هدف از این نوشتار نه کوچک کردن و یا حمله به ابوذر ورداسبی است و نه دفاع از کتاب و نظرات احسان طبری. تنها یادداشتی برای ثبت در تاریخ و یادآوری به پژوهشگران، نویسندگان و هنرمندان که کپیبرداری عواقبی دارد. بخصوص در شرایط کنونی که گسترش اینترنت و تسهیل در دسترسی سریع و کمهزینه به اطلاعات، امکان شناسایی و ردیابی سرقت علمی و ادبی را افزایش داده است
در بحبوحه حوادث سال ۱۳۵۷ دو کتاب تاریخی خواندم که هردو برایم جذاب بودند. اولی، کتاب جلد سفیدی بود (در واقع به صورت جزوه بود تا کتاب) به نام «برخی بررسی ها درباره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران» در آن زمان نام نویسنده روی آن درج نشده بود. بعدها متوجه شدم که نویسنده کتاب احسان طبری و نظریه پرداز برجسته حزب توده ایران است. خواندن این کتاب دلچسب بود. اطلاعات دادهشده در کتاب نشان از دانش وسیع نویسنده داشت. اینکه فصلهای کتاب مستقل بودند و هر بخش اختصاص به فرد و یا دوره خاصی داشت خواندن کتاب را راحتتر میکرد. اما متاسفانه هیچ وقت کتاب ( و یا جزوه) را کاملا و تا به انتها نخواندم. در یک خوابگاه دانشجویی با چند هماتاقی زندگی میکردم و دوستی بخشی از فصلهای کتاب را قرض گرفت و هیچگاه پسنیآورد.
چند ماه بعد از آن در دستفروشیهای جلو دانشگاه کتابی با نام «ایران در پویه تاریخ» خریدم که نویسندهاش ابوذر ورداسبی بود. ابوذر ورداسبی را از مقالات و کتابهای دیگرش میشناختم. کتابهای درباره نهضت حروفیه نوشته بود و نقدهایی درباره کتابهای علیمیرفطروس درباره حلاج و جنبش حروفیه نوشتهبود. از دوستان مذهبیام شنیده بودم که مدتی به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق در زندان بوده است و در سال ۵۶ از زندان آزاد شده است. همواره از تاریخ نویسان دیگر انتقاد میکرد که تاریخ «جزمی و حزبی» مینویسند و وعده میداد که بزودی کتابی از نگاهی دیگر مینویسد. حدس زدم که این کتاب همان کتاب وعدهداده شده است. این کتاب را هم با اشتیاق خواندم اما در اواسط کتاب بهنظرم آمد که این کتاب شباهتهای زیادی به کتاب احسان طبری دارد. اما متاسفانه هیچگاه هر دو کتاب را همزمان نداشتم تا بتوانم آنها را مقایسه کنم.
هر دو نویسنده- احسان طبری و ابوذر ورداسبی- سرنوشت دردناکی داشتند. طبری در سال ۶۲ دستگیر شد . احسان طبری چند روز پس از دستگیری دچار سکتهی مغزی شد و مدتی بعد در تلویزیون جمهوری اسلامی به اجبار اعتراف کرد از گذشته خود پشیمان شده است. سالها در زندان بود و مدتها در خانههای امن وزارت اطلاعات زندگی کرد و در سال ۶۸ درگذشت. ابوذر ورداسبی در سالهای بعد از انقلاب از کادرهای بالای سازمان مجاهدین خلق بود. در سال ۱۳۵۹ کاندیدای نمایندگی مجلس از قائمشهر شد. در سال ۱۳۶۵ به عراق رفت و در سال ۱۳۶۷ او و همسرش – فاطمه فرشچیان- در عملیات فروغ جاویدان کشته شدند.
