عصر دیروز شنبه ۷ آبان روز قابلتأملی بود برای خیلیها، هم آنها که بیرون از مرزهای ایران نشسته و نسخه براندازی برای ایران مینویسند و هم آنهایی که این روزها با چشمانی نگران به ایران عزیز نگاه میکنند و دلشوره پارهپاره شدن این خاک را دارند.
سه روز پس از حمله تروریستی به چشم و چراغ ایران، حرم شاهچراغ(ع) شیراز، حالا گلهای پرپر شده این جنایت روی دستان مردم در شیراز و مشهد تشییع شد. گفته میشود چندصد هزار نفر در این مراسم شرکت کردند. تصاویر هوایی منتشرشده از این مراسم خیرهکننده است؛ آنقدر که اگر در این چهل و چند روز اخیر خودت را از زیر بمباران رسانهای جریان ضدایران رها نکرده باشی، باورش نمیکنی. اما آنهایی که با واقعیت جامعه ایرانی آشنا هستند و سرد و گرم روزگار را چشیدهاند و یا حتی نه، آنهایی که همین حوادث یکی چند سال اخیر را دیده باشند، از حضور و تماشای این جمعیت تعجب نمیکنند. واقعیت این است که اساسا میان آنچه در لابهلای صفحات مجازی میگذرد با آنچه در صحنه واقعی رخ میدهد تفاوتهای بسیاری است؛ چرا؟ توضیح میدهم.
مطالب منتشرشده در چند کانال که اخبار مثلا اعتراضی این روزها را پوشش میدهند مرور کنید، به نتایج جالبی میرسید. در چند روز گذشته مخصوصا برای ارزیابی محتوای این کانالها، ۴۰ روز پس از درگذشت خانم مهسا امینی را ببینید. اولا محتواها در همگی این کانالها تکراری است و ادمینها از روی دست هم کپی میکنند و اگر خیلی خلاقیت به خرج دهند همان ویدئوها را با کمی تغییر توضیحات، بازنشر میدهند _حالا بماند اینکه در بعضی موارد ویدئوی بینام و نشان را یکبار به اسم شهری در غرب کشور و یکبار به اسم دانشگاهی در شرق کشور و یکبار هم به اسم یک شهری در جنوب به خورد مخاطب میدهند_ جالب اینکه چند دقیقه بعد همین ویدئوها در رسانههایی همچون رسانه سعودی اینترنشنال و بیبیسی فارسی ضریب میگیرند و با کمی تغییر، دوباره مخاطبی که ممکن است چند دقیقه قبلتر ویدئو را دیده با کپشنی جدید بعضا با عناوین «ویدئویی که هماکنون به دست ما رسیده» زیرضرب قرار میگیرد.
نکته دوم اینکه ویدئوها کوتاه و عموما زیر ۲۰ ثانیه و ۱۰ ثانیه است، مخصوصا روز چهارشنبه ۴ آبان که فراخوان گستردهای برای حضور خیابانی در چهلم خانم مهسا امینی منتشر شد، این کانالها را مرور میکنم. در توضیح اکثریت ویدئوهای چند ثانیهای نوشته شده: «خروش مردم، شعار جمعیت، خیزش مردم، بهپاخاستن جمعیت علیه حکومت» توضیحات فریبندهای که اگر ویدئوی آن را دانلود نکنی گمان میکنی با جمعیت چندصد هزار نفری مواجهی که به خیابان آمده و یکصدا و کوبنده شعار میدهند، اما وقتی فیلمها را تماشا میکنی از این حجم شانتاژکاری حیرتزده میشوی! یک نفر فیلم میگیرد، نهایتا سه چهارنفر شعاری تند سر میدهند که در فیلم پیدایشان نمیکنی و بعد تصویری از خیابان که همیشه در این ساعت شبانهروز پرتردد و شلوغ است. نه ۱۰۰درصد مطالب این کانالها، اما میتوان گفت اکثریت به همین شکل است.
فرامتن چنین شانتاژ خبریای چیست؟ انگار قرار نیست در صحنه واقعی اتفاقی رخ دهد، انگار قرار است میزانسنی چیده شود برای بهرهبرداری رسانهای و یک فیلم وارونه از واقعیت. یعنی فیلمهای کوتاه با روایت کوتاه که ساخت و پرداخت آن چندان مشکل نیست اما باید تعدد آن بالا باشد. روزی چندصد ادعای راست و دروغ با همین شکل و سیاق منتشر میشود و اگر روزی خودت به خیابان نیایی گمان میکنی کار نظام تمام است! و حالا این طنزی خندهدار میان کاربران فضای مجازی شده که حکومت هر روز در فضای مجازی سقوط میکند، فقط سیو نمیشود!
اما اتفاقی که دیروز در تشییع پیکر شهدای جنایت شاهچراغ رخ داد، با همه این میزانسنهای مجازی تفاوت داشت، میتوانستی دوربین را بکاری روی زمین و نه چند ثانیه که چند ساعت سیل جمعیت را فیلم بگیری! و این درحالی بود که جریان ضدایران تمامقد پای کار آمد و با هردروغ و دورنگی تلاش کرد که جابیندازد که «کار خودشونه».
این شارلاتانیسم رسانهای بهحدی بود که ما گمان نمیکردیم روزی باید برای «بدیهیات» استدلال کرده و دروغهای رسانهای را آشکار کنیم. اما اتفاقی که در واقعیت میدان رخ داد یکبار دیگر ثابت کرد که آنچه در واقعیت میگذرد با آنچه اینترنشنال و بیبیسی تصویر میکنند تفاوت دارد. قابل پیشبینی بود وقتی دیروز که تصاویر تشییع شهدا در مشهد را در صفحات مجازی روزنامه بازنشر دادیم، مخاطبان به طنز بگویند الان بیبیسی تیتر میزند «فتوشاپه». اما آیا این جمعیت انبوه در مشهد و شیراز به این معنی است که فکر کنیم هیچ اعتراضی به وضع موجود نیست و همه شرایط مطلوب است؟ حتما نه. چنین گمانی یعنی اینکه اینجا هم واقعیت را درست درک نکردهایم. وجود گسلهای اجتماعی و فرهنگی در لایههای جامعه واقعی است، همانطور که آحاد ایرانی نگران آینده ایران است و مرزبندی شفافی با جریان ضدایران دارد. شاید اگر برخی تصمیمات پیشینی که تاثیرات اقتصادی مهمی در زندگی مردم داشت بهدرستی گرفته میشد امروز شاهد این عرضاندام همهجانبه علیه ایران نبودیم. بارها در همین روزنامه گفتهایم که آحاد مردم فارغ از مطالبه امنیت و توجه به یکپارچگی ایران، مطالبات مهم دیگری در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیز داشته و دارند و حالا ضمن مرزبندی با جنگ خیابانی به برخی مسائل معترضند و اینها را باید با هم دید. واحد جمعیتی دیروز فرامتن دیگری هم دارد که توجه به آن هم مثل نکات فوق بااهمیت است. یک نظریه علوم سیاسی و ارتباطات جمعی به نام «مارپیچ سکوت» اینطور توضیح داده شده که «یک گروه اجتماعی ممکن است اعضا را بهدلیل عقایدشان منزوی یا طرد کند. این امر بر این پایه استوار است که افراد ترس از انزوا دارند و این ترس از انزوا درنتیجه منجر به سکوت بهجای ابراز عقیده میشود.»
به عقیده الیزابت نوئل نئومان صاحب این نظریه، در «مارپیچ سکوت» درخصوص یک موضوع مناقشهبرانگیز «افراد درباره توزیع افکار عمومی حدسهایی میزنند. آنها سعی میکنند دریابند که آیا در اکثریت قرار دارند یا در اقلیت؛ و سپس میکوشند تعیین کنند که آیا تغییر افکار عمومی درجهت موافقت با آنهاست یا خیر. همصدایی باعث شکلگیری تصویر همسان از موضوعات و رویدادها میشود و بر مواجهه گزینشی مخاطبان غلبه میکند.» به باور نئومان «اگر آنها احساس کنند در اقلیت قرار دارند یا تغییر افکار عمومی درجهت فاصله گرفتن از آنهاست، ترجیح میدهند سکوت اختیار کنند. هرچقدر اقلیت بیشتر سکوت کنند، مردم احساس میکنند که دیدگاه خاص و متفاوتی ارائه نشده و لذا مارپیچ سکوت تشدید میشود.» در حوادث اخیر بهوضوح شاهد چنین دریافتی از سوی طرفین بودیم. جریان حامی ادامه یافتن درگیریهای خیابانی، با رسانههایش تلاش میکند حس بیشماری خود را القا کند و همانطور که پیشتر گفته شد با تعدد فیلمهای کوتاه بعضا نامعتبر، با شعارنویسی نیمهشبی در نقاط مختلف شهر و سپس ضریب دادن به آنها و هزار ترفند رسانهای دیگر میکوشد جبهه خود را وسیع و پرشمار جا بیندازد.
از سوی مقابل جریان حامی یکپارچگی ایران _ضمن داشتن اعتراضهایی_ چون عملا عرصهای برای عرضاندام خیابانی ندارد و از سویی ملاحظاتی برای تقابل میدانی و حتی کلامی _به جهت خشونت کلامی موجود در منطق اعتراضی جریان معارض_ دارد، در پیشفرضهای خود ممکن است دچار این خطا شود که در اقلیت بوده و جریان مقابل ابتکار عمل را در دست دارد. اما آنچه دیروز بخشهایی از آن به تصویر کشیده شد نشان داد که چنین تصویری اساسا اشتباه و با واقعیت میدانی تفاوت دارد.