تردیدی نیست که همه کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدند که برای حرکت به جلو نیازمند یافتن راه جدیدی هستند و پیوستن به چین، روسیه و دیگر کشورهایی که با تمایلات صلحجویانه خواهان ایجاد نظامی چند قطبی هستند، راه مناسبی است و این طبعاً به معنای دوری از وابستگی طاقتفرسا به قیمی فرتوت مثل آمریکاست.
واشینگتن، همچنان وفادار به شیدایی متعصبانه خود به عنوان پلیس جهانی، اعلام کرد که در پاسخ به ایران و مصادره قانونی تانکرهایی که از تنگه راهبردی هرمز عبور میکنند، نیروهای بیشتری به خلیج قارس اعزام میکند. چنانکه سخنگوی خبری کاخ سفید، جان کِربی در جلسه توجیهی خبری گفت: «وزارت دفاع به یک رشته اقدامات دست خواهد زد تا مواضع دفاعیمان را تقویت کنیم.» با در نظر گرفتن فاصله خلیج فارس تا آمریکا، آدم از درک ژئوپلیتیک نسل جدید سیاستمداران آمریکا شاخ در میآورد، که آمریکا از یک کشور دیگر در این منطقه احساس خطر میکند! در تمام جاهایی که پنتاگون «مواضع دفاعی» دارد – در اروپا، در خلیج فارس، در حوزه پاسیفیک، در اوکراین – این یانکیهای بیقرار دارند تخم جنگ و ویرانی میپاشند تا از کسی «دفاع» کنند. پرسش اینست که این کس کیست؟ جهان شاهد آن بوده است که چگونه آمریکا از خود و دیگران حمایت میکند و یادمان هست که ارتش قهرمان آمریکا بدون هیچگونه احساس پشیمانی از افغانستان پا به فرار گذاشت.
همانطور که نماینده ناوگان پنجم دریایی آمریکا مستقر در بحرین اعلام کرد، ناوگان با متحدین و شرکای منطقهای خود «کار» میکند تا حرکت و گردش کشتیها و هواپیماهایی را که از تنگه هرمز نگهبانی میکنند، افزایش دهد. دریاسالار برَد کوپر، فرمانده ناوگان پنجم در مصاحبه با روئیتر به طور جزماندیشانه و بدون توجه به واقعیت میگوید که «تصرف ناموجه، غیرمسؤولانه و غیرقانونی کشتیهای بازرگانی از سوی ایران باید متوقف شود.» و نماینده فرماندهی مرکزی ایالات متحده، که نیروهای آمریکا در غرب آسیا را از مقر خود در فلوریدا کنترل میکند، تصدیق کرد که آمریکا درحال مذاکره درباره گزینههای مختلف برای «آرام کردن» وضعیت در تنگه (هرمز) با شرکای خود است. عملاً، همه این گفتوگوها منجر به همان نتیجه میشود – فرستادن سربازان بیشتر در پایگاهایی که مانند سوسک در کشورهای مختلف خلیج (فارس) سبز میشوند.
چنانکه این نگارنده پیشتر گزارش داده است، ایران برای مدت کوتاهی دو تانکر را در منطقه توقیف کرد و نیز یک زیردریایی آمریکایی را که وارد آبهای خلیج فارس شد هنگام عبور از تنگه هرمز مجبور کرد به سطح آب بیاید – منطقه مورد نظر بخشی از آبهای سرزمینی ایران است. طبیعتاً، اگرچه این ادعا درست بود، اما این رویداد برای یک هژمون جهانی شرمآور بود، و آمریکاییها همه چیز را منکر شدند. علیرغم انکار آنها، این رویداد از سوی شماری از ماهوارهها ثبت شد، و تصاویر ماهوارهای خوشایند نیروی دریایی مقتدر ایالات متحده نیست. پس، این حقیقتی ست درباره نیروی دریایی قدرتمند ایالات متحده و معلوم نیست آمریکا چطور از مرزهایش در تنگه هرمز دفاع میکند.
ایران به درستی استدلال میکند که توقیف تانکرها کاملاً موجه بود و پا فشاری میکند که اقداماتی که از سوی سپاه پاسداران انقلاب علیه تانکرها صورت گرفت، قانونی بود. پیشتر در ماه مه آژانس خبری رسمی ایران، ایرنا، به نقل از دادستانی بیان کرد تانکر نفتکشی که از سوی نیروی دریایی سپاه انقلاب توقیف شده بود طبق خواست شاکی و تصمیم و دستور دادگاه انجام شده است. واشینگتن شدیداً پایبند به اقدامات قانونی و نظر دادگاه است، و ما اینجا با شاکی و تصمیم دادگاه طرفیم، لذا، همه چیز آشکار و قانونی است. طبق گفته یکی از سخنگویان ناوگان پنجم ایالات متحده، تانکر «نیووی» متعلق به یک یونانی از دوبی به سوی بندر و ترمینال نفتی فُجیره در امارات متحده عربی حرکت میکرد که با تصمیم دادگاه به وسیلۀ نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب متوقف و مورد بررسی قرار گرفت.
شش روز پیش از این رویداد نیروی دریایی ایران یک تانکر نفتی که پرچم مارشال آیلند را در دریای عمان حمل میکرد، توقیف کرد. ایران ادعا میکند که کشتی نفتکش به نام «اَدوَنتیج سوئیت» در دریا با یک قایق ماهیگیری تصادم میکند که در اثر آن بعضی از سرنشینانش مجروح و برخی دیگر ناپدید شدند. تهران ادعا میکند که نفتکش پس از تصادم کوشید محل حادثه را ترک کند، و به طور جدی قوانین بینالمللی و قواعد کشتیرانی را نقض کرده است، زیرا در مقررات کشتیرانی هر کشتی مؤظف به ارایه کمکهای اولیه و داروی لازم به بیماران، ملوانها و قایقرانهای مجروح است. بنابر این، همه چیز به روشنی بر حسب مقررات مکتوب انجام گرفته است، با این وجود آمریکاییهای «قانونمدار» ایران را متهم به خلافکاری میدانند.
ماه گذشته دریادار شهرام ایرانی، فرمانده نیروی دریایی ایران در رسانه ملی اعلام کرد که نیروی دریایی ایران هنگام ورود زیردریایی آمریکایی به آبهای خلیج فارس، آنرا مجبور به بالا آمدن به سطح آب کرد، ولی یکی از سخنگویان ناوگان پنجم آمریکا مطلقاً چنین رویدای را انکار کرد. فرمانده تیموتی هاکینز در مصاحبه با روئیتر گفت: «هیچ زیردریایی آمریکا امروز یا اخیراً از تنگه هرمز عبور نکرده است.» اما وقتی موضوع برملا شد، و بسیاری از ماهوارهها آنرا مستند کردند، پته آمریکا ریخت روی آب. و میشود گفت این سیلی دیگری بر صورت جو بایدن و تیم او بود. چنانکه رسانههای اسرائیل گزارش دادند، بسیاری در منطقه، به ویژه اسرائیل، برای پاسخ آمریکا به ایران تره هم خرد نکردند. اگرچه اعلام تقویت و توسعه نیروها را میشد به منظور دست یابی به دو هدف دید، یعنی مخالفت با ایران، و حمایت از متحدان در منطقه، ولی نتیجه مطلوبی از آن حاصل نشد. در واقع، بسیاری از کارشناسان معتقدند که اکنون به چالش کشیدن افکار عمومی نسبت به نقش آمریکا در منطقه برای آمریکاییها بسیار دیر شده است. اعتبار واشینگتن در این منطقه مهم و پر تلاطم پیوسته و به طور غیر قابل ترمیمی در حال کاهش است و هیچ نمایش قدرتی از سوی این غول علیل نمیتواند دولتهای منطقه را که در حال تطبیق خود با تعادل نیرو و ارزیابی مجدد سیاست آمریکا هستند، برای مدت طولانی تحت کنترل آمریکا نگه دارد.
عبدالعزیز الخمیس، فرمانده سعودی در مصاحبه با مجله هفتگی الاحرام وضعیت را به طور دقیقی توصیف میکند: «چیزی روحیه موجود در خلیج (فارس) را تغییر نمیدهد، مردم میپرسند وقتی به آمریکا نیاز داشتند، آنها کجا بودند. و این افزایش نیروی نظامی در خلیج (فارس) انگار کوششی برای تخریب سازش میان ایران و عربستان است.» و آمریکای متزلزل مگر کاری جز چماق گردانی و تهدید بقیه جهان میتواند انجام دهد؟ این نظر رایج بسیاری از ناظرانی است که آمریکا را به ترسیم روند سیاسی پایان دادن جنگ در یمن و حلوفصل مناقشهها در منطقه متهم میکنند – مناقشههایی که در ابتدا از سوی روشنفکران نامرتبط با واقعیات (منطقه) در واشینگتن آغاز شد. برخی دیگر رویدادهای جاری را به واکنش دیرهنگام جو بایدن و ناتوانی وی در همگام شدن با حوادث، افزایش نفوذ چین و احیای ملی گرایی در بسیاری از کشورها در منطقه میبینند.
مفسر معروف اسرائیلی، آموس هارِل، اخیراً در مقالهای در روزنامه هاآرتس با ضجه و زاری این واقعیت را نوشت که آمریکا دیگر قادر نیست که اعتماد رهبری اسرائیل را نسبت به سیاستهایش در منطقه خلیج فارس و به ویژه سیاستهای مرتبط با ایران جلب کند. وی به درستی خاطرنشان میشود که حوادث سالهای اخیر باعث شد که کشورهای خلیج (فارس) به دنبال راه جایگزینی بگردند. «اگر آمریکا به ایران حمله نکند، عاقلانه آنست که تنش با ایران را کاهش دهیم. و اگر همه دولتهای اخیر آمریکا – از اوباما گرفته تا ترامپ و بایدن – به دنبال کاهش حضور نیروهای نظامی در غرب آسیا هستند و تمرکزشان متوجه رقابت با چین و روسیه است، پس لازم است موضع محتاطانهتری بین قدرتهای بزرگ و ارتباطات با چین برقرار شود.»
کاهش قابل پیشبینی علاقه آمریکا به حضور در خلیج فارس موجب تغییراتی در منطقه شد که احتمالاً در حال حاضر غیرقابل بازگشت است. صرف فرستادن کشتیهای جنگی یا تسلیحات دیگر به منطقه یا مشارکت در نگهبانی با شرکای دیگر در خلیج فارس تغییری ایجاد نمیکند. کشورهای عرب منطقه مشارکت خاصی با ایالات متحده نداشتند و پس از آن به قدرتهایی مثل چین و روسیه روی آوردند، روابطشان را با این کشورها تحکیم و با ایران سازش کردند. حتی عادیسازی روابطشان با اسرائیل نیز با همین استنباط، یعنی ترک آمریکا از منطقه بوده است. مکس بوت، مفسر آمریکایی در واشینگتن پست مینویسد: «در واقع امضای “پیمان ابراهیم” در تابستان ۲۰۲۰ … بود که دوران ظهور پسا-آمریکا در غرب آسیا را نوید میداد.» کوچکترین تردیدی نیست که همه کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدند که برای حرکت به جلو نیازمند یافتن راه جدیدی هستند و پیوستن به چین، روسیه و دیگر کشورهایی که با تمایلات صلحجویانه خواهان ایجاد نظامی چند قطبی هستند، راه مناسبی است. و این طبعاً به معنای دوری از وابستگی طاقتفرسا به قیمی فرتوت مثل آمریکاست.