طرح مارکسیستی-لنینیستی مسأله ملی در انطباق با واقعیت ایران به عنوان کشوری زیر سلطه امپریالیسم با اقتصاد دهقانی و کثیرالملله از دستآوردهای حزب تودۀ ایران- حزب طبقۀ کارگر کشور ماست. با قاطعیت میتوان گفت که این تنها حزب تودۀ ایران است که در مسأله ملی با نگاه کردن به واقعیات از دید ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی و توجه به تجارب غنی مارکسیسم-لنینیسم در حل مسأله ملی صحیحترین و یگانه راهحل مسأله ملی را به جامعه، کشور ما و کلیه ملل و اقوام ساکن این سرزمین ارایه داده است.
سیاست مارکسیستی-لنینیستی حزب تودۀ ایران در حل مسأله ملی سیاستی است که هم با مقتضیات تاریخی- اجتماعی کشور ما به عنوان کشوری زیر سلطه امپریالیسم و کثیرالمله که تا همین امروز تودههای دهقانی در آن اکثریت دارند، انطباق دارد و هم در جهت تأمین منافع طبقات زحمتکش و مترقی جامعه و کلیه ملل و اقوام ایرانست که برای کسب حقوق اجتماعی و ملی مبارزه میکنند. سیاست مارکسیستی-لنینیستی حزب تودۀ ایران در حل مسأله ملی همچنین با مبارزات ضد امپریالیستی و رهاییبخش ملل کشورهای در حال رشد برای نیل به استقلال و آزادی ملی پیوند ناگسستنی داشته و دارد و از پیروزی جوامع سوسیالیستی در حل کامل مسأله ملی و ایجاد اجتماعات فارغ از هر نوع استثمار و تبعیض ملی الهام میگیرد.
راهی که حزب ما برای تدوین و پیروزی مشی مارکسیستی-لنینیستی مسأله ملی در جنبش ملی و دمکراتیک و کارگری کشور ما پیموده و میپیماید مانند خود زندگی بغرنج، پرپیچ و خم و با مشکلات بسیار مواجه است. امپریالیسم و ارتجاع ایران هیچ فرصتی را به منظور تحریف سیاست و مشی حزب تودۀ ایران در مسأله ملی بلااستفاده باقی نگذاشته و نمیگذارند. آنها بر این مبنا، حزب تودۀ ایران را مورد خصمانهترین حملات تبلیغاتی و پلیسی قرار داه و میدهند. منحرفین داخلی نیز به نوبه خود کوشیده اند با زهر شوینیسم ملت حاکم و با تکیه به ناسیونالیسم ارتجاعی ملل و اقوام زیر ستم، حزب ما را به قبول مشیهای انحرافی راست و «چپ» در مسأله ملی بکشانند. این افتخار بزرگی برای حزب تودۀ ایران است که در مدت ٣۵ سال موجودیت خود توانسته هم حملات مغرضانه امپریالیسم و ارتجاع داخلی را به سیاست ملی خود دفع کند و هم منحرفین درون حزبی را افشاء ساخته و به پیروزی مشی مارکسیستی-لنینیستی مسأله ملی در تئوری و پراتیک انقلابی خود نایل آید.
مشی مارکسیستی-لنینیستی حل مسأله ملی در ٣۵ سالی که از تأسیس حزب تودۀ ایران میگذرد از عناصر مهم و پایۀ بقای حزب ماست که به تصدیق دوست و دشمن با شدیدترین و سبعانهترین حملات پیدرپی امپریالیسم و ارتجاع داخلی مواجه است. شبهه نیست که ادامه این مشی و دفاع پیگیر و مستمر از اصول آن در آینده، از عوامل مهم پیروزی مجموعه جنبش ملی و دمکراتیک و کارگری در جامعه ایران بوده و نیل کلیه ملل و اقوام ساکن این سرزمین را به برابری حقوق و اتحاد داوطلبانه در چارچوب میهن واحد و بر پایه حفظ تمامیت ارضی ایران تأمین و تضمین میکند.
درباره برخی جهات و جوانب آموزش مارکسیستی- لنینیستی مسأله ملی
مارکسیسم-لنینیسم در مسأله ملی و حل آن آموزش جامع و از تجربه گذشتۀ بسیار غنی دارد. مسأله ملی و یا دقیقتر گفته شود، مسأله رهایی از ستم ملی و تأمین شرایط آزاد برای رشد ملت در مارکسیسم-لنینیسم مقوله مشخص تاریخی شناخته شده است. این بدان معنی است که پیدایش ملت و شکل گرفتن ملی اقوام دارای جهات مشترک محصول دوران معینی از رشد اقتصادی- اجتماعی است. مضمون و اهمیت مسأله ملی نیز با تغییر شرایط متفاوت است.
