refigh kia

متن کامل مصاحبۀ هفته‌نامۀ ‏«رولسیون» با رفیق کیانوری

 
 
تارنگاشت عدالت
 
شنبه، ۲۲ بهمن ۱۴۰۱
 
 
مصاحبۀ هفته‌نامۀ ‏Revolution‏ با رفیق نورالدین کیانوری
 
 

اگر این نیروهای هوادار محرومان، نیروهای هوادار استقلال واقعی و همه‌جانبه، نیروهای هوادار آزادی برای ‏اکثریت محروم جامعه بتوانند در این دوران سرنوشت‌ساز با توجه به مسؤولیت تاریخی خود جبهه متحدی به ‏وجود آورند و با تکیه به نیروی عظیم توده‌های زحمتکش خواستار دگرگونی‌های بنیادی، حمله نیروهای راستگرا را ‏با ناکامی روبه‌رو سازند، بدون تردید انقلاب راه پرافتخاری را که در چهار سال پیش آغاز کرد، ادامه خواهد داد.

رفیق فقید احسان طبری، در مورد سیر و پویه تحولات و روندهای تاریخی، درک روشن از آن‌ها و ارزیابی ‏واقع‌بینانه از همۀ کنش‌گران آن، مثال جالبی دارد، او می‌گوید:‏
‏«هنگامی که از دره‌ها و شیب‌های کوهساری بزرگ می‌گذرید و پیچ‌وخم‌های گوناگون آن را پشت سر می‌گذارید، ‏از هیأت و منظر عمومی و ابعاد آن کوهسار نمی‌توانید تصوری روشن به دست آورید. ولی وقتی از آن کوهسار ‏خارج می‌شوید و لختی جادۀ هامون را می‌پیمایید و سپس سر بر می‌گردانید، آنگاه کوهساری را که درنوشتید ‏نیک می‌بینید و از ابعاد و منظرۀ عمومی آن تصوری درست به دست می‌آورید.»‏

حکایت انقلاب خلقی، ضد امپریالیستی بهمن ۱۳۵۷ ایران، و جایگاه اندیشه‌ای پیروان سوسیالیسم علمی و ‏نمایندۀ آن حزب تودۀ ایران نیز در این میان، از این قاعده کلی مستثنا نبوده و نیست.‏

در تیر ماه ۱۳۵۴ کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران در پلنوم پانزدهم خود، علی‌رغم صدماتی که از فردای کودتای ‏آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ متحمل شده بود، قادر گردید با تحلیل علمی از شرایط ایران و جهان، سر زدن طلوع ‏انقلاب خلق را بشارت دهد.‏

کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران، با شروع خیزش مردمی ‌کشور در سال ۱۳۵۶ به استقبال شانزدهمین پلنوم خود ‏رفت.‏

بر بستر تحولات انقلابی کشور، پلنوم شانزدهم حزب تودۀ ایران ضمن تدقیق سیاست مبارزاتی حزب حول پنچ ‏محور مشخص، به دفاع از انقلاب خلق قهرمان ایران، برای تحقق آماج‌های اساسی این انقلاب یعنی استقلال، ‏آزادی و عدالت اجتماعی، برخاست.‏

رفیق کیانوری که در تنظیم این سیاست  نقش به‌سزایی داشت، در این پلنوم به عنوان دبیر اول کمیته مرکزی ‏حزب تودۀ ایران انتخاب گردید. به جرات می‌توان گفت، رفیق کیانوری در یکی از دشوارترین دوران حیات حزب، ‏سکان رهبری آن را به دست گرفت.‏

طی سال‌های گذشته منتقدین و مخالفین خط مشی انقلابی حزب تودۀ ایران در انقلاب بهمن تلاش کرده اند تا:‏
اول) محتوای علمی این خط  مشی را نفی کنند و آن را به اصطلاح غیر مارکسیستی- لنینیستی! بدانند؛
دوم) دفاع حزب تودۀ ایران از انقلاب بهمن، محملی بشود برای «مقصر» دانستن حزب در به وجود آمدن شرایط  ‏دشوار سیاسی کنونی؛

برای رسیدن به این هدف که چیزی جز تخطئه خط مشی انقلابی حزب تودۀ ایران از یک طرف و بی‌حرمتی به ‏خرد و شعور سیاسی توده‌ای‌ها از طرف دیگر نیست، تلاش می‌شود تا:‏
‏۱ــ تحلیل از انقلاب بهمن جدای از ظرف زمانی و مکانی آن صورت پذیرد.‏
‏۲ــ آنجا که مربوط به خط مشی سیاسی حزب است، القاء شود که اعضای حزب و رهبری آن دو مقوله جدا از هم ‏بوده اند، و اعضای حزب در اتخاذ تصمیم نسبت به آنچه که سیاست پشتیبانی از انقلاب نامیده می‌شد ‏کوچک‌ترین نقشی نداشته اند، و یا با کشف «خط فاصل‌هایی»  میان کمیته مرکزی از یک طرف و رفیق کیانوری ‏به عنوان دبیر کمیته مرکزی از طرف دیگر، «ثابت» کنند که سیاست حزب تودۀ ایران ناشی از «القائات» و یا  ‏‏«پراگماتیسم» رفیق کیانوری بوده است.‏

سخن کوتاه، اگر بپذیریم که، تلاش ایثارگرانه، عبارت از عمل کارا، مؤثر و دارای مبنای علمی و اخلاقی، در سمت ‏نوسازی و بهسازی نظام اجتماعی به سود مردم زحمتکش و ستمدیده است، به جرات می‌توان گفت که رفیق ‏کیانوری یکی از چهره‌های شاخص این‌گونه نگرش بوده است.‏

