پانزده خرداد بوده و آن را محکوم کرده است.
امروز این دروغها افشا شده و جاعلین به چوب ننگ کوبیده شده اند. ولی شاید هنوز عدهای توجه نداشته باشند که ما از همان آغاز مشی انقلابی امام خمینی را در نقطه مقابل مشی سازشکارانه رهبران جبهه ملی گذاشته، از اولی در برابر دومی حمایت کرده ایم و دیگر اینکه ما از همان آغاز- از سال ۱۳۴۲ – خواستار اتحاد با هواداران خط امام بوده ایم. در مقالاتی که روزنامه «مردم» برای حمات از جنبش ۱۵ خرداد مینوشت، این هر دو جنبه مشخص بود. در نخستین مقاله «مردم» در پشتیبانی از جنبش ۱۵ خرداد از جمله گفته میشود:
«آنچه هممیهنان ما را به جنبش خرداد ماه برانگیخت، چیز دیگری جز خواست دیرینه آنها، یعنی سقوط رژیم محمدرضا شاه نبود … در نهضت روزهای خرداد فریاد «مرده باد محمدرضا شاه» در فضای ایران طنین افکند…
آنچه در هفته خونین خرداد گذشت، بیش از پیش لزوم اتحاد کلیه نیروهای ملی و ضداستعمار، لزوم طرح برنامه عمل مشترک را برجسته میسازد. مصالح حیاتی ملت ایران حکم میکند که کلیه کوششها در راه تحقق این اتحاد متمرکز گردد.»۲۰
در روزهایی که مردم ایران حماسههایی چون ۱۵ خرداد میآفریدند و مرگ بر شاه میگفتند، خلیل ملکی-مغز متفکر و ایدئولوگ جناح بقائی در جبهه ملی- در برابر سرلشگران شاه زانو میزد و میگفت:
«اما این جانب به مناسبت اینکه دربار و شخص اعلیحضرت همایونی مقام ثابت و بدون نوسان برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران است (!!) همواره طرفدار قانون اساسی و مشروطه بوده ام.»
در پاسخ این گفته زشت، روزنامه «مردم» اظهارات بلند آیـتالله خمینی را قرار میدهد و با قاطعیت تمام طرف ایشان را میگیرد. «مردم» مینویسد:
«نظر حزب ما در باره رژیم موجود روشن است… نخستین خصیصه اساسی رژیم موجود جنبه ضدملی آنست…
شاید خلیل ملکی با ارزیابی ما موافق نباشد و بگوید که این ارزیابی با واقعیت مطابقت ندارد.
ببینیم آیتالله خمینی که از مراحع بزرگ تقلید شیعیان است، از رژیم موجود چه ارزیابی میکند. وی ضمن اعلامیه مشهور خود چنین گفته است:
«آیا ملت ایران میداند که در این روزها در مجلس چه گذشت. مجلس به پیشنهاد دولت سند بردگی ملت ایران را امضا کرد. اقرار به مستعمره بودن ایران نمود. سند وحشی بودن ملت مسلمان را به آمریکا داد. قلم سیاه کشید بر جمع مفاخر ملی و اسلامی ما …»۲۱
«مردم» پس از آنکه فرازهای دیگری از اعلامیه امام خمینی میآورد و آن را با قطعنامه پنجمین پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران مقایسه میکند، نتیجه میگیرد:
«این ارزیابی از رژیم موجود با فرمولبندیهای دیگر، همان ارزیابی حزب تودۀ ایران است. آیتالله خمینی در این جملهها ماهیت ضدملی و ضددمکراتیک رژیم شاه را افشا کرده است. کلیه نیروهای ملی و دمکراتیک و میهنپرست ایران هر یک با عبارات خود همین ارزیابیها را تکرار میکنند.»۲۲
به این ترتیب در روزهای خونین خرداد ۱۳۴۲ نطفه آن مشی اتحادی بسته شد که در سال انقلابی ۱۳۵٧ در خیابانها تجلی کرد و تا به امروز ادامه دارد. حزب تودۀ ایران با شم قوی انقلابی، تحلیل علمی و برخورد صادقانه به مسایل جنبش، از همان آغاز ارزشهای خط امام را دریافت و تقابل آن را با سازشکاری رهبران و متفکرین جبهه ملی درک کرد. به سوی اتحاد با اولی و جدایی با دومی گام برداشت.
از این پس در شعار جبهه واحد نیروهای ملی که حزب تودۀ ایران میداد عنصر نوین وارد شد: هواداران راه امام خمینی.
با وجود اینکه بر اثر سقوط جبهه ملی در درۀ سازش و جدایی روزافزون آن از تودهها، و پیدایش نیروی جدیدی در عرصه سیاست، طبعاً در مناسبات حزب تودۀ ایران و جبهه ملی دشواریهای تازهای پدید آمد- ما بیش از پیش از این جبهه ناامید میشدیم- ولی تلاش حزب ما برای برقراری اتحاد، همکاری و یا لااقل نوعی اتحاد عمل با این جبهه همچنان ادامه یافت. ولی به گناه جبهه ملی، به دلیل آنکه این جبهه از همان زمان به آن سوی سنگر میرفت، تلاش ما بینتیجه ماند.
در دهه چهل در جنبش انقلابی ایران پدیده دیگری نیز پیدا شد: مائوئیسم و چپنمایی ماوراء انقلابی در انواع رنگها. پیدایش این پدیده خطر بزرگی بود برای جنبش انقلابی ایران و به طریق اُولا برای اتحاد نیروهای راستین انقلابی. انقلابینمایان پرطمطراق و جنجالی که از پکن و واشنگتن تغذیه میشدند، با وارد کردن انواع نظریات ضدانقلابی و مسموم در بستهبندی انقلابی به جان جنبش افتادند. لانه آنها در میان دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور بود. ساواک، سیا، موساد و خرابکاران پکن، این محیط خرده بورژوایی جدا از مردم- هم به معنای معنوی و هم به معنای مستقیم جغرافیایی- را بهترین محیط برای پاشاندن تخم نفاق در جنبش و انتقال انواع بیماریها به ایران تشخیص داده بودند و چه خوب و درست تشخیص داده بودند. جوانی از قشرهای مرفه به بالا، وقتی از پدر و مادر و کشور خود دور میشود و نخستین بار به جامعه پر زرق و برق غربی وارد میشود و انواع حرفهای تازه میشنود، برای پذیرش انواع تئوریهای مندرآوردی و انتزاعی بهترین طعمه است. به ویژه اگر این تئوری در ظاهر انقلابینما و در باطن ضدانقلابی باشد.
تقریباً همه سازمانهای سیاسی مخالف رژیم شناخته شدۀ آن زمان و به ویژه جبهه ملی و بخشی از سازمانهای اسلامی از این موج چپنما حمایت کردند، به آن میدان دادند و با آن متحد شدند. جز حزب تودۀ ایران که خطر این چپنمایی را درک کرد و آن را نشان داد.