ملت انسجام اقوامی است که از اشتراک در شرایط مادی زندگی برخوردارند- یعنی دارای سرزمین مشترک، حیات اقتصادی یکسان، زبان واحد و فرهنگ مشترکی هستند. این انسجام با زوال فئودالیته و پیدایش و رشد سرمایهداری آغاز میگردد. پایه اقتصادی پیدایش ملت توسعه و تحکیم روابط اقتصادی و ایجاد بازار ملی در کشور مفروض و معین است.
در جریان پیدایش و رشد سرمایهداری اقوام دارای وجوه مشترک به صورت ملتهای بورژوایی انسجام مییابند. سیمای سیاسی- اجتماعی و معنوی این ملتها را تشدید تضادهای طبقاتی، آنتاگونیسم ملی، کینه و نفرت نسبت به ملل دیگر، بار آمدن با روحیه توسعهطلبی و تمایل به برده ساختن و تصرف سرزمینهای دیگران تشکیل میدهد. این وضع از آنجا ناشی میشود که در این دوره تاریخی بورژوازی و احزاب ناسونالیستی آن نیروی هادی و رهبری کننده جامعه هستند.
پیروزی انقلابهای پرولتاریایی، که از پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر آغاز میشود، شرایط نوینی برای تغییر سیمای ملتها و انسجام اقوام دارای وجوه مشترک به صورت ملت پدید آورده، با محو سرمایهداری و انتقال حاکمیت به طبقه کارگر در کشور مفروض سیمای ملت به کلی دگرگون میشود. تضادهای طبقاتی و آنتاگونیسم ملی از میان ملت رخت برمیبندد. کینه و نفرت نسبت به ملل دیگر، جای خود را به خیرخواهی و نوعپرستی میدهد. موجبات بار آمدن ملت با روحیه توسعهطلبی و تمایل به تصرف و غصب اراضی دیگران از بین برداشته میشود و جای خود را به اعتماد متقابل، دوستی و کمک ملتها و اقوام ساکن یک سرزمین به یکدیگر میدهد. در این شرایط ملتهای پیشرفته به کمک ملل و اقوام عقبمانده میشتابند و یا ابراز کمک همهجانبه میکنند تا به رفع عقبماندگی خود نایل آمده و انسجام ملی خود را به صورت تبدیل به ملتهای پیشرفته سوسیالیستی به پایان برسانند.
نمونه کامل این وضع را ما هماکنون در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی که در آنها ملل سوسیالیستی در کنار هم، فارغ از هر نوع خصومت ملی و طبقاتی زندگی میکنند و به رفاه ملی به معنی واقعی کلمه نایل شده و میشوند در جلو چشم داریم.
آموزش مارکسیستی-لنینیستی مسأله ملی حاکیست که جنبش ملی تبدیل اقوام دارای وجوه مشترک به ملتهای بورژوایی و سوسیالیستی از آغاز تاکنون مراحل تکامل پیوسته و پیگیری را طی کرده است.
جنبش ملی تبدیل اقوام دارای وجوه مشترک به ملت مانند خود سرمایهداری ابتدا در غرب آغاز شد. دوره اول انقلابت بورژوا- دمکراتیک سالهای ١٧٨۹ تا ١٨٧۱ در اروپای غربی و آمریکا بنا به تعبیر لنین «دوره اول جنبشهای ملی» را شامل میشود. در این دوره بورژوازی نیروی رهبری کننده در تشکیل ملت و «دولتهای واحد ملی» است. دوره بعدی جنبش ملی سپس در خاور اروپا، روسیه، و آسیا در دوران انقلابات نوین بورژوا-دمکراتیک از اوایل قرن به بعد آغاز میشود.
ویژگی دوران اخیر در آنست که از یک جانب هژمونی پرولتاریا در انقلابهای بورژوا- دمکراتیک در دستور روز قرار گرفته بود و از جانب دیگر سرمایهداری با ورود به مرحله امپریالیسم ملل غیر اروپایی را به اسارت استعماری درآورد و ملل مستعمره و نیمه مستعمره علیه این ستم به مبارزه جلب شده بودند.
طبیعی است در چنین شرایطی جنبش ملی حجم و مضمون به مراتب وسیعتری کسب میکرد. این جنبش گذشته از آنکه از مرزهای ملی خارج شده به صورت جنبش بینالمللی در میآمد در عین حال با مبارزه طبقاتی پرولتاریا و همه زحمتکشان به منظور طرد تسلط سرمایهداری ارتباط ناگسستنی و عضوی مییافت. جنبش ملی دیگر نمیتوانست در چهارچوب منافع بورژوازی محدود بماند. این جنبش به صورت جنبشی در میآمد که سرنوشت آن را مبارزه طبقاتی پرولتاریا در کشورهای پیشرفته و جنبش ضد استعماری و ضد امپریالیستی همه ملل اسیر به طور توأمان حل و فصل مینمود.
