دولت بایدن با دخالت رُک و بیپرده در عملیات ویژه روسیه در اوکراین نشان داد که نه تنها از مراجع نازیهای کییف حمایت سیاسی میکند، بلکه با تجهیز آنها به تسلیحات نظامی، توسعه وسیع راهبرد جدید جهانیاش را نیز آغاز کرده است. ظاهراً، این راهبرد پیرامون رقابت شدید با دیگر ابرقدرتهای جهان، در درجه اول چین و روسیه دور میزند و تمرکزش بر جابهجایی نیروهای نظامی و تسلیحات به منظور ایجاد بازدارندگی وسیع در طول مرزهای قدرتهای رقیب است. البته توجه خاصی به ادامه اتحادهای قدیمی ایالات متحده یا ایجاد اتحادهای جدید میکند. با اجرای این راهبرد، واشینگتن به دنبال غلبه بر قدرتهای رقیب و تحکیم روابط با متحدین خود است.
از این بابت، بحران اوکراین به آزمونی برای استراتژی جدید ایالات متحده و انتخابهای گوناگونش تبدیل شده است. امروز جامعه سیاسی ایالات متحده، عمدتاً، از دولت کنونی حمایت میکند، و جو بایدن بیشترین تلاش خود را، هرچند تاکنون ناموفق، میکند تا جامعه را در برخورد با بحران اوکراین به هم پیوند بزند و آنرا یک جهت استثنایی در سیاست خود نشان دهد. سیاست دولت بایدن بر پایه مفهوم «هماهنگی و همکاری» یا رک و پوست کنده صدور فرمان به اروپا و تهیه تسلیحات مدرن برای جنگ تا «آخرین اوکراینی» طراحی شده است، به نحوی که ارتش آمریکا و مجتمع صنایع نظامی سودهای کلان جدیدی به جیب بزنند. اثبات این مطلب را میشود در اظهارات دیپلمات کهنهکار و بازنشسته آمریکا، چاس فریمن یافت که گفت: «ایالات متحده در اوکراین جنگ اعلام نشدهای علیه روسیه به راه انداخته است تا هژمونی خود بر جهان را حفظ کند.» او معتقد است که اقدامات مقامات ایالات متحده راه دیگری برای روسیه باقی نگذاشت، مگر عملیات ویژه برای شکست نیروهای نئونازی اوکراین که واشینگتن آنها را ایجاد و مسلح کرده است. کلمات دقیق وی در توصیف وضعیت این بود که ایالات متحده با روسیه «تا آخرین اوکراینی» خواهد جنگید.
اما ثمره این بحران در روابط آن سوی آتلانتیک کاملاً و مطلقاً متفاوت از پیآمدهایش برای خاورمیانه و کل دنیای اسلام است. بحران اوکراین موجب برملا شدن بگومگوها و نگرانیهای متعددی میان ایالات متحده و متحدین مسلمانش شد. کشورهای مسلمان، علیرغم فشارهای بیسابقه غرب، مایل نیستند به روابط خود با روسیه صدمه برسانند و در عینحال تحریمهای وسیعی که از سوی اروپا و ایالات متحده به روسیه تحمیل شده است، فرصتهای فراوانی برای همکاری میان مسکو و کشورهای عربی ایجاد میکند. یکی از آخرین نمونههایی که این موضوع را تأیید میکند نتیجۀ رأیگیری در مورد حذف فدراسیون روسیه از شورای حقوق بشر سازمان ملل، به ابتکار کشورهای غربی و ایالات متحده بود. یکصد کشور از موضع روسیه دفاع کردند: برخی از رأی دادن پرهیز کردند، برخی دیگر رأی مخالف به حذف دادند، و بقیه در رأیگیری شرکت نکردند. در میان آنهایی که به حمایت از مسکو برخاستند بسیاری از کشورهای اسلامی بودند، از جمله میتوان از ایران، سودان، عراق، لبنان، سوریه و بسیاری دیگر نام برد.
