marx

مارکسیسم بدون سوسیالیسم، سوسیالیسم بدون مارکسیسم

 
 
تارنگاشت عدالت
 
 
نویسنده: گِرِگ گودلس
برگرفته از: مارکسیسم- لنینیسم امروز
۳ ژوئیه ۲۰۲۰
 
 
 

با بحران بی‌سابقه، چند سویه‌ای که در ایالات متحده فقط آغاز شده است، شخص انتظار دارد که متفکرین ژرف‌اندیش‌تر ما سخت بکوشند و پاسخ‌های روشن و خلاقانه ارائه نمایند. با نفرت مردمی علیه نژادپرستی؛ ویروس شدیداً مرگبار؛ فاجعه انتخاباتی دوحزبی؛ و با نخستین موج یک فاجعه اقتصادی بی‌سابقۀ احتمالی، شخص امیدوار است که راه‌حل‌های رادیکال برای چالش‌های به همان اندازه رادیکال مطرح شوند.

بجای این، بسیاری از متنفذترین متفکرین چپ ایالات متحده یک چای کم‌رنگِ ولگرم، یک چهل‌تکه مندرس شدیداً ملال‌آور از پاسخ‌ها را ارائه می‌نمایند. پس از تصفیه‌های  دلسرد کنندۀ ضدکمونیستی دهه ۱۹۵۰ در ایالات متحده، جنبش‌های کارگری، صلح، رادیکال و برابری زنان، و عدالت اجتماعی بوسیله ایده‌های آنارشیستی، لیبرالی و سوسیال دمکراتیک به زنحیر کشیده شدند. در نتیجه، فقط «مارکسیسم» ضدکمونیست غربی بریده از تعهد به سوسیالیسم، وارد گفت‌وگو می‌شود. و فقط سوسیالیسم جدای از ایده‌های اساسی مارکس و لنین، مورد بحث قرار می‌گیرد.

احتمالاً مشهور‌ترین «مارکسیست» در ایالات متحده، پرفسور ریچارد د. ولف است. او در سراسر فعالیت کاری خود، برای رواج مارکس و مارکسیسم زیاد کار کرده است. او فرد دَم‌دستی است که رسانه‌ها هرگاه به یک «مارکسیست» سهل‌الحصول و خوش صحبت نیاز داشته باشند به او مراجعه می‌کنند. متأسفانه، شهرت و سهل‌الحصول بودن همیشه روشنی و تهور بینش را تضمین نمی‌کنند.

پرفسور ولف به درستی این لحظه را، این ترکیب عجیب فاجعۀ بیولوژیکی، اجتماعی، و سیاسی را، به مثابۀ فرصتی که یکبار در زندگی برای تغییر پیش می‌آید می‌بیند. ولف در مقاله‌ای که اخیراً منتشر شد («کارگران چگونه می‌توانند در جنگ طبقاتی علیه آن‌ها پیروز شوند»، کانترپانچ، ۱۹ ژوئن ۲۰۲۰) شرح مختصر، اما بایسته‌ای را از رویدادهای کلیدی که به این لحظه انجامید، و اهمیت طبقه کارگر در عبور از آن را بازگو می‌کند.
   
او در سه نکته به بحران پاسخ می‌دهد: «پس چه باید کرد؟ نخست، ما لازم است جنگ طبقاتی را که در جریان است بشناسیم و به نبرد با آن متعهد شویم. بر این اساس، ما باید یک پایگاه توده‌ای را برای قراردادن نیروی سیاسی واقعی در پشت سیاست‌ها، احزاب، و سیاستمداران سوسیال دمکراتیک متشکل نماییم. ما به چیزی شبیه ائتلاف «نیو دیل» (New Deal) نیاز داریم.»