به ویژه در همین دوره است که طرح و حل مسأله ملی و مستملکه از نظر تأمین پیروزی انقلابهای نوین بورژوا-دمکراتیک به سرکردگی پرولتاریا کسب اهمیت میکند و لنین صحیحترین پاسخها و راهحل مارکسیستی این مسأله را که تا به امروز به قوت خود باقیست به گنجینه مارکسیسم-لنینیسم میافزاید.
لنین در اثر معروف خود به نام «در باره حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» که در فوریه- مه ١۹۱۴ به رشته تحریر درآمده، ضمن افشای نظریات نادرست در مسأله ملی چنین خاطرنشان میسازد: «در اروپای خاوری و آسیا، در دورهای که انقلابهای بورژوا-دمکراتیک آغاز گردیده است، در دوران بیداری وحدت یافتن جنبشهای ملی، در دوران پیدایش احزاب مستقل پرولتری، وظیفه این احزاب در سیاست ملی باید دوجانبه باشد: یکی قبول حق تعیین سرنوشت برای همه ملتها، زیرا دگرگونی بورژوا- دمکراتیک هنوز به پایان نرسیده است و دمکراسی کارگری پیگیر، جدی و صادقانه … از برابری حقوق ملتها جانبداری میکند- و دیگری وحدت کاملاً فشرده و ناگسستنی مبارزه طبقاتی پرولترهای تمام ملتهای یک کشور معین، در همه و هر نوع پیچ و خمهای تاریخ آن و علیرغم همه و هر نوع تغییری که بورژوازی در مرزهای کشور معین بدهد.»١
لنین در همین اثر با اشاره به اینکه بیداری ناسیونالیسم در ملتهای ستمکش ناگزیر موجب تقویت ناسیونالیسم خرده بورژوازی در ملت حاکم میگردد و هر چه دگرگونی دمکراتیک کُندتر صورت گیرد زمینه مساعدتری برای تحریک احساسات ملی و ستیزهجویی بورژوازی ملتهای مختلف فراهم میگردد، به ویژه یادآور میشود که «تشدید خصلت ارتجاعی رژیم حاکم در کشور کثیرالملله تمایلات تجزیهطلبی در میان این یا آن ملت ستمکش» را همراه میآورد.٢
لنین اثر معروف خود را با این جملات به پایان میرساند: «چنین اوضاع و احوالی وظیفه دوگانه و یا به عبارت صحیحتر دوجانبهای را در برابر پرولتاریای رسیه قرار میدهد: مبارزه با هر گونه ناسیونالیسم و در رأس آن با ناسیونالیسم ولیکاروس (بخوان ملت بزرگ م. ک.)؛ شناسایی نه تنها برابری حقوق تمام ملتها به طور کلی، بلکه همچنین برابری جقوق در مورد تشکیل دولت، یعنی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، حق جدا شدن؛ موازی با این، و به ویژه به منظور مبارزه موفقیتآمیز با هر نوع ناسیونالیسم هر ملتی، حفظ وحدت مبارزه پرولتاریا و سازمانهای پرولتری، درآمیزی کامل این سازمانها بر بنیاد انترناسیونالیستی، علیرغم کوشش بورژوایی در راه تمایزطلبی ملی. برابری کامل حقوق ملتها، حق ملل در تعییین سرنوشت خویش، درآمیزی کارگران همه ملتها- اینست آن برنامه ملی که مارکسیسم به کارگران میآموزد و اینست آنچه که تجربه تمام جهان و تجربه روسیه میآموزد.»۳
این جملات ۶۲ سال قبل به رشته تحریر درآمده است. اما گویی نتیجهگیری است که همین امروز از تجربه غنی طرح و حل مارکسیستی مسأله ملی به دست میآید. مسألهای که اکنون مانند آن زمان مشی صحیح تئوریک نبوده، بلکه در تجربه نیز صحت کامل آن تأیید گردیده.
مارکسیسم-لنینیسم میآموزد که [به] مسأله ملی باید به مثابه جزیی از کلّ مسأله تکامل اجتماعی-سیاسی جامعه و وظیفه عمدهای که در برابر انقلاب اجتماعی قرار دارد نگریست. از همین جاست که مثلاً به هنگام انقلاب بورژوا-دمکراتیک در روسیه مارکسیستها حل مسأله ملی را با سرنوشت این انقلاب وابسته دانسته و متذکر میشدند که سرنگون ساختن سلطنت استبدادی تزاری و از بین بردن بقایای فئودالیسم و دمکراسی نمودن کامل کشور بهترین راهحل ممکن مسأله ملی است. لیکن هنگامی که انقلاب سوسیالیستی در دستور روز قرار گرفت تحقق این انقلاب، سرنگون ساختن قدرت سرمایه، اسقرار دیکتاتوری پرولتاریا و ایجاد اقتصاد سوسیالیستی بهترین راهحل مسأله ملی تشخیص داده شد و به آن عمل گردید. تجربه نیز نشان داد که در شرایط سوسیالیسم میتوان به حل قاطع مسأله ملی نایل آمد.