قسمت دوم: اخیرا دریک وبگردی نسخه پیدیاف کتاب ابوذر ورداسبی را پیدا کردم. کنجکاو شدم که کتاب را دوباره بخوانم. کتاب احسان طبری را هم آنلاین پیدا کردم و فرصتی برای مقایسه دو کتاب شد. حدس ۴۵ سال پیش درست بود. هردو کتاب شباهتهای فراوانی دارند. هم از لحاظ ساختار و هم از نظر محتوا. کتاب طبری برایاولین بار در سال ۱۳۴۸ چاپ شده است و بعدها چندین بار در ایران و خارج از کشور چاپ مجدد شده است. اولین سال انتشار کتاب ورداسبی ۱۳۵۶ است. بنابراین طبری از کتاب ورداسبی الهام نگرفته است. مدتها با خودم کلنجار رفتم که نوشتن مطلبی در این زمینه چه ارزشی دارد. هر دو نویسنده از دنیا رفتهاند و امکان توضیح ندارند. و دست آخر اینروزها مردم کشور ما با صدها مسئله دیگر درگیرند. آیا این مطلب ارزشی دارد؟ اما در آخر تصمیم گرفتم که یادداشت کوتاهی بنویسم. هدف از این نوشتار نه کوچک کردن و یا حمله به ابوذر ورداسبی است و نه دفاع از کتاب و نظرات احسان طبری. تنها یادداشتی برای ثبت در تاریخ و یادآوری به پژوهشگران، نویسندگان و هنرمندان که کپیبرداری عواقبی دارد. بخصوص در شرایط کنونی که گسترش اینترنت و تسهیل در دسترسی سریع و کمهزینه به اطلاعات، امکان شناسایی و ردیابی سرقت علمی و ادبی را افزایش داده است.
مقایسه دو کتاب:
در اینجا تنها ۶ نمونه از کپیبرداری ورداسبی را ارایه میدهم. برای راحتی در خوانش متن از این به بعد از نوشتن نام کامل کتاب خودداری میکنم و به اختصار آنها را [ کتاب] ورداسبی و [ کتاب] طبری نام میبرم.
کتاب طبری ۶۷۰ صفحه است و ۴۲ فصل دارد با یک پیشگفتار و یک پس گفتار. موضوعات کتاب از ایران پیش از اسلام شروع میشود و نویسنده نظرات شخصیتهای مختلف از جمله زرتشت، بابک، مزدک، حافظ، مولوی را ارایه میدهد. طبری جنبشهای مدرنتر دوران قاجار را هم بررسی میکند از جمله جنبش بابیان و نظرات عبدالله طالبوف. کتاب ورداسبی ۲۶۷ صفحه است و ۱۴ فصل دارد. مطالب کتاب ورداسبی از دوران هخامنشی و پیش از اسلام شروع میشود و تا دوران تیموریان و جنبش حروفیه (قرن هشتم) ادامه پیدا میکند.
۱.
طبری صفحه ۲۳:
تاریخ ایران پیش از اسلام، چنان که امروز مسلّم شده، تاریخ دیرنده ای است. قبل از آنکه، دو نوبت اقوام آری(آریاها) یک بار در حدود ۲۰۰۰ و یک بار در حدود هزار سال ق. م و از سوی خاور و شمال خاوری به نجد یا فلات ایران رخنه کنند، در این سرزمین اقوام غیرآریائی که آن ها را مانند دراویدهای هند و حبشی های آفریقا از نژاد حامی (کوشیت) می دانند زندگی می کردند. در بارهٔ این اقوام (در شمال مانند تاپورها، ماردها، کادوس ها، کاسپی ها و در غرب مانند خوتی ها، لولبی ها و ایلام ها) به تدریج به کمک کاوش ها اطلاعاتی گرد می آید. تاریخ ایلام را بهتر از تاریخ خوتی ها و لولبی ها می شناسیم و تاریخ این دو قوم اخیر را بهتر از تاریخ کادوس ها و کاسپی ها.
ورداسبی صفحه ۴۰:
تاریخ ایران پیش از اسلام، چنان که امروز مسلّم شده، تاریخ دیرنده ای است. قبل از آنکه، دو نوبت اقوام آری(آریاها) یک بار در حدود ۲۰۰۰ و یک بار در حدود هزار سال ق. م و از سوی خاور و شمال خاوری به نجد یا فلات ایران رخنه کنند، در این سرزمین اقوام غیرآریائی که آن ها را مانند دراویدهای هند و حبشی های آفریقا از نژاد حامی (کوشیت) می دانند زندگی می کردند. در بارهٔ این اقوام (در شمال مانند تاپورها، ماردها، کادوس ها، کاسپی ها و در غرب مانند خوتی ها، لولبی ها و ایلام ها) به تدریج به کمک کاوش ها اطلاعاتی گرد می آید. تاریخ ایلام را بهتر از تاریخ خوتی ها و لولبی ها می شناسیم و تاریخ این دو قوم اخیر را بهتر از تاریخ کادوس ها و کاسپی ها.
۲.