سازمانهای وابسته به جبهه ملی از حزب ایران گرفته تا سوسیالیستها، از پیدایش این موج خرسند شدند. این سازمانها دریافته بودند که دیگر با نظریات راست خلیل ملکی و بقائی نمیتوان جوانان را فریفت، لذا مناسب دیدند با یک جهش از سمت راست حزب تودۀ ایران به انتهای سمت چپ آن منتقل شوند. سیاست و ایدئولوژی همه سازمانهای جبهه ملی به نوعی به مائوئیسم آغشته شد. ضدیت با حزب تودۀ ایران و علاقه به پیوند با آمریکا دریچهای بود که از آن مائوئیسم به آسانی وارد میشد.
از سازمانهای پرجنجال که در آن سالها در اروپا تشکیل شد و نقش بسیار فعال در فاسد کردن ذهن دانشجویان و جوانان ایرانی و پاشیدن تخم نفاق بازی کرد، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور بود. در آغاز حزب ما به تأسیس این سازمان کمک کرد به این امید که مرکزی برای اتحاد همه نیروهای جوان ضدرژیم باشد. اما دشمنان اتحاد نیروها به زودی متوجه آن شدند و پلیس شاه را به کمک طلبیدند. مجله «علم و زندگی» وابسته به خلیل ملکی پس از تکرار ترهات همیشگی در باره حزب تودۀ ایران و اعتراف به نفوذ آن در میان جوانان نوشت:
«جای تعجب است که دولت فقط «سرش را زیر برف کرده است» و غیر از داخل مملکت از جای دیگر خبر ندارد. رفتار دولت با دانشجویان درست منطبق با مفاد اینست که سنگ را بسته و سگ را رها کرده اند. عملاً محدودیت برای دانشجویان میهنپرست و آزادی عمل برای بیگانهپرستان».۲۳
این دعوت البته پذیرفته شد. ساواک و سیا در میان دانشجویان ایرانی در اروپا و آمریکا فعال شدند. آقایان «میهنپرستان» هم که این دعوت را به عمل آورده بودند، وظیفه میزبانی را به عهده گرفتند. کنفدراسیون مرکزی شد برای خرابکاری و تفرقهافکنی. در این سازمان که بسیاری از دانشجویان ایرانی مقیم اروپا و آمریکا و فعال در سیاست را در بر میگرفت، تقریباً هیچ عنصر سالمی تربیت نشد. همه گروهکهای خرابکاری که پس از انقلاب به ایران وارد شدند: رنجبر، توفان، اتحادیه کمونیستها، و … پارهای از کنفدراسیون هستند و بنی صدرها و قطب زادهها و گردانندگان جبهه دمکراتیک ملی و بسیاری دیگر از خرابکاران از این لانه بیرون آمده اند.
در دهه چهل، با وجود این موج چپنمایی و غرق شدن جبهه ملی در آن و متأثر شدن سایر سازمانهای ملی از این موج، کار حزب تودۀ ایران برای دفاع از اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی بسیار دشوار بود. ما میبایستی یکتنه- به معنای واقعی کلمه یکتنه- علیه این موج چپنمایی برزمیم و با قدرت عظیم سیا، ساواک، موساد و همه سازمانهای پلیسی کشورهای سرمایهداری اروپا و دستگاه تبلیغاتی عظیم امپریالیسم جهانی که در خدمت این موج خطرناک بود، مقابله کنیم. ما وظیفه خود را مردانه به پایان رساندیم و مشت خرابکاران چپنما را افشا کردیم.
در عین حال ما در همان زمان، علیرغم این موج شدید خرابکاری و غرقه شدن بخش بزرگی از جبهه ملی در آن، به مشی اصلی خود که دفاع از اتحاد نیروهای ملی است ادامه دادیم و در سال ۱۳۴۴ وقتی جبهه ملی سوم تشکیل شد، تز انحلال همه احزاب و منحل شدن در یک جبهه را رد کرده، اصل تشکیل جبهه از احزاب و سازمانها را پذیرفت، حزب ما باز هم به جبهه ملی برای اتحاد عمل و رفتن به سوی جبهه واحد ملی مراجعه کرد. در آن زمان بودند رفقایی که کاسه صبرشان لبریز شده بود و میگفتند مراجعه به اینها فایدهای ندارد. اما حزب مشی اتحاد را مشی اصولی خود میدانست و میداند. روزنامه «مردم» با طرح نظر این دسته از رفقا نوشته بود:
«این نظریه در بین برخی از هواداران حزب تودۀ ایران وجود دارد که میگویند سالهاست ما نیروهای ملی را به اتحاد دعوت میکنیم و در عمل هم از هر گونه همکاری دریغ نداریم، ولی نه اینکه جبهه واحد ملی به وجود نیامده، بلکه هواداران جبهه ملی همچنان با ما خصومت میورزند و ما را مورد اتهام و حمله قرار میدهند.»
«مردم» سپس به این رفقا و هواداران توضیح میداد:
«سیاست حزب ما در مورد اتحاد با سایر نیروهای ملی نه تاکتیک است و نه گذرا … این اتحاد نه فقط برای استقرار حکومت ملی، بلکه برای ساختمان جامعه نوین آینده هم ضرور است. بنابراین سیاست حزب ما و هر نیروی ملی خردمند و واقعبین جز مبارزه برای تحقق این اتحاد ضروری و طولانی نمیتواند باشد.
این سیاست یکی از اجزاء اصلی استراتژی حزب تودۀ ایرن در راه انقلاب ملی و دمکراتیک است.»۲۴
تلاش حزب تودۀ ایران برای اتحاد نیروها در دوره تدارک و انجام انقلاب
از اواخر دهه ۴۰ و آغاز دهه ۵۰ سیر صعودی نوینی در جنبش انقلابی ایران احساس میشد. علایم این سیر صعودی را در سه مورد میشد دید: نخست اینکه جنبش مسلمانان پیرو خط امام گسترش مییافت و هواداران آیتالله خمینی بیش از پیش به میان مردم میرفتند. دوم اینکه در درون کشور سازمانهای انقلابی نوینی پدید میآمدند که سرنگونی مستقیم رژیم شاه را از طریق مبارزه مسلحانه اعلام میکردند. سوم اینکه قشرهای معینی از طبقات مرفه نیز از سیاست شاه ابراز عدم رضایت میکردند و این مجموعه به صورت نگرانی و تزلزل در دستگاه حاکمه بروز میکرد. برای شاه و سیا اداره کشور به شیوه گذشته دشوار میشد. تا جایی که شاه تاب تحمل احزاب دولتی نظیر حزب مردم را از دست میداد و بیش از پیش به ساواک متکی میشد. در نتیجه، عناصر لیبرالی بورژوایی نیز رفتهرفته سر بلند میکردند، «دمکراسی» میخواستند تا انقلاب دامنه بیشتری نگیرد.