صاحبنظران بورژوایی برآنند که حل مسأله ملی تنها منوط به جدایی ملتها و ایجاد دولتهای واحد ملی است. آنها میگویند که تنها بدین وسیله است که میتوان به ستم ملی پایان داد. لیکن تجربه مارکسیسم- لنینیسم و انقلاب سوسیالیستی نشان میدهد که به حل مسأله ملی باید از راه انقلاب سوسیالیستی و در کشورهای در حال رشد از راه انقلاب ملی و دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی نایل شد. این راه کشور کثیرالملله را به واحدهای ملی جداگانه تقسیم ننموده، بلکه آن را به وطن برابری حقوق واقعی ملتها و اقوام ساکن آن تبدیل مینماید. راهی که صاحبنظران بورژوایی برای حل مسأله ملی پیشنهاد میکنند در نتیجه نهایی به تشدید اختلاف بین ملل و تسلط یکی بر دیگری میانجامد. راهی که مارکسیسم- لنینیسم برای حل مسأله ملی ارایه میدهد به عکس همزمان [با] از بین بردن ظلم طبقاتی و استثمار به از میان رفتن هر نوع ظلم ملی و دوستی پایدار ملل میانجامد.
انقلاب ملی و دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی نه تنها به پایان دادن به نابرابریهای طبقاتی و تأمین منافع زحمتکشان کشورهای در حال رشد تحقق میبخشد، بلکه مؤثرترین راه پایان دادن به ستم ملی، تأمین برابری حقوق ملل و اقوام در آن دسته از این کشورهاست که در عین حال کشورهای کثیرالملله به شمار میآیند. چنین است نتیجه عمدهای که میتوان از بررسی جهات عمده طرح و حل مارکسیستی- لنینیستی مسأله ملی در انطباق با شرایط کشورهای کثیرالملله در حال رشد که کشور ما ایران یکی از آنهاست به دست آورد.
برخی ویژگیهای کشور ما ایران از نظر طرح و حل مسأله ملی
کشور ما ایران در پایان سده گذشته میلادی و اوایل سده حاضر استقلال سیاسی خود را از دست داد و به کشوری نیمه مستعمره و حتا نُهدهم مستعمره تبدیل گردید. امپریالیسم در کار سیطرهجویی جهانی خود ایران را نیز مانند دیگر کشورهای آسیایی و آفریقایی به زیر سلطه استعماری و امپریالیستی درآورد. بدینسان از همان اواخر قرن گذشته مبارزه علیه ستم و غارتگری امپریالیستی و در راه تأمین استقلال در رأس مبارزات همه ساکنان کشور ما قرار گرفت.
تسلط امپریالیسم بر ایران با نفوذ و رشد سرمایهداری همراه بود. جلب ایران به بازار جهانی سرمایهداری از همان اواخر قرن گذشته موجبات توسعه بازار داخلی و زوال فئودالیته را آغاز نهاد. طبیعی بود که این امر رفتهرفته به انسجام اقوام ایرانی، که دارای وجوه مشترک چهارگانه ضروری برای تشکیل ملت بودند، به صورت ملل گوناگون میانجامد.
انسچام ملی در ایران در اوایل قرن در اقوام فارس و آذربایجانی زبان در شکل کموبیش بسطیافتۀ خود مشاهده میشد. دیگر اقوام ایرانی نظیر کردها، بلوچها، ترکمنها به علت آنکه هنوز به دایره روابط پولی- کالایی و رشد سرمایهداری جلب نشده بودند به این مرحله پا نگذاشته بودند. انسجام ملی کردها در کشور ما عملاً طی دهههای نیمه اول قرن بیستم صورت گرفت و انسجام ملی دیگر اقوام ساکن کشور ما نظیر بلوچها، ترکمنها و عربها هماکنون در جریان است. طبیعی است که رشد سرمایهداری دهههای اخیر این جریان را بیش از پیش تسریع نموده است.
بدینسان میتوان گفت که از همان اوایل قرن میلادی حاضر کشور ما ایران کشور کثیرالملهای به شمار میآمد که در آن ملل اقلیت، و در نوبه اول آذربایجانیها، به حقوق ملی خود آشنا میشدند و کسب حقوق ملی را مطرح میساختند. در انقلاب مشروطه، که هماکنون هفتاد سال از آغاز آن میگذرد، خواست تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی با واگذاری اختیارات تام در اداره امور محلی از خواستهای اساسی انقلابیون بود. طرح این خواست و انعکاس آن در قانون اساسی و متمم آن در اوایل قرن در عین حال بیانگر وجود تمایلات رشدیافته و شکلگرفتۀ ملی، به ویژه در آذربایجان بود. مردم آذربایجان، ضمن آنکه در پیشاپیش همه مردم ایران در مبارزه علیه امپریالیسم و رژیم استبدادی قاجار شرکت داشتند، برای تضمین حقوق ملی خود در چهارچوب کشور واحد ایران مبارزه میکردند.