طبری صفحه ۲۷:
شاه یک شاه تئوکراتیک بود. قاعده تئوکراسی یا دین سالاری که در نزد شاهان ساسانی و سپس خلفاء اموی و عباسی و فاطمی و پاپها (در دوران قدرتشان) به شکل کلاسیک در میآید، در این دوران با آن شدت دیده نمیشود ولی داریوش خود را نماینده آهورمزده میدانست.
ورداسبی صفحه ۵۲:
در حقیقت شاه یک شاه تئوکراتیک بود. قاعده تئوکراسی که در نزد شاهان ساسانی و سپس شهریاران اموی و عباسی و فاطمی و پاپها (در دوران قدرتشان) به شکل کلاسیک در میآید، در این دوران با آن شدت دیده نمیشود ولی داریوش خود را نماینده آهورمزدا میدانست چنانکه در کتیبه بیستون میگوید: «به توفیق اهورمزدا شاه هستم، اهورمزدا به من پادشاهی داد.»
در این صفحه ورداسبی «خلفا» را به «شهریاران» تغییر میدهد و متنی از کتیبه بیستون را اضافه میکند. در واقع سیستم امویان خلافت بوده است و در هیچ کتاب و متن تاریخی لقب شهریاران برای خلفای اموی استفاده نشده است. در اینجا ورداسبی کلمه «دین سالاری» را هم حذف میکند.
۳.
طبری صفحه ۲۱۲:
در همین جا باید از مسئله زن در آموزش مزدک صحبت کنیم. تقریبا همه مورخین باستان یادآوری میکنند که مزدک شعار « اشتراک زنان» را در میان گذاشت. با آنکه این مطلب مسلما محتوی نکات افتراء آمیز است، ولی نمیتوان به کلی آن را مجعول شمرد. مسئله زناشویی در دوران مزدک مسئله حادی یود. تعدد زوجات و داشتن حرمهای بزرگ (شپستان) برای اشراف مجاز بود.
ورداسبی صفحه ۱۰۰:
در همین جا باید از مسئله زن در آموزش مزدک صحبت کنیم. تقریبا همه مورخین باستان یادآوری میکنند که مزدک شعار «اشتراک زنان» را در میان گذاشت. با آنکه این مطلب مسلما محتوی نکات افتراء آمیز است، ولی نمیتوان به کلی آن را مجهول شمرد. مسئله زناشویی در دوران مزدک مسئله حادی بود. گوناگونی همسر رواج داشت هرکس چندان که توانایی او اجازه میداد زن میگرفت.
در اینجا ورداسبی « مجعول» را به «مجهول» تغییر میدهد و کمی متن را عوض میکند.
۴.
طبری صفحه ۲۸۱:
اول. از آن جا که اکثریت مطلق، بلکه همه کسانی که درباره بابک خرمدین اطلاعاتی میدهند در خدمت طبقات حاکمه بودهاند و به عنف یا به رضا به نام امیران و سلاطین تالیف میکردهاند، لذا برای خویش وظیفهای جز این نشناختند که قهرمان بزرگ انقلابی ایران و پیروان دلاورش را از هر باره بیالایند و هر زشتی که ممکن است بدانان منسوب دارند، تا آنجا که برخی از این مورخین مادر بابک را زنی روسپی آن هم کریه المنظر و یک چشم توصیف کردهاند!
ورداسبی صفحه ۱۶۹-۱۷۹:
آن جا که اکثریت مطلق، بلکه همه کسانی که درباره بابک خرمدین اطلاعاتی میدهند در خدمت طبقات حاکمه بودهاند و به عنف یا به رضا به نام امیران و سلاطین تالیف میکردهاند، لذا برای خویش وظیفهای جز این نشناختند که قهرمان بزرگ انقلابی ایران و پیروان دلاورش را از هر باره بیالایند و هر زشتی که ممکن است بدانان منسوب دارند […] تا آنجا که برخی از این مورخین مادر بابک را زنی روسپی آن هم کریه المنظر و یک چشم (اعور) توصیف کردهاند!
در اینجا ورداسبی در پرانتز برای کلمه «یک چشم» معادل عربی «اعور» را وارد میکند.
۵.