در چنین شرایطی حزب تودۀ ایران برنامه نوین خود را با مشارکت وسیع اعضا و کادرهای حزب تدوین و اعلام کرد. در این برنامه ضرورت انجام انقلاب ملی و دمکراتیک که محتوای اجتماعی آن تحول بنیادی جامعه، با دقت علمی بیان شده، سرنگونی رژیم شاه و به طور کلی سرنگونی سلطنت و استقرار جمهوری طلب شده است. در این برنامه از جمله گفته میشود:
«جامعه ایران به یک تحول بنیادی، به انقلابی که عرصههای مختلف زندگی را در بر گیرد و آن را در جهت منافع خلق دگرگون کند، نیازمند است…
شرط ضرور تحول انقلابی ایران در مرحله کنونی واژگون کردن رژیم فرتوت سلطنتی، شکستن دستگاه دولتی ارتجاعی و پایان دادن به حاکمیت سرمایهداران بزرگ و زمینداران بزرگ و انتقال قدرت حاکمه از دست این طبقات به دست طبقات ملی و دمکراتیک یعنی کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهر (پیشهوران و کسبه) روشنفکران میهنپرست و مترقی و قشرهای ملی بورژوازی، یعنی استقرار جمهوری ملی و دمکراتیک است.»۲۵
برای انجام این تحول بنیادی، حزب تشکیل جبههای از طبقات انقلابی جامعۀ ایران را پیشبینی میکرد و آن را جبهه واحد کلیه نیروهای دمکراتیک مینامید. در برنامه در این باره چنین گفته شده است:
«شرط اساسی تأمین پیروزی انقلاب ملی و دمکراتیک، ایجاد جبهه واحد کلیه نیروهای دمکراتیک است. اتحاد کارگران و دهقانان استخوانبندی چنین جبههای است …
حزب تودۀ ایران برای وحدت همه مبارزان طبقه کارگر و وحدت عمل با سایر نیروهای ملی و دمکراتیک با تمام قوا کوشیده و میکوشد و با توجه به بغرنجی و مشکلات عینی و ذهنی این امر، بر آنست که باید با پیگیری، ابتکار، نرمش و حرکت گامبهگام به این هدف مهم که وثیقه پیروزی خلق است، دست یافت.»۲۶
پانزدهمین پلنوم کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران که برنامه حزب را تصویب کرد در عین حال یک شعار تاکتیکی نیز تصویب کرد که عبارت بود از : «سرنگون باد رژیم استبدادی شاه» جبههای که میبایست این شعار تاکتیکی را به کرسی بنشاند «جبهه ضددیکتاتوری» نامیده میشد. شعار تاکتیکی و شعار استراتژیک حزب پیوند ناگسستنی داشتند. شعار تاکتیکی کمی محدودتر از شعار استراتژیک و جبهه ضدیکتاتوری وسیعتر از جبهه واحد ملی و دمکراتیک بود.
تفاوت این دو شعار و دو جبهه از واقعیت جامعه ایران سرچشمه میگرفت. چنانکه گفتیم در آغاز دهه ۵۰ دیده میشد که عناصر لیبرال نیز سر بلند میکنند و به نوعی از وجود خفقان در کشور ابراز عدم رضایت کرده «دمکراسی» میخواهند. روشن است که این عناصر نمیتوانستند در اجرای برنامه استراتژیک حزب و انجام تحول بنیادی در جامعه شریک باشند. عدم رضایت آنها از رژیم شاه، انعکاس نگرانی آنها از چنین تحول بنیادی بود. با این حال در همین عدم رضایت نیروی- ولو کوچک- بالقوۀ ضدرژیم وجود داشت که میشد در آغاز کار از آن علیه رژیم بهره گرفت، رژیم را به طور کامل- حتا از لیبرالها- منفرد کرد و سرنگونی آن را تسهیل نمود. از همان سال ۱۳۵۳ که این شعارها اعلام شد سیا و ساواک متوجه اهمیت آنها شدند. و با دستپاچگی موجی از تبلیغات علیه شعارهای حزب به راه انداختند. «انقلابیون» دوآتشهای که سالها در کافهها و خوابگاههای دانشجویی اروپا «جنگ مسلحانه» میکردند (و امروز وابستگی آنها به ساواک و سیا آشکار شده است) یکباره لحن خود را تغییر داده و تا حد دفاع آشکار از رژیم به مخالفت با جبهه پیشنهادی حزب تودۀ ایران برخاستند.
برای نمونه از گروهکی به نام توفان یاد میکنیم که در همان سال ۵۳ پس از انتشار شعار «سرنگون باد رژیم کودتا» از جانب حزب ما و احساس امکان تحقق آن، اعلامیهای منتشر کرد و به «مردم» هشدار داد که مبادا به «دام کمیته مرکزی» بیفتند و در سرنگونی شرکت کنند. اعلامیه توضیح میداد که اگر در شرایط کنونی رژیم سرنگون شود حزب تودۀ ایران و اتحاد شوروی به جای آن حکومتی سوسیالیستی خواهند آورد که به گفته توفان «بدتر از وضع فعلی» یعنی بدتر از حکومت شاه است.۲٧
اینجا سخن بر سر اهمیت روزنامه توفان و «هیأت مرکزی» آن نیست، حتا سخن بر سر درجه تنزل اینگونه گروهکهای مائوئیستی هم نیست. حالا دیگر دستاندرکاران سیاست و حتا افراد ساده جامعه اینها را میشناسند. سخن بر سر سیاستی است که ساواک و «سیا» به دست اینان اجرا میکرد: ترساندن مردم از حزب تودۀ ایران، جلوگیری از تشکیل جبهه واحد. این فکر که پس از شاه- اگر سرنگون شود- حکومت کمونیستی خواهد آمد در سرتاسر دوره حکومت محمدرضا شاه از جانب عمال امپریالیسم به میان آمده و متأسفانه پس از سرنگونی محمدرضا هم باقی مانده و دنبال میشود.
به رغم دسایس دشمنان انقلاب، حزب تودۀ ایران مشی انقلابی خود را با شدت تمام دنبال کرد. در شرایط آن روز ایران (آغاز دهه ۵۰) تشکیل جبهه ضدرژیم (جبهه ضددیکتاتوری و مرحله عالیتر آن جبهه ملی ضدامپریالیستی و دمکراتیک) مستلزم انجام وظایف مشخصی بود. میبایست آن سازمانهایی را که انرژی بالقوه انقلابی و ضدرژیم دارند از بیماریهای چپروی و چپنمایی نجات داد.
سازمانهایی مثل چریکهای فدایی و مجاهدین خلق نیروی بالقوه انقلابی بودند که از جوانان پرشور و صدیق تشکیل مییافتند. ولی هر دو سازمان از همان آغاز- هر یک به شکلی- به اندیشههای ناسالم مائوئیستی و «چپ نو» آلوده بودند. عمال خرابکار امپریالیسم میکوشیدند تا این بیماری را تشدید کنند و این سازمانها را نیز به همان روز سیاهی بنشانند که گروهکهای مائوئیستی و «کنفدراسیون» و غیره نشسته بودند. حزب تودۀ ایران- برعکس- تمام نیروی خود را به کار میبرد تا این سازمانها از آلودگی نجات یابند و به مثابه یک پای محکم در جبهه نیروهای ضدرژیم بمانند.