با چنین ویژگی بود که در کشور ما ایران مبارزه رهاییبخش به منظور طرد تسلط استعمار و امپریالیسم و رژیم پوسیده استبدادی- فئودالی همزمان [با] بیداری و آگاهی ملل اقلیت برای کسب حقوق ملی و حق تعیین سرنوشت آغاز گردید. سبب عمده همزمانی این دو نوع مبارزه آن بود که تبدیل ایران به مستملکه امپریالیسم و رشد سرمایهداری در ایران، که موجب انسجام اقوام به صورت ملت است عملاً پابهپای هم آغاز گردید. از همین جاست که از همان اوایل قرن مسأله ملی در کشور ما عملاً از دو جانب متفاوت در عین حال مرتب به هم مطرح میشود. یک جانب مبارزه رهاییبخش همه مردم ایران برای رهایی از تسلط امپریالیسم و تأمین استقلال. جانب دیگر، مبارزه برای تأمین حقوق ملی ملل اقلیت، جلوگیری از بسط ستم ملی و ایجاد شرایطی که واحدهای ملی ساکن کشور ما بتوانند آزادانه به تمنیات ملی خویش نایل آیند.
در صورتی که انقلاب مشروطه به هدفهای عمده خود، که عبارت از طرد تسلط امپریالیسم، محو فئودالیته و دمکراتیزه کردن کامل کشور بود، نایل میگردید، در آن انقلاب قدم مهمی در طرح و حل مسأله ملی، لااقل در چهارچوب رژیم سرمایهداری، برداشته میشد. لیکن چنانکه میدانیم انقلاب مشروطه ایران با وجود کسب پیروزیهای بزرگ در طی شش سال مبارزه، بالاخره در نتیجه هجوم مشترک مسلحانه امپریالیسم و ارتجاع سلطنتی سرکوب گردید. بدینسان نه فقط مردم ایران به هدفهای ضد امپریالیستی و ضد فئودالی انقلاب مشروطه نایل نشدند، بلکه در راه تأمین حقوق ملی ملل اقلیت نیز قدمی برداشته نشد.
در سالهای پس از انقلاب مشروطه ارتجاع فئودالی ضمن اینکه با تمام قوا به حمایت از تسلط امپریالیسم برخاست و کوششهای مکرر مردم ایران را به منظور نیل به استقلال عقیم گذاشت، رفتهرفته بیشتر به ستم ملی افزود و به تلاشهای مذبوحانهتری به منظور سرکوب مبارزه رو به رشد ملل اقلیت به خاطر کسب حقوق ملی اقدام نمود. بدینسان بود که به ویژه در دوره استبداد رضاخانی سیاست تبعیض ملی، در سطح سیاست دولتی، آگاهانه به اجرا گذاشته شد و دولت ایران بنا به تمایلات بورژوازی وابسته ملل اقلیت را زیر فشار تحلیل جبری قرار داد. محمدرضا شاه به خواستهای ملی و دمکراتیک جنبش آذربایجان و کردستان در سالهای ١٣۲۵– ١٣۲۴ با زور و سرنیزه پاسخ داد. او با توصیه دول امپریالیستی این جنبشها را در خون غرق نمود و ستم و تبعیض ملی را در سطح گستردهتر و عمیقتری به اجرا گذاشت. ملل اقلیت و اقوام گوناگون سرزمین ایران تا همین امروز از اداره امور اجتماعی، اقتصادی، اداری و فرهنگی خویش محروم مانده اند. این در حالی است که بخشهای دیگر این ملتها و اقوام در کشور همسایه ما اتحاد شوروی از آزادیهای واقعی برخوردارند و در داخل کشور آگاهی ملی و مطالبه حقوق ملی همچنان رو به رشد است. بدین دلایل است که مسأله ملی در کشور ما همچنان حدت مییابد و تناقضات ناشی از آن رفتهرفته انباشتهتر میگردد.
ما در کشور خود با واقعیت رشد آگاهی و مطالبه حقوق ملی روبهرو هستیم و میدانیم که سیاست تحلیل جبری خلقها و ستم و تبعیض ملی، که رژیم استبدادی حاکم به اجرا گذاشته، به تشدید تناقضات درونی میانجامد. لیکن در عین حال این واقعیت در برابر ماست که ستم امپریالیستی و رژیم دستنشاندۀ آن بر همه مردم ایران، که در عین حال مانع عمده در راه تحولات دمکراتیک است، نه تنها به قوت خود باقیست، بلکه در نیم قرن فرمانروایی سلسله پهلوی و به ویژه در نزدیک به ربع قرنی که از کودتای ٢۸ مرداد ١٣٣٢ میگذرد، به حدت و شدت آن به مراتب افزوده شده است. بدینسان ضرورت درجه اول مبارزه ضد امپریالیستی و دمکراتیک نه فقط اهمیت خود را از دست نداده، بلکه همچنان به عنوان وظیفه عمده در چنبش استقلالطلبانه ملی مردم ایران باقی مانده است.