یک «نیو دیل» احیاء شده؟ این ایده که تاز‌ه نیست، به یک دگرگونی بنیادی در حزب دمکرات نیاز دارد، حزبی که در انتخابات مقدماتی ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ موکداً نشان داد ایده‌های سوسیال دمکراتیکی را که به قلمرو سرمایه‌داری شرکتی آن تخطی نمایند خنثا خواهد کرد. علاوه بر این، ائتلاف روزولت در آخرین تلاش برای نجات سرمایه‌داری، مترقی‌های شمالی را با نژادپرستان جنوبی گرد آورد. پس از آن‌که سرمایه‌داری از طریق اقتصاد جنگی دوباره نیرو گرفت، جناح‌های شرکتی، ارتجاعی با «انگیزاسیون سرخ» ترمز سیاست‌های مترقی را کشیدند. ولف این‌را می‌داند. وی در نکته دوم خود به این اذعان دارد:
 
«دوم، ما باید با یک مانع بزرگ رو‌یارو شویم. از ۱۹۴۵ به بعد، سرمایه‌داران و حامیان آن‌ها استدلال‌ها و مؤسساتی را برای از بین بردن نیو دیل و میراث چپ آن ایجاد کردند… آن مواضع به سرمایه‌داران منابع مالی و قدرت- سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی- داد تا به کرات بر نیروی کار و چپ پیشی گرفته آن‌ها را سرکوب کنند.» این به اندازه کافی درست است.
   
«سوم، ما باید به نسخه‌های تازه سازمان‌یافته از یک ائتلاف نیو دیل یا سوسیال دمکراتیک، عنصر جدیدی را اضافه کنیم… عنصر جدید مطالبۀ تغییر بنگاه‌های تولیدکننده کالاها و خدمات است. لازم است ما از سازمان‌های سلسله‌مراتبی، سرمایه‌داری (که در آن مالکان، اعضای هیأت مدیره، و غیره، جای کارفرما را می‌گیرند) به سازمان‌های کاملاً متفاوت دمکراتیک، تعاونی کارگری گذار نماییم.»

و پاسخ ولف در برابر شما است. با ایجاد یک ائتلاف «نیو دیل»، که چون پرفسور آرزوی آن را دارد، باید بطور جادویی سربرآورد، یک «مطالبه» برای پیشروی تعاونی‌های کارگری (علیه چه کسی؟) و یک گذار مهندسی‌شده (چگونه؟) به اورشلیم. البته، این تکرار اوتوپی‌گرایی (utopianismsm) فوریه، اوون، کابه است که مارکس با طعنه آن‌را در مانیفست کمونیست توصیف نمود:

«از اینرو، آن‌ها هر اقدام سیاسی، و بویژه انقلابی را رد می‌کنند؛ آن‌ها آرزو دارند بطور مسالمت‌آمیز به هدف‌های خود دست یابند، و سعی می‌کنند با آزمایش‌های کوچک که الزاماً محکوم به شکست است، و به زورِ مثال، راه را برای یک انجیل اجتماعی جدید هموار سازند… آن‎ها هنوز از طریق – نسخه‌های جیبی اورشلیم جدید- و توسل به احساسات و کیسه پول بورژوازی، رویای تحقق آزمایشی اوتوپی‌های اجتماعی خود را دارند. »   

مارکس می‌دانست که، آزمایش‌های تعاونی به مثابۀ یک تاکتیک ضدسرمایه‌داری، برای رقابت با بنگاه‌ها،  نهایتاً باید از کمک مالی سرمایه‌داران برخوردار شوند. تصور کنید آن‌ها در زمان ما چگونه سرمایه لازم را برای رقابت با شرکت‌های انحصاری فراملی به دست خواهند آورد! شاید گلدمن ساکس پول آن‌ها را تأمین خواهد کرد؟

لنین معتقد بود که تعاونی‌ها می‌توانند به مبارزه طبقه کارگر کمک کنند، اما نمی‌توانند به مثابۀ هدف، جای سوسیالیسم را بگیرند. همانطور که حزب او در ۱۹۱۰ تصویب کرد:

