تارنگاشت عدالت
نویسنده: آرنولد شولزل
برگرفته از: دنیای جوان
۷ مه ٢٠٢۵
با سپاس از متفقین:
پیروزی بر فاشیسم آلمان از اهمیت تاریخی – جهانی برخوردار بود. در بسیاری از کشورهای اروپایی، سرمایهداری مغلوب شد و مبارزه ضداستعماری وارد مرحله تعیینکننده خود گردید.
این چیزی از سهم سربازان سایر ارتشهای متفقین در پیروزی بر فاشیسم هیتلری نمیکاهد، زمانیکه، به ویژه، کسانی که در جمهوری دمکراتیک آلمان زندگی میکردند یا در جنبش صلح در طول جنگ سرد فعالیت میکردند، بر قهرمانی ارتش سرخ تأکید میورزند. هیچ کشور دیگری به اندازه اتحاد جماهیر شوروی در برابر دومین تلاش امپریالیسم آلمان برای رسیدن به قدرت جهانی مقاومت نکرد. هیچ کشور دیگری به اندازه نخستین دولت کارگری و دهقانی در تاریخ بشر، تمایل فاشیستهای آلمانی برای نابودی در خاک خود را تجربه نکرد. مهمتر از همه، برای خنثی کردن نقشههای نسلکشی، به یک ارتش، یعنی نیروی مسلح اتحاد جماهیر شوروی، نیاز بود.
اینها تصریح میکردند که تا پایان سال ١۹۴١ تا ۴٠ میلیون شهروند شوروی نابود خواهند شد و بقیه بردگان محکوم به مرگ نژاد برتر خواهند شد. آگاهی از این نیات، که به قیمت جان ٢۷ میلیون شهروند شوروی تمام شد، هنوز بخشهای بزرگی از آلمانیها در شرق و غرب را از هم جدا کرده است. جمهوری فدرال آلمان برای ناکام گذاشتن پیروزی ارتش سرخ تأسیس شد. و در مقابل، جمهوری دمکراتیک آلمان برای جلوگیری از آن تأسیس گردید. آنها مانند آب و آتش بودند و همینطور نیز باقی ماندند. من از دوران کودکی و نوجوانی خود به یاد دارم که «ایوان روس»، در دهه ١۹۵٠ در جمهوری فدرال آلمان به عنوان یک شخصیت مخوف محسوب میگشت. در مدرسه ابتدایی من در نیدرزاکسن، هر سال چندین روز از «تبعید» و اینکه پروس شرقی و سیلزی «مال ما» بودند یاد میشد. آلمان غربی در کل قربانی جنگ محسوب میشد. در آن زمان، جمهوری فدرال آلمان برای نخستین بار آماده جنگ شد. دولت آلمان غربی، از «اتحادیه ضد بلشویک» در سال ١۹١۹ گرفته تا تبلیغات نازیها در طول جنگ جهانی دوم، حتی در تمام مؤسسات آموزشی، به تحریکاتی که مردم آلمان را برای جنگ آماده کرده بود، دامن زد. در دهههای ١۹۵٠ و ١۹۶٠، رسانهها، به استثنای رسانههای حزب کمونیست آلمان (KPD)، و انجمن قربانیان رژیم نازی – اتحادیه ضد فاشیستها (VVN) و یا دیگر مخالفان تجدید تسلیحاتی و ناتو که از حزب سوسیال دمکرات اخراج شده بودند، تسلیح مجدد آلمان غربی را میستودند.
هیچ کشور دیگری به اندازه اتحاد جماهیر شوروی در برابر دومین تلاش امپریالیسم آلمان برای رسیدن به قدرت جهانی مقاومت نکرد. هیچ کشور دیگری به اندازه نخستین دولت کارگری و دهقانی در تاریخ بشر، تمایل فاشیستهای آلمانی برای نابودی در خاک خود را تجربه نکرد.
