خط قرمز بادیگارد باغیرت

 
 
 
برگرفته از: جوان
۱۴۰۱/۰۲/۱۱

 

 

در سیاست داخلی معلوم نیست ما و خیلی‌های دیگر و پرویز پرستویی چقدر تفاهم نظر داریم و کجای یک تقابل می‌ایستیم. گرچه می‌توان حدس زد اختلافات کم نیست، اما چه اهمیتی دارد؛ وقتی پای «ایران» و «مدافعان ایران» وسط باشد، ما با همه اختلافات در کنار هم مقابل مزدوران ایستاده‌ایم.

«حاج قاسم که می‌خواست فیلم بادیگارد را ببیند، وقتی رسید و از راهرو به سمت سالن سینما حرکت کرد، پوستر فیلم را که دید، گفت اینکه من هستم! خیلی برای او جالب بود که این شباهت در واقع چطور رخ داده است، ولی تا آنجایی که من در خاطرم است، تعمدی در این کار نبود.»

پرویز پرستویی در بادیگارد با گریم، شبیه حاج قاسم شد، اما این روز‌ها فیلمی از پرویز پرستویی دست به دست می‌چرخد که او بدون گریم، شبیه خیلی از ایرانی‌ها شده است. پرستویی مزاحمت یک آتئیست و برانداز شناسنامه‌دار را در لس‌آنجلس که معنای «به تو ربطی ندارد» را در پاسخ به سؤالی درخصوص ارتباطش با حاج قاسم نمی‌فهمد، با ضربه‌ای برای انداختن دوربین روشنش پاسخ می‌دهد. اینجا خیلی از ایرانی‌ها می‌گویند «این که من هستم!» آن برانداز مدعی می‌گوید من نماینده ۸۰ میلیون ایرانی هستم و از ارتباط تو با قاسم سلیمانی می‌پرسم، پرستویی، اما بی ادعاست و با همین تواضع، نماینده ایرانی‌ها می‌شود. ایرانی‌هایی که قاسم سلیمانی را دوست دارند. اکران یک فیلم مستندگونه ضد جنگ و حامی صلح در لس آنجلس باعث حضور میهمانانی از عوامل فیلم و هنرمندان دیگر در این شهر امریکا شده است؛ شهری که مهاجران ایرانی زیادی در آن ساکن هستند. شاید عادی هم به نظر برسد که میان آن تعداد ایرانی، چهار، پنج نفری هم باشند که در هنگام ورود پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش (بازیگران ایرانی) به سالن نمایش فیلم، مقابل آن‌ها را بگیرند و به آنچه ارتباط میان پرستویی و حاج قاسم می‌نامند، اعتراض کنند. اما کمی تأمل در ماجرا نشان می‌دهد آن‌ها شهروند عادی نیستند.

مزدور‌ها وطن ندارند
کسی که در لابی سالن سینما، با دوربین روشن شروع به مؤاخذه و بازجویی پرستویی می‌کند که با قاسم سلیمانی چه ارتباطی داری، عضو سابق تیم ملی جودوی ایران است که سال ۸۸، ملیت ایرانی خود را کنار گذاشت و با پناهندگی به امریکا، ذیل پرچم این کشور وارد مسابقات شد و از همکاران مصی علینژاد محسوب می‌شود. بنابراین، او یک شهروند معترض معمولی نیست که خودجوش به اعتراض آمده باشد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۴۰۰ هم او از جمله کسانی بود که به ایرانی‌های مقیم امریکا که می‌خواستند در انتخابات شرکت کنند، حمله کرد. شاید اگر آن روز، پلیس امنیت امریکا با این تهاجم در خاک خودش برخورد می‌کرد، امروز باز هم هنرمندان ایرانی مورد مزاحمت او قرار نمی‌گرفتند.

او جایی به پرستویی اعتراض می‌کند که چطور در مورد کشته‌ها و اعدامی‌های ایران که جمهوری اسلامی مرتکب شده، حرف نمی‌زند و پرستویی می‌گوید: «آن چیزی را که به من به عنوان یک هنرمند یاد دادند، کسانی یاد دادند که قبل از انقلاب اعدام شدند.» طبیعی ا‌ست اشاره پرستویی به اعدامی‌های زمان پهلوی، کسانی را که با پرچم شیر و خورشید به اعتراض آمده‌اند، عصبانی می‌کند. پرستویی در پاسخ به اعتراضی دیگر پیرامون وضعیت ایران می‌گوید «شما که اینجا ساکن هستید»!

