تارنگاشت عدالت
نویسنده: ویجی پراشاد
برگرفته از: ضمیمه اوراق مارکسیستی ۴‑۲۰۲۴
تغییر و تثبیت
در اواخر ژانویه ۲۰۲۴ انستیتوی سهقاره تحقیقات گستردهای در مورد امپریالیسم با فاکتهای زیادی منتشر کرد. برای غنیسازی گفتمان اغلب اروپا-محوری در آلمان مطالعه این اثر را توصیه میکنیم. با اجازه ویجی پراشاد در اینجا فصل اول این نوشته ارایه میشود. مفاد کامل تحقیقات را میتوان در اینجا ملاحظه کرد. (بخش دوم این اثر تحت عنوان «سیر تکاملی امپریالیسم» در کتابخانه «تارنگاشت عدالت» موجود است.)
******
تقریباً ۳۰ سال از اعلام «پایان تاریخ» از سوی فرضیهپردازان بورژوا در نوعی آرزو که غلبهناپذیری امپریالیسم آمریکا را تلقین میکرد، میگذرد. برای مبارزات و جنبشهای مردمی که فشار چکمه امپریالیسم را بر گردن خود احساس میکردند، چنین پایانی به چشم نمیخورد.
با در نظر گرفتن وجود سرکوب خشونتآمیز، مانند کشتار «کاراخاس» در برزیل در سال ۱۹۹۶، جنبش کارگران کشاورزی بدون زمین برای بازپسگیری زمین برای اصلاحات ارضی مردمی از طریق اشغال و تولید صورت گرفت و از این طریق غولهای کشاورزی مانند شرکت چندملیتی ایالات متحده مونسانتو را به چالش کشید. هوگو چاوز، «سربازی که قاره را به لرزه درآورد»، در انتخابات سال ۱۹۹۹ پیروز شد و چرخش شدیدی را به چپ پدید آورد که از سوی دیگران در آمریکای لاتین دنبال شد. این جنبش، میلیونها کارگر، دهقان، مردم بومی، زنان و دانشجویان را بسیج کرد که در سال ۲۰۰۵ مناطق پیشنهادی تجارت آزاد آمریکا در قاره را شکست دادند و نزدیک به ۲۰۰ سال دکترین مونرو ایالات متحده آمریکا را به چالش کشیدند.
در سال ۲۰۰۲، زنان نیجریه در اعتراض به تخریب و استثمار محیط زیست در دلتای نیجر در مقابل دروازههای کنسرن شل و شورون تجمع کردند. پس از سرنگونی «ژان برتراند آریستید» در سال ۲۰۰۴ و اشغال هائیتی به وسیلۀ ایالات متحده آمریکا، مردم این کشور با تظاهرات گسترده علیه قرنها تحقیر به خیابانها ریختند. میلیونها نفر از شهروندان نپال مقاومت مسلحانه به رهبری کمونیستها و سرنگونی سلطنت را در سال ۲۰۰۶ جشن گرفتند. هنگامی که «محمد بوعزیزی» میوهفروش در سال ۲۰۱۰ خود را به آتش کشید، مردم تونس علیه سیستم نئولیبرالی که او را به چنین اقدام افراطی سوق داده بود، شورش کردند.
در سالهای بعد، تغییراتی – گاه کوچک و نامحسوس و گاه زودگذر و انفجاری، پدید آمد. این تغییرات هم جنبشهای مردمی و هم بازیگران در برخی موارد بسیار قدرتمند دولتی را دربر میگرفت. ایالات متحده خود را با قدرت اقتصادی رو به رشد در چین، با اقتصادهای رو به رشد در جنوب جهانی (که در برابری قدرت خرید در سال ۲۰۰۷ از تولید ناخالص داخلی شمال جهانی پیشی گرفت)، با سالها غفلت از سرمایهگذاریهای داخلی، با تأمین مالی ناکافی اقتصاد، و از دست دادن برتری تولید، مواجه میدید.
ظهور «تی پارتی» در سال ۲۰۰۹ نشانه بههم ریختگی درونی در سیاست داخلی ایالات متحده آمریکا بود. در سطح بینالمللی، ایالات متحده نتوانست به یک تغییر نرم رژیم در چین و تجزیه و یا تغییر رژیم در روسیه دست یابد. پس از کاهش موقت هزینههای نظامی با پایان جنگ فاجعهبار علیه عراق (۲۰۰۳-۲۰۱۱)، ایالات متحده به استفاده و تهدید از قدرت نظامی به عنوان ستون مرکزی واکنش خود در مقابل این تغییرات روی آورد.
سرکردگی از نظر تاریخی در سه فاز از بین میرود: فاز تولید، فاز مالی و فاز نظامی. ایالات متحده هژمونی تولیدی خود را از دست داده است، اگرچه هنوز در برخی از حوزهها از جمله حوزههای مربوط به ارتش هنوز از هژمونی فنآوری برخوردار است. هژمونی مالی این کشور، البته در مراحل اولیه، و حول وضعیت دلار به چالش کشیده شده است. اگرچه ممکن است جنبههای اقتصادی و سیاسی افول این کشور در حال تسریع باشد، اما این کشور همچنان قدرت نظامی خود را حفظ کرده است، که به نوبه خود ایالات متحده را وسوسه میکند که با ابزارهای نظامی یا جنگ بر پیآمدهای زوال اقتصادی خود غلبه کند.
ایالات متحده چین را به عنوان یک رقیب استراتژیک تعریف کرده است. حداقل برنامه ایالات متحده مهار و تضعیف اقتصادی چین است تا آینده هژمونی اقتصادی ایالات متحده را تضمین کند.
از منظر سرمایهداری ایالات متحده، تلاش برای محدود کردن ظهور چین منطقی است. شکست این تلاش، مزیت نسبی ایالات متحده را در کنترل نیروهای مولده بالاتر و امتیازات انحصاری ناشی از آن تضعیف خواهد کرد. بین بازیگران دولتی آمریکا در مورد مدیریت بیشتر جدا کردن چین (با وجود تقریباً غیرممکن بودن مدرنسازی کامل نیروهای مولده ایالات متحده در داخل) و پیشبرد آمادگیهای نظامی علیه چین، تقریباً همسویی کاملی وجود دارد.
حرکت نیروهای روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، در نتیجه تداوم نقض تضمینهای ایالات متحده در مورد عدم گسترش سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) از یک طرف و جنگ داخلی بین کییف و دونباس از طرف دیگر، مرحله جدیدی از صفبندی نظامی در جهان را آشکار کرد. ایالات متحده آمریکا در یک سلسله از حرکات برقآسا، همه کشورهای شمال جهانی را علناً تحت انقیاد خود قرار داده و در نتیجه دستگاههای نظامی این کشورها را بیشتر تابع خود کرده است. این کشور خود را به عنوان هژمون نظامی آشکار آنچه که با حسن تعبیر «ناتو +» نامیده میشود، تثبیت کرد که شامل همه اعضای بلوک شرق سابق به جز سه عضو است. همه کشورهایی که در اجلاس ۲۰۲۳ ناتو در ویلنیوس، لیتوانی به عنوان عضو یا ناظر شرکت کردند – از جمله استرالیا، نیوزیلند، ژاپن و جمهوری کره – عملاً اعضای ناتو + هستند. تنها اسرائیل (به دلیل مصلحت سیاسی از مشارکت معذور است) و برخی کشورهای کوچکتر شمال جهانی در آن شرکت نکردند.
از اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل سازوکار اخراج، پاکسازی قومی، مجازات دستهجمعی و نسلکشی فلسطینیان را با حمایت کامل و بیشرمانه دولت ایالات متحده آغاز کرد. تحولات اوکراین و به دنبال آن تشدید تنشهای اخیر در غزه، نشانههای مهمی هستند که نشان میدهند که تغییر کیفی در سیستم امپریالیستی رخ داده است. اکنون ایالات متحده تبعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی سایر کشورهای امپریالیستی از خود را تکمیل کرده است. این اقدام اکنون یک بلوک امپریالیستی یکپارچه و متمرکز بر ارتش را به تثبیت رسانده است. هدف این بلوک حفظ کنترل بر جنوب جهانی به عنوان یک کل است و به این دلیل توجه خود را به برتری در اورآسیا، یعنی آخرین منطقهای از جهان که خارج از کنترل آن است، معطوف کرده است.
بدون اغراق میتوان گفت شمال جهانی علیه بخشی از جنوب جهانی که با سیاستهای شمال جهانی مطابقت ندارد، خصومت و جنگ علنی اعلام کرده است. این مسأله در بیانیه مشترک همکاری اتحادیه اروپایی و ناتو روز ۹ ژانویه ۲۰۲۳ منتشر شد، که میگوید: «ما کلیه ابزارهایی، خواه سیاسی، اقتصادی یا نظامی را که در اختیار داریم، به کار خواهیم گرفت تا اهداف مشترک خود را به نفع یک میلیارد شهروند خود دنبال کنیم.»
مردم فلسطین در غزه با وحشیگری محسوس ناتو+ و «اجماع تودهای» اجباری که شمال جهانی قادر به انجام آن است، روبهرو هستند. لیلا خالد یکی از مبارزین جنبش آزادیبخش فلسطین اخیراً گفت: «ما میدانیم که آنها درباره تروریسم صحبت میکنند، اما آنها قهرمانان تروریسم هستند. نیروی امپریالیستی در سراسر جهان، در عراق، در سوریه، در کشورهای مختلف… آماده حمله به چین است. هر چه که آنها در مورد تروریسم میگویند در مورد خود آنها صدق میکند. مردم حق دارند با هر وسیله، از جمله از طریق مبارزه مسلحانه از خود دفاع کنند. این در منشور سازمان ملل متحد آمده است. بنابراین، آنها حقوق مردم برای مقاومت را نقض میکنند، زیرا این حق آنهاست که آزادی خود را بازگردانند. و این یک قانون اساسی است و من همیشه میگویم: جایی که سرکوب وجود دارد، مقاومت نیز وجود دارد. مردم زیر اشغال و سرکوب زندگی نخواهند کرد. تاریخ به ما میآموزد که وقتی مردم مقاومت میکنند، میتوانند کرامت و سرزمین خود را حفظ کنند.»
امپریالیسم تحول خود به مرحله جدید «ابر امپریالیسم» را آغاز کرده است: این امپریالیسمی است که غلوآمیز و با قدرت عمل میکند، در حالیکه تابع محدودیتهای تحمیل شده از جانب خود امپراتوری رو به زوال نیز هست. تلاشهای دیوانهوار آن از سوی میلیونها شهروند کنگویی، فلسطینی، سومالیایی، سوری و یمنی که زیر نظامیگری آمریکا زندگی میکنند و با طنین هر صدای ناگهانی به طور غریزی سرهایشان را میدزدند، احساس میشود.
اما این راهپیمایی خونینی نیست که جنگ سرد در سراسر جهان آغاز کرد و جنگهای نیابتی به راه افکند و به دنبال آن امپریالیسم اقتصادی را از طریق بانک جهانی و سایر نهادهای توسعه حاکم کرد. این امپریالیسمِ یک میلیاردرِ در حال غرق شدن است که هنوز معتقد است باید به قایق تفریحی خود بازگردد و زور بازوی خود – ارتش – را که هنوز قوی است، به رخ میکشد. ولی دارای قدرت تولیدی نیست و میداند که قدرت مالیاش به نقطه عطف رسیده است و دیگر طیف کاملی از فنآوریهای کنترل امپریالیستی را که زمانی در اختیار داشت، دیگر ندارد و لذا تلاشهای خود را از طریق مکانیسمهایی که بیشتر در اختیار دارد، یعنی فرهنگ (یعنی کنترل حقیقت) و جنگ هدایت میکند.
تاکتیکهای ابرامپریالیسم تا حدی با مدرنسازی جنگ ترکیبی شکل میگیرد که شامل قانون، تحریمهای بیش از حد، مصادره ذخایر و داراییهای ملی و دیگر شیوههای جنگ غیرنظامی است. ابزارهای نظارتی فنآوری جدید و ارتباطات هدفمند که مشخصه عصر دیجیتال است برای اعمال کنترل امپریالیستی بر نبرد ایدهها مورد استفاده قرار میگیرد، که شامل اجرای روشهای منحرفتر و مخفیتر در مبارزه علیه حقیقت بود. (مانند حبس سیاسی ژولیان آسانژ، ناشر ویکیلیکس که جنایات متعددی را علیه جنوب جهانی افشاء کرد)
شمال جهانی یک بلوک یکپارچه نظامی، سیاسی و اقتصادی متشکل از ۴۹ کشور است، که ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، کانادا، استرالیا، نیوزلند، اسرائیل، ژاپن و کشورهای ثانویه اروپای غربی و شرقی را شامل میشود. در عرصه نظامی، ترکیه (به عنوان یکی از اعضای ناتو)، جمهوری کره و فیلیپین (مستعمرات عملاً نظامی شده ایالات متحده) علیرغم اینکه بخشی از جنوب جهانی هستند، در تعریف ما در «بلوک نظامی به رهبری ایالات متحده» گنجانده شده اند.
در طول بیست سال گذشته، شمال جهانی افت اقتصادی نسبی قابل توجهی همراه با افول سیاسی، اجتماعی و اخلاقی را تجربه کرده است. ادعاهای «اخلاقی» دروغین او در مورد حقوق شهروندان و «آزادی مطبوعات» خندهآور است، زیرا تلاش میکند حمایت عمومی از حقوق فلسطینیان را (از جمله از طریق آنلاین) غیرقانونی کند. این حمایت کامل از تحقیر و نابودی مردمان تیرهپوست جهان یادآور قرنهای گذشته است و آنچه را که میتوان به عنوان «شکنندگی سفید» توصیف کرد، آشکار میکند.
کشورهای جنوب جهانی شامل مستعمرات و نیمه مستعمرات سابق، برخی از کشورهای مستقل غیر اروپایی، و پروژههای سوسیالیستی فعلی و سابق است. مبارزه برای آزادی ملی، استقلال، توسعه و حاکمیت کامل اقتصادی و سیاسی هنوز برای اکثر مناطق جنوب جهانی به پایان نرسیده است.
علیرغم محدودیتهای اصطلاحات، ما از اصطلاح «شمال جهانی» و گاهی «غرب» (یک عبارت توخالی که اغلب استفاده میشود) به جای واژه دقیقتر «اردوگاه امپریالیستی به رهبری ایالات متحده» استفاده میکنیم. ما شمال جهانی را در چهار «حلقه» تجزیه و تحلیل میکنیم. بقیه جهان در حال حاضر به عنوان «جنوب جهانی» شناخته میشود که بیشتر آن قبلاً «جهان سوم» نامیده میشد. ما جنوب جهانی را در شش «گروه» تجزیه و تحلیل خواهیم کرد که بر اساس میزان نسبی هدف تغییر رژیم و نقشی که دولت آن کشور در ترویج عمومی نگرشهای بینالمللی و ضد امپریالیستی ایفاء میکند (هر دو در تصویر ۱) تعیین میشود. شمال جهانی در سطح بسیار بالاتری از درگیری عمومی با بقیه جهان، یعنی جنوب جهانی قرار دارد.
تغییر و تثبیت
بلوک نظامی تحت رهبری ایالات متحده آمریکا طی سه دهه گذشته دو تغییر داخلی را تجربه کرده است:
۱- گسترش بیشتر بلوک به تمام کشورهای اروپای شرقی (به استثنای بلاروس)
۲- چالش حفظ انقیاد کامل دولتهای سرمایهداری اروپای غربی که هر گونه پایه و اساس و حتی در بسیاری موارد تظاهر به داشتن استقلال را کنار گذاشته اند.
مورد دوم در سال ۲۰۱۸ هنگامیکه کشورهای اروپای غربی به خروج دونالد ترامپ از توافق هستهای ایران که در سال ۲۰۱۵ به امضاء همگی رسیده بود گردن نهادند، مشخص شد، که ضربهای جدی به منافع اقتصادی آنها بود. در زیر به تاریخچه این فرآیند خواهیم پرداخت.
بلوک نظامی تحت رهبری ایالات متحده آمریکا تنها بلوکی در جهان است که یک ائتلاف نظامی عملی و قانونی با فرماندهی مرکزی است. هیچ بلوک دیگری به این شکل موجود نیست. وضوح و وحدت اهداف آن کاملاً قابل مشاهده است. ایالات متحده بسیاری از معاهدات کلیدی ضد هستهای را در دهه گذشته (معاهده موشکهای بالستیک در سال ۲۰۰۲، پیمان نیروهای هستهای میانبرد در سال ۲۰۱۹ و معاهده آسمانهای باز در سال ۲۰۲۰) لغو کرد. این اقدامات به برنامهریزان نظامی اجازه داد، بالقوه برای استقرار موشکهای هستهای میانبردی که میتوانند مسکو را در عرض چند دقیقه نابود کنند، خود را آماده سازند.
هزینههای نظامی
در شماره نوامبر ۲۰۲۳ مجله «مانتلی ریویو»، یک مقاله به خوبی مستند از سوی Gisela Cernadas و John Bellamy Foster، که صرفاً از آمار رسمی اقتصادی از دفتر تحلیل اقتصادی ایالات متحده و دفتر مدیریت و بودجه (OMB) گرفته شده بود، نشان داد که هزینههای واقعی نظامی ایالات متحده بیش از دو برابر هزینهای است که دولت ایالات متحده یا حتی مؤسسه تحقیقات صلح بینالمللی استکهلم (SIPRI) اعلام کرده است.
هزینههای واقعی نظامی ایالات متحده برای سال ۲۰۲۲ قریب ۱۵۳۷ میلیارد دلار بود.
برای محاسبه کل هزینههای نظامی جهانی، ارقام منتشر شده از SIPRI را به عنوان منبع اصلی برای همه کشورها به جز ایالات متحده انتخاب کردیم. فقط برای ایالات متحده آمریکا از ارقام مجله مانتلی ریویو استفاده میکنیم. در سال ۲۰۲۲، SIPRI بودجه دفاع ملی را که دولت چین ۲۲۹ میلیارد دلار اعلام کرده بود به ۲۹۲ میلیارد دلار تصحیح کرد که ۲۷.۵ درصد افزایش داشت. از سال ۲۰۲۱، SIPRI روش جدیدی را برای بازنگری هزینههای نظامی چین آغاز کرد. SIPRI محاسبات خود را برای هزینههای نظامی چین برای سالهای گذشته و جاری تغییر داد.
SIPRI بودجه نظامی سالانه ایالات متحده برای سال ۲۰۲۲ گزارش شده از سوی OMB را ۱۴.۵ درصد از ۷۶۵.۸ میلیارد دلار به ۸۷۹.۹ میلیارد دلار تغییر داد. این حدود نیمی از افزایش درصدی بود که به چین منسوب میشد.
رفتار SIPRI با مخارج نظامی چین با نحوه برخورد این مؤسسه با ایالات متحده به شدت متفاوت است، زیرا رویکرد آن نسبت به محاسبات ایالات متحده بسیار محتاطانهتر است.
حتی اگر SIPRI هزینههای نظامی چین را که خود گزارش کرده دو برابر کند و به ۴۵۸ میلیارد دلار برساند، باز فقط ۲.۶ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور را تشکیل میدهد، که بسیار کمتر از ۶ درصد هزینه شده واقعی از سوی ایالات متحده است و حتی با این حال نیز هزینه نظامی چین با جمعیتی بیش از چهار برابر جمعیت ایالات متحده آمریکا تنها ۲۹.۸ درصد از هزینه نظامی این کشور خواهد بود.
علاوه بر این، برخلاف ایالات متحده، چین دارای ۹۰۲ پایگاه نظامی در خارج از کشور نیست. پایگاهها و مداخلات ایالات متحده نه تنها بودجه سالانه، بلکه بدهیهای بلندمدت اقتصادی را نیز تشدید میکند.
نتایج تحلیلهای ما مجموعهای از شناختهای روشن بود. اولین مورد این بود که ایالات متحده آمریکا، از طریق ناتو و سایر ابزارها، ۷۳ درصد از کل هزینههای نظامی در سراسر جهان را کنترل میکند (تصویر ۲)، که این بیش از ۲ بیلیون دلار است.
تصویر ۳ نشان میدهد که ۱۲ مورد از ۱۶ مورد بودجه نظامی برتر جهان به کشورهای امپریالیستی اختصاص دارد.
تصویر ۴، ۱۶ کشور شمال جهانی با بالاترین هزینه نظامی سرانه را در مقایسه با سه کشور از جنوب جهانی دارای بزرگترین هزینه نظامی نشان میدهد. ایالات متحده ۲۱ برابر بیشتر از چین برای ارتش خود هزینه میکند. در اهمیت این یافتهها هیچ تردیدی نمیتواند وجود داشته باشد.
تصویر ۵ تمام کشورهایی را که بودجه نظامی آنها بیش از ۲۰ میلیارد دلار است، فهرست میکند. ١۱ مورد آن در شمال جهانی قرار دارد، در مقایسه با شش کشور (از ۱۴۵ کشور) در جنوب جهانی. در این تصویر، جمهوری کره در فهرست بلوک نظامی به رهبری ایالات متحده قرار دارد.
واضح است که جنوب جهانی، برخلاف شمال جهانی، اساساً یک بلوک و قطعاً یک بلوک نظامی نیست. در نتیجه، جنوب جهانی با انحصار شدید هزینههای نظامی بلوک نظامی حول ایالات متحده آمریکا روبهرو است و این در حال حاضر یک خطر آشکار برای همه کشورهای جنوب جهانی و یک تهدید مستقیم برای ادامه حیات بشریت و کره زمین است.
بنابراین، مهمترین جنبه قدرت دولتی – یعنی قدرت نظامی – خطر مرکزی مطلق برای طبقه کارگر همه کشورها، به ویژه برای ملتهای تیرهپوست جهان، در اردوگاه امپریالیستی زیر رهبری ایالات متحده آمریکا نهفته است. از نظر عینی، چیزی به نام نیمچه امپریالیسم Sub-imperialismus یا قدرتهای امپریالیستی غیرغربی وجود ندارد (اینگونه مفاهیم فریبهای ذهنی هستند که عینیات واقعی را پنهان میکنند).
پایگاههای نظامی آمریکا و انگلیس
در مارس ۲۰۰۲، مانتلی ریویو مقالهای با فهرست و نقشه کشورهای دارای پایگاههای نظامی شناختهشده ایالات متحده را منتشر کرد و استدلال کرد که ابعاد امپراتوری ایالات متحده را میتوان با پایگاههای آن نشان داد. این امر باعث توفانی در برخی محافل نظامی آمریکا شد و در سالهای بعد دیگران، از جمله «دیوید واین» و World beyond War (که یک نقشه تعاملی را در دسترس عموم قرار داد) این کار را گسترش دادند.
اطلاعات مربوط به مکان این پایگاهها نوری بر ماهیت کاملاً فراگیر هژمونی نظامی ایالات متحده آمریکا افکند. مکان و تعداد پایگاهها برای درک شکل و روند امپریالیسم ارزشمند است، زیرا مرزهای آنرا نشان میدهد و نقش آنها را در نظارت از این مرزها روشن میسازد.
۹۰۲ پایگاه نظامی ایالات متحده و ۱۴۵ پایگاه نظامی شناخته شده بریتانیا وجود دارد که در زیر شرح داده شده است.
به دلیل محرمانه اعلام کردن اطلاعات از سوی ارتش و دولت ایالات متحده، اطلاعات دقیقی در مورد عملکردهای نظامی ایالات متحده در این پایگاهها و اقدامات انجام شده به وسیلۀ نیروهای نظامی ایالات متحده مستقر در آنجا در دست نیست. و به این دلیل یک تحلیل کیفی کامل از فعالیتهای نظامی ایالات متحده ممکن نیست. برخی از کاستیهای تحلیلی عبارتند از:
‑ پایگاههای فهرست شده مؤسسات و مکانهای بسیاری از فعالیتهای نظامی خصوصیشده را که ایالات متحده در ۴۰ سال گذشته ایجاد کرده است، دربر نمیگیرد. شرکتهایی مانند DynCorp International، Fluor Corporation، AECOM، و KBR, Inc. در سراسر جهان از جمله در کویت، عربستان سعودی و اندونزی فعالیت میکنند.
‑ آنها شامل پروژههای نظامی «غیر رسمی» ایالات متحده نمیشوند، مانند فرماندهی ترمینال ۱ در فرودگاه بینالمللی کوتوکا در پایتخت غنا، جایی که سربازان آمریکایی برای ورود به گذرنامه یا ویزا نیازی ندارند (فقط کارت هویت نظامی آمریکایی آنها کافیست) و هواپیماهای نظامی ایالات متحده از بازرسی و کنترل معاف اند. بدینسان ترمینال ۱ عملاً یک پایگاه نظامی ایالات متحده آمریکا است و غنا حاکمیت ملی خود را به ایالات متحده آمریکا واگذار کرده است.
‑ آنها پروژههای اصلی برای مجتمع ارتباطات نظامی-صنعتی-دیجیتال ایالات متحده را مستثنی میکنند. بسیاری از نقاط پایانی کابلهای زیرآبی فقط به وسیلۀ مقامات اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا کنترل میشود. کنترل ارتباطات کابلی زیردریایی جهان اولویت اصلی سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده است. این بخشی از برنامه “Collect It All” NSA برای جمعآوری تمام ارتباطات جهان و ذخیره آنها در مکانهایی مانند مرکز دادهBluffdale Utah با نام رمز “Bumblehive”، اولین مرکز داده جامع امنیت سایبری ملی سازمانهای اطلاعاتی است.
‑ آنها پروژهها و مکانهای نظامی مخفی (از جمله تأسیسات کشور میزبان موسوم به «لیلی پد») را مستثنی میکنند، اگرچه برخی از آنها افشاء و به کار گرفته شده اند.
‑ اطلاعات کمی در مورد تحرکات نظامی ایالات متحده بین مکانها، انواع فعالیتهای انجام شده (مانند جابهجایی نیروها یا قتلهای هدفمند)، و حجم کالاها، هواپیماها و کشتیها وجود دارد.
‑ همه پایگاهها از نظر اندازه یا عملکرد یکسان نیستند، ارزیابی اهمیت نسبی تقریباً غیرممکن است. گاهی اوقات یک ساختمان منفرد به دلیل جدا بودن از سایر ساختمانها که در فاصله یک کیلومتری قرار دارند پایگاه طبقهبندی و محسوب میشود. برخی از پایگاهها بسیار عظیم اند و – مانند تأسیسات نظامی در گوام که محیط طبیعی و زندگی مردمی را که در آنجا زندگی میکنند از بین میبرند، هر چیزی که در مسیرشان باشد تخریب میکنند. و برخی دیگر به عنوان تأسیسات شبکه جاسوسی کوچک شناخته میشوند.
نتیجه این محدودیتها به این گرایش دامن میزند که در مورد آنچه قابل اندازهگیری است و نه آنچه ناشناخته ولی استراتژیک است، گزارش داده شود.
ابتدا، نقشهای از دادههای World beyond war را ارایه میکنیم که نشان میدهد آمریکا در کدام کشورها پایگاه دارد، بدون اینکه تعداد دقیق این پایگاهها را در هر کشور نشان دهد. این به کاهش مقایسههای نادرست کمک میکند. وجود حتی یک پایگاه ایالات متحده در داخل یک کشور به این معنی است که این کشور پیشاپیش حاکمیت ملی خود را به ایالات متحده واگذار کرده است. و دوم، برای کاملتر شدن، در زیر دو نمودار (یکی برای شمال جهانی و دیگری برای جنوب جهانی) ارایه میکنیم که کشورهای دارای پایگاههای شناخته شده را مطابق با دادههای World Beyond War ردیف میکند.
تصویر ۶ نشان میدهد که ایالات متحده حداقل دارای ۹۰۲ پایگاه نظامی خارجی است. این پایگاهها اغلب در مناطق مرزی یا مناطق حومه چین متمرکز شده اند و به طور جدی حاکمیت کشورها در جنوب جهانی را تضعیف میکنند.
پایگاههای نظامی خارجی ایالات متحده تنها در جنوب جهانی قرار ندارند، بلکه در شمال جهانی نیز دارای حضور قابل توجهی هستند (تصویر ۷). بیش از دو سوم از پایگاههای شناخته شده ایالات متحده آمریکا در دو کشور شکست خورده در جنگ جهانی دوم متمرکز شده اند: آلمان و ژاپن.
تصویر ۸ مکان پایگاههای نظامی ایالات متحده را در کشورها و قلمروهای جنوب جهانی لیست میکند. جمهوری کره دارای ۶۲ پایگاه نظامی دایمی ایالات متحده است.
تصویر ۹ ابعاد ردّ پای ارتش ایالات متحده را نشان میدهد: ۳۶ میلیون مترمربع در ۴۹۰۰۰ ساختمان در ۲۴۵ هزار هکتار. با در نظر گرفتن تعداد ابنیه سه قدرت محور در بین چهار قدرت برتر قرار دارند.
حال که خوشبختانه خورشید غروب میکند بدون اینکه نگران امپراتوری بریتانیا باشد، تصویر ۱۰ نشان میدهد که شبکه پایگاه بریتانیا با تمرکز بر غرب آسیا و آفریقا هنوز چقدر بزرگ باقی مانده است.
تهاجمات نظامی، مداخلات و «عملیات» ایالات متحده آمریکا و بریتانیا
کشورهای ناتو با پشتیبانی یک شبکه گسترده از پایگاههای خود، عملیات نظامی و مداخلات گستردهای را در سراسر جهان انجام میدهند.
تصاویر ۱۱ و ۱۲ فقط مربوط به سال ۲۰۲۲ است. نیروهای امپریالیستی ۳۱۷ عملیات نظامی را در کشورهای جنوب جهانی و ۱۳۷ عملیات نظامی را در کشورهای شمال جهانی، در مجموع ۴۵۴ (۴۵ مورد از آنها کشورهای عضو سازمان ملل نبودند) انجام دادند. کشورهای امپریالیستی که بیشترین عملیات نظامی را انجام دادند، عبارتند از: ایالات متحده (۵۶)، بریتانیا (۳۲)، فرانسه (۳۱)، ایتالیا (۲۰)، آلمان (۱۷)، اسپانیا (۱۵)، کانادا (۱۳) و هلند (۱۳). (تصویر ۱۱)
تصویر ۱۲ نشان میدهد که چگونه آفریقا و غرب آسیا کماکان در مرکز توجه سیستمهای غربی باقی مانده، و پنج کشور زیر بیشترین عملیات نظامی غرب را تنها در سال ۲۰۲۲ متحمل شدهاند: مالی (۳۱)، عراق (۳۰)، لبنان (۱۸)، جمهوری آفریقای مرکزی (۱۳) و سودان جنوبی (۱۳).