‏۹ سال پیش به تاریخ جمعه ۱۴ آبان ماه ۱۳۷۸ رفیق کیانوری سیاستمدار برجسته، کمونیست و ‏انترناسیونالیست توده‌ای از میان ما رفت. از رفیق آثار قلمی متعددی بر جای مانده است. از آن جمله آخرین ‏مصاحبه رفیق با هفته نامه ‏Revolution‏ است، که به مثابه سیاستمداری تیزبین و تحلیلگری کم‌نظیر با سلاح ‏دانش، تجربه و واقع‌بینی علمی به تحلیل انقلاب بزرگ ایران، خطرات و دسایس دشمنان طبقاتی داخلی و ‏خارجی آن و راه برون‌رفت از وضعیت دشواری که حرکت اعتلایی انقلاب را تهدید می‌کند، می‌پردازد.‏
در این مصاحبه رفیق کیانوری به روی آن رشته از معضلات انقلاب انگشت می‌گذارد، که امروز هر سیاستمدار ‏میهن‌پرستی با گوشت و پوست خود آن را لمس می‌کند.‏

پیام رفیق کیانوری و حزب تودۀ ایران برای برون‌رفت از معضلاتی که انقلاب خلق با آن دست به گرِیبان بوده و ‏هست، «ایجاد یک جبهه متحد از همه نیروهای انقلابی مسلمان و نیروهای دگراندیش پیرو سوسیالیسم علمی ‏و سایر نیروهای میهن‌دوست و آزادی‌خواه که به نیروهای عظیم خلق متکی است» می‌باشد. امید که این پیام را ‏دریابیم!

با مطالعه این مصاحبه و تعمق در محتوای آن، یاد رفیق نورالدین کیانوری را گرامی ‌می‌داریم.‏

 

‏******

 

س: از انقلاب ایران که موفقیتی عظیم در جنبش جهانی ضدامپریالیستی به شمار می‌آید، چهار ‏سال می‌گذرد. لطفا بیلان دگرگونی‌هایی، که این انقلاب در زمینه داخلی و در زمینه سیاست ‏بین‌المللی به همراه آورده است را برای ما شرح دهید؟

ج: بدون تردید انقلاب ایران را می‌توان مهم‌ترین رویداد جهانی در سال‌های آخر دهه هفتاد شمرد. اکنون، در ‏آستانه پایان چهارمین سال زندگی جمهوری اسلامی که مهم‌ترین محصول آن انقلاب نیرومند  ضد سلطنتی، ضد ‏امپریالیستی و مردمی به شمار می‌آید، هستیم. یکی از وجوه با اهمیت انقلاب ایران همین ویژگی است که ‏این‌که اکنون ۴ سال از عمر آن می‌گذرد، هنوز یکی از مهم‌ترین مسایل بین‌المللی است و نیروهای عظیمی را در ‏سراسر جهان به خود مشغول می‌کند.‏
آنچه را که این انقلاب تاکنون در زمینه سیاست بین‌المللی، یعنی در مناسبات ایران با دنیای خارج انجام داده، ‏می‌توان به شرح زیرین خلاصه کرد:‏

‏۱ـ انقلاب ایران یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های جهانی را در یکی از مهم‌ترین مناطق استراتژیک جهان، یعنی منطقه ‏خلیج فارس درهم شکست. همه می‌دانند که ایران زمان شاه سرنگون‌شده، با هزاران زنجیر به امپریالیسم ‏جهانی و در درجه اول به امپریالیسم آمریکا وابسته بود و دولت ایران و ارتش ایران به طور همه‌جانبه، مانند رژیم ‏صهیونیستی اسرائیل، اجرا کننده نقشه‌های امپریالیسم آمریکا بودند و به صورت ژاندارم مقتدری در منطقه خلیج ‏فارس عمل می‌کردند.‏

اعتماد امپریالیسم جهانی به نقش رژیم شاه سرنگون‌شده تا این حد بود، که احتیاجی به ایجاد پایگاه‌های ‏نظامی نیرومند متعلق به خود در منطقه احساس نمی‌کرد، زیرا مطمئن بود که با وجود رژیم سرسپرده و نیرومند ‏ایران در خلیج فارس، نفت این منطقه که برای امپریالیسم جهانی اهمیت حیاتی دارد، بدون کوچک‌ترین تهدید به ‏سوی دنیای سرمایه‌داری جریان خواهد داشت و حرکت مردمی در کشورهای این منطقه- همانطور که در عمان ‏شاهد بودیم- به وسیله نیروهای متجاوز رژیم شاه در هم کوبیده می‌شد.‏

همانطور که می‌دانیم، آمریکا برای نگاهداری این پایگاه با اهمیت تمام شریان‌های حیاتی اقتصادی و نظامی و ‏تمام دستگاه دولتی ایران را در دست خود گرفته بود، ارتش ایران را با مدرن‌ترین جنگ‌افزارها مسلح کرده بود و ‏بیش از ۵۰ هزار مستشار نظامی خود را برای اعمال حاکمیت سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی به ایران ‏تحمیل کرده بود و ایرانیان تعلیم دیده در آمریکا را، که عده زیادی از آن‌ها آگاهانه به خدمت امپریالیسم در آمده ‏بودند، در مهم‌ترین مقامات دولتی و ارتشی مستقر ساخته بود.‏