پس از ضرباتی که سازمان مجاهدین خلق به ویژه به مستشاران آمریکایی مقیم ایران زد و جو ضدآمریکایی را بسیار تشدید نمود و تلاش ساواک برای محو فیزیکی سازمان نتیجه نداد، امپریالیستها توطئهگری خود را در درون سازمان مجاهدین تشدید کزدند. تا سازمان را از درون منفجر کنند. در سال ۱۳۵۴ بخشی از رهبران آن به سود مائوئیسم اعلام مواضع کردند و خود را به دروغ مارکسیست نامیدند و بدین وسیله به جنبش انقلابی و جبهه نیروهای ملی دو ضربه زدند:
نخست اینکه خرابکاری خود را به حساب «مارکسیستها» گذاشته و برقراری اتحاد متقابل میان حزب تودۀ ایران و مسلمانان مبارزه پیرو خط امام را دشوارتر کردند و دیگر اینکه سازمان مجاهدین را به مثابه یک سازمان انقلابی ضدآمریکایی عملاً از صحنه خارج کردند.
حزب تودۀ ایران بلافاصله در برابر این توطئه ایستاد، انشعاب این گروه از رهبران را محکوم کرد و توضیح داد که برافراشتن پرچم به اصطلاح «مارکسیسم» در درون یک سازمان مذهبی، هرگز کار مارکسیستها نبوده و نیست و آنچه گروه شهرام مارکسیسم مینامید، مائوئیسم یعنی ضدمارکسیسم است- ولی با وجود این موضعگیری صریح، بسیاری از مسلمانان مبارزه در دام توطئه امپریالیستی افتادند و باور کردند که انشعاب و خرابکاری در درون مجاهدین کار مارکسیستهاست. محیط همکاری که در زندان و خارج زندان میان مبارزان تودهای و مسلمانان مبارز در حال فراهم شدن بود تحت تأثیر این خرابکاری ضربه دید و هنوز هم زخمی که دشمن زده التیام نیافته است.
در مورد چریکهای فدایی خلق نیز سیا و ساواک روشی مشابه روش خود در مبارزه با مجاهدین داشتند. در اینجا هم از یک سو جوانان انقلابی این سازمان را با خشونت جنایتباری زیر شکنجه و یا در خیابانها میکشتند و از سوی دیگر با دست عمال انقلابینمای خود شیوههای تروریستی آنها را میستودند و آنها را در گمراهیشان تشویق میکردند. گروهکهای مائوئیستی و انواع عناصر وامانده و وازدهای که راهی به جایی نمیبردند، خود را به چریکها میچسباندند و با شیوهای که حتا از نظر اخلاقی نیز- سیاسی به کنار- شرافتمندانه نبود، میکوشیدند تا از خون این جوانان بهره گیرند.
حزب تودۀ ایران تنها سازمان سیاسی بود که جای چریکها را در جنبش انقلابی ایران به درستی تعیین کرد، هم جانب مثبت انقلابیونی را که به چریکها میپیوستند نشان داد و اینکه اینان امکان واقعی دارند که در صف انقلاب جای شایستهای اشغال کنند، و هم جانب منفی معتقدات نادرستی را که جنبش چریکی بر آن استوار است، آشکار کرد و نشان داد که فقط در مبارزه با این معتقدات و از طریق جدا شدن از آن مبارزین انقلابی میتوانند، نیروی خود را به معنای واقعی کلمه در خدمت انقلاب بگذارند.
به این ترتیب، هم سازمان مجاهدین حلق و هم سازمان چریکهای فدایی خلق از نظر حزب تودۀ ایران در جبهه انقلاب قرار داده شدند. حزب وظیفه خود شمرد با وجود اندیشههای نادرستی که در آنها حاکم است برای نزدیک شدن به آنها و برقراری اتحاد با آنها تلاش ورزد.
بنابراین در عرصه انقلاب طیف سازمانها و نیروهایی که میتوانستند در جبهه واحد ملی و دمکراتیک جا گیرند به طور کلی روشن شد: مسلمانان مبارز پیرو خط امام، سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق، نهضت آزادی، جناح راست این طیف به جبهه ملی میرسید که مبارزه قاطع ضدرژیم را از همان آغاز نفی میکرد و در حدود تأمین «دمکراسی» درجا میزد.
سال انقلابی ۱۳۵٧ در امر اتحاد نیروهای انقلابی ایران تجربه بینهایت ارزندهای ارایه داد. در این سال طی نبرد سنگینی علیه رژیم شاه و امپریالیسم آمریکا، صفوف میلیونی مردم به هم گره خورد و آن اتحادی که حزب تودۀ ایران چهل سال آزگار در راه تحقق آن رزمیده بود در عمل پدید آمد. در تاریخ میهن ما چنین حرکت متحدی بینظیر و در تاریخ انقلابهای جهان کمنظیر است.
ویژگی این اتحاد بسیار وسیع آن بود که عناصر گوناگون در عین داشتن هدفهای نزدیک مشترک، در هدفهای کمی دورتر، از هم جدا میشدند. به علاوه هر یک شیوههای متفاوتی را برای پیشبرد جنبش پیشنهاد میکردند. به عبارت دیگر اتحاد وسیع مردم- به علت وسعت آن- در درون خود مبارزهای داشت، مبارزهای که به نسبت رشد انقلاب آشکارتر میشد و صفها را روشنتر میکرد.
در اواخر تابستان و آغاز پاییز ۱۳۵٧ نخستین علایم این مبارزه درونی آشکار شد. جبهه ملی ایران و سپس نهضت آزادی ترس خود را از رشد جنبش انقلابی و سرنگونی سلطنت ابراز داشتند. کریم سنجابی رهبر جبهه ملی که برای دیدار امام خمینی به پاریس رفته بود تمایل خود را به حفظ رژیم سلطنتی پنهان نکرد. و چون ملاقات وی با امام موکول به پذیرش سرنگونی سلطنت بود، این ملاقات مدتها به تأخیر افتاد تا کریم سنجابی نامه تعهدمانندی نوشت و امضا کرد. ولی در عمل به آن وفادار نماند. به علاوه کریم سنجابی در مصاحبههایش شیوههای قاطع انقلابی را نفی میکرد و به شیوههای سازشکارانه جای بیشتری میداد.
به دنبال کریم سنجابی، مهندس بازرگان نیز موضع سازشکارانه خود را آشکار کرد و اعلام داشت که اگر شاه برود میتوان با جانشین او به توافق رسید.
به این ترتیب در تابستان و پاییز ۱۳۵٧ جنبش انقلابی ایران در عین وحدت به دو بخش شد: بخش قاطع انقلابی، بخش سازشکار لیبرال. این تقسیم در ماهیت خود همان تقسیمی بود که در دو شعار تاکتیکی و استراتژیک حزب ما در نظر گرفته شده بود. بخش قاطع انقلابی، زیر رهبری امام خمینی همان جبهه واحد ملی و دمکراتیک بود؛ با هدف قاطع سرنگونی رژیم سلطنتی و استقرار جمهوری، که طرد کامل امپریالیسم، طرد غارتگری و استقرار عدالت اجتماعی را در خود داشت. بخش سازشکار لیبرال از نیروهایی تشکیل میشد که میتوانستند در جبهه ضددیکتاتوری شرکت کنند ولی نمیتوانستند و نمیخواستند در جبهه واحد ملی دمکراتیک شرکت کرده و برای هدفهای سیاسی- اجتماعی قاطع این جبهه برزمند.