این اوضاع و احوال بیانگر آنست که در کشور ما ایران مسأله ملی همچنان از دو جانب متفاوت [و] در عین حال مرتبط به هم مطرح است. یک جانب ضرورت تحقق مبارزه ملی و دمکراتیک که باید استقلال کشور، طرد کامل تسلط امپریالیسم و دمکراتیزه کردن حیات اقتصادی و سیاسی را به سود زحمتکشان و طبقات مترقی جامعه تأمین نماید. جانب دیگر ضرورت تأمین حقوق ملی ملل اقلیت و پایان دادن به ستم ملی که ادامه آن از جانب رژیم حاکم خطرات جدی متوجه تمامیت ارضی ایران میسازد و جنانکه لنین به درستی در موقع خود در باره تزاریسم در روسیه گفته است و ما به آن اشاره کردیم «موجب پیدایش (و تقویت) تمایلات “تجزیهطلبانه” در بین ملتهای ستمکش میگردد.»
هیچیک از طبقات و نیروهای مخالف رژیم حل مسأله ملی را با در نظر گرفتن ویژگیهای کشور ما و وظایف انقلاب ملی و دمکراتیک در گذشته و حال مورد توجه قرار نداده و همه آنها از کنار این مسأله سرنوشتی با سکوت و بیاعتنایی گذشته و میگذرند. ما دیگر در باره خود رژیم حاکم که با سیاست تعمیق وابستگی کشور ما به امپریالیسم از یک سو و سیاست تبعیض و ستم ملی از سوی دیگر خطرات جدی متوجه استقلال و تمامیت ارضی ایران ساخته سخنی نمیگوییم. آنچه باید به صراحت خاطرنشان سازیم اینست که تنها طبقه کارگر کشور ما و حزب طبقاتی آنست که از همان ابتدای تشکل سیاسی و اعلام آمادگی برای رهبری مبارزات ضد امپریالیستی و دمکراتیک مردم ایران، حل مسأله ملی را مورد توجه قرار داده و با انطباق خلاق آموزش مارکسیستی مسأله ملی بر شرایط ویژه ایران مشی صحیح طرح و حل این مسأله را در ارتباط با مراحل تکامل انقلاب به جامعه ترقیخواه کشور ما عرضه داشته است.
مبادی اصولی و عملی سیاست حزب تودۀ ایران در حل مسأله ملی*
حزب ما با در نظر گرفتن آموزش مارکسیسم-لنینیسم در مسأله ملی و شرایط و ویژگیهای کشور ما از نظر طرح و حل این مسأله، مسأله ملی و حل آن را از دو جهت مرتبط به هم مطرح میسازد. یک جهت وابستگی کشور ما به امپریالیسم و لزوم رفع و طرد این وابستگی است که مستلزم پیروزی انقلاب ملی و دمکراتیک است. محتوای این انقلاب در شرایط کنونی عبارتست از کوتاه ساختن دست انحصارات امپریالیستی از منابع طبیعی و اقتصادی کشور و تأمین استقلال کامل اقتصادی و سیاسی ایران، برچیدن بقایای نظامات ماقبل سرمایهداری و اتخاذ سمتگیری سوسیالیستی، دمکراتیزه کردن حیات سیاسی و فرهنگی کشور. شرط ضررو چنین تحول انقلابی واژگون کردن رژیم فرتوت سلطنتی و انتقال قدرت حاکمه از دست طبقات ارتجاعی وابسته به دست طبقات و قشرهای ملی و دمکراتیک است. شرط اساسی تأمین پیروزی انقلاب ملی و دمکراتیک نیز ایجاد جبهه واحد کلیه نیروهای ملی و دمکراتیک شمرده میشود.
جهت دیگر در مسأله ملی در کشور ما واقعیت کثیرالمله بودن ایران و این امر است که در آن ملتها و اقوام گوناگون مانند فارسها، آذربایجانیها، کردها، بلوچها، ترکمنها، عربها زندگی میکنند. همچنین در نواحی مختلف ایران در داخل واحدهای ملی دیگر، اقوام و عشایر ترک زبان، کرد زبان و غیره به سر میبرند. به علاوه اقلیتهای ملی دیگری وجود دارند که در سراسر کشور پراکنده اند: ماند ارمنیها، آسوریها، یهودیها و غیره. حزب تودۀ ایران معتقد است که باید حقوق ملی همه ملل و اقوام ساکن ایران محترم شناخته شود.