«پیشرفت‌هایی که با کمک انجمن‌های مصرف‌کنندگان [تعاونی‌ها] می‌توانند به دست آیند، مادام‌که ابزار تولید در دست طبقه‌ای قرار دارد که بدون سلب مالکیت از آن سوسیالسم نمی‌تواند حاصل شود، بسیار ناچیز است… انجمن‌های‌ مصرف‌کنندگان، سازمان‌هایی برای مبارزۀ مستقیم علیه سرمایه نیستند و در کنار نهادهای تشکیل شده بوسیله طبقات دیگر وجود دارند، و می‌توانند به این توهم دامن بزنند که این سازمان‌ها ابزاری هستند که با آن‌ مسألۀ اجتماعی ممکن است بدون مبارزه طبقاتی و سلب مالکیت از بورژوازی حل شود.»

لنین (و مارکس و انگلس) به روشنی تعاونی‌ها را چیزی غیر از یک چالش وفهمی به سرمایه‌داری نمی‌دیدند. آن‌ها جنبش تعاونی را در بهترین حالت به مثابۀ یک همراه مفید در مبارزه برای سوسیالیسم، و در بدترین حالت، یک انحراف می‌دیدند.
 
ولف در یک چرخش عجیب استدلال می‌کند که «ما می‌توانیم گذار از سرمایه‌داری به بنگاه تعاونی کارگران را به مثابۀ یک انقلاب توصیف نماییم. این، مناظره قدیمی رفرم و انقلاب را حل خواهد کرد.» بنابراین، با یک فرمان شفاهی، تعاونی‌ها انقلابی می‌شوند و نه رفرمیست. و مبارزه برای سوسیالیسم (که ولف به آن اشاره نمی‌کند) از صحنه تاریخی کنار گذاشته می‌شود. ولف «مارکسیسم» بدون سوسیالیسم را زمانی عرضه می‌کند که علاقۀ بی‌سابقه‌ای به سوسیالیسم و نیاز بی‌سابقه‌ای به جایگزین برای سرمایه‌داری وجود دارد.
 
دیوید هاروی یک «مارکسیست» مشهور دیگر است. در حقیقت، او چندین کتاب بصیرت‌آمیز، تأمل برانگیز در سنت مارکسیستی غربی (یک سنت آکادمیک فاقد پراکسیس) نوشته است. او، مانند ولف، مفسر توانایی است، که طعم مغذی (به ویژه اقتصاد سیاسی) مارکس را به خوانندگان گرسنه عرضه می‌کند. اما، مانند ولف، جدایی او از جنبش‌های مردمی، فاصله خود خواستۀ او از مارکسیسم قرن بیستم (کمونیسم)، پاسخ‌های او به فاجعۀ در حال وقوع قرن بیست‌وِیکم را فلج کرده است.
 
هاروی اخیراً در یک ویدئو- («ناآرامی جهانی»، ۱۹ دسامبر ۲٠۱۹)- از سری «تاریخچۀ ضد سرمایه‌داری»، ادعای عجیبی را مطرح می‌کند: «سرمایه‌داری، اکنون، برای درهم شکستن خیلی بزرگ است.» ما باید آن‌را مدیریت نماییم، روند انباشت آن‌را بپرورانیم، نابرابری را که ایجاد می‌کند تعدیل کنیم. او در یک ادعای عجیب و غریب، مالتوس‌مآبانه می‌گوید، بر خلاف زمان مارکس اگر سرمایه‌داری سرنگون شود، «۷٠، یا ممکن است ۸٠ درصد» جمعیت جهان زنده نماند. جا دارد کل نظر او نقل شود:

«یک تهاجم مستمر به انباشت سرمایه به سود ما نیست. بنابراین، نوع تخیل سوسیالیستی یا کمونیستی، و غیره‌ای را که ممکن است داشته باشید، یا ممکن است در ۱۸۵٠ داشتید- باشد، اشکالی ندارد- مبنی بر این‌که ما می‌توانیم این سرمایه‌داری را نابود کنیم و چیز کاملاً متفاوتی بسازیم، اکنون جزء محالات است. ما باید گردش سرمایه را در حرکت نگه داریم، ما باید امور را در حرکت نگه داریم، زیرا در غیر اینصورت، ما عملاً در وضعیتی قرار خواهیم گرفت که، همانطور که گفته‌ام، تقریباً همۀ ما گرسنه خواهیم ماند.