البته باید یک جنبه دیگر سلطه آمریکا در ایران را به همین اندازه مورد توجه قرار دهیم و آن اهمیت اقتصادی ایران ‏برای امپریالیسم جهانی و به ویژه امپریالیسم آمریکا بود. می‌دانیم که ایران در دوران شاه، با تولید بیش از ۳۰۰ ‏میلیون تن نفت خام در سال، دومین کشور تولید کننده نفت در اوپک بود و نفت ایران، طبق قرارداد خائنانه‌ای از ‏طرف رژیم شاه به یک کنسرسیوم انگلیسی، آمریکایی، هلندی، فرانسوی واگذار شده بود.‏

انحصارهای نفتی امپریالیستی سالیانه ده‌ها و ده‌ها میلیارد دلار از نفت ایران سود می‌بردند و انحصارهای دیگر ‏امپریالیستی، آن سهمی را که به ایران داده می‌شد، از راه فروش جنگ‌افزار و اجناس مصرفی خود به هزار ترفند ‏دوباره به بازار‌های مالی جهان امپریالیستی باز می‌گرداندند. کشورهای عمده امپریالیستی بازار ایران را در اختیار ‏داشته و بیش از ۴۸ درصد تجارت خارجی ایران در دست آنان بود.‏

سومین جنبه سلطه آمریکا بر ایران دوران شاه، اهمیت استراتژیک کشور، برای نقشه‌های امپریالیستی در زمینه ‏محاصره نظامی اتحاد شوروی بود. همان‌طور که می‌دانیم، ایران با اتحاد شوروی در طول نزدیک به ۳ هزار کیلومتر ‏هم‌مرز است و این مرز از لحاظ نزدیکی به بخشی از عمده‌ترین مناطق استراتژیک درون اتحاد شوروی برای ‏امپریالیسم آمریکا اهمیت فوق‌العاده دارد.‏

ایران حلقه اساسی ارتباط سیستم امپریالیستی «ناتو» با سیستم‌های نظامی امپریالیستی در جنوب و جنوب ‏شرقی آسیا بود. ایران عضو پیمان امپریالیستی سنتو بود، که از یک طرف به وسیله ترکیه عضو دیگر این پیمان با ‏ناتو و از طرف دیگر به وسیله پاکستان «عضو سوم این پیمان» با پیمان ناتو ارتباط پیدا می‌کرد. در ایران مهم‌ترین ‏دستگاه‌های الکترونیک جاسوسی علیه اتحاد شوروی در نزدیکی مرزهای آن کشور مستقر گردیده بود.‏

این بود مختصات عمده ایران دوران شاه، به عنوان یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های استراتژیک امپریالیسم جهانی به ‏سرکردگی امپریالیسم آمریکا و یکی از میدان‌های غارت نواستعماری. انقلاب ایران این پایگاه را درهم کوبید و ‏تمام حساب‌های امپریالیسم جهانی را در منطقه بسیار با اهمیت جهان درهم ریخت.‏

در پی‌آمد پیروزی انقلاب، قرارداد دوجانبه نظامی با آمریکا لغو گردید. ایران از پیمان سنتو خارج شد و در نتیجه ‏پیمان سنتو از هم پاشید. قراردادهای خرید میلیاردها دلاری جنگ‌افزار آمریکا و سایر کشورهای امپریالیستی ملغا ‏شد. ده‌ها هزار مستشار آمریکایی از ایران اخراج شدند و هزاران مستشار و غارتگر کشورهای امپریالیستی ‏مجبور شدند ایران را ترک گویند.‏

نفت ایران به عنوان بزرگ‌ترین منبع درآمد ملّی از دست هشت‌پاهای امپریالیستی بیرون کشیده شد. مقدار ‏زیادی از قراردادهای غارتگرانه تحمیلی به وسیله کشورهای امپریالیستی باطل گردید. به این ترتیب ضربه ‏نیرومندی به منافع سیاسی و اقتصادی امپریالیسم جهانی و به ویژه امپریالیسم آمریکا وارد آمد. ایران از حلقه ‏کشورهای وابسته و سرسپرده به امپریالیسم جهانی خارج شد و به جرگه کشورهای غیرمتعهد وارد گردید.‏

‏۲ـ در زمینه مسایل درون جامعه ایران، انقلاب توانست دگرگونی‌های قابل توجه به وجود آورد. انقلاب نظام ‏سلطنتی را، که طی دوهزار و پانصد سال در ایران برقرار بود، با یک نهیب برانداخت و راه را برای ایجاد یک نظام ‏جمهوری بر پایه افکار و آرای عموم مردم هموار کرد.‏

گردانندگان درجه اول نظام سلطنتی، که مهم‌ترین کارگزاران امپریالیسم جهانی بودند، یا از ایران فرار کردند و یا ‏این‌که در دادگاه‌های انقلاب محاکمه و مجازات شدند. بخش عمده‌ای از افسران ارتش سرسپرده به آمریکا از ‏ارتش برکنار و عده‌ای از مهم‌ترین مهره‌های جنایات دوران شاه اعدام گردیدند.‏

سازمان مخوف ساواک، که ساخته و پرداخته سازمان «سیا»ی آمریکا و «موساد» اسرائیل بود، منحل گردید. ‏مجلس شورا و سنای دوران شاه، که تنها سرسپردگان امپریالیسم جهانی در آن گرد آمده بودند، از هم پاشیده ‏شد و نمایندگان آن مانند وزرای سابق نظام سلطنتی، از اشتغال در هرگونه مقام دولتی محروم شدند. بانک‌های ‏خصوصی که یکی از عمده‌ترین وسیله غارت کلان سرمایه‌داری وابسته به رژیم شاه و امپریالیسم جهانی بودند، ‏ملّی اعلام شدند.‏