امام خمینی وظیفه دشواری در پیش داشت که اولاً جبهه وسیع و میلیونی مردم که بر ضد رژیم برخاسته دچار تفرقه نکند و وحدت آن را حفظ نماید؛ ثانیاً این جبهه را از زیر نفوذ سازشکاران بیرون کشیده به سوی هدفهای دورتر هدایت کند. او این وظیفه را با سربلندی به انجام رسانید و همین جا بود که حزب تودۀ ایران نیز موضع خود را روشن کرد و ضمن دفاع از اتحاد وسیع ضدرژیم، در تضاد درون جنبش به طور قاطع و روشن در کنار امام خمینی و در برابر سازشکاران موضعگیری کرد.
از این جهت اعلامیه تاریخی ۱۳ شهریور ۱۳۵٧ کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران جای ویژهای دارد و روشنگر نکات بسیار مهمی است.
پس از پیروزی انقلاب، عناصر خرابکار و مبلغین سیاست نفاقافکن امپریالیستی کوشیدند چنین وانمود سازند که حمایت حزب تودۀ ایران از مشی انقلابی امام خمینی امری خلقالساعه، تصادفی و فرصتطلبانه است. و شاید هنوز هم کسانی باشند که تحت تأثیر این تبلیغات زهرآگین قرار دارند. اما برای سازمانها و عناصر روشنبین و صدیق جنبش این نکته باید مسلم شده باشد که ما نه امروز، که از ۱٨ سال پیش، از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، خط آیتالله خمینی را بر خط سازشکارانه جبهۀ ملی ترجیح دادیم و همان وقت قاطعیت امام خمینی را در برابر سازشکاران جبهه ملی- که خلیل ملکیها بیانگر آن بودند- گذاشتیم. ما از چندین سال پیش از آغاز انقلاب توجه داشتیم که همه نیروهای مخالف رژیم در جبهه واحد ملی، برای سرنگونی سلطنت و طرد کامل امپریالیسم شرکت نخواهند کرد و حداکثر در جبهه ضددیکتاتوری- که از آن معنای نوعی دمکراسی را اراده میکنند- شرکت خواهند نمود. لذا باید از مخالفت ایشان با رژیم بهره گرفت و رژیم را تا حد مقدور منزوی کرد ولی تکیه را روی نیروهای قاطع گذاشت که میتوانند با شعار برنامهای حزب موافق باشند.
با این سابقه، در اواخر تابستان و آغاز پاییز سال ۱۳۵٧ برای حزب ما، به نسبت سایر نیروها و سازمانها، آسانتر بود تا سیاست درستی اتخاذ کند و در جناح قاطع انقلابی قرار گیرد. البته این بدان معنا نیست که در این امر دشواری پدید نیامد. وضع سیاسی ایران بسیار بغرنج بود- و هنوز بغرنج است- و تلاش فراوانی لازم داشت تا از درون این بغرنجی راه به جلو گشوده شود. حزب ما بر دشواریها پیروز شد. بغرنجیها را درک کرد و قاطع و روشن در سمت قاطع امام خمینی ایستاد.
جبهه متحد مردم پس از پیروزی انقلاب
پلنوم شانزدهم کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران بلافاصله پس از ۲۲ بهمن تشکیل شد. موضوع جبهه متحد مردم را به دقت بررسی کرد و نشان داد که با پیروزی انقلاب قطعاً تغییراتی در مواضع طبقات و گروههای اجتماعی حاصل خواهد شد و لذا جبهۀ مردم پس از پیروزی نمیتواند در همان وضعی بماند که قبل از پیروزی بود. در گزارش هیأت اجراییۀ کمیتۀ مرکزی به پلنوم نوشته میشد:
«تردیدی نیست که رسیدن به همه هدفهایی که جنبش انقلابی هماکنون در مقابل خود قرار داده است، به ویژه تحولات عمیق اقتصادی و اجتماعی که از آنها ناشی میشود، کار امروز و فردا نیست…
در راه حل این مشکلات بدون تردید تغییراتی در مواضع طبقات و گروههای اجتماعی که امروز در جنبش شرکت مینمایند به وجود خواهد آمد.»۲٨
درک تغییرات در مواضع طبقات و گروههای اجتماعی و تعیین و تبیین دقیق این تغییرات و منطبق کردن آن بر روش سازمانها و شخصیتهای سیاسی از برجستهترین و روشنترین نمونههای برخورد علمی و درایت حزب تودۀ ایران است. ما وقتی از جبهه واحد سخن میگوییم منظورمان اتحادی از انواع سازمانها با هدفهای ناروشن نیست. منظور ما اتحادی است از نیروهای مشخص اجتماعی- سیاسی که به طور عینی میتوانند شعارهای معینی را در زمان معین بپذیرند و برای تحقق این شعارها برزمند. ترکیب اجتماعی این اتحاد و شعارهای آن به تناسب رشد جنبش در تغییر و تحول است.
شانزدهمین پلنوم کمیتۀ مرکزی مهمترین تغییری را که در آرایش نیروها پس از انقلاب حاصل شده، جدا شدن جناح لیبرال از انقلاب توصیف کرد:
«مسلم است که سرمایهداری لیبرال، که تاکنون با جنبش همراه بوده، میکوشد جنبش را در چارچوب منافع محدود طبقاتی خود نگاه دارد و جنبههای خلقی و مردمی آن را تضعیف نماید. تجربه همه انقلابها نشان داده است که با گسترش جنبش انقلابی در جهت خواستهای طبقات و قشرهای محروم جامعه، این سرمایهداری لیبرال حاضر شده است از انقلاب رو برگرداند و با باقیماندههای نیروهای ضدانقلاب سازش کند و آن را برای سرکوب جنبش خلقی زحمتکشان به کار اندازد. باید انتظار داشت که در درون جنبش انقلابی میهن ما هم همین پدیدهها رشد کنند.»۲٩
هیأت اجراییۀ کمیتۀ مرکزی به سابقه امر- یعنی به شکافی که در همان سال ۱۳۵٧ در جریان نبرد انقلابی میان نیروهای انقلاب پدید آمده بود اشاره کرده و متذکر شد:
«حتا پیش از پیروزی انقلاب، سرو صداهایی حاکی از عدم رضایت این بخش (بخش لیبرال سازشکار) از محتوای مترقی نظریات آیتالله خمینی در زمینه نظام اقتصادی جمهوری اسلامی به گوش میرسید. این جناح میکوشد انقلاب را در چارچوب رفراندوم و برای اعلام جمهوری، انتخاب مجلس شورا و تأمین آزادیهای دمکراتیک نگه دارد و در زمینه اقتصادی همان راه فلاکتبار سرمایهداری را ادامه دهد.»۳۰
این تغییر در آرایش قوای طبقاتی و مشی حزب ما در بارۀ اتحاد نیروهای انقلابی تغییرات معینی وارد کرد. ما میبایست حداکثر کوشش خود را بکنیم که عناصر لیبرال آخرین امکانات خود را در خدمت انقلاب بگذارند و زمانی از صفوف نهضت طرد شوند که دیگر قادر نباشند بخش قابل ملاحظهای از مردم را با خود ببرند. به علاوه ما ضمن فاصله گرفتن از لیبرالها میبایست نزدیکتر از گذشته از جناح قاطع هوادار امام خمینی حمایت کنیم و برای اتحاد با آن بکوشیم. حزب ما این وظیفه دشوار را با سربلندی انجام داد. ما از همان آغاز چهره سازشکار دولت موقت بازرگان را شناختیم و وظیفه حزب را در قبال این دولت به شرح زیر بیان کردیم:
«وظیفه حزب است که ضمن تمام کوشش برای پشتیبانی از تصمیات مترقی دولت موقت مهندس بازرگان… همواره مردم را متوجه خطرات احتمالی بنماید، ماسک از چهره تفرقهاندازان به هر لباس که درآیند بردارد.»۳۱
و در جای دیگر:
«به طور خلاصه وظیفه مبرم حزب ما در زمینه فعالیت سیاسی، در مرحلهای که بلافاصله در برابر ما قرار گرفته عبارتست از کوشش در ایجاد جبهه متحد خلق، برای آنکه وعدههای اجتماعی، اقتصادی که آیتالله خمینی به عنوان وظایف جمهوری اسلامی طرح کرده، به وسیله دولت عملی گردد.