بطور کلی، این بدین معنی است که سرمایه برای درهم شکستن خیلی بزرگ است… ما در واقع باید برای پشتیبانی از آن کمی وقت بگذاریم، سعی کنیم آن‌را دوباره سازماندهی کنیم، و آن را بسیار آهسته، طی زمان به یک پیکربندی متفاوت تبدیل نماییم. اما سرنگونی انقلابی این نظام اقتصادی سرمایه‌داری چیزی نیست که در حال حاضر قابل تصور باشد. این رخ نخواهد داد، نمی‌تواتد رخ دهد، و ما باید مطمئن شویم که رخ ندهد…»

«ما باید مطمئن شویم که رخ ندهد…» انصافاً، پروفسور هاروی امروز، پس از شش ماه، ممکن است احساس متفاوتی داشته باشد، زیرا سرمایه‌داری زیر وزن خود از درون در حال انفجار است. من مجبور شدم سه بار ویدئو را تماشا کنم تا پی ببرم که یک شاگرد مارکس می‌تواند چنین سایه مهیبی را بر چشم‌انداز سوسیالیسم بیاندازد.

نوام چامسکی، یک نماد دیگر چپ ایالات متحده، در حالی که یک نوع سوسیالیسم آزادیخواهانه شخصی را بیان می‌کند، هرگز پذیرای مارکس نشد. او، همراه با ادوارد اس. هرمن، نقش عمیقاً غیردمکراتیک رسانه‌های سرمایه‌داری و تعهد آن‌ها به «تولید رضایت»، یعنی خدمت به طبقه حاکم از طریق ایجاد یک گفتمان مشترک جانبدار سرمایه شرکتی را افشاء کرد. بعلاوه، کنشگریی، و همبستگی او، بویژه آمادگی او برای انتقاد از اسراییل، یک سرمشق برای اصالت سیاسی آکادمیک بوده است. اما، پیچ و خم‌های اخیر امپراتوری ایالات متحده، شناخت انتقادی او را به چالش کشیده است.

چامسکی در اواخر اکتبر خواهان ماندن نیروهای ایالات متحده در سوریه شد، که یک انحراف عجیب از مخالفت دیرپای او با مداخلۀ ایالات متحده در امور کشورهای دیگر بود.

چامسکی اخیراً، در ۲۵ ژوئن اعلام کرد که دونالد ترامپ «بدون تردید، بدترین جنایتکار تاریخ است.» او در مصاحبه با مجله ژاکوبن بیش‌تر توضیح می‌دهد: «در تاریخ سیاسی هرگز شخصیتی وجود نداشته است که چنین مشتاقانه به نابودی پروژه‌ها برای سازماندهی زندگی بر روی زمین در آینده نزدیک، کمر بسته باشد … این اغراق نیست.»

اما، البته که اغراق است. این اغراقی است که تبهکاری یک هیتلر یا یک توجو  را کم‌رنگ می‌کند. این اغراقی است  که کشتار میلیون‌ها ویتنامی را در زمان جانسون و نیکسون، جنایتی که خود چامسکی شدیداً با آن مخالف بود، کم اهمیت جلوه می‌دهد.