در فوریه ١۹۴۵، وزیر تبلیغات هیتلر، یوزف گوبلز، در مورد کنفرانس متفقین در یالتا، کریمه، اظهار داشت که اگر آلمان تسلیم شود، «پرده آهنینی بلافاصله بر فراز سرزمینهای اشغالی شوروی فرود خواهد آمد که در پشت آن قتل عام مردم آغاز خواهد شد.» این تز، مادهای نانوشته از قانون اساسی جمهوری فدرال آلمان بود. با این حال، در این قانون آمده بود که رایش آلمان باید در مرزهای ١۹٣۷ احیاء شود. این ماده در جریان الحاق جمهوری دمکراتیک آلمان از مقدمه حذف شد، اما تز گوبلز امروزه در مورد ارتش سرخ و نقش آن در آزادسازی، گستاخانهتر از آن زمان مورد حمایت قرار میگیرد.
رهایی اجتماعی
پیروزی همه متفقین بر فاشیسم آلمان در سال ١۹۴۵ نقطه عطفی در تاریخ بشر بود. اما حتی در آنجا، از دیدگاه مارکسیستی، تفاوت بزرگی وجود داشت: ارتش سرخ به تنهایی دروازههای رهایی اجتماعی از سرمایهداری را برای ساکنان سرزمینهایی که آزاد کرد، از جمله مردم آلمان شرقی، گشود. این امر نیروهای ضد فاشیست-دمکرات و سوسیالیست-کمونیست منطقه اشغالی شوروی را قادر ساخت تا طی بیش از چهار دهه، یک سیستم اجتماعی عاری از استثمار را در یک سوم آلمان بنا نهند. این عمل، یک آزادسازی مضاعف بود.
و این امر بسیار فراتر از اروپا، از جمله مستعمرات آن در اروپا و مستعمرات ایالات متحده را شامل میشد. پس از جنگ جهانی دوم، که از سوی آلمان، ایتالیا و ژاپن به عنوان یک جنگ استعماری فرض میشد، نیروهای آزادیبخش آنجا نظم جهانی قدیمی را که تقریباً ۵٠٠ سال از زمان کلمب دوام آورده بود، با قدرتی بیشتر از پس از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر به چالش کشیدند. اندونزی در ١۷ اوت ١۹۴۵ استقلال خود را از هلند اعلام کرد. هند در ١۵ اوت ١۹۴۷ از بریتانیای کبیر جدا شد؛ و در ١ اکتبر ١۹۴۹، جمهوری خلق چین تأسیس شد و پس از بیش از ١٠٠ سال، یوغ استعماری تحمیل شده از طرف قدرتهای متحد غربی را، از جمله روسیه تزاری و ژاپن، از خود دور کرد. کمتر از دو دهه بعد، قدرتهای اروپایی، به استثنای پرتغال، تقریباً تمام مستعمرات خود را از دست داده بودند. با این حال، تا به امروز، جاهطلبیهای جهانی و استعماری ایالات متحده همچنان پابرجاست. یا اینکه وقتی صحبت از تأسیس بین ۸٠٠ تا ١٠٠٠ پایگاه نظامی در سراسر جهان میشود، تفسیر دیگری میتوان داشت؟ اگر مردم مترقی کره زمین این روزها پنجاهمین سالگرد «سایگون آزاد است!» را نیز جشن میگیرند، این دلگرمی برای آینده است. از سال ١۹۷۵، ایالات متحده و متحدانش واقعاً در هیچ یک از مبارزات نواستعماری خود پیروز نشده اند. توازن قوا در جهان – با شروع سال ١۹۴۵- تغییر کرده است. فرار سراسیمۀ ناتو از کابُل چهار سال پیش، نمادی از این موضوع است. این یادآور وحشت دست نشاندگان ایالات متحده و حامیان مالی به ظاهر شکستناپذیر آنها در ویتنام جنوبی ۵٠ سال پیش بود. جنگ ٢٠ ساله در افغانستان، که از سوی وزیر جنگ حزب سوسیال دمکرات در آلمان غربی در سال ٢٠٠٢ به عنوان «دفاع ملی در هندوکش» عرضه شد، همچنین به ما آموخت: امپریالیسم چاره دیگری ندارد؛ او باید و میخواهد جنگ به راه بیاندازد.
پیروزمندان و رهاییبخشان در میدان پیروزی. سربازان ارتش سرخ پایان جنگ علیه آلمان نازی را جشن میگیرند، برلین، ۸ مه ١۹۴۵- عکس: imago/ITAR-TASS
عوامفریبی ناسیونالیستی
ناتو در سال ١۹۹۹ جنگ را به اروپا بازگرداند و از آن زمان آنرا به آسیا و آفریقا صادر کرده است. ایالات متحده به تدریج به جز یکی، تمام معاهدههای خلع سلاح و کنترل تسلیحات با اتحاد جماهیر شوروی و روسیه را فسخ کرده است، ایستگاههای موشکی در لهستان و رومانی ساخته و ناتو را تا خارج از مسکو و سن پترزبورگ گسترش داده است. جنگ، تسلیحات و ایدئولوژی دولتی که فاشیسم را در چندین کشور اروپای شرقی احیاء میکند، جمعیت کشورهای امپریالیستی را به سلطه خشونتآمیز بر جهان فراتر از مرزهای ملی خود عادت داده است. بیشتر مردم میدانند که نابودی آنجا پیشنیاز ثروت نسبی اینجاست. اما وقتی آوارگان در مرزها ظاهر میشوند، این آوارگان، و نه جنگ برای تأمین مواد اولیه – یعنی علل اصلی آوارگی آنها – منبع همه مشکلات اعلام میشوند. وجه اشتراک در عوامفریبی ناسیونالیستی، که گذار آن به عوامفریبی فاشیستی سیال است، از اولاف شولز، صدراعظم سوسیال-دمکرات، که در سال ٢٠٢٣ «اخراجها در مقیاس وسیع» را اعلام کرد، تا حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) که آشکارا اخراج میلیونها نفر را اعلام میکند و در این سالگرد روز آزادی، دومین گروه بزرگ پارلمانی آلمان را با ۱۵۲ عضو، از جمله تعداد قابل توجهی فاشیست، نمایندگی میکند، متغیر است.
این حزب رسماً صلح با روسیه را اعلام میکند، اما بر امواج نفرتپراکنی و تحریک علیه فدراسیون روسیه سوار است. در پایان ماه مارس، طرحی از سوی گروه پارلمانی AfD در پارلمان ایالت براندنبورگ ارایه شد که بیان میکرد: «صحبت از هشتادمین سالگرد “آزادی” “نامناسب و بیتوجه به تاریخ است، بهویژه با توجه به جنایات جنگی که ارتش سرخ بلافاصله قبل و بعد از شکست مرتکب شد”.» ارایه دهندۀ طرح، یک معلم تاریخ از ایالت باواریا، طرح «اتحاد سارا واگنکنشت» (BSW) را، که از ارتش سرخ و متفقین برای رهایی از فاشیسم تشکر میکرد، «تحریف استالینیستی تاریخ» نامید.
پرچم پیروزی را به اهتزاز درآورید. سربازان ارتش سرخ به همراه ژنرال نیکولای اراستوویچ برزارین (سمت چپ)، اولین فرمانده بخش شوروی در برلین، برلین، ٢٠ مه ١۹۴۵- عکس: imago/SNA
ده سال پیش، پس از آنکه کریمه بخشی از فدراسیون روسیه شد، آنگلا مرکل دعوت برای شرکت در جشنهای مسکو در تاریخ ۹ مه را رد کرد، اما در ١٠ مه به آنجا پرواز کرد. ولودیمیر زلنسکی، رییسجمهور اوکراین، برای «روز پیروزی» امسال، شرکتکنندگان در جشنهای مسکو – از جمله شی جینپینگ، رییسجمهور چین و لوئیز ایناسیو لولا دا سیلوا، رییسجمهور برزیل، به همراه چندین نفر از سران کشورها و دولتهای دیگر را – تا زمان انتشار این مقاله، دو بار با حمله تهدید کرده است.
رهایی نیمهتمام
این نقطه پایان منطقی و موقت یک توسعه ناهمسو و مخالف است که آغاز آن به سال ١۹۴۵ بازمیگردد. افزایش شدید همبستگی با اتحاد جماهیر شوروی، ارتش آن و نقش آن در پیروزی بر فاشیسم از سوی شخصیتهایی مانند وینستون چرچیل به عنوان یک مشکل جدی برای امپریالیسم شناخته شد. تحقیر رهبری شوروی، ارتش سرخ و سوسیالیسم واقعی در کلّ، مؤلفۀ کلیدی جنگ سرد بود. پس از پایان اتحاد جماهیر شوروی، دوره جدیدی از تفسیر مجدد ۸ و ۹ مه بر این اساس آغاز شد: هیچ رهایی وجود نداشت و اگر بود فقط یک رهایی نیمهتمام بود. مورخ کورت پتزولد که در سال ٢٠٢۶ درگذشت، در ضمیمه آن زمان «دنیای جوان» در سال ٢٠١۵ در این باره نوشت: «مدتی است که تلاشهایی برای بازنویسی تاریخ ۸ و ۹ مه ١۹۴۵ تحت عنوان “دو پایان جنگ” در جریان است. منظور این است که: در آن زمان فقط یک بخش از اروپا آزاد شد، بخش دیگر یک رژیم توتالیتر را با رژیم دیگر عوض کرد، دیکتاتوری فاشیستی جای خود را به دیکتاتوری کمونیستی داد. این بخش سرانجام پس از سال ١۹۹٠ از دروازه آزادی عبور کرد.»
پیروزی همه متفقین بر فاشیسم آلمان در سال ١۹۴۵ نقطه عطفی در تاریخ بشر بود. اما حتی در آنجا، از دیدگاه مارکسیستی، تفاوت بزرگی وجود داشت: ارتش سرخ به تنهایی دروازههای رهایی اجتماعی از سرمایهداری را برای ساکنان سرزمینهایی که آزاد کرد، از جمله مردم آلمان شرقی، گشود.
ده سال بعد، در بحبوحه جنگ نیابتی ناتو علیه روسیه، تحلیل پتزولد به گونهای که او تصورش را هم نمیکرد، تأیید میشود. سهم اصلی ارتش سرخ در پیروزی متفقین بر آلمان نازی در کشورهای ناتو و اتحادیه اروپایی مورد مناقشه است – در کشورهای بالتیک، اوکراین و لهستان، تنها از «اشغال دوم» نام برده میشود. بناهای یادبود سربازان شوروی به طور سیستماتیک در آنجا تخریب، و از همدستان نازیها تجلیل میشود. تهدید زلنسکی به آنچه احتمالاً مهمترین تعطیلات در فدراسیون روسیه است، ادامه سیاست غرب بلافاصله پس از سال ١۹۴۵ است: بسیج فاشیستهای این کشورها – تا اوایل دهه ١۹۵٠ حتی به صورت مسلحانه – در مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی، و سپس با پذیرش جنایتکاران جنگی و اعضای اس اس در جمهوری فدرال آلمان، بریتانیای کبیر، ایالات متحده آمریکا و کانادا. آنها علیرغم همه تلاشهای قوه قضاییه شوروی برای استرداد، تحت حمایت دولتها و سرویسهای اطلاعاتی غربی باقی ماندند و پایۀ رهبری سیاسی جدید را پس از سال ١۹۹١ تشکیل دادند. هنوز مشخص نیست که آیا این نیروها ناگهان حامی اصلی خود را به خاطر دونالد ترامپ از دست خواهند داد یا خیر. اتحادیه اروپایی و کشورهای اروپایی ناتو در هر صورت آماده پُر کردن شکاف – از جمله حفظ سنتهای نازیسم- هستند.
مراسم بزرگداشت در ۸ و ۹ مه در جمهوری فدرال آلمان به طور رسمی مجاز است – البته نه برای همه. در برلین، که امسال ۸ مه را تعطیل رسمی اعلام کرد، مقامات در سالهای اخیر هر کسی را که میخواهد یادبود کشته شدگان جنگ را گرامی بدارد، به دلایل پوچ مورد آزار و اذیت پلیس قرار داده اند.
بنابراین، در این هشتادمین سالگرد، گفتن این جمله مهمتر به نظر میرسد: از همه سربازان متفقین تشکر میکنم. و تشکر ویژه از ارتش سرخ که نقش اصلی را در آزادی ایفاء کرد. پیروزی آنها جهان را تغییر داد – تا به امروز. برای معکوس کردن این تغییر، حاکمان جمهوری فدرال آلمان و شرکای آنها در اتحادیه اروپایی و ناتو شدیدتر از همیشه برای جنگ – علیه روسیه، علیه چین و فراتر از آن – آماده میشوند. بزرگداشت جهانی روز رهایی و پیروزی از سوی میلیونها نفر، مانعی در برابر حاکمان کشورهای امپریالیستی خواهد بود.