ما باید بکوشیم تلاش بورژوازی لیبرال را که میکوشد در درجۀ اول حزب تودۀ ایران و پس از آن سازمانهای انقلابی خلق را منفرد سازد و قشرهای وسیع زحمتکشان را به دنبال خود ببرد با ناکامی روبهرو سازیم و این تنها از راه برقراری اتحاد محکم با نیروهای واقعاً انقلابی جنبش مقدور است.»۳۲
حزب تودۀ ایران نه تنها نقش تفرقهافکنانه لیبرالها و سازشکاران، بلکه نقش عناصر و محافل افراطی را هم از همان زمان متذکر شد:
«طبقۀ کارگر و حزبش، حزب تودۀ ایران، تمام امکانات خود را به کار خواهد انداخت تا جبهۀ متحدی که در عمل از همۀ طبقات و اقشار ملی و آزادیخواه به وجود آمده، اتحاد خود را حفظ نماید و دسیسههای گوناگون دشمنی را که میکوشد با استفادۀ مستقیم و غیرمستقیم از عناصر و محافل سازشکار یا افراطی این اتحاد را متزلزل سازد عقیم گذارد.»۳۳
صحت این تحلیل علمی در عمل ثابت شد. پس از انقلاب آرایش نیروهای طبقاتی تغییر کرد و طی نبردهای اجتماعی- سیاسی دو سال اول پس از انقلاب برخی از سازمانهای سیاسی که در آغاز با جنبش همراه بودند- ولو متزلزل و مردد- آشکارا در سنگر ضدانقلاب و در صف مقابل انقلاب جا گرفتند. سازمانهای خلقالساعهای نظیر «جبهۀ دمکراتیک ملی» و انواع گروهکها از جانب بورژوازی لیبرال، روشنفکران سازشکار و عوامل مستقیم و غیرمستقیم سیا، پس از انقلاب پدید آمدند که کوشیدند زیر عنوان ظاهرفریب دفاع از دمکراسی چرخ انقلاب را از حرکت باز دارند. سازمانهای جاافتاده و باسابقهای چون جبهۀ ملی و احزاب وابسته به آن که از سالها پیش در سراشیب سازش بودند، اینک به درۀ ضدانقلاب درغلطیدند. سازمان مجاهدین خلق که در صف انقلاب بود راه گم کرد و رهبران آن به همکاری با ضدانقلاب برخاستند، چریکهای فدایی خلق و حزب دمکرات کردستان ایران دچار انشعاب شده نیروهای سالم آنها حساب خود را از خرابکاران و ناآگاهان جدا کردند و محکم و استوار در صف انقلاب ایستادند.
در این زمان نقش تفرقهافکنانۀ امپریالیسم بیش از پیش آشکار شد و عمال آمریکا موافق توصیۀ برژینسکی- مشاور امنیتی کاخ سفید- خطی را پیش گرفتند که اساس آن بر تفرقهافکنی میان نیروهای انقلابی ایران استوار بود. این خط، به خط برژینسکی معروف است و درست در نقطۀ مقابل خط امام قرار دارد.
پس از این تغییرات، جبهۀ متحدی نیز که حزب تودۀ ایران برای تحکیم آن میرزمید از نظر ترکیب طبقاتی و مشی سیاسی دچار تغییر شد. این تغییر در هفدهمین پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران مورد بررسی قرار گرفت. پلنوم اعلام داشت که بورژوازی لیبرال ایران و سازمانهای وابسته به این قشر اجتماعی، نظیر «جبهۀ ملی» و «نهضت آزادی» در دوسال پس از انقلاب چنان سیاستی دنبال کرده اند که:
«جوابگوی «حداقل» خواستهای آمریکا و همدستانش در ایران است. چون آمریکا این سیاست را به درستی مانند جاده صافکن بازگشت مناسبات گذشته، یعنی برقراری تسلط جهنمی امپریالیسم بر تمام شئون زندگی اجتماعی میهن ما ارزیابی مینماید.»۳۴
پلنوم روی دیگر این مدال یعنی پیآمدهای ناشی از اشتباهات مطلقگرایی، قدرتطلبی، انحصارطلبی و قشریگری را نیز بررسی کرد و نشان داد که نیروهای انحصارطلب قشری در هر دو سوی جبهۀ خلق، هم در سمت راست و هم در سمت «چپ» آن قرار دارند. اینان:
«در عمل آب به آسیاب امپریالیسم و ضدانقلاب میریزند … قشریگری در مقامات حاکم موجب اشتباهات، زیادهرویها، و در پیآمدهای آن، زیانهای جبرانناپذیر در زمینۀ از دست دادن نیروهای سازندۀ انقلاب… میگردد.
قشریگری و خودمحوری در «چپ» موجب دستیازی به اقدامات تخریبی، تفرقهجویانه شده و هر دوی این گرایشها … میدان را برای فعالیت دشمنان انقلاب و بهرهگیری لیبرالهای سازشکار … مساعد میکند…»۳۵
پلنوم از مجموعۀ تحلیل علمی تحولات جامعۀ ایران، در عرصۀ اتحاد نیروها چنین نتیجه میگیرد:
«تنها و تنها وحدت عمل کلیۀ نیروها و سازمانها و نهادهای انقلابی در زیر رهبری آزموده و با درایت و مقاوم امام خمینی قادر است کار بزرگ آغاز شده را به سرانجام مطلوب خود برساند، یعنی ایرانی مستقل، غیرمتعهد، آزاد، برخوردار از عدالت را در این مرز و بوم کهن برپای دارد و کشور ما را به عامل صلح و ثبات در خاورمیانه و جهان مبدل سازد.
آنچه به حق نگرانی همۀ دوستان انقلاب را در سرزمین ما برمیانگیزد، موفقیت عمال آشکار و نهان امپریالیسم، در ایجاد تفرقه و نفاق در میان صفوف نیروها و سازمانها و نهادهای انقلابی و افکندن آنها به جان یکدیگر است، که متأسفانه صحنههای آن در گوشه و کنار کشور دیده میشود. نیروهای ارتجاعی جامعۀ ما مانند بزرگ مالکان و کلان سرمایهداران با تشویق و پشتیبانی امپریالیسم و صهیونیسم و استفاده از نیروهای بورژوازی لیبرال ایران، با تمام قوا میکوشند به نیاتی که ریگان رییسجمهور آمریکا آن را در مورد کشور ما بیان داشته، جامۀ عمل بپوشانند.