این اغراقی است که جنبش ضدترامپ را با یک بزرگنمایی از آسیبی که ترامپ- این دو پهلو گوی، سبک‌مغز، خود بزرگ‌بین- وارد آورده است، لکه‌دار می‌کند. این اغراق دربارۀ پرونده واقعی و موجود علیه دونالد ترامپ به هیچ هدفی خدمت نمی‌کند. مهم‌تر از همه، این اغراق، این نگرش مهم را که ترامپ محصول یک فرایند طولانی از گندیدگی سیاست‌های ایالات متحده است، پنهان می‌کند.

چامسکی بر وظیفه‌ای که چپ غافلگیرشده با شدت و ژرفای بحران۲٠۲٠ در برابر خود دارد، نور کمی می‌اندازد. بجای این، او مردم را به بازگشت به مضحکۀ دو حزبی هدایت می‌کند.

بدجنسی خواهد بود اگر به این اذعان نشود که هزاران نفر بوسیله ولف، هاروی، چامسکی و تعداد انگشت‌شماری از دیگر صاحب‌نظران مشهور چپ برانگیخته و با کنشگری چپ آشنا شدند. بدون تردید، آن‌ها علاقه صادقانه‌ای به ارتقای تغییر در ایالات متحده دارند. اما موقعیت مشهور آن‌ها به فراتر نرفتن از مرزهایی وابسته است که دهه‌های پیش بوسیله  شکارچیان فرومایه سرخ‌ها، پلیس اندیشه که از مردم ایالات متحده در برابر ایده‌های سترگ سوسیالیسم حراست می‌کند، مشخص شدند. به قضاوت دربارۀ صداقت ضدکمونیستی آن‌ها نیاز نیست. مهم نیست که آن‌ها به افسانه جنگ سرد که شالوده جهانی‌بینی سرمایه‌داری است باور دارند یا نه. فاکت ساده این است که ولف، هاروی، چامسکی، و دیگران اگر از آن افسانه‌ها زیاد فاصله می‌گرفتند، از شهرتی که  دارند برخوردار نمی‌شدند.
 
آن‌ها چون قادر به گسست از این محدودیت‌ها نیستند، برای رهبری نبرد ایده‌ها در این زمان حیاتی مناسب نمی‌باشند. آن‌ها نمی‌توانند یک جهان بدون سرمایه‌داری را تصور کنند؛ آن‌ها نمی‌توانند هیچ سیاستی را خارج از چشم‌انداز محنت‌بار دو حزبی، یا دو و نیم حزبی متصور، تصور نمایند؛ آن‌ها در یک‌صد سال از سوسیالیسم واقعاً موجود، هیچ ایده‌ای که ارزش بررسی داشته باشد، پیدا نمی‌کنند.
 
در زمانی که میلیون‌ها جوان در جستجوی یک گزینه هدفمند برای سرمایه‌داری هستند، در زمانی که آن‌ها می‌پذیرند سوسیالیسم ممکن است پاسخ به فقر، نابرابری، و جنگ باشد، غم‌انگیز است کسانی که از اعتماد آن‌ها برخوردارند، نمی‌توانند به این چشم‌انداز جان ببخشند.
 
موفقیت در دورۀ پیش رو به این بستگی خواهد داشت که آیا جنبش کارگری، جنبش وسیع ترقی‌خواهی، و کنشگران جوان خواهند توانست چشم‌بندهایی را که «دیوار آهنین» ایدئولوژیک به آن‌ها تحمیل کرده و آن‌ها را از شناخت پیش‌شرط‌های سازمانی و برنامه‌ای تسخیر دولت سرمایه‌داری و جایگزین کردن آن با دولت خلق‌ها باز می‌دارد، بردارند. برای نبرد برای یک جهان نوین بدون کالاها، رقابت بازار، و استعمار، موانع جنگ سرد باید کنار زده شوند.

طی بخش عمدۀ یک قرن و نیم گذشته، ایده‌های حاصلخیز مارکس، انگلس، و لنین مشعل هدایت کننده برای آن برنامه بوده است. زحمتکشان، مطمئناً از سال‌های آخر قرن نوزدهم، نه مشعل بهتری پیدا کردند، نه از اعلام سوسیالیسم به عنوان هدف مبارزات خود ترسیدند.

