پس از ترمیدور ژاکوبنها در فرانسه از نظر اخلاقی هم زیر تیغ گیوتین قرار گرفتند. تبلیغاتی شایع شد که آنها را «آن سلطان» و «آن ساتیری» نامیدند که همه جا «عشرتکده» و «اماکن لهو و لعب» بر پا ساخته و «به هر نوعی افراطگرایی تن در داده اند.» «روبسپیر» همراه میل جنسی وافر، اسیر «شهوت قدرت» بود: او به خود اجازه داد دختر «لویی شانزدهم» را به همسری انتخاب کند تا تاج و تخت فرانسه را از آنِ خود کند. بدون شک این اتهام بسیار جنجالی بود ولی دلایل کافی برای تأیید آن وجود داشت. «قرارداد ازدواج» به امضاء رسیده بود و گذشته از آن در خانه این فرد ستمگر، «مُهر مزین به زنبق فرانسه» یعنی مُهر خاندان بوربن یافته شده بود. جای هیچ شبههای نبود: روبسپیر قصد داشت پادشاه فرانسه شود و به همین دلیل ترور را در کشور توسعه داد! نمایندگان ترمیدور (یازدهمین ماه در تقویم انقلاب فرانسه از ۱۹ ژوئیه تا ۱۷ اوت م.) بر سر غلو کردن در مورد تعداد قربانیان ترور مسابقه میدادند: دهه هزار، صدها هزار، یا حتی میلیونها نفر! «بابُف» نیز مدتی دچار این وسواس ایدئولوژیکی بود و حتی آنرا شدت بخشید و مدعی شد که روبسپیر علیه قیام Vendèe نجنگید تا جنگ داخلی را پایان بخشد، بلکه او خواستار «سیستم کاهش جمعیت» و اعمال نسلکشی و «از بین بردن نژاد انسانی» بود! ولی «بابف» به زودی دریافت که ترمیدورها او را بازی داده بودند و اکنون او به نوبه خود آنها را مجری سیاست نسلکشی مینمود چون توده مردم را به فقر و گرسنگی محکوم کرده بودند.
در تاریخ گاهی رخ میدهد که انقلابی و یا یک جنبش انقلابی پس از آنکه سرکوب شد زیر کوهی از اتهامات واهی و دروغ مدفون گردد. امروز حتی متعصبترین مخالفین ژاکوبنها با وجود خشونت بینظیر جنگ داخلی که فرانسه پس از سرنگونی رژیم کهنه با آن روبهرو شد، دیگر اتهامات همرزمان وقت خود را جدی تلقی نمیکنند. برعکس، استالین از این شانس برخوردار نیست. و این واقعیت حتی قابل درک است: اسطوره سیاهی که پیرامون او ایجاد شد، بسیار مناسب است تا کشوری را که او سه دهه هدایت کرده بود به طور کامل بدنام کرد. بدیهی است که اتحاد جماهیر شوروی دیگر موجود نیست ولی جمهوری خلق چین وجود دارد، رشد میکند و قوی میشود. و به همین شکل امروز به اسطوره سیاه استالین، اسطوره سیاه مائوتسه دونگ نیز افزوده میگردد!
آنچه که به استالین مربوط میشود ما با سناریوی نمایشی بسیار عجیب و غریبی روبهرو هستیم. از زمان «سخنرانی محرمانه» خروشچف علیه استالین اتهاماتی مطرح میشود که مثلاً او کشور خود را برای جنگی که هیتلر در صدد روشن کردن آتش آن بود، آماده نکرد. و درست برپایه این سخنرانی فیلسوف مشهوری مانند خانم «هانا آرنت» سهم فلسفی بیارزش خود را در مورد پدید آمدن و از بین بردن اسطوره سیاه ایفاء کرد: که مثلاً استالین خود را برای جنگ آماده نکرد، زیرا به هیتلر اعتماد داشت؛ و یا هر دو دیکتاتور برادران دوقلو بودند! از طرف دیگر در آلمان تاریخنویسی رویزیونیستی پدید آمد، که درست اتهامات متضادی را علیه رهبران شوروی مطرح مینمود: با وجود قرارداد عدم تجاوز، استالین تلاشهای شدیدی برای بهینهسازی تسلیحاتی انجام داد تا به آلمان حمله کند و آلمان را تسخیر نماید؛ طرح «بارباروسا»ی هیتلر خیلی محدودتر از آن بود که مانع از اجرای برنامههای جنگی کرملین شود و از این قبیل.
این «افشاگریهای» جدید باید «افشاگریهای سخنرانی محرمانه» را دچار بحران میکرد: اکنون وقت مناسبی بود تا تئوری اتحاد محکم بین دو «توتالیتاریسم» مجسم را که به ویژه از طرف «آرنت» تبلیغ میشد، مجدداً مورد بررسی قرار داد. ولی در واقع هیچ اتفاقی رخ نداد: «مطبوعات اطلاعاتی» بزرگ اتهامات را یکی پس از دیگری پخش و ترویج میکردند. ایدئولوژی حاکم علیه استالین متضادترین ادعاها، اظهارات و «افشاگریها» را انتشار داد: آنچه مهم بود، این که حتیالامکان همه ادعاها افتراآمیز باشد.
ما باید کار «گروور فور» را بستاییم. او با تسلط کامل به زبان روسی در آرشیوهای روس کنکاش کرد؛ فارغ از political correctness او کار تحقیقاتی دقیق، ژرفنگر و با حوصلهای را ارایه کرد. او بدون شک و تردید عنوان کتابی را که منتشر کرده مبنی بر اینکه «خروشچف دروغ گفت»، ثابت کرده است. اینکه خالق «سخنرانی محرمانه» از نظر تاریخی اینطور بیملاحظه و غیرمتعارف رفتار میکرد، از طرف تاریخنویسان عمدتاً شناخته شده است؛ ولی اکنون تحمیقها و دستکاریهای، نیمچه حقیقتها و دروغهای خروشچف که بدون ارایه فاکت و سند مطرح شد، یکی بعد از دیگری برملا میشود. برای نمونه یک مورد جنجالی را مطرح میکنم: این استدلال که استالین بلافاصله پس از آغاز تجاوز نازیها علیه اتحاد جماهیر شوروی دچار افسردگی روحی شد و شانه از مسؤولیت خالی کرد، امروز بیشتر به یک رمان سوررئالیستی شباهت دارد. این قصه اختراعی است شبیه رمانی که ترمیدورها بافتند و ربسپیر را متهم کردند که او قصد داشته با دختر لویی شانزده ازدواج کند و تخت و تاج خاندان بوربن را در اختیار گیرد. در پس به اصطلاح «سخنرانی محرمانه» قبل از هر چیز مبارزه سیاسی نهفته است که باید هنوز بیشتر مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. به برکت این تحقیقات از سوی «گروور فور» تاریخشناسان قادر خواهند بود این وظیفه را فارغ از اسطورههای بیپایه مورد بررسی قرار دهند.
دومنیکو لوسوردو
اوربینو، آوریل ۲۰۱۴
خوانندگان گرامی «عدالت» را به مطالعۀ این اثر ارزنده دعوت میکنیم.