بله، آن‌ها از ایران رفته‌اند، نام ایران را از پاسپورت‌هایشان خط زده‌اند، حامی تحریم و جنگ علیه ایران‌اند، سربازان میهن را تروریست می‌خوانند، اما همچنان هم می‌خواهند مدعی وطن پرستی باشند. اقداماتشان عین وطن‌فروشی است، کنار دولت متخاصم ایستاده‌اند و علنی مزدوری می‌کنند، پادو‌های دست چندم دشمن در جنگ رسانه‌ای علیه ایران‌اند و هر کسی را که با آن‌ها نیست، علیه خود می‌دانند و باز مدعی ایران و نمایندگی ۸۰ میلیون ایرانی‌اند! در دنیای سیاست رذالتی بالاتر از مزدوری برای دولت متخاصم هم وجود دارد؟

آنچه از مجموعه فیلم‌های حواشی حضور پرستویی در لس‌آنجلس پررنگ‌تر دیده شد، ضربه دست او به مچ دست همین پناهنده جودوکار است که بی اجازه فیلم می‌گیرد و بحث را ر‌ها نمی‌کند. سام رجبی که خود را آتئیست و برانداز معرفی کرده، از همه اعتراضاتش فیلم گرفته و آن‌ها را برای مظلوم‌نمایی منتشر کرده است. در حالی که حالا در توئیتر، همین فیلم‌ها علیه او شده و کاربرانی با عقاید سیاسی مختلف، او را سرزنش می‌کنند که مزاحم پرستویی شده است، مزدور امریکاست، علیه قهرمان ملی ایرانیان حرف زده و با علینژادی نشست و برخاست دارد که حامی حمله نظامی به ایران و تحریم مردم ایران است.

پرستویی شناسنامه‌اش ایرانی ا‌ست، فعالیت‌های مردمی در مناطق محروم به نفع مردم دارد، و عاشق قاسم سلیمانی است که روز ترورش برای او نوشت: «باز هم مثل همیشه یکی که عاشق مردمش بود، رفت…»، از چه زمانی مزدوران ایالات متحده می‌توانند به هنرمندان مردمی این سرزمین بگویند من از طرف ۸۰ میلیون ایرانی سؤال می‌کنم؛ شما نماینده خودتان هم نیستید؛ دیکته‌های مافوق را تکرار می‌کنید و به حرکت دستشان، چون عروسک خیمه شب بازی دست تکان می‌دهید، کجا می‌توانید نماینده یک ملت باشید؟

جلوی گوهر خیراندیش را گرفته‌اند که چرا از پرستویی دفاع می‌کند، او می‌گوید: «برادر آقای پرستویی برای دفاع از من و شما در جبهه شهید شد» و آن مزدوران جبهه را به سخره می‌گیرند. روشن است که مؤلفه‌ای به نام دفاع از وطن برای مزدورانی که به دلاری و ریالی، وطن را می‌فروشند، موضوعیت ندارد.

پرستویی را در حواشی اکران فیلمش در لس‌آنجلس شبیه حاج حیدر در فیلم سینمایی بادیگارد دیدم، او آنجا از شخصیت مدافعان «ایران» دفاع کرد. حاج حیدر می‌گفت: «من اومدم از شخصیت نظام دفاع کنم، نه از شخصیت‌های نظام، اومدم جونم رو پای اعتقادم بگذارم، اگر غیر از این باشه، این فیش حقوقی ارزش جونمو نداره.» سؤال از ارتباط یک ایرانی با کسی که عمرش و جانش را برای مردم و ایران داده، بی ربط است؛ سؤال بی ربط و فیلم‌برداری بی اجازه یعنی مزاحمت، و طبعاً پاسخ مؤدبانه نمی‌گیرد. از قضا ادب آن است که به کسی که سرباز میهن را تخطئه می‌کند، جوابی درخور داد.

در سیاست داخلی معلوم نیست من و خیلی‌های دیگر و پرویز پرستویی چقدر تفاهم نظر داریم و کجای یک تقابل می‌ایستیم؛ گرچه می‌توان حدس زد اختلافات کم نیست، شاید حتی فیلمی را هم که اکرانش بهانه حضور پرستویی در امریکا شده، نپسندیم، اما چه اهمیتی دارد؛ وقتی پای «ایران» و «مدافعان ایران» وسط باشد، ما با همه اختلافات در کنار هم ایستاده‌ایم.