آیا زمان دیدن آن راه و بازگشت به آن نیست؟

 

 

https://mltoday.com/marxism-without-socialism-socialism-without-marxism/

———————-

* فهرست کوتاهی از ترجمه‌های فارسی نوشته‌های ریجارد ولف، در طیفی از رسانه‌ها:
۱- اقتصاد آمریکا در یک چیز سرآمد است: تولید انبوه نابرابری، سامان، مجله هفته، ۴ فوریه ۲٠۲۱.
۲- «اقتصاد ایالات متحده آمریکا در یک چیز سرآمد است: تولید نابرابری گسترده» پروین احمدی، اخبار روز، ۱۴ بهمن ۱۳۹۹.
۳- «حقیقت آن است که ایالات متحده باخت»، هاتف رحمانی، نویدنو، ۱۷ آبان ۱۳۹۹.
۴- «تعاونی‌های کارگری و تحول سوسیالیستی»، امیررضا گلابی، تز یازدهم.
۵- «مارکس و دموکراتیک‌کردن کار»، امیررضا گلابی، شرق، ۱۱ تیر ۱۳۹۸.  
۷- «تحلیل طبقاتی مارکس و اقتصاد»، احمد سیف، نقد اقتصادی سیاسی، ۳ نوامبر ۲۰۲۰.
۸- «وقتی از “سوسیالیسم” صحبت می‌کنیم منظورمان چیست؟ ۱۰ نکته‌ای که باید در مورد سوسیالیسم بدانید»، سارا یاوری، رادیو زمانه، ۱۸ فوریه ۲۰۱۸.  
۹- «چرا سرمایه‌داری قصد داشت در انتخابات ۲۰۲۰ در راس قرار گیرد»، هاتف رحمانی، اخبار روز، ۲۱ آبان ۱۳۹۹.  
۱۰- « گفتگوی با “ریچارد ولُف”، انتخابات آمریکا دو پیروز در یک رأی‌گیری»، رضا نافعی، راه توده، ۸ نوامبر ۲۰۱۰.
۱۱- «راه حل کدام است، اصلاحات یا انقلاب؟»،  راحله طارانی، اخبار روز، ۱۵ مهر ۱۳۹۹.
۱۲¬ «مجادله‌ای تغییریافته»، فرید دبیرمقدم، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۷ بهمن ۱۳۹۵.
۱۳- «ریچارد ولف، اقتصاددان و استاد دانشگاه ماساچوست: جنگ داخلی در آمریکا در حال آغاز است»، خبرگزاری مهر، ۱۴ مهر ۱۳۹۹.
۱۴- «عواقب نابرابری می‌توانند مُهلک باشند»، سامان، مجله هفته، ۳ اوت ۲۰۲۰.
۱۵- «صرف ناهار مدیر به حساب کارمند»، معرفی و تبلیغ ترجمه فارسی کتاب «اقتصاد را تسخیر کنید» در شرق، ۲۷ تیر ۱۳۹۵.
۱۶- « نگاهی به کتاب دموکراسی در محیط کار: بنگاه‌های خویش‌فرمایی کارگران نسخه‌ای برای درمان عارضه سرمایه‌داری»، خبرگزاری فارس، ۱۳ آذر ۱۳۹۷: « ریچارد ولف…  ضمن نقد نظری و عملکردی نظام لیبرال سرمایه‌داری ایجاد بنگاه‌های خویش‌فرمایی کارگران را راهی برای عبور از نظام سرمایه‌داری دانسته و به توضیح آن می‌پردازد.»
۱۷- «سخنان ریچارد ولف به مناسبت دویستمین سالگرد زادروز تولد مارکس»، مینا آگاه، صدای مردم، ۲۸مرداد ۱۳۹۷