تحریمهایی که از سوی کشورهای غربی به روسیه تحمیل شده است فرصتهای فراوانی برای کشورهای عربی فراهم میآورد-از تجارت اسلحه گرفته تا انتقال متخصصان تکنولوژی اطلاعات (IT). حداقل به این دلیل، کشورهای اسلامی مایل نیستند با مسکو وارد نزاع بشوند، زیرا آنها – حتی در شرایط پر تشنج بروز حملات روسهراسانه از جانب غرب – به اندازه کافی درایت پراگماتیستی و هشیاری نسبت به چشمانداز بهبود روابط با روسیه دارند. به علاوه، روسیه روابط تجاری پایداری با چین، برزیل، هند، و کشورهای عربی و آفریقایی دارد، و افزایش بهایی که تحریمهای غرب برای نفت و گاز به وجود آورد، موجب سرازیر شدن دایمی ارزهای خارجی به روسیه شد. آنتون سولیوانف، وزیر دارایی روسیه گفت، در ضمن روسیه، برزیل، هند، چین، آفریقای جنوبی، و نیز شماری از کشورهای دیگر هماکنون در حال تکمیل یک نظام مالی معادل نظام مالی غربی، ولی مستقل از ایالات متحده، به ویژه معادل سوئیفت هستند. آنها همچنین در حال ایجاد یک مؤسسه مستقل رتبهبندی هستند، که نظامهای پرداخت و استفاده از ارزهای ملی را برای گردش صادرات و واردات نظاممند و همساز نماید.
همه اینها نشانگر آنست که ایالات متحده در سیاستهای توسعهطلبانۀ خود دچار اشتباه شد و نتوانست پشتیبانی لازم از قدرتهای منطقهای را، که پیش از این از واشینگتن حمایت و به تسلط جهانی ایالات متحده کمکهای شایانی میکردند، جلب کند. بیحرمتی آشکار ایالات متحده به متحدین منطقهای خود، به ویژه از زمانی که نظرش را نسبت به کشورهای حاشیه خلیج فارس در راهبرد جهانی تغییر داد، مشهود بود. این موضوع با ورود جو بایدن به کاخ سفید در سال ۲۰۲۱، و به خصوص خروج بیآبرو و ترک اضطراری سربازان اشغالگر آمریکا از افغانستان، بیشتر برملا شد و آمریکا را مانند کشوری که به راحتی به متحدان قبلیاش خیانت میکند، معرفی کرد.
از منظر بسیاری از سیاستمداران عرب، دولت بایدن، علیرغم این واقعیت که حل مسأله اتمی در سال ۲۰۱۵ به هزینۀ کشورهای حاشیه خلیج فارس به انجام رسید، آماده سازشهای عمده در مورد برنامه هستهای ایران است. این گام، به جای مهار بلندپروازیهای ایران، آنطور که کشورهای عربی میاندیشند، نقش منطقهای ایران و توان نظامی ایران را افزایش میدهد. آنچه باید به این موضوع افزود امتناع واشینگتن از تروریست خواندن شورشیان حوثی مورد حمایت ایران، علیرغم «تروریست» خواندن این گروه از سوی شورای امنیت سازمان ملل و نیز علیرغم افزایش فعالیت حوثیها علیه تعدادی از دولتهای خلیج (فارس) برای حراست از یمن، است. دولت بایدن همچنین تا حدودی مانع فروش سلاحهای مدرن به عربستان سعودی و امارات متحده عربی شد، هرچند آنها تا همین اواخر از متحدان قابل اتکای واشینگتن به حساب میآمدند و خریدهایشان از ارتش آمریکا و مجتمع صنایع نظامی آن منبع سودهای باورنکردنی بوده است.
بحران اوکراین شکاف فزاینده میان ایالات متحده و دولتهای حاشیه خلیج (فارس) را عیان کرد، به خصوص وقتی شماری از این کشورها از ائتلاف با واشینگتن خارج شدند، آنها متوجه شدند که در شرایط موجود تنها باید به خود متکی باشند. ابراز این واقعیت، در درجه نخست، خود را در امتناع از پذیرش سیاست جاری دولت بایدن از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس، به ویژه دو کشور جلودار منطقه – عربستان سعودی و امارات متحده عربی، نشان داد،. به طور مشخص رویگردانی این دو کشور از تسلیم به فشار واشینگتن برای پیوستن به ائتلاف غرب علیه روسیه، افزایش تولید نفت تا سطح مورد نظر آمریکا و ادای احترام به منافع غرب، متجلی شد.