پلنوم هفدهم (وسیع) کمیتۀ مرکزی حزب توۀ ایران با احساس مسؤولیت عمیق، از این وضع ابراز نگرانی میکند و از همۀ نیروها، نهادها و سازمانهای اصیل انقلابی، اعم از دولتی یا غیردولتی، اعم از این که دارای چه معتقدات و نظریاتی هستند، دعوت میکند که در زیر رهبری آزموده امام خمینی گرد آیند و از اتلاف عبث نیروی خود و تضعیف یکدیگر از راههای مختلف، اکیداً خودداری ورزند.
انقلاب ایران، خواه در دوران براندازی رژیم استبداد سلطنتی، خواه در نبردهای مختلف علیه امپریالیسم و ضدانقلاب و خواه اینک که در جنگ علیه صدام متجاوز، دهها هزار کشته و معلول و آسیب دیده، صدها و صدها هزار آواره داده است. این انقلاب که در تاریخ کشور ما همتایی ندارد، بهای گرانی برای رهایی مردم ما پرداخته و تضعیف آن و زیان رساندن به آن گناهی است بزرگ. این انقلاب، انقلاب تودههای زحمتکش مردم بود و زاغهنشینها و کوخنشینها در آن جان خود را نثار کردند و باید نتایج اجتماعی آن به سود تودههای میلیونی کارگران و دهقانان باشد.
…
انقلاب ما که از همان آغاز به وحدت و جنبش وسیع تودههای زحمتکش شهر و ده متکی بود، امروز بیش از همیشه به این دو خصیصه شاخص و اساسی خود نیازمند است.»۳۶
چند کلمه در پایان
حزب تودۀ ایران تنها سازمان سیاسی است که طی چهل سال گذشته بیوقفه در راه اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی و دمکراتیک ایران میرزمد. در این مدت هرگز در مشی حزب در این زمینه کمترین تزلزلی حاصل نشده و حزب ما در ضرورت و امکان ایجاد جبهه واحدی از همه نیروهای انقلابی هرگز دچار تردید نشده است. استواری ما در اعلام و اجرای بیتزلزل مشی اتحاد نیروها نشانۀ تطابق کامل این مشی با اصول ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی ماست.
در این چهل سال نبرد مداوم برای اتحاد، حزب تودۀ ایران هرگز به سوی هیج نیروی ناسالم و ضدملی کشیده نشده و همواره دنبال آن بوده است که نیروهای صدیق انقلابی را گرد آورد و به چنین نیروهایی نزدیک شود. به همین دلیل نزدیکی یا دوری هر سازمان سیاسی به حزب تودۀ ایران سنگ محکی است برای شناخت ماهیت آن سازمان. هر کس که با حزب تودۀ ایران به طور ریشهای و پایدار- نوسانهای کوتاهمدت را به حساب نمیآوریم- دشمنی کرده و در اتحاد نیروهای راستین انقلاب اخلال کرده- صرفنظر از جنجال انقلابی که احتمالاً به پا کرده باشد- سرانجام در جادۀ ضدانقلاب غلتیده است.
تجربۀ چهل سال مبارزۀ سیاسی نشان میدهد که به طور عمده دوستان نیمهراه جنبش از همکاری با حزب تودۀ ایران سر باز زده اند. چرا که از تعمیق انقلاب باک داشته و از قاطعیت و شعارهای دوربرد حزب ما نگران بوده اند. هر کس که میخواهد در نیمه راه توقف کند و یا باز گردد، طبعاً از همراهی با رهروی استوار بیمناک است.
رکن اصلی اتحاد نیروهای انقلابی، کارگران و دهقانان زحمتکشند. آنها هستند که تا آخر میمانند و در نیمه راه به سازش تن در نمیدهند. تحکیم پایههای اتحاد نیروها، مستلزم وحدت ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی حزب طبقۀ کارگر و تشکل سیاسی- صنفی تودههای وسیع کارگران و دهقانان است. حزب ما در این راه کوشیده و به همان نسبت که در این جا موفق بوده، در امر اتحاد نیروها- به معنای وسیع کلمه- نیز موفق بوده است.
در کشور ما که میهن خلقهای گوناگونی است، اتحاد نیروها جز با مراعات برابری حقوق خلقها و جز بر پایۀ اتحاد داوطلبانۀ این خلقها مقدور نیست. تفرقۀ ملی یکی از بدترین نوع تفرقههاست. حزب ما نخستین و پیگیرترین سازمان سیاسی است که هم اهمیت حفظ حقوق خلقها و هم ضرورت اتحاد داوطلبانۀ آنها را درک و اعلام کرده و برای آن کوشیده است و میکوشد.
تحربۀ گذشته نشان میدهد که اتحاد نیروهای انقلابی ایران زمینۀ واقعی عینی دارد. این نیروها علیرغم تمام توطئههای تفرقهافکنانه عمال امپریالیسم و ارتجاع، طی چهل سال چندین بار به اشکال مختلف متحد شده اند. زمانی این اتحاد ولو برای مدت کوتاه شکل سازمانی نیز داشته و جبهههایی با برنامه و سازمان در کشور، تشکیل شده و زمانی این اتحاد به صورت اتحاد عمل تودۀ مردم در خیابانها و سنگرهای نبرد حول شعارهای واحد تحقق یافته است. عالیترین نمونۀ این نوع اتحاد عملی، اتحاد همه نیروهای انقلابی در جریان انقلاب ۱۳۵٧ است که در ماهها و هفتههای نزدیک به قیام بهمن تقریباً تمام نیروهای فعال جامعۀ ایران را- به جز خدمۀ آشکار امپریالیسم و ارتجاع درباری- فرا گرفت و تودههای ده- بیست میلیونی را به خیابانها کشاند.
اتحاد نیروهای انقلابی زیر رهبری امام خمینی هماکنون واقعیتی است عینی. خرابکاریهای تفرقهافکنان- از هر قشر و دستهای- تاکنون جلو تشکیل یک جبهه رسمی و سازمانی را گرفته ولی نتوانسته است مانع اتحاد عمل تودههای میلیونی شود. این تجربه دلگرم کننده است و نشان میدهد که اتحاد، یک امکان واقعی و عینی است و باید برای تحکیم آن و گذار آن از اشکال ابتدایی به اشکال عالیتر بیش از پیش کوشا بود.