طبری صفحه ۲۸۶ :
یکی از امیران آن نواحی به نام سهلبن سُنباط، که با بابک آشنائی و دوستی داشت، او را به دژ خود میبَرَد و وعدهٔ پشتیبانی میدهد، ولی روز دیگر بابک را به بهانهٔ شکار از سرای خارج می سازد و آن جا او را تسلیم سرهنگان افشین میکند. بابک که دید نامردانه
در دام افتاده روی به آن دوست نمای خیانت پیشه نمود و با لحنی حزین گفت:
«ارزان فروختی مرا بدین ناکسان. »
و سهلبن سنباط، به نقل روضهالصفا ، پاسخی داد که در واقع دادنامهٔ خلافت و اشراف علیه بابک بود. سهل گفت: «تو راعی بَقَر و غَنَم بودی و شبان را با تدبیر جیش و سیاست و اجراء حکومت هیچ نسبت نیست. »
آری، بزرگترین جرم بابک آن بود که این شبان گاوچران امکان نداشت به حسب و نسب اشرافی بنازد، ولی آیا در واقع بابک بهتر از مأمونها و معتصم ها از عهدهٔ تدبیر جیش و سیاست بر نیامده بود؟ بیست سال پیشوائی پر قدرتش به سود او حکم میکند.
ورداسبی صفحه ۱۷۴-۱۷۵:
همچنین وقتی سهل بن سنباد (۲) بابک را – که بدو پناه برده بود- به بهانهٔ شکار از سرای خارج میسازد. و او را تسلیم سرهنگان افشین میکند. بابک روی به آن دوست نمای خیانت پیشه نمود و با لحنی حزین گفت: «ارزان فروختی مرا بدین ناکسان.» وی پاسخی میدهد که در واقع دادنامهٔ خلافت و اشراف ایرانی و عرب و ترک و ارمنی علیه بابک بود. سهل گفت: «ای مادر قحبه، کار تو چراندن گاو گوسفند است ترا به سیاست و کشورداری و لشکرآرایی چکار؟ (۱)
آری، بزرگترین جرم بابک آن بود که این شبان گاوچران امکان نداشت به حسب و نسب اشرافی بنازد، ولی آیا در واقع بابک بهتر از مأمونها و معتصم ها از عهدهٔ تدبیر جیش و سیاست بر نیامده بود؟ بیست سال پیشوائی پر قدرتش به سود او حکم میکند.
در این صفحه، ورداسبی یکی دو جمله را تغییر میدهد و نام سهلبن سنباط را تصحیح میکند (سهل بن سنباد) و در زیر نویس توضیح میدهد که وی یکی از فرمانروایان ارمنستان است. در واقع نام این فرد در کتابهای تاریخی سهل بن سنباط ذکر شدهاست و نه سنباد آنگونه که ورداسبی نوشته است.
۶.
طبری صفحه ۵۴۷:
یکی دیگر از کسانی که در جریان احمد لر مظنون واقع شد و صدمات گران دید دانشمند و نویسنده معروف سیدصاین الدّین عل یبن محمّد ترکه اصفهانی نویسندهٔ رسالات معروف نفثه المصدور اوّل و ثانی است. پس از سوء قصد احمد لر چنان که گفته شد علاوه بر شاه قاسم انوار، صاین الدین علی نیز مورد سوءظن واقع شد. وی درنفثه المصدور دوّم خطاب به میرزا بایسنقر، پس از بیان آنکه شنیدنِ خبرِ کارد خوردنِ شاهرخ مایهٔ حیرت و تأسف او شد، می نویسد:
« یک صباح جمعی صلحاء و عزیزان را طلبید (یعنی طلبیدم) و نسخهٔ «صحیح بخاری»در میان نهاده و در کیفیّت ختم آن جهت سلامتی از واقعه مشورت می کند، » ناگاه شخصی از قلعه رسید که ایلچی آمده است و به حضور شما احتیاج دارند جهت مشورت ضرورت شد روان شدن. همان بود. دیگر نه خانه را دید نه یاران و نه فرزندان و عیال، مگر به بدترین اوضاع و احوال:
بارید به باغ ما تگرگی
وز گلبن ما نماند برگی
هر کس که روزی سلامی بدین فقیر کرده بود، روی سلامت ندید. همه را به تعذیب گرفتند. خانه را مُهر کرده، بنده را در قلعه به جائی محبوس داشتند. هیچ آفریده را نم یگذاشتند که پیش این فقیر آید. مگر جمعی محصلان متشدد که چیزی می طلبیدند تا کاغذها و املاک همه ستدند…»
این شرح طولانی است و صاینالدین علی شیوهٔ رفتار دولت را با یک مظنون و متهم سیاسی با دقت بیان میدارد که از لحاظ تاریخی جالب است. اینکه کسی مانند «قاسم انوار» مانند «مولانا معروف خطّاط» و «صاین الدین علی ترکه» در خانه اسرارآمیز تیمچهٔ شهر هرات با احمد لر تماس می گرفتند و او را به کشتن شاهرخ یعنی در واقع ستاندن انتقام حروفیّه تشویق میکردند، خود نشانهٔ ریشهٔ عمیق جنبش حروفیّه در میان روشنفکران معروف عهد و تلاش آنها برای واکنش در مقابل کشتار خشن هیئتِ حاکمهٔ وقت است.