ثروت‌های عظیم خاندان شاه سرنگون‌شده و وابستگان دربار، که اکثراً همان بزرگ‌ترین مالکان و سرمایه‌داران ‏کشور بودند، مصادره گردید و در اختیار نهادهای انقلابی قرار گرفت. بخش مهمی از کارخانجات بزرگ (نزدیک به ‏‏۷۰ درصد) که صاحبانشان به بانک‌های دولتی و شخصی وام‌های کلان بدهکار بودند، در اختیار دولت قرار گرفت.‏

‏شورای انقلاب، به تبعیت از خواست توده‌های ده‌ها میلیونی زحمتکشان شهر و روستا، که با نیروی عظیم خود، ‏بدون جنگ‌افزار، انقلاب شکوهمند ایران را به پیروزی رسانده بودند یک دسته قوانین به سود زحمتکشان و در ‏جهت محدود کردن امکانات غارتگری کلان سرمایه‌داران و بزرگ مالکان تصویب کرد، قوانین مزبور به محدودیت ‏مالکیت ارضی و واگذاری زمین‌های متعلق به بزرگ مالکان به دهقانان بی‌زمین و کم‌زمین، قانون ملّی کردن ‏تجارت خارجی، قانون ملّی کردن زمین‌های شهری و کوتاه کردن دست سفته‌بازان از بخش ساختمان و نظایر ‏این‌ها.‏

این سلسله تصمیمات مثبت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تثبیت شدند و به طور چشم‌گیری مورد ‏تأیید توده‌های میلیونی رأی‌دهندگان به این قانون قرار گرفتند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سند ‏تاریخی بسیار با اهمیتی است که در آن مبانی مهم عمده‌ترین شعارهای انقلاب و جمهوری اسلامی ایران یعنی ‏تأمین استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، جا گرفته است.‏

البته در قانون اساسی نقاط ضعفی وجود دارد که در صورت چیره شدن نیروهای راستگرا در حاکمیت، می‌تواند در ‏جهت معکوس محتوای واقعی قانون مورد سوءاستفاده قرار گیرد.‏

این تصمیمات که به طور کلی در چارچوب اصلاحات بورژوا- دمکراتیک قرار داشتند، می‌توانستند، در صورت پیگیری ‏و اجرا، پایه‌ای برای دگرگونی‌های ژرف‌تر اجتماعی- اقتصادی علیه نظام غارتگر سرمایه‌داری به وجود آورند. در ‏دستگاه حاکمیت کشور تغییرات بنیادی به وجود آمد. نمایندگان اقشار بینابینی و روحانیت وابسته به آنان تمام ‏مقامات کلیدی دستگاه‌های دولتی و قضایی و قانونگذاری، جای نمایندگان طبقات حاکمه کهنه جامعه سلطنتی ‏را اشغال کردند.‏

این‌ها بودند عمده‌ترین دست‌آوردهای انقلاب شکوهمند مردم ایران، که بخش اساسی و عمده آن در همان ‏سال‌های اول و دوم پیروزی انقلاب عملی گردید و با این‌که در سال‌های سوم و چهارم، بر اثر یک سلسله ‏عوامل، پیشرفت انقلاب دچار کندی و رکود شد و در زمینه‌هایی گام‌هایی به عقب برداشت، هنوز اثرات عمیقش ‏در جامعه ایران وجود دارد و به عنوان یکی از عوامل عمده، در درگیری‌های اجتماعی دورانی که در برابر ماست، ‏اثر خواهد گذاشت.‏

س: با این همه در کنار بیلان مثبت، مبارزات درونی میان نیروهایی که از انقلاب ایران پشتیبانی کرده ‏اند نیز گسترش یافته است. سرکوب بسیار شدید و اعدام‌های متعدد هنوز رواج دارد. به نظر ‏می‌رسد که اقداماتی نگران کننده نسبت به حزب تودۀ ایران انجام می‌گیرد. آیا نمی‌بایست این ‏وضعیت را در رابطه با تمایل برخی‌ها به تضعیف انقلاب ایران ارزیابی نمود؟

ج: این پرسش کاملاً به‌جا و با اهمیتی است. واقعیت این است که در انقلاب ایران طیف فوق‌العاده رنگارنگی از ‏نیروهای اجتماعی، با افکار و عقاید و آماج‌ها و خواست‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در همه ‏زمینه‌ها شرکت داشتند. در یک سوی این طیف نیروهای وابسته به بورژوازی لیبرال و بخش قابل ملاحظه‌ای از ‏روحانیون پشتیبان آنان قرار داشتند، که اهدافشان تنها در چارچوب «محدود کردن» اختیارات شاه و کم‌رنگ‌تر ‏کردن وابستگی به امپریالیسم جهانی جای می‌گرفت.‏

در سمت دیگر این طیف نیروهای انقلابی مبارزی قرار داشتند، که خواستار دگرگونی‌های بنیادی به سود ‏محرومان جامعه بودند. این‌ها خواستار آن بودند، که هرگونه وابستگی به امپریالیسم ریشه‌کن بشود، امکانات ‏غارتگری سرمایه‌داران و مالکان تا حدود زیاد به سود توده‌ها محدود شود و شعار «استقلال، آزادی و عدالت ‏اجتماعی» به معنای واقعی و وسیع و ژرف آن به موقع اجرا درآید.‏

در اینجا باید به این نکته هم توجه داده شود که با کمال تأسف در میان این نیروهای انقلابی از همان آغاز ‏اوجگیری جنبش انقلابی سوءتفاهمات ذهنی بسیار و اختلاف‌نظرهای عمیق در شیوه‌های عمل و برداشت‌ها و ‏ارزیابی‌ها وجود داشت و امپریالیسم و ارتجاع با مهارت توانستند از این اختلافات بهره‌گیری نمایند و این نیروها را ‏در مراحل مختلف انقلاب به جان هم بیندازند و مجموعه نیروهای انقلابی را به میزان قابل‌توجهی ناتوان سازند.‏

یکی از ویژگی‌های انقلاب ایران این بود، که هیچ سازمان متشکل سیاسی و یا جبهه متشکل از یک سلسله ‏سازمان‌های سیاسی، که برنامه مشخص و مدونی برای انقلاب داشته باشد، در مقام رهبری این انفجار عظیم ‏مردمی قرار نداشت و درست است که امام خمینی، به عنوان شخصیت پرنفوذ بدون رقیب در مقام رهبری ‏انقلاب جا گرفته بود، ولی شعارهای اساسی انقلابی امام خمینی، که در بخش تخریبی کاملاً مشخص بود و به ‏طور ساده در براندازی نظام پوسیده سلطنتی شاه، کوتاه کردن دست امپریالیسم جهانی و به ویژه امپریالیسم ‏آمریکا و ایجاد جمهوری اسلامی خلاصه می‌شد، برنامه مشخصی برای دوران سازندگی انقلاب مطرح نمی‌کرد و ‏در نتیجه گروه‌های گوناگون، هر کدام برنامه مورد علاقه خود را در چارچوب شعار کلی «جمهوری اسلامی» که به ‏صورت عمده‌ترین شعار سازنده انقلاب درآمده بود، جای می‌دادند.‏

با چنین آغازی مسیر رویدادهای بعدی انقلاب را می‌توان تا حد زیادی قانونمندانه دانست. این نقطه ضعف بسیار ‏قوی، یعنی بدون یک سازمان و یک برنامه مدون مورد توافق برای سازندگی انقلاب، میدان برای مانور دشمنان ‏انقلاب باز می‌کرد و به آنان امکان می‌داد، که در کوتاه‌مدت و هم در درازمدت نقشه‌های شیطانی نفاق‌افکنانه ‏خود را گام‌به‌گام به مورد اجرا درآورند.‏

نیروهای راست‌گرا، یعنی آن بخش از نیروهایی که در حقیقت خواستار سازش با امپریالیسم جهانی و نگاهداری ‏پایه‌های نظام کهنه بزرگ مالکی و کلان سرمایه‌داری هستند و با هرگونه دگرگونی بنیادی به سود محرومان ‏جامعه دشمنی می‌ورزند، موفق شدند، علی‌رغم ضربه‌های چندی که در جریان برکناری دولت بورژوا- لیبرال ‏موقت و پس از آن جریان برکناری قطب زاده و بنی صدر به آنان وارد شد، از اختلافات آشتی‌ناپذیر میان نیروهای ‏مبارز انقلابی، چه میان مسلمانان مبارز و نیروهای چپ دگراندیش (از آن جمله نیروهای راستین مارکسیست) و ‏چه میان خود نیروهای مبارز مسلمان به سود حفظ مواضع خود سوءاستفاده کنند.‏

در این جریان باید به اشتباهات بزرگ بخش مهمی از نیروهای ضدامپریالیست و مردمی و تحریکات آن قسمت از ‏ستون پنجم دشمن امپریالیستی که ماسک‌های «چپ» بر صورت خود زده اند و از همان آغاز انقلاب به جای ‏اتخاذ سیاست اتحاد و انتقاد و مبارزه، سیاست دورویی و برخورد را با توده‌های میلیونی مسلمانان مبارز پیرو خط ‏امام خمینی برگزیدند، اشاره کنیم.‏

این اشتباهات آب به آسیاب نیروهای راستگرا سرازیر کرد و به آن‌ها امکان داد، که در چارچوب مبارزه با تروریسم ‏کور، که به وسیله حادثه‌جویان از یک سو و از طرف ستون پنجم امپریالیسم، یعنی ساواکی‌ها و شاه‌پرستان و ‏نظایر آن‌ها از سوی دیگر، در جامعه ایران به مورد اجرا گذاشته شد، ضربات جدی به همه نیروهای انقلابی ‏مردمی، اعم از پیروان سوسیالیسم علمی و یا آن بخش از نیروهای مسلمان مبارز، که خواستار جدی ‏دگرگونی‌های بنیادی به سود محرومان هستند، وارد آورند.‏

نیروهای قشری و راستگرا توانستند از این شرایط بهره‌گیری کنند و مبارزه علیه تروریسم کور را در ابعاد بسیار ‏گسترده‌تری به صورت مبارزه با آزادی‌های فردی و اجتماعی تصریح شده در قانون اساسی، درآورند و همه ‏دگراندیشان را مورد تعقیب و مجازات قرار دهند.‏

بدون تردید این روش سیاسی، که در حاکمیت ایران هر روز وزنه سنگین‌تری پیدا می‌کند، به انقلاب زیان ‏می‌رساند و موجب می‌شود که بخشی از نیروهای انقلابی، که هوادار پیگیر و راستین انقلاب هستند، از صحنه ‏مبارزه برای نگاهداری دست‌آوردهای انقلاب کنار زده شوند و در نتیجه صف نگهبانان انقلاب هر روز ناتوان‌تر شود.‏

این واقعیتی است که به ویژه در یک سال اخیر، یعنی در چهارمین سال زندگی انقلاب ایران، ما شاهدش ‏هستیم. در عین این‌که اقدامات تروریستی به میزان چشم‌گیری ناچیز شده اند، ولی محدودیت‌های سیاسی در ‏مورد آزادی‌های فردی و اجتماعی و فشار سیاسی به دگراندیشان و به ویژه به نیروهای چپ هر روز افزایش ‏می‌یابد و این فشار نه تنها به آن بخشی که از عملیات تروریستی پشتیبانی کرده، بلکه به آن بخش‌هایی، که از ‏همان آغاز اقدامات تروریستی را محکوم کرده و از خط ضد امپریالیستی و مردمی در حاکمیت جمهوری اسلامی، ‏یعنی خط امام خمینی، پشتیبانی کرده، نیز وارد می‌آید.‏

حزب تودۀ ایران از همان اولین روزهای اوجگیری جنبش انقلابی ایران، با ارزیابی درست از نیروهای شرکت کننده ‏در انقلاب و گرایش‌های آن‌ها، سیاست پشتیبانی از خط ضدامپریالیستی و مردمی امام خمینی و پیروانش را در ‏پیش گرفت و آن را با قاطعیت دنبال کرد، و به همین جهت مورد دشمنی کینه‌توزانه دشمنان انقلاب ایران قرار ‏گرفت.‏

حزب ما شعار جبهه متحد خلق را، جبهه‌ای که همه نیروهای ضدامپریالیستی و مردمی مسلمان و دگراندیش را ‏در برگیرد، برگزید و پیگیرانه در راه تحقق آن تلاش کرد. حزب ما با تجربه‌گیری از مبارزات چهل ساله انقلابی خود و ‏با آموزش از تجربه انقلاب‌های مردمی در سایر کشورها سیاست اتحاد و انتقاد با همه نیروهای ضدامپریالیست و ‏هوادار حقوق محرومان را انتخاب کرد و سعی کرد تا با کمک فکری به سایر نیروهای مترقی و مردمی که دچار ‏گمراهی و اشتباه می‌شدند، به آنان در تصیحح اشتباهاتشان یاری رساند.‏

تحول سیاسی چشمگیر «سازمان فداییان خلق» که بخش قابل توجهی از نیروهای مبارز جوان پیرو ‏سوسیالیسم علمی را در برمی‌گیرد، از مواضع سکتاریستی چپ‌روانه به مواضع درست انقلابی و ‏انترناسیونالیستی را می‌توان اولین رویداد مهم در روند چیره شدن بر اختلافات در جبهه نیروهای خلقی به ‏حساب گذاشت. ‏

در یک سال اخیر اولین نطفه‌های توجه به اهمیت تشکیل جبهه‌ای از نیروهای مسلمان مبارز با همه گروه‌ها و ‏سازمان‌ها و نیروهای دگراندیش انقلابی، در میان پیروان اسلام انقلابی دیده می‌شود و می‌توان امیدوار بود که ‏مسیر آینده رویدادهای سیاسی در ایران و در منطقه، تشدید فشار امپریالیسم جهانی برای سرکوب جنبش‌های ‏انقلابی ضدامپریالیستی در منطقه و آشکارتر شدن عملکرد سازش‌کاران و تسلیم‌طلبان و نقش روزافزون آنان در ‏حاکمیت جمهوری اسلامی، این نطفه را بیش از پیش تقویت نماید.‏

س: جنگی که کشور شما را در مقابل عراق قرار داده، هم‌چنان ادامه دارد. این جنگ تاکنون قربانیان ‏زیادی داشته و ضربات شدیدی نیز بر اقتصاد کشور وارد آورده است. شما پایان دادن به این جنگ را ‏چگونه می‌بینید؟

ج: نظر شما درست است. جنگی که آتش آن را امپریالیسم آمریکا روشن کرد و با تجاوز عهدشکنانه نیروهای ‏عراقی به یکی از حساس‌ترین مناطق اقتصادی و سوق‌الجیشی میهن ما آغاز گردید و اکنون سال سوم خود را ‏می‌گذراند و هنوز دورنمایی برای پایان پذیرفتن آن دیده نمی‌شود، تاکنون به دولت ایران و عراق خسارات انسانی ‏و مادی بسیار سنگین وارد ساخته است. خسارات وارده از لحاظ انسانی بر دو طرف مدت‌هاست از مرز صد هزار ‏نفر گذشته و خسارات مادی آن در ایران در این یا آن سوی مرز صد میلیارد دلار قرار گرفته است.‏

هزینه جاری جنگ هر روز ۲۰- ۱۵ میلیون دلار از امکانات مالی ملت ایران را می‌بلعد و بدون شک در طرف عراق ‏هم همین‌طور است. صدها هزار نفر از جوانان دو کشور، به جای فعالیت سازنده برای شکوفا کردن اقتصاد و ‏فرهنگ میهن خود، رو در روی هم ایستاده اند و یکدیگر را نابود می‌کنند.‏

علاوه بر این خسارات و شاید مهم‌تر از آن خسارات، تأثیر بسیار منفی جنگ بر روند تثبیت و تحکیم و گسترش ‏انقلاب در درون جامعه ایران است. تجاوز عراق، که به تحریک امپریالیسم آمریکا صورت گرفت، غیر از ناتوان کردن ‏ایران انقلابی دو هدف مهم دیگر نیز داشت، یکی ایجاد مصنوعی دشمنی میان خلق‌های ایران و خلق‌های عرب ‏همسایه و در پی‌آمد آن، کند کردن سرعت تأثیر انقلاب ایران در کشورهای امپریالیسم زده و ارتجاعی منطقه، ‏دوم کند کردن روند گسترش و تکامل انقلاب در خود ایران.‏

در پی‌آمد جنگ و محاصره اقتصادی امپریالیستی، مشکلات درونی جامعه ایران به سرعت افزایش یافته و ‏نیروهای راستگرای وابسته به کلان سرمایه‌داری و بزرگ مالکی، که اهرم‌های مهم اقتصاد کشور را در دست ‏داشتند و با تظاهر به موافقت با انقلاب در بسیاری از پست‌های کلیدی نهادهای انقلابی و حاکمیت جمهوری ‏اسلامی جا گرفته بودند، با مهارت از این دشواری‌ها بهره‌برداری کردند و حرکت طبیعی انقلاب را به سوی ‏گسترش و تکامل کندتر و کندتر کردند و آن را به رکود کشاندند.‏

در این چهارچوب می‌توان امروز به روشنی دید، که با کمال تأسف امپریالیسم آمریکا، که آتش‌افروز اصلی این ‏جنگ است، به بخش زیادی از هدف‌هایی که با روشن کردن این آتش در برابر خود قرار داده بود، رسیده است.‏

حزب تودۀ ایران در عین این‌که همیشه از لزوم مجبور کردن نظامی متجاوزان عراقی به ترک زمین‌های اشغال ‏شده میهنمان پشتیبانی کرده است، عقیده دارد که ادامه این جنگ در شرایط  کنونی تنها  و تنها به سود ‏امپریالیسم جهانی و صهیونیسم اسرائیل در منطقه است. امپریالیسم آمریکا می‌کوشد که از درگیری دو کشور ‏از بزرگ‌ترین کشورهای منطقه خلیج فارس بهره‌گیری کند و مواضع خود را در این منطقه مستحکم‌تر سازد و ‏شرایط را برای استقرار حکومت‌های کاملاً وابسته به خود در این دو کشور آماده گرداند.‏

صهیونیسم اسرائیل هم با راهنمایی و پشتیبانی آمریکا، از این درگیری هر روز بیش‌تر بهره‌گیری می‌کند و فشار ‏خود را بر مردم فلسطین و لبنان می‌افزاید و تجاوز جنایتکارانه خود را گسترش می‌دهد.‏

بی‌جهت نیست که هم آمریکا و هم اسرائیل و هم سایر همدستانشان در دنیای امپریالیستی می‌کوشند از ‏راه‌های ممکن نفت بر این آتش بریزند و شعله‌های جنگ بین دو ملت محروم و برادر را، هر قدر ممکن است، ‏شعله‌ورتر سازند.‏

بسیاری از دولتمردان و مسؤولان در حاکمیت ایران هم این واقعیت تلخ و دردناک را می‌بینند، ولی با کمال تأسف ‏هنوز دورنمایی برای پایان یافتن جنگ پدیدار نشده است. از طرف دیگر، باید انتظار داشت که با تدارکات وسیع و ‏همه جانبه‌ای که امپریالیسم آمریکا در تمام منطقه اطراف خلیج فارس،  از دریای مدیترانه و دریای قرمز گرفته تا ‏پاکستان، دیده است، ادامه جنگ میان ایران و عراق و به ویژه حدت یافتن آن، وضع منطقه را به طور جدی و به ‏سود امپریالیسم متزلزل سازد.‏

واقعیت مسلمی است که هدف اساسی و تغییرناپذیر امپریالیسم آمریکا در منطقه براندازی رژیم کنونی ‏جمهوری اسلامی و جانشین ساختن آن با یک رژیم سرسپرده به آمریکا است، امپریالیسم آمریکا می‌کوشد یا از ‏راه فشار‌های خارجی و یا از راه تحریکات داخلی در جهت مسخ حاکمیت کنونی ایران و مسلط ساختن نیروهای ‏راست در آن، به این هدف برسد.‏

ادامه جنگ، که بدون تردید موجبات ضعیف کردن ایران را در بر خواهد داشت، برای پیشرفت نقشه جهنمی ‏امپریالیسم آمریکا شرایط هر روز مساعد‌تری به وجود می‌آورد.‏

بر پایه این واقعیات، حزب تودۀ ایران بر آن است که ادامه این جنگ با زیان‌های باز هم بیش‌تری برای میهن ما ‏همراه خواهد بود، و برعکس، پایان بخشیدن به جنگ، علی‌رغم همه خساراتی و زیان‌هایی که وارد آورده است، ‏از این جهت که در جهت خنثا ساختن نقشه‌های شیطانی امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل در منطقه، ‏اثر عمیق خواهد گذاشت، به‌علاوه به سود انقلاب ایران و گسترش جنبش ضد امپریالیستی در تمامی منطقه ‏تمام خواهد شد.‏

س: به طور کلی چه دورنمای سیاسی به مردم ایران پیشنهاد می‌کنید؟ موضع حزب تودۀ ایران ‏نسبت به نیروهای مختلف اجتماعی و سیاسی در ایران چگونه است؟

ج: پاسخ به این پرسش دشوارتر از پاسخ به پرسش‌های دیگر است. علت هم اینست که انقلاب ایران یکی از ‏بغرنج‌ترین دوران‌های خود را می‌گذراند. واقعیت اینست که در چهارمین سال انقلاب، نیروهای راستگرا در ‏سیاست داخلی و سیاست خارجی، و در زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی حملات همه‌جانبه خود را به ‏دست‌آوردهای انقلاب شدت دادند و مواضع مهمی را از دست نیروهای وفادار به انقلاب، یعنی پیروان راستین خط ‏ضد امپریالیستی و مردمی امام خمینی بیرون کشیدند.‏

در مجلس شورای اسلامی، در طی این سال تعداد قابل توجهی از نمایندگانی که در گذشته در جهت خط ‏مردمی، یعنی هواداری از دگرگونی‌های بنیادی به سود محرومان جامعه و محدود کردن امکان غارتگری ثروتمندان ‏قرار داشتند، به تدریج به اردوگاه مقابل پیوستند. قوانینی که به نحوی از انحاء منافع طبقات استثمارگر بزرگ ‏جامعه را مورد تهدید قرار دهد، تنها اقلیت ناچیزی می‌تواند در مجلس به تصویب برسد.‏

تازه این قوانین، اگر در مجلس به تصویب برسد، در شورای نگهبان قانون اساسی، که از فقهای اسلامی شیعه، ‏با انتخاب امام خمینی، برگزیده می‌شوند، مورد تأیید قرار نمی‌گیرد.‏

آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و مطبوعاتی بیش از پیش زیر پا گذاشته می‌شوند و به ویژه در این زمینه ‏نیروهای راستین انقلابی چپ هر روز بیش‌تر زیر فشار قرار می‌گیرند. هرگونه فعالیت سیاسی نیروهای ‏دگراندیش مردمی، اعم از مسلمانان چپ‌گرا و یا پیروان سوسیالیسم علمی، غیرممکن گردیده است.‏

با این‌که طبق قوانین تصویب شده در مجلس، فعالیت احزاب سیاسی و آزادی مطبوعات، تا حدود معینی مجاز ‏اعلام شده، اما در عمل، این فعالیت به وسیله نیروهای راستگرا که در دادگاه‌های انقلابی مواضع کلیدی را در ‏دست دارند، غیرممکن می‌گردد.‏

در زمینه سیاست خارجی، با این‌که آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمنان شماره یک و شیطان بزرگ در مرکز ‏تبلیغات قرار دارند، و در دوران اخیر فرانسه هم به آن‌ها اضافه شده است، ولی در عمل گرایش دولت جمهوری ‏اسلامی به توسعه مناسبات و داد و ستدهای اقتصادی با دنیای امپریالیستی و به ویژه با ژاپن، اروپای غربی و ‏کشورهای وابسته به آنان، مانند ترکیه و پاکستان و نظایر آن‌ها، به طور روزافزونی گسترش پیدا می‌کند.‏

در میدان مناسبات سیاسی با دنیای خارج، به شوروی‌ستیزی آشکار در تبلیغات پردامنه داخلی وابسته به ‏حاکمیت و در تظاهرات سیاست خارجی رسمی کشور، دامن زده می‌شود و کوشش می‌شود که با بزرگ کردن ‏خطر واهی شوروی و کمونیسم، افکار مردم برای گرایش‌های جدید حاکمیت جمهوری اسلامی در سیاست ‏خارجی آماده گردد.‏

در زمینه اقتصادی، از یک‌سو در جهت تأمین عدالت اجتماعی به سود محرومان تقریباً می‌توان گفت، که هیچ ‏اقدام اساسی و بنیادی انجام نگرفته است، ولی در مقابل گام‌هایی در جهت تحکیم و تقویت کلان سرمایه‌داران ‏و مالکان بزرگ برداشته شده و می‌شود. مالکانی که از ترس انقلاب گریخته بودند، به اراضی خود باز می‌گردند و ‏به کمک نهادهای دولتی و انقلابی زمین‌های خود را از دهقانان، که در چند سال اخیر آن را کشت می‌کردند، پس ‏می‌گیرند.‏

بسیاری از کارخانجاتی که در اثر بدهکاری کلان صاحبانشان به دولت، به تملک دولت درآمده بود، یکی پس از ‏دیگری به صاحبان اولیه بازگردانده می‌شود، فشار گرانی سرسام‌آور، که در درجه اول پی‌آمد غارتگری بی‌سابقه ‏محافل سرمایه‌داران بزرگ است، بر روی میلیون‌ها کارگر و دهقان و کارمند و روشنفکر و تولیدکنندگان خرده‌پا هر ‏روز سنگین‌تر می‌شود.‏

اقدامات نیروهای انقلابی در حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر مقاومت سرسخت محافل سرمایه‌داری و ‏مدافعان و وابستگانشان در حاکمیت و دستگاه دولتی، تا حد زیادی خنثا می‌شود.‏

به این ترتیب می‌توان گفت که انقلاب در همه زمینه‌ها دچار بحران درونی شده است و در پی‌آمد این بحران، ‏ناخشنودی توده‌های وسیع زحمتکشان شهر و روستا هر روز شدت پیدا می‌کند.‏

ضد انقلاب داخلی و دشمنان خارجی انقلاب و به ویژه امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل که ستون پنچم ‏نیرومندی در دراخل کشور در اختیار دارند، با تمام وسایل تبلیغاتی و سازمان‌های وابسته به خود به بخشی از ‏روحانیت وابسته به ارتجاع، می‌کوشند این ناخشنودی را در جهت ناتوان کردن انقلاب، جدا کردن مردم از نیروهای ‏راستین هوادار پیشرفت و گسترش انقلاب، مورد بهره‌گیری قرار دهند.‏

فقدان یک تشکل سیاسی- اجتماعی، که نیروی راستین انقلاب را به صورت جبهه‌ای در برگیرد، نبودن تشکل ‏سیاسی در میان پیروان خط ضد امپریالیستی و مردمی امام خمینی، وجود اختلافات جدی در زمینه مسایل ‏استراتژی و تاکتیک در میان نیروهای انقلابی چپ، وجود سوءتفاهمات میان نیروهای انقلابی چپ و نیروهای پیرو ‏خط امام خمینی، که گاهی به دشمنی‌های شدید می‌انجامد، همه و همه کار را برای دشمنان انقلاب آسان ‏می‌کند.‏

ولی در برابر این روند منفی، رشد بیداری و آگاهی انقلابی در توