میانجیگری چین در توافق ایران و عربستان و احیای روابط تهران- ریاض؛ باز هم بیاعتباری کلیشههای ذهنی اصلاحطلبان درباره مسائل بینالمللی را عیان کرد
آیا واقعا نقطه شروع اختلاف یا به هم خوردن مناسبات ایران و عربستان سعودی، ماجرای حمله به سفارت عربستان در ایران بود؟
این دروغی است که اصلاحطلبان در روزهای اخیر مطرح میکنند. یک مرور کوتاه بر تحولات فیمابین رژیم سعودی و ایران در سالهای اخیر نشان میدهد آلسعود قبل از ماجرای سفارت و دقیقا همزمان با سیاستهای دولت روحانی در عرصه سیاست خارجی، اقدامات خصمانه خود را علیه ایران و شیعیان علنی کرد.
ماجرای سفارت عربستان در تهران شامگاه ۱۲ دی ۱۳۹۴ رخ داد. پس از آنکه رژیم سفاک سعودی آیتالله شیخ نمر باقر النمر، روحانی سرشناس شیعه عربستانی را بدون ارتکاب جرمی، گردن زد و به شهادت رساند، عدهای جوان عصبانی به واسطه این اقدام شنیع رژیم سعودی و رخوت و انفعال دولت حسن روحانی، جلوی سرکنسولگری آلسعود تجمع کردند و طی یکسری اقدامات عجیب و مشکوک وارد سفارت شدند، در حالی که از قبل این ساختمان خالی شده بود! داستان مشکوک ورود به سفارت را باید بعدها بازخوانی کرد اما آنچه اینجا محل بحث است، این واقعیت است که ماجرای سفارت، نقطه تشدید تنش میان عربستان و ایران نبود.
همانگونه که گفته شد، ماجرای سفارت عربستان در تهران ۱۲ دی ۱۳۹۴ رخ داد. این در حالی است که ۲ سال قبل از ماجرا، یعنی همزمان با شروع به کار دولت حسن روحانی و آغاز به کار سیاست خارجی ظریف، اقدامات خصمانه حکومت سعودی علیه ایران علنی شد.
۱- ۲۸ آبان ۹۲ در اقدامی بیسابقه به سفارت ایران در بیروت حمله انتحاری شد. طی این حمله ۲۳ نفر از جمله رایزن فرهنگی ایران در بیروت به شهادت رسیدند. پس از پیگیریهای مجدانه حزبالله لبنان، مشخص شد فرمانده عملیات انتحاری علیه سفارت ایران، فردی به نام «ماجد الماجد» یک افسر عالی رتبه سرویس امنیتی عربستان سعودی است. حکومت سعودی در سایه انفعال مشکوک وزارت خارجه دولت روحانی در عدم پیگیری مسؤولانه این ماجرا، ماجد الماجد را که در بیمارستانی در بیروت شناسایی شده بود، به قتل رساند و حتی اجازه کالبدشکافی جسد او را نیز به مقامات لبنانی نداد. جواد ظریف چند روز بعد وارد بیروت شد و در فرودگاه بیروت در اظهاراتی خلاف امنیت ملی گفت: آماده برقراری عالیترین روابط با عربستان هستیم!
۲- اگرچه عربستان سعودی برای به انحراف کشاندن جنبشهای مردمی در منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا نقش برجستهای ایفا کرد اما حضور برجسته و نقشآفرینی بیسابقه سعودیها در تشدید بحران در سوریه و عراق و حمایتهای آشکار آنها از تروریستهای وهابی و داعش علیه حکومتهای مشروع و مردمی سوریه و عراق، با روی کار آمدن دولت حسن روحانی در ایران مصادف شد. حمایتهای مالی و نظامی سعودیها از تروریستها به قدری بود که در کنار انتشار انبارهای سلاح و مهمات ارسالی از سعودی، تصاویر و فیلمهای اعزام تروریست از خود عربستان به این کشورها نیز منتشر شد. اقدام دیگر سعودی به راه انداختن جنگ یمن و بمباران مردم مظلوم این کشور به بهانه روابط نزدیک قیام مردمی این کشور با جمهوری اسلامی ایران بود. این دشمنی بیسابقه سعودی علیه جبهه مقاومت و دوستان ایران در منطقه در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ در دولت روحانی و قبل از ماجرای حمله به سفارت سعودی در تهران رخ داد.
۳- ۲ آذر ۱۳۹۳ در بحبوحه مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ در وین، «سعود الفیصل» وزیر وقت خارجه عربستان سعودی با پروازی اختصاصی به وین رفت و جلسهای محرمانه و مفصل با «جان کری» برگزار کرد تا او را از توافق با ایران منصرف کند. بعدها مشخص شد فیصل در آن جلسه که در فرودگاه وین برگزار شد به وزیر وقت خارجه آمریکا هشدار داد در صورت توافق با ایران، عربستان سراغ برنامه هستهای خواهد رفت. بعدها جان کری گفت مقامات سعودی به وی پیشنهاد داده بودند به ایران حمله نظامی کند و سعودی هزینه مالی آن را تقبل خواهد کرد. اسناد ویکیلیکس هم نشان میدهد سعودیها قبل از ماجرای سفارتشان در تهران، بارها به آمریکا و اسرائیل پیشنهاد داده بودند به ایران حمله نظامی کنند. مواضع عربستان علیه مذاکرات هستهای به گونهای بوده است که به اعتقاد کارشناسان، مشی دولت روحانی در بیتوجهی به مناسبات با همسایگان، بیاعتنایی به هندسه سیاسی و امنیتی منطقه و توقف همه امور به ایجاد رابطه با آمریکا، منجر به نزدیکی برخی حکام عربی از جمله عربستان سعودی به اسرائیل شد تا ائتلافی علیه ایران در منطقه ایجاد کنند؛ موضعی که سعودیها در دوره ترامپ جدیتر مطرح و از آن استقبال کردند.
۴- ۲ مهر ۱۳۹۴ فاجعه منا رخ داد. در موسم حج، ۴۶۴ زائر ایرانی هنگام انجام مناسک رمی جمرات، در یک حادثه مشکوک به شهادت رسیدند. رژیم سعودی نه تنها حاضر نشد توضیحات درست و مسؤولانهای در قبال این حادثه ارائه دهد، بلکه تا چند روز از ارائه پیکرهای پاک شهدا به ایران خودداری میکرد.
دولت حسن روحانی نیز ناتوان از برقراری ارتباط ساده با مقامات سعودی بود و عکسهای زانو زدن ظریف در مقابل برخی حکام منطقه برای برقراری ارتباط با سعودیها ثبت شد. در نهایت پس از ورود رهبر انقلاب به این موضوع و هشدار به حاکمان سعودی، ریاض پیکرهای شهدا را به ایران تحویل داد. جدا از مشکوک بودن حادثه منا، تاخیر در تحویل پیکر شهدا نیز شائبههایی ایجاد کرد. از جمله پیکر شهید غضنفر رکنآبادی، سفیر پیشین ایران در لبنان که خالی شدن اعضای داخلی و حتی مغز شهید، فرضیه ترور وی را بسیار برجسته کرد. نکته قابل تامل این است که در جریان حمله سرویس امنیتی سعودی به سفارت ایران در بیروت، رکنآبادی سفیر ایران بود.
این ۴ مورد بخشهایی از دشمنی عربستان با ایران قبل از ماجرای سفارت آلسعود در تهران است. این موارد نشان میدهد روابط دولت روحانی و عربستان سعودی تا قبل از ماجرای حمله به سفارت عربستان در تهران، در بحرانیترین حالت ممکن بوده است و نکته مهمتر اینکه شهادت مظلومانه شیخ نمر توسط آلسعود که جرقه حمله به سفارت سعودی بود نیز در تداوم دشمنیهای آلسعود علیه ایران در دولت روحانی قابل تفسیر است.
پس این ادعا که مناسبات سعودی و ایران به واسطه حمله به سفارت آنها در تهران دچار بحران شد؛ یک دروغ از نوع دروغهای متداول اصلاحطلبان است. افکار عمومی هنوز فراموش نکرده است دولت روحانی و ظریف از برقراری یک رابطه ساده با حکومت سعودی در جریان وقوع فاجعه منا عاجز بودند. یعنی قبل از ماجرای سفارت عربستان، تقریبا روابط فیمابین از بین رفته بود.
بنابراین قطعا ضجه و مویه اصلاحطلبان پس از توافق اخیر ایران و عربستان و طرح مطالب خلاف درباره حمله به سفارت سعودی به عنوان نقطه شروع مناقشه، نوعی تخرخر است تا بیان واقعیات.
واقعیت غیرقابل کتمان این است که قبل از ماجرای اشتباه و نادرست ورود به سفارت عربستان در تهران، آلسعود دشمنی با ایران را علنی کرده بود. چه در حمله به جبهه مقاومت، چه در شروع جنگ علیه مردم بیدفاع یمن، چه در حمله تروریستی به اماکن دیپلماتیک ایران، چه در رفتار غیرمسؤولانه در جریان فاجعه منا و… حکومت سعودی دشمنی با ایران را علنی کرده بود.
اکنون نیز دولت سعودی پس از ۷ سال با عقبنشینی از برخی مواضع ضدایرانی خود و با درخواست از چین برای میانجیگری، خواستار از سرگیری روابط با ایران شده است. خب! در چنین شرایطی که سعودی عقبنشینی کرده است، ایران نیز با درخواست این کشور و البته با شرطهایی محکم، موافقت کرده است. این موافقت ایران تناقضی با مواضع انقلابی سالهای اخیر علیه حکام سعودی نداشته و نخواهد داشت و چه بسا مواضع انقلابی و محکم در مقابل دشمنی سعودیها باعث عقبنشینی ریاض در مقابل تهران شده است. ضمن اینکه برخلاف اصلاحطلبان که سیاست را عرصه صفر و یک میبینند؛ از سرگیری روابط با سعودی به معنای پایان اختلاف نیست و هنوز ۲ کشور در برخی مسائل با هم اختلاف نظر دارند.
اما شاید بد نباشد به ماهیت عصبانیت اصلاحطلبان از توافق اخیر ایران و عربستان در پکن اشاره کنیم.
اصل عصبانیت اصلاحطلبان به خاطر میانجیگری چین برای حصول توافق میان ایران و عربستان است. آنها روزگاری بدون توجه به هندسه سیاسی و امنیتی خاورمیانه، تصور میکردند ایجاد ارتباط با آمریکا میتواند خود به خود منجر به تنظیم مناسبات کشورهای عربی منطقه با ایران شود. این تصور سادهلوحانه نشان داد دولت روحانی و وزارت خارجهاش نسبت به فهم واقعیات دنیای جدید و تغییر نظام تکقطبی عاجز بودهاند.
آنچه اکنون اصلاحطلبان را بشدت عصبانی کرده است، میانجیگری چین برای حصول توافق میان عربستان و ایران است. تقویت نقش فرامنطقهای چین، تبدیل چین از یک قدرت اقتصادی به یک قدرت سیاسی و ثباتساز در غرب آسیا و تضعیف هژمونی آمریکا در این منطقه استراتژیک دنیا، بزرگترین ضربهای است که اصلاحطلبان و به طور کلی غربگرایان داخلی متحمل شدهاند. آنچه بیشتر نمک روی زخم اصلاحات پاشیده، تصمیم عربستان برای پذیرش میانجیگری چین است. اصلاحطلبان همیشه عربستان را یک نمونه و مصداق برای درستی دیدگاه خود برای تعامل با آمریکا و پذیرش هژمونی آمریکا در جهان و منطقه دانستهاند اما اکنون میبینند حکام سعودی از دریافت تضمینهای امنیتی از آمریکا ناامید شده و تضمینهای ابرقدرت شرق یعنی چین را موجهتر از آمریکا میدانند. این رویکرد سعودی یک ضربه هولناک به اعتبار دیدگاههای غربگرایانه اصلاحطلبان در ایران است اما هولناکتر برای غربگرایان داخلی، ذهنیتی است که در افکار عمومی مردم ایران درباره نقش و قدرت چین در تعاملات و مناسبات بینالمللی دارد رسوب میکند. تا پیش از این غربگراها و دولت آنها با استناد به نمونه برجام تلاش میکردند مردم را به این باور برسانند که تنها تعامل با آمریکا و غرب میتواند منجر به گشایشهای سیاسی و اقتصادی شود اما اکنون در حالی که هنوز فقط خبر توافق ایران و عربستان در پکن منتشر شده و مفاد این توافق اجرایی نشده، افکار عمومی ایران شاهد تاثیرات روانی آن بر بازار بویژه بازار ارز و نیز در مواضع منطقهای و بینالمللی هستند. به عبارتی حالا افکار عمومی در ایران شاهدند بدون آمریکا هم میتوان شاهد گشایشهای سیاسی و دیپلماتیک بود و تاثیرات اقتصادی آن را نیز لمس کرد.