حزب تودۀ ایران معتقد است که مابین دو جهت مسأله ملی در کشور ما پیوند درونی وجود دارد و از نظر نیل به پیروزی انقلاب ملی و دمکراتیک توجه به هر دو جهت مسأله از اهمیت حیاتی برخوردار است. ما برای هر دو جهت مسأله ملی اهمیت ویژه قایلیم. لیکن در عین توجه به این اهمیت به درستی خاطرنشان میسازیم که محرومیت ملل و اقوام ایران از حقوق ملی در شرایط کنونی با آنکه از تضادهای مهم جامعه ماست ولی تضاد عمده نیست. تضاد عمده جامعه ما عبارتست از تضاد همه مردم ایران با امپریالیسم و رژیم دستنشانده آن، تضاد با سرمایهداران وابسته و زمینداران بزرگ. از اینجا این نتیجه حاصل میشود که وظیفه مقدم زحمتکشان و همه نیروهای مترقی ایران، در درجه اول توجید مساعی برای مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع و برای نیل به استقلال و دمکراسی است.
حزب تودۀ ایران معتقد است و با صراحت اعلام میدارد که تضاد ملی و مسأله ملی را فقط در چهارچوب حل تضادهای اصلی جامعه و تحت رهبری حزب طبقه کارگر میتوان به درستی و با پیگیری و به طور نهایی حل کرد. به پیروزی رسانیدن این چنین مبارزهای نیز مستلزم وحدت رهبری و سازمانی کلیه سازمانهای طبقه کارگر در مقیاس سراسر کشور، داشتن برنامه و اساسنامه واحد، مشی استراتژیک و تاکتیک واحد است تا وحدت اراده و عمل حزب طبقه کارگر در سراسر کشور تأمین گردد.
حزب تودۀ ایران همانطور که لنین توصیه میکند شناسایی حق کلیه ملل در تعیین سرنوشت را میشناسد و از برابری کامل حقوق کلیه ملل و اقوام و اقلیتهای ملی ساکن سرزمین ایران و اتحاد داوطلبانه آنها در چهارچوب میهن واحد و بر پایه حفظ تمامیت ارضی کشور ایران دفاع میکند. برچیدن بقایای نظامات ماقبل سرمایهداری و اتخاذ سمتگیری سوسیالیستی و دمکراتیزه کردن حیات سیاسی و فرهنگی کشور که در برنامه جدید حزب ما آمده، ریشهکن ساختن واقعی ستم ملی را تضمین میکند. ضمن توجه به این جانب مسأله، حزب ما در عین حال به این توصیه لنین توجه دارد که «اتحاد کاملاً فشرده و ناگسستنی مبارزه طبقاتی پرولتاریای تمام ملل ساکن یک کشور» را ضرور میشمارد. لنین به احزاب پرولتاریا در کشورهای کثیرالمله توصیه میکند: «حفظ وحدت مبارزه پرولتاریا و سازمانهای پرولتاری و به هم آمیختن کامل این سازمانها را علیرغم کوششهای بورژوایی در راه تمایزطلبی ملی» مورد توجه قرار دهند.
حزب تودۀ ایران معتقد است مطلق کردن تضاد ملی و جدا کردن آن از تضادهای اصلی جامعه منجر به انحراف ملتگرایی و انزوای ملی میشود. حزب ما در عین حال متذکر این واقعیت نیز هست که انکار مسأله ملی و مسکوت گذاردن آن انحراف جدی دیگریست که از شوینیسم ملت بزرگ ناشی میشود. مبارزه با هر گونه ناسیونالیسم و در درجه اول ناسیونالیسم ملت بزرگ را ما وظیفه خود میدانیم. حدت مبارزه علیه «پان ایرانیسم»، که مظهر ایدئولوژیک شوینیسم ملت بزرگ در کشور ماست و وجود واحدهای ملی در ایران را انکار میکند و ستم ملی و تحلیل جبری ملل و اقوام اقلیت را تحت عنوان «وحدت ملی» توجیه مینماید، از همین جا ناشی میشود. ما همچنین معتقدیم که تأمین پیروزی انقلاب در کشور ما مستلزم مبارزه با هر نوع انحراف در مسأله ملی، منجمله مستلزم مبارزه با رخنه ناسیونالیسم ارتجاعی در ملل اقلیت و عواملی است که مظهر چنین انحرافی هستند.
حزب تودۀ ایران نه تنها در تئوری، بلکه در عمل کوشیده است تا اعتماد کامل خلقهای محروم ایران را به سوی خود جلب کند و خود را نه تنها مدافع پیگیر منافع طبقاتی آنها، بلکه همچنین منافع ملی نشان دهد. در این زمینه حزب تودۀ ایران تجربه غنی حمایت کاملاً صادقانه از جنبشهای ملی و دمکراتیک خلقهای آذربایجان و کردستان در سالهای ١٣۲۵– ١٣۲۴ را در اختیار دارد.
وقتی در این مناطق شرایط برای تحصیل آزادیهای دمکراتیک و تأمین حقوق ملی فراهم شده و بر این پایه احزاب دمکرات آذربایجان و کردستان به وجود آمدند و به مبارزه قهرمانانهای برای مصالح حلق دست زدند، حزب تودۀ ایران با تمام نیروی خود به کمک آنها شتافت. حزب ما خواستهای مردم آذربایجان و کردستان را که با روح قانون اساسی ایران مطابقت کامل داشت مورد پشتیبانی قرار داد، نهضتهای ٢۱ آذر و ٢ بهمن ١٣۲۴ آذربایجان و کردستان را با آغوش باز پذیرا شد و آنان را به مثابه ضامن و تکیهگاه معتبر آزادی در ایران و جزء لاینفک نهضت انقلابی ایران تلقی نمود.
به نوبه خود ما دارای تجربه غنی از درک صحیح مسأله ملی در ارتباط با وظایف عمده انقلاب ملی و دمکراتیک در کشور خود از جانب ملل اقلیت و سازمانهای سیاسی حافظ منافع واقعی آنان، به ویژه منافع طبقات زحمتکش این ملل، هستیم. فرقه دمکرات آذربایجان در عمل نشان داد که مسایل مربوط به تأمین وحدت رهبری و سازمانی حزب طبقه کارگر در کشور کثیرالمله و این امر را که حل مسأله ملی به مثابه جزیی از کلّ مسأله تکامل اجتماعی- سیاسی به تبع از وظایف عمدهتر انقلاب معین میشود، عمیقاً درک میکند و فاقد روحیات ناسیونالیستی و احیاناً «تجزیهطلبی» است. این اتهام ناروایی است به جنبش ملی و دمکراتیک حلق آذربایجان که تا همین امروز امپریالیستها و عاملین آن و منحرفین از راه طبقه کارگر به قصد اخلال در مبارزه ضد امپریالیستی و دمکراتیک و جلوگیری از اتحاد همه خلقهای ایران در مبارزه به خاطر استقلال، آزادی و دمکراسی در ایران از آن استفاده میکنند.
درک صحیح مسأله ملی از هر دو جانب، یعنی هم از جانب حزب تودۀ ایران و هم از جانب فرقه دمکرات آذربایجان، به کمیتههای مرکزی هر دوی این احزاب امکان داد در سال ١٣٣۹ در «کنفرانس وحدت» در مساعی خود برای تأمین وحدت رهبری و سازمانی حزب طبقه کارگر و تدارک اسناد این وحدت (برنامه و اساسنامه واحد) به موفقیت برسند. کنفرانس موافقت کرد که حزب واحد طبقه کارگر در سراسر ایران به نام «حزب تودۀ ایران» اعلام گردد و کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران مرکز واحد رهبری کلیه سازمانهای طبقه کارگر در ایران باشد و سازمان واحد طبقه کارگر در آذربایجان با حفظ نام «فرقه دمکرات آذربایجان» دارای کمیته مرکزی خود، با حقوق کمیته ایالتی باشد.
وحدت رهبری و سازمانی حزب تودۀ ایران و فرقه دمکرات آذربایجان بر پایه اصولی که بدان اشاره شد بیانگر درک صحیح مسأله ملی در کشور ماست که مبین منافع طبقات زحمتکش در سراسر ایران و بیانگر حقوق خلق منطقهای با مختصات ملی است.
برنامه جدید حزب ما در طرح صحیح مسأله ملی در چهارچوب تبعیت این مسأله از وظیفه عمده در مرحله کنونی انقلاب، که عبارت از نیل به پیروزی انقلاب ملی و دمکراتیک است، جای هیچ ابهامی باقی نمیگذارد. در این برنامه در باره حل مسأله ملی گفته میشود: «حکومت جمهوری ملی و دمکراتیک ایران طرفدار اتحاد خلقهای ایران بر بنیاد موافقت داوطلبانه آنها است و معتقد است که برای ایجاد یک اتحاد واقعی و معنوی بین خلقهای ایران براساس برابری و دوستی باید ستم ملی ریشهکن شود. بنا بر این حکومت در مورد حل مسأله ملی اصول زیرین را پایه عمل خود قرار میدهد:
الف- تأمین حق کامل خلقهای ایران در تعیین سرنوشت خود،
ب- شناسایی حق اقلیتهای ملی ساکن ایران در برخوردار شدن از کلیه حقوق ملی، اجتماعی و فرهنگی خود».
برنامه جدید حزب تودۀ ایران بیانگر رشد حزب ما در همه زمینههای فعالیت سیاسی و سازمانی به مثابه حزب طراز نوین طبقه کارگر ایران است. طرح و حل مارکسیستی-لنینیستی مسأله ملی در این برنامه گواه دیگری بر این ادعا است.
———————————————————————
۱- لنین، مجموعه آثار، چاپ چهارم، جلد ۲۰، صفحات ۴۰۵ – ۴۰۴.
۲- مراجعه شود به لنین، همانجا.
۳- لنین، مجموعه آثار، چاپ چهارم، جلد ۲۰، صفحه ۴۲۳.
* برای اطلاع بیشتر رجوع شود به نشریه حزب تودۀ ایران تحت عنوان «نکات گرهی در باره مسأله ملی در ایران و حل آن از نظر حزب تودۀ ایران» چاپ ١٣۵٣.