یک نگاه به جغرافیای پایگاهها و عملیات ایالات متحده و بریتانیا و همینطور شمال جهانی، مشخص میکند که مرزهای کنترل پلیسی ایالات متحده در کجا قرار دارد و چگونه اورآسیا و مناطق پیرامون آن، میدانهای نبرد عصر ما هستند.
همانطور که در تصویر ۱۳ و ۱۴ میبینیم، ایالات متحده و متحدانش در شمال جهانی، به ویژه بریتانیا، قرنها به تهاجم و مداخله سرگرم بوده اند. از آنجا که خدمات تحقیقات کنگره (CRS) یک نشریه رسمی دولت ایالات متحده است، به عنوان منبع اولیه دادهها در مورد مداخلات نظامی ایالات متحده عمل میکند و در خدمت توصیف گستره و طول تاریخی مداخلات نظامی ایالات متحده قرار دارد. با این حال، توجه به این نکته مهم است که CRS مأموریتهای طبقهبندی شده و سرّی را شامل نمیشود و دادههای خود را برای تمایز بین انواع مختلف مداخلات نیروهای ایالات متحده در خارج از کشور جمعآوری نمیکند. دادهها بر اساس ماهیت کیفی و کمی یا دامنه موارد، تنظیم نشده اند. موارد ذکر شده (بیش از ۴۸۰ مورد) از نظر اندازه، مدت، مجوز قانونی و اهمیت بسیار متفاوت است.
پروژه مداخله نظامی (MIP) از تعریف گستردهتری از مداخله نظامی استفاده میکند که شامل موارد ترکیبی از درگیری بینالمللی یا درگیری بالقوه خارج از فعالیتهای عادی زمان صلح است که در آن تهدید هدفمند، نمایش یا استفاده از نیروی نظامی از طریق کانالهای رسمی دولت ایالات متحده علیه دولت، نمایندگان رسمی، نیروهای رسمی، اموال یا کشورهای دیگر به صراحت صورت میگیرد.MIP بانک دادههای خود را هنوز منتشر نکرده است، بنابراین موارد دقیق تمام مداخلات نظامی مشخص شده هنوز در دسترس عموم قرار ندارد. از اینرو، این گزارش تنها به دادههای خلاصه شده از انتشارات MIP «معرفی پروژه مداخله نظامی» (۲۰۲۳) دسترسی داشت و نتوانست نقشهای بر پایه MIP فراهم کند.
همانطور که در تصویر ۱۳ از ژوئن ۲۰۲۳ نشان داده شده است، دادههای تأیید شده از سرویس تحقیقات کنگره ایالات متحده نشان میدهد که نیروهای نظامی ایالات متحده بین سالهای ۱۷۹۸ تا ۲۰۲۳ به ۱۰۱ کشور گسیل شده اند. تصویر ۱۴ نشان میدهد که بریتانیا بین سالهای ۱۱۶۹ تا ۲۰۱۲ به ۱۷۰ کشور و منطقه حمله نظامی کرده است.
بنا بر انتشارات MIP، ایالات متحده بین سالهای ۱۷۷۶ تا ۲۰۱۹ بیش از ۳۹۲ مداخله نظامی در سراسر جهان انجام داده است. نیمی از این عملیاتها بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۲۰۱۹ صورت گرفته است و ۲۵ درصد از آنها در دوره پس از جنگ سرد رخ داده است. سرعت مداخلات نظامی ایالات متحده از سال ۱۹۹۱ به طور قابل توجهی افزایش یافته است.
در روز جهانی زن در سال ۱۹۵۰، «کلودیا جونز»، کمونیست و مهاجر سیاهپوست، در تجمعی از فعالان در ایالات متحده سخنرانی کرد. در شرایطی متفاوت، ولی با همان روح، ما این گزارش را به نقل از جونز با هدف تقویت «آگاهی برای ضرورت سازماندهی سازوکار جبهه متحد حول مطالبات عاجل روز، علیه ظلم انحصاری، علیه جنگ و فاشیسم» به اشتراک میگذاریم.