برخلاف فرض و انتظار ایالات متحده پس از آغاز عملیات ویژه روسیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس موضع حمایت کامل از رهبری جاری (آمریکا) را، که تمام تلاش خود را برای تنگتر کردن حلقه به دور اقتصاد روسیه کرد، اتخاذ نکردند. سیاست تهاجمی، حداقل فعلاً، در مورد سیاستمداران ضعیفالنفس و مرفه اروپا خوب کار میکند، اما برای کشورهای خلیج فارس قابل اجرا نیست. در شورای امنیت سازمان ملل، امارات متحده عربی از محکوم کردن روسیه به خاطر عملیات ویژه سر باز زد، و عربستان سعودی از حمایت بایدن و تقاضای وی برای افزایش تولید نفت، خودداری کرد. این مواضع نشان میدهد که سعودیها و اماراتیها ترجیح میدهند در مناسبات بین روسیه، ایالات متحده و اروپا بیطرف بمانند. عربستان و امارات طبعاً به خاطر خوشایند روسیه این مواضع را اتخاذ نکردند، بلکه آنها نسبت به رفتار جسورانه و غیرمحترمانه واشینگتن واکنش نشان دادند، چون منافعشان نادیده گرفته میشود، و دولت بایدن انتظار دارد آنها، حتی علیه منافع خودشان، به طور خودکار سیاستهای خارجی خود را با خواستههای آمریکا انطباق دهند.
به طور کلی، حوادث اخیر یک بار دیگر ثابت میکند که کشورهای پیرامون خلیج (فارس) بازیگران بسیار مهمی در صحنه بینالمللی هستند. نقش آنها تنها به منابع انرژی آنها بستگی ندارد – اگرچه وحشت اخیر برای یافتن جایگزین نشان داد تا چه اندازه اعتقاد به اینکه منابع (نفت وگاز) دیگر اهمیت ندارند، اشتباه بود. اوضاع کنونی به روشنی ثابت میکند که فرضیات ایالات متحده و کلاً غرب زمانی که فکر میکردند، همیشه آنها هستند که مشکلات منطقه را حلوفصل میکنند.
کشورهای خلیج (فارس) نشان داده اند که هنوز بازیگران مهمی بوده و به دنبال اجرای برنامههایی به سود منافع ملی و امنیت مردم خود هستند. آنها حاضر نیستند کاملاً مطیع قدرتهای غربی باشند و در نمایشهای آمریکا نقش سیاهی لشکر را بازی کنند. در شرایط کنونی، ایالات متحده یا باید نقشههای دامن زدن به رقابتهای بالقوه فاجعهبار منطقهای خود را کنار بگذارد، یا خود را آماده پدیدار شدن خاورمیانهای تازه کند که در آن کشورهای خلیج (فارس) بر استقلال راهبردی خود، بدون در نظر گرفتن منافع آمریکا، متمرکزند.
لحظه حساب و کتاب هنگامی فرا رسید که بحران اوکراین موقعیت کشورهای خلیج (فارس) را بیش از پیش به مثابه نیرویی قدرتمند در موازنه با هژمونی ایالات متحده و اروپا، از نظر منابع انرژی و ثبات بازار جهانی برجسته کرد. دوران بیثباتی موقت نیز نشان داد که کشورهای خایج فارس در سیاستهای خارجی و روابط با ابرقدرتها انتخابهای گوناگونی دارند. کشورهای خلیج فارس اجازه نخواهند داد ایالات متحده منابعشان را تسخیر کرده و فرصتهای آتی آنها را به صفر برساند تا منافع آمریکا تأمین شود، از آنها و منابعشان استفاده کند و هر وقت خوشایندش نیست آنها را رها کند. کشورهای خلیج (فارس) امروز قادر و مشتاق هستند در استراتژی جهانی، صرفنظر از وضعیت همکاری با آمریکا یا اروپا، اثر بگذارند و از منافع خود دفاع کنند.