کسانی هستند که مسایل ایدئولوژیک را در امر اتحاد نیروها وارد میکنند که جز اخلال در کار اتحاد حاصلی ندارد. وحدت ایدئولوژیک را حتا در چارچوب یک حزب سیاسی به زحمت میتوان تأمین کرد تا چه رسد به چارچوب یک جبهه. در هیچ جبههای نمیتوان وحدت ایدئولوژیک ایجاد کرد و یا به دنبال آن رفت. برخی از مسلمانان مبارز روی وحدت ایدئولوژیک تأکید دارند، غافل از این که حتا در میان نیروهایی که خود را اسلامی مینامند، نمیتوان وحدت ایدئولوژیک تأمین کرد. چه بسا اختلاف ایدئولوژیک میان دو سازمانی که هر دو خود را اسلامی مینامند به مراتب بیشتر باشد تا اختلاف میان یک سازمان اسلامی انقلابی و یک سازمان انقلابی مارکسیستی. چه کسی نمیداند که خاندان سعودی، صاحب مکه و میزبان حجاج کعبه، نه فقط از نظر سیاسی، که از نظر ایدئولوژی به مراتب از اسلام امام خمینی دورتر است تا حزب تودۀ ایران. هماکنون «اسلام» آمریکایی متحد واقعی «مارکسیسم» آمریکایی است. همۀ نیروهای ضدانقلابی صرفنظر از تفاوت ایدئولوژیک جبهۀ ضدانقلاب تشکیل داده اند. گناه است اگر نیروهای انقلابی اتحاد پیکارجوی سیاسی خود را موکول به امر محال وحدت ایدئولوژیک کنند.
کسانی هستند که اتحاد نیروها را علاوه بر وحدت ایدئولوژیک به مسایلی عاطفی از نوع باور کردن و باور نکردن موکول میکنند. بدون تردید تفاهم متقابل میان نیروهای انقلابی اهمیت فراوانی دارد. در طول سالهای دشوار گذشته دشمنان مردم ایران تخم نفاق و سوءتفاهم میان ما افشانده و ما را نسبت به یکدیگر بیگانه کرده اند. باید در راه برقراری تفاهم متقابل کوشید. ولی اتحاد عمل را نمیتوان با باور کردن و نکردن موکول کرد. همکاری خود بهترین بوتۀ آزمایش است. تفاهم در جریان کار مشترک پدید میآید و آن جاست که نیروهای انقلابی میتوانند صداقت و درجۀ پیگیری یکدیگر را بیازمایند و به یکدیگر باور کنند.
حزب تودۀ ایران چهل سال در راه اتحاد رزمیده و هر چند سال و هر چند قرن دیگر لازم باشد خواهد رزمید. ما خود را در میدان عمل آزموده و به آزمایش گذاشته ایم. ما در تمام دوران مبارزات خود نسبت به متحدین خویش وفادار بوده ایم. هیچ عهدی را نشکسته ایم و با وجود سیل عظیم تبلیغات ضدتودهای که مدام در کشور ما جاری بوده، احدی نتوانسته است ما را به عهدشکنی متهم کند. حزب تودۀ ایران متحد مطمئنی است و به آنچه گفته و میگوید همواره وفادار بوده و خواهد بود.
——————————————-
* این بخش خلاصهای است از مقالهای که رفیق فقید عبدالصمد کامبخش تحت عنوان «حزب تودۀ ایران در مبارزه برای تشکیل جبهه واحد ملی و دمکراتیک» نوشته و در مجله دنیا، شمارۀ سوم- پاییز ۱۳۴۳ چاپ شده است. برای احتراز از کار دوباره و برای اینکه در چهلمین سال حزب یادی از کامبخش شده باشد، تلاش حزب در راه جبهه واحد را از آغاز تا «غیرقانونی» شدن حزب را از این مقاله خلاصه کرده و میآوریم.
** پایان نوشته رفیق کامبخش.
۱- «روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت»، انتشارات دارالفکر، قم، ۱۳۵٨، ص. ٨
۲- فوقالعاده مردم (مخفی) ۱۰ خرداد ۱۳۲٩
۳- «بسوی آینده» ۱٩ خرداد ۱۳۲٩ (تکیه از ماست).
۴- برای اطلاع بیشتر به «حزب تودۀ ایران و دکتر مصدق» نوشته کیانوری و «تجربه ۲٨ مرداد» مراجعه کنید.
۵- اعلامیه «جمعیت ملی مبارزه با شرکتهای استعماری نفت» «نوید آینده» به جای «بسوی آینده» ٧ فروردین ۱۳۳۰ (تکیه از ماست).
۶- «بسوی آینده»، ۲ تیرماه ۱۳۳۰.
٧- «بسوی آینده»، ۳۱ تیرماه ۱۳۳۰.
٨- «۲۳ تیر» نشریه «جمعیت ملی مبارزه با شرکتهای استعماری نفت»، چاپ ۱۳۳۰، ص. ۴٩
٩- کیهان، ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱.
۱۰- «دژ» به جای «بسوی آینده»، ۱ مرداد ۱۳۳۱.
۱۱- احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات ستاره، آذر ۱۳۳۱، ص. ۵۰.
۱۲- حسین مکی «وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰، ص. ۱۲۰.
۱۳- «طالقانی و تاریخ» نوشته بهرام افراسیابی- سعید دهقان- مقدمه طاهر احمدزاده، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۰، ص. ۱۲۱.
۱۴- «مردم» شماره یک، دوره پنجم، فروردین ۱۳۳٨ (تکیه از ماست).
۱۵- رسول مهربان، «بررسی مختصر احزاب بورژوازی ملی ایران در مقابله با جنبش کارگری و انقلابی ایران»، تهران، بهار ۱۳۵٩، ص. ۲۶.
۱۶- روزنامههای اطلاعات و کیهان، ۲٨ بهمن ۱۳۳٩.
۱٧ و ۱٨- از اظهارات امام خمینی. نقل از ۱٨ سال پشتیبانی از خط امام.
۱٩- سخنرانی امام خمینی در مدرسه فیضیه قم، ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ (نقل از ۱٨ سال پشتیبانی از خط امام).
۲۰- «مردم»، اول تیرماه ۱۳۴۲ (نقل از ۱٨ سال پشتیبانی از خط امام).
۲۱ و ۲۲- «مردم»، شماره ۱۳ دوره ششم، فروردین ۱۳۴۵.
۲۳- «مجله علم و زندگی»، دیماه ۱۳۳٨.
۲۴- «مردم»، دوره ششم، شماره ٧، مهرماه ۱۳۴۴.
۲۵- برنامه حزب تودۀ ایران، چاپ ۱۳۵۴، صفحه ۲۶ (تکیه از ماست).
۲۶- همانجا، (تکیه از ماست).
۲٧- اعلامیه هیأت مرکزی سازمان توفان- روزنامه توفان، چاپ اروپا، شماره ٨۵.
۲٨- گزارش هیأت سیاسی به شانزدهمین پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، مجله دنیا، شماره ۱۲، اسفند ۱۳۵٧، ص. ۱۴.
۲٩ و ۳۰ و ۳۱- همانجا، ص. ۱٩.
۳۲- همانجا، ص. ۲۰ (تکیه از ماست).
۳۳- همانجا، ص. ۱۴ (تکیه از ماست).
۳۴- مجموعه اسناد مصوب هفدهمین پلنوم (وسیع) کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، تهران، فروردین ۱۳۶۰، انتشارات توده، ص. ۲٨.
۳۵- همانجا، ص. ۲۰- ۱٩.
۳۶- همانجا، ص. ۱٧٩- ۱٧۵.