ورداسبی صفحه ۱۸۸:
یکی دیگر از کسانی که در جریان احمد لر مظنون واقع شد و صدمات گران دید دانشمند و نویسنده معروف سید صاین الدّین علی بن محمّد ترکه اصفهانی نویسندهٔ رسالات معروف «نفثه المصدور» اوّل و ثانی است. پس از سوء قصد احمد لر چنان که گفته شد علاوه بر شاه قاسم انوار، صاین الدین نیز مورد سوءظن واقع شد. وی درنفثه المصدور دوّم خطاب به میرزا بایسنقر، پس از بیان آنکه شنیدنِ خبرِ کارد خوردنِ شاهرخ مایهٔ حیرت و تأسف او شد، می نویسد:
«یک صباح جمعی صلحاء و عزیزان را طلبید (یعنی طلبیدم) و نسخهٔ «صحیح بخاری»در میان نهاده و در کیفیّت ختم آن جهت سلامتی از واقعه مشورت می کند، » ناگ شخصی از قلعه رسید که ایلچی آمده است و به حضور شما احتیاج دارند جهت مشورت ضرورت شد روان شدن. همان بود. دیگر نه خانه را دید نه یاران و نه فرزندان و عیال، مگر به بدترین اوضاع و احوال:
بارید به باغ ما تگرگی
وز گلبن ما نماند برگی
هر کس که روزی سلامی بدین فقیر کرده بود، روی سلامت ندید. همه را به تعذیب گرفتند. خانه را مُهر کرده، بنده را در قلعه به جائی محبوس داشتند. هیچ آفریده را نم گذاشتند که پیش این فقیر آید. مگر جمعی محصلان متشدد که چیزی می طلبیدند تا کاغذها و املاک همه ستدند…»
این شرح طولانی است و صاینالدین علی شیوهٔ رفتار دولت را با یک مظنون و متهم سیاسی با دقت بیان میدارد که از لحاظ تاریخی جالب است. اینکه کسی مانند «قاسم انوار» مانند «مولانا معروف خطّاط» و «صاین الدین علی ترکه» در خانه اسرارآمیز تیمچهٔ شهر هرات با احمد لر تماس می گرفتند و او را به کشتن شاهرخ یعنی در واقع ستاندن انتقام حروفیّه تشویق میکردند، خود نشانهٔ ریشهٔ عمیق جنبش حروفیّه در میان روشنفکران معروف عهد و تلاش آنها برای واکنش در مقابل کشتار خشن هیئتِ حاکمهٔ وقت است.
در این قسمت ورداسبی ناگاه را «ناگ» مینویسد و کشتار خشن هیئتِ حاکمهٔ وقت را به کشتار خشن حاکمان تیموری تغییر میدهد.
آنچه در بالا آمد تنها نمونههایی از دزدی ادبی تاریخی در کتاب ورداسبی است. خوانندگان میتوانند نمونههای فراوان دیگر هم در کتاب پیدا کنند. جالب اینجا است که حتی عنوان کتاب ورداسبی «ایران در پویه تاریخ» هم با الهام از عنوان فصل اول کتاب طبری گرفته شده است: «ویژگیها و دگرگونیها در جامعه ایرانی در پویه تاریخ». شباهت را متوجه شدید؟ «ایران در پویه تاریخ» و «جامعه ایرانی در پویه تاریخ»!
چرا ابوذر ورداسبی چنین ناشیانه به کپیبرداری از یک کتاب دیگر دست زدهاست؟ وی دیگر در میان ما نیست و ما شاید هیچگاه پاسخی برای این سوال نیابیم. شاید ابوذر ورداسبی هم مثل من قبل از انقلاب جزوه بینام و نشانی پیدا میکند و شروع به رونویسی مطالب آن به نام خود میکند بدون توجه به اینکه ممکن است سالها بعد فرد کنجکاوی پیدا شود که کتاب وی را با کتاب احسان طبری مقایسه کند.
منابع:
۱. https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2023-06/barkhi-barrasi…
۲. https://eliteraturebook.com/books/download/?hash=eyJpZCI6IjEzOTAxIiwidH…