انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر مبدأ دوران نوینی در تاریخ بشر، نقطۀ چرخشی در نهضت پرولتاری کشورهای سرمایهداری، سرآغاز مرحلۀ جدیدی در جنبشهای رهاییبخش ملی در کشورهای مستعمره و وابسته، نقطۀ تحولی در شیوههای مبارزه، اشکال سازمانی و سبک کار و فرهنگ اجتماعی و جهانبینی استثمارشوندگان و استعمارزدگان در مقیاس تمام جهان است.
انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر مبدأ دوران نوینی در تاریخ بشر، نقطۀ چرخشی در نهضت پرولتاری کشورهای سرمایهداری، سرآغاز مرحلۀ جدیدی در جنبشهای رهاییبخش ملی در کشورهای مستعمره و وابسته، نقطۀ تحولی در شیوههای مبارزه، اشکال سازمانی و سبک کار و فرهنگ اجتماعی و جهانبینی استثمارشوندگان و استعمارزدگان در مقیاس تمام جهان است.
در اعلامیۀ جلسۀ مشاورۀ نمایندگان احزاب کمونیستی و کارگری (نوامبر ۱۹۶۰) دورانی که با انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر آغاز شده است، چنین توصیف میشود:
«دوران ما که مضمون عمدهاش عبارت از گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم است، گذاری که با انقلاب کبیر سوسیالیستی اکبتر آغاز شد، دوران مبارزۀ دو سیستم اجتماعی متضاد است، دوران انقلابهای سوسیالیستی و انقلابهای ملی رهاییبخش است، دوران فروریختن امپریالیسم و برافتادن سیستم مستعمراتی است، دورانی است که هر روز خلقهای جدیدی به راه سوسیالیسم گام میگذارند، دوران پیروزی سوسیالیسم و کمونیسم در مقیاس جهانی است.»
لنین برای تشخیص طبقهای که در مرکز دوران قرار دارد و نقش عمده را ایفاء مینماید اهمیت زیادی قایل بود. قبل از انقلاب اکتبر در دوران گذار از فئودالیسم به سرمایهداری (به استثنای کمون پاریس) همیشه بورژوازی در مرکز دوران قرار داشت. پس از انقلاب اکتبر بورژوازی اهمیت مرکزی خود را در پروسۀ انقلاب جهانی از دست داد و طبقۀ کارگر و مولود عمدۀ آن سیستم جهانی سوسیالیستی جانشین آن گردید. در اعلامیه جلسۀ مشاورۀ ۱۹۶۰ در این باره گفته شده است:
«طبقۀ کارگر جهان و مولود عمدۀ آن یعنی سیستم جهانی سوسیالیستی در مرکز دوران معاصر قرار دارند. آنها ضامن پیروزی در مبارزه به خاطر صلح، دمکراسی، رهایی ملی، سوسیالیسم و ترقی بشر هستند.»
انقلاب اکتبر به دوران سیطرۀ جهانشمول و بلارقیب سرمایهداری خاتمه داد، شکاف عمیقی در جبهۀ امپریالیستی به وجود آورد، بنیاد توانایی و فرمانفرمایی امپریالیسم را هم در متروپلها و هم در کشورهای مستعمره و وابسته سست و متزلزل ساخت. بدینسان انقلاب اکتبر خود مسألۀ وجود و ضرورت رژیم سرمایهداری جهانی را در مجموع خود در برابر علامت سؤال قرار داد.
در انقلابهای گذشته همیشه یک طبقۀ استثمارگر جانشین طبقۀ استثمارگر دیگر میشد. استثمارگران با تغییر شکل استثمار جای خود را عوض میکردند ولی استثمار باقی میماند. انقلاب اکتبر نخستین انقلاب در جهان است که اصل استثمار انسان از انسان را برانداخت و استثمارگران را در عرصۀ پیروزی انقلاب برای همیشه از اریکۀ قدرت فرود آورد.
انقلاب اکنیر بورژوازی امپریالیستی را در روسیۀ تزاری سرنگون کرد و حکومت کارگران و دهقانان را جانشین آن ساخت. با انقلاب اکتبر دوران انقلابهای پرولتاریایی در کشورهای سرمایهداری رشدیافته و عصر انقلابات در کشورهای مستعمره و وابسته آغاز میشود. انقلاب ملی و ضدامپریالیتسی در کشورهای اخیر از چهارچوب تنگ ملی و محلی خارج شده جنبۀ بینالمللی به خود میگیرد و به جزیی از انقلاب جهانی پرولتاریای تبدیل میشود. لنین میگوید انقلاب سوسیالیستی جهانی «تنها و به طور عمده مبارزۀ پرولتاریای انقلابی در هر کشور برضد بورژوازی آن نخواهد بود، نه، بلکه مبارزۀ همۀ مستعمرات و کشورهای ستمدیده از امپریالسم، همۀ کشورهای وابسته علیه امپریالیسم بینالمللی خواهد بود.»۱
از این جهت است که پس از انقلاب اکتبر پیوند جنبشهای رهاییبخش ملی خلقهای ستمکش ممالک مستعمره و وابسته با مبارزات زحمتکشان ممالک امپریالیستی و استعماری مستحکم و مستحکمتر میشود و مجموع آنها در آغاز در وجود اتحاد شوروی و پس از جنگ جهانی در وجود سیستم جهانی سوسیالیستی که اتحاد شوروی بر رأس آن قرار دارد، حامی و پایگاه و مدافع نیرومندی مییابند.
قبل از انقلاب اکتبر جنبشهای رهاییبخش ملی در ممالک مستعمره و وابسته ضعیف، غیرمتشکل و ناتوان بود. در این کشورها هنوز کارگران به مثابه طبقه قوام نیافته و حزب خود را به وجود نیاورده بودند. تنها پس از انقلاب اکتبر همراه با آغاز بحران عمومی سرمایهداری است که در عدهای از کشورهای مستعمره و وابسته احزاب کمونیستی و کارگری تشکیل میگردد.
لنین در گزارش خود به کنگرۀ سازمانهای کمونیست ملل شرق در ۲۲ نوامبر ۱۹۱۹ وظایف این سازمانها را چنین تشریح میکند:
«در اینجا در برابر شما وظیفهایست که در سابق در برابر کمونیستهای سراسر جهان قرار نداشت. شما باید با تکیه بر تئوری و پراتیک عمومی کمونیستی و انطباق آن بر شرایط ویژهای که در کشورهای اروپایی نیست، این تئوری و پراتیک را به شرایطی انطباق دهید که تودۀ عمده عبارت است از دهقانان و باید مسألۀ نبرد علیه بقایای قرون وسطایی را حل کرد، نه علیه سرمایه را.»۲
لنین در این گزارش به ویژه به نقش کارگران و زحمتکشان در کشورهای مستعمره و وابسته و نقش تنها متحد آنها پرولتاریای جهانی توجه خاصی معطوف میدارد و علیرغم منحرفین دگماتیک معاصر چنین میگوید:
«شما باید بر آن ناسیونالیسم بورژوایی که در بین این خلقها بیدار میشود و نمیتواند بیدار نشود و دارای توجیه تاریخی است، تکیه کنید. به علاوه، باید راه را به سوی تودههای زحمتکش و بهرهده هر کشوری بگشایید و به زبانی که برایشان مفهوم باشد بگویید که پیروزی انقلاب جهانی تنها امید رهایی است. پرولتاریای جهانی تنها متحد همۀ زحمتکشان و بهرهدهان صدها میلیون خلقهای خاورزمین است.»۳
در اثنای جنگ اول جهانی به ویژه با پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و خروج اتحاد شوروی از سیستم سرمایهداری، سرمایهداری جهانی وارد دوران بحران همه جانبهای میگردد. دوران مزبور دوران نسبتاً طولانی انقلابات و تلاشی سرمایهداری و پیروزیهای سوسیالیسم است. در این دوران است که در بعضی کشورها و در ازمنۀ مختلف مقدمات انقلابات سوسیالیستی فراهم میشود.
مهمترین صفت مشخصۀ دوران مزبور تقسیم جهان به دو سیستم سوسیالیستی و سرمایهداری است. تأسیس دولت اتحاد جماهیر شوروی و تأثیر عظیم انقلابی آن بر روی زحمتکشان تمام جهان باعث تضعیف تدریجی سرمایهداری جهان و تغییر ریشهای در شرایط مبارزۀ طبقاتی و ملی و دمکراتیک است.
پیدایش نخستین دولت پرولتاری و ساختمان کامیابانۀ سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سرمشق و نمونۀ الهامبخشی برای زحمتکشان کشورهای سرمایهداری و ملل اسیر مستعمرات است.
لنین بزرگ دربارۀ تشکیل دولت شوروی و نقش این دولت در سیاست جهانی چنین میگوید:
«در وضع کنونی جهان… چگونگی مناسبات ملل با یکدیگر و تمام سیستم جهانی دول را مبارزۀ گروه کوچکی از ملل امپریالیستی علیه جنبش شوروی و کشورهای شوروی که روسیۀ شوروی در رأس آنها قرار دارد، معین میسازد. اگر ما این نکته را از نظر دور کنیم نخواهیم توانست هیچ مسألۀ ملی یا مستعمراتی را ولو این که سخن بر سر دورافتادهترین مناطق جهان باشد، به درستی طرح کنیم. فقط به اتکاء این نظریه است که احزاب کمونیست چه در کشورهای متمدن و چه در کشورهای عقبمانده میتوانند مسایل سیاسی را به درستی طرح و حل کنند.»۴
یکی از عناصر مرکبۀ بحران عمومی سرمایهداری بحران سیستم مستعمراتی امپریالیسم است. انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر امپریالیسم را شدیداً در متروپل و به درجۀ زیادتری حکومت آنرا در مستعمرات متزلزل ساخت. از این پس مستعمرات از صورت ذخیرۀ امپریالیسم خارج شده و به ذخیرۀ انقلاب پرولتاریایی جهانی تبدیل میگردند.
انقلاب اکتبر در همسایگی کشور ما به ظهور پیوست و به جای روسیۀ تزاری، روسیۀ شوروی را پدید آورد. با انقلاب اکتبر کشور ما از خطر اضمحلال حاکمیت و استقلال رهایی یافت و خلق ما در وجود روسیۀ شوروی بهترین دوست و پشتیبان و مدافع آزادی و استقلال خود را یافت.
بلافاصله پس از انقلاب اکتبر دولت شوروی قرراداد ۱۹۰۷- قرارداد تقسیم ایران به دو منطقۀ نفوذ مابین انگلستان و روسیه تزاری- را «از هم دریده و نابود شده» اعلام داشت. از کلیۀ حقوق و مطالبات و امتیازات خود و اتباع روسیه تزاری در ایران صرفنظر نمود و حقوق کاپیتولاسیون روسیۀ تزاری را در ایران لغو کرد. اعلامیهای که بدین منظور در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۹ از جانب دولت شوروی منتشر گردید با جملات زیرین خاتمه مییابد:
«مردم روسیه ایمان دارند که خلق پانزده میلیونی ایران نخواهد مرد، زیرا وی دارای سابقهای بس افتخارآمیز و پر از قهرمانی است و بر صحایف تاریخ و فرهنگش نامهایی ثبت است که جهان متمدن به حق در برابر آن سر تکریم فرود میآورد. چنین خلقی با نهیبی نیرومند از خواب قرون برخواهد خاست و زنجیر ستم درندگان پلید را از هم خواهد درید و در صفوف برادرانۀ ملل آزاد و با فرهنگ برای خلاقیتی نوین و نورانی به خیر و سعادت سراسر بشریت پای خواهد گذاشت.»
تحت تأثیر انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر جنبش رهاییبخش ملی ما از سال ۱۹۱۸ وسعت و دامنه یافت و در سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ در آذربایجان و گیلان و خراسان به صورت قیامهای مسلحانه درآمد. قیامهای مزبور تودههای وسیعی از کارگران و دهقانان و بورژوازی متوسط و بورژوازی تجاری را دربر گرفت. قشرهای وسیعی از زحمتکشان شهر و ده با شعارهای خود در این جنبش شرکت کردند و حزب انقلابی خود، حزب کمونیست ایران را، تشکیل دادند. حزب کمونیست ایران در گیلان به نیروی محرکۀ انقلاب تبدیل شد، دست به مصادرۀ املاک بزرگ زد و حکومت جمهوری انقلابی تشکیل داد.
گرچه جنبش ضدامپریالیستی و ضدفئودالی در سال های ۱۹۲۱-۱۹۱۸ سرکوب شد ولی اثر عمیق خود را در روح خلق ما باقی گذاشت. تمام جریان بعدی رشد و تکامل جنبش رهاییبخش در ایران و سایر کشورهای مستعمره و وابسته نشان داد که با انقلاب اکتبر عصر انقلابهای ملل ستمکش علیه امپریالیسم و ارتجاع آغاز میشود، عصری که پرولتاریا به مثابه نیروی مستقل و با شعارها و حزب خود وارد صحنۀ مبارزات سیاسی شده و به پیگیرترین نیروهای انقلاب مبدل گردیده است.
جنگ دوم جهانی و پیروزی ارتش سرخ علیه آلمان فاشیستی و میلیتاریسم ژاپن و تشکیل دمکراسیهای تودهای در یک عده از کشورهای اروپا و آسیا به ویژه تشکیل حکومت تودهای چین که سختترین ضربه پس از انقلاب اکتبر و با استفاده از تعالیم انقلاب کبیر اکتبر بر امپریالیسم جهانی وارد ساخت، سوسیالیسم را از چهارچوب یک کشور خارج نمود و به یک سیستم جهانی مبدل ساخت.
تناسب قوا در صحنۀ جهانی به نفع سوسیالیسم و به ضرر امپریالیسم و ارتجاع تغییر مییابد و با آن تضادهای جهان سرمایهداری حادتر و عمیقتر میشود و بحران عمومی سرمایهداری به مرحلۀ دوم خود که یکی از مظاهر عمدهاش آغاز تلاشی سیستم مستعمراتی امپریالیسم است، وارد میگردد.
در این مرحله از بحران عمومی سرمایهداری است که حزب تودۀ ایران وارث سنن انقلابی و دمکراتیک خلقهای ایران تشکیل شد و در مدت کوتاهی به جریان عظیم اجتماعی تبدیل گردید. جنبشهای ملی و دمکراتیک تمام کشور را فراگرفت و در استانهای آذربایجان و کردستان به قبامهای مسلحانه تبدیل شد. و در همین مرحله از بحران عمومی سرمایهداری است که طی سالهای ۱۳۳۲-۱۳۲۹ جنبش رهاییبخش در میهن ما دوباره اوج میگیرد و ایران به یکی از حلقات ضعیف امپریالیسم تبدیل میشود و در اثر مبارزۀ وسیع مردم ایران و دولت دکتر مصدق صنایع نفت در کشور ما ملی میگردد.
متأسفانه همۀ کوششهای مزبور بر اثر توطئههای پیدرپی امپریالیسم و ارتجاع و تفرقه در صفوف ملی و دمکراتیک با ناکامی روبهرو شد ولی اثرات بسیار ژرف خود را در کلیۀ شئون زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعۀ ما باقی گذاشت.
نیروهای انقلابی و دمکراتیک در داخل و خارج کشور کماً و کیفاً منشأ و محرک همۀ تحولاتی هستند که اکنون در جامعۀ ما صورت میگیرد. مبارزۀ آنها دلیل عقیبنشینیهایی است که رژیم کودتا در سالهای اخیر برای تثبیت وضع به سود خود و حامیان استعمارطلب خود بدانها متوسل گردیده است.
پیروزی سوسیالیسم در گروه بزرگی از کشورهای اروپا و آسیا و رشد نیروهایی که در سراسر جهان به خاطر سوسیالیسم مبارزه میکنند، اعتلاء جدید و عظیم مبارزۀ ملی نجاتبخش و فرو ریختن بازهم بیشتر سیستم مستعمراتی امپریالیسم همه و همه عواملی است که بحران عمومی سرمایهداری را به مرحلۀ جدید یعنی مرحلۀ سوم وارد نموده است. خصوصیت عمدۀ مرحلۀ سوم بحران عمومی سرمایهداری در آنست که برخلاف مراحل اول و دوم پیدایش آن به مناسبت جنگ جهانی نیست، بلکه در شرایطی است که مبارزۀ تودههای وسیع مردم در راه دمکراسی، رهایی ملی و سوسیالیسم روزبهروز به کامیابیهای تازهای نایل میآید.
مبارزات طبقاتی پرولتاریا در کشورهای سرمایهداری، مبارزات رهاییبخش کشورهای اسیر، تشدید دایم تضادهای درونی سیستم جهانی سرمایهداری پیوسته امپریالیسم را از داخل ناتوان کرده و پشت جبهۀ آنرا ناپایدارتر میسازد.
پروسهای که با انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر آغاز گردید همچنان ادامه دارد. زندگی هر روز دلایل تازهای به دست میدهد که سرمایهداری برای همیشه امکان رهبری سیر رشد و تکامل اجتماعی جهانی را از دست داده است. بشریت وارد مرحلۀ جدید از تکامل خود گردیده است که طی آن سوسیالیسم به نیروی قطعی ترقی و تکامل جهانی تبدیل شده است.
———————————————
۱- لنین، کلیات، چاپ روسی [در اصل نوشتار شمارۀ مجلد نیامده است] ، صفحه ۱۳۸.
۲- همانجا، صفحه ۱۴۰.
۳- ایضاً، صفحه ۱۴۱.
۴- لنین، کلیات آثار، چاپ روسی، جلد ۳۱، صفحه ۲۱۶.