واکنشهای حسی میتواند درست و مهم باشد. مثلاً ترس و احتیاط به عنوان واکنش در مقابل یک تهدید بالقوه، انسانی و بامعنی است. مثلاً هنگام رانندگی که وقت برای فکر کردن موجود نیست، باید سریع تصمیم گرفت و حتی ما باید به احساس و یا غریزه خود اتکأ کنیم. ولی اغلب «رهیافتهای آنی» (Heuristik) ساده، یعنی قواعد سادهای که ما مطابق با آنها بدون اینکه در مورد آنها بیاندیشیم تصمیمات خود را اتخاذ میکنیم، با پدیدههای بغرنجتری روبهرو است. درک این جمله که «ما همه را واکسینه میکنیم و ویروس مغلوب خواهد شد!» ساده است. ولی آیا رفته رفته نباید دریابیم، که این فرض غلط است؟
به کار بردن یک رهیافت آنی ( دیدگاهی که از روش عملی استفاده میکند که کامل یا منطقی بودن آن تضمین نشده است اما با اینحال برای دسترسی به یک هدف «فوری و کوتاه مدت» کافی است. ویکیپدیا) در مقابل یک ویروس ، یعنی در رابطه با یک پدیده طبیعی که بسیار بغرنج و برای مغز انسان به سختی قابل درک است، نمیتواند زیاد مفید باشد. و این طور که به نظر میرسد این رهیافت آنی به طور طبیعی ناشی از یک غریزه نیست بلکه بیشتر به طور مصنوعی ایجاد گردیده ، مدام تکرار و موعظه شده تا اغلب مردم به آن اعتقاد پیدا کردهاند.
اکنون متوجه میشویم و یا حداقل باید متوجه شده باشیم که این رهیافت آنی ما را منحرف کرده و اکنون ما دچار خطای شناختی شدهایم.
به کار بردن یک رهیافت آنی در رابطه با یک پدیده طبیعی که بسیار بغرنج و برای مغز انسان به سختی قابل درک است، نمیتواند زیاد مفید باشد.
تنآسایی و کاهلی خطرناک
خطاهای شناختی، ناشی از فکر غلط است، که آنگاه پدید می آید که ما برای مسائل بغرنج پاسخهای ساده جستجو و ارایه کنیم و یا آن گاه که مسئلهای را آگاهانه مورد تامل و تعمق قرار ندهیم چون کاهلیم و یا چون سرمشغولیم. برای مغز ما سادهتر و کمخرجتر است که پاسخهای ساده و سریع ارایه کنیم و یا باور کنیم، به جای آنکه با صرف انرژی به تفکر بپردازیم.
سهولت شناختی kognitive Leichtigkeit موردنظر “دانیل کاهنهمان” هنگامی پدید میآید که ما مدام چیزهای خاصی را مشاهده کنیم، و یا وقتی تکرار صورت گیرد ویا وقتی آن چیز از منبع آشنایی سرچشمه گرفته باشد. در این صورت آن چیز برای ما مانوس به نظر میرسد و دیگر مورد تردید ما نخواهد بود با اینکه اظهارات در آن مورد میتواند اشتباه باشد. ما به اصلاح زودباور میشویم ولی مقهور یک توهم هستیم.
به نظر من در رابطه با کووید−۱۹ از نظر “کاهنهمان” با یک مورد از سهولت شناختی kognitive Leichtigkeit و به نظر “نیکولاس تالب” با یک مورد از تحریف روایت narrative Verzerrung روبه رو هستیم. ( تحریف روایت زمانی رخ میدهد که اطلاعات مرتبط با ساختار روایت (تداعی) منجر به درک نادرست اطلاعات مورد پردازش شود م.) در این حالت دیگر قادر نخواهیم بود رهیافت آنی Heuristic «ما همه را واکسینه میکنیم و ویروس مغلوب خواهد شد!» را زیر سئوال ببریم و یا یا به طور عمیق در مورد آن فکر کنیم. این روایت که از آغاز اقدامات علیه پاندمی با تصاویر تکاندهنده از کشتههای کورونایی و روندهای دراماتیک بیماری ، یعنی روایت خطرناک بودن ویروس ساخته شد، بسیار قوی بود. این تصویرها را دیگر نمیتوانیم از مخیله خود خارج کنیم و این تصویرها فکر ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
واکسیناسیون اینقدر محبوب است و مورد قبول توده عظیمی از مردم قرار گرفته، چون قبلاً روایت خطرناک بودن ویروس در عمق وجود آنها کاشته شده، بدون اینکه آنها خود منطقی و عمیق در مورد آن فکر کرده باشند.
سهولت شناختی هنگامی پدید میآید که ما مدام چیزهای خاصی را مشاهده کنیم، و یا وقتی تکرار صورت گیرد ویا وقتی آن چیز از منبع آشنایی سرچشمه گرفته باشد.
روایت ویروس و تصاویر مربوطه آنچنان در عمق ضمیرها جای گرفته که دیگر هیچ آمار و هیچ محاسبه احتمال و یا فاکتهای دیگری آن را تحت تاثیر قرار نمیدهد. این در واقع همان به اصطلاح «تحریف روایت» است. این قلب و یا تحریف روایت میتواند رفتاری کاملاً غلط، خطرناک و یا مرگباری را به دنبال داشته باشد.
تشدید خطر
در واقع نسبتاً روشن است که ویروسی از گروه ویروس کورونا، همیشه باعث ابتلا انسان به سرماخوردگی شده و مشکل بتوان آن را نابود کرد. هرکس که به تاریخ بنگرد، یا کمی در مورد ویروسها بداند و آمار و احتمالات را در نظر گیرد و موضوع را آهسته و آرام و آگاهانه بررسی کند میتواند به نتیجه فوق برسد و در آن صورت نیز قادر خواهد بود به جای اینکه از یک اقدام به اقدام دیگر متوسل شود، سیاست راهبردی اثربخشی را تکامل بخشد.
به نظر “کاهنهمان” و “تالب” اگر خطاهای شناختی با روانشناختی تودهای “گوستاو لهبون” ترکیب شود، آنگاه بسیار خطرناک خواهد شد. یعنی آنگاه که نتیجهگیریهای عجولانه غلط و تصمیمات اشتباه گرفته شود و در بین توده مردم گسترش یابد و به باور و اعتقاد مردم تبدیل گردد. در آن صورت تودههای وسیعی از مردم وجود خواهد داشت که به چیزی اعتقاد خواهند داشت که برپایه درک غلط و تعبیر غلط بنا نهاده شده است.
اگر خطاهای شناختی با روانشناختی توده ترکیب شود، آنگاه بسیار خطرناک خواهد شد.
بدین سان اشتباهی که یک بار صورت گرفت، گسترش پیدا میکند. هرچه مردم به آن قوانین و یا قوانین جدید مبتنی برآن اعتقادی بیشتری داشته باشند و براساس آن رفتار کنند، تاثیر خطا بیشتر خواهد بود. تنها آنگاه که این تاثیرات آنقدر زیاد شود که زندگی را تهدید به نابودی کند، میتوان عیب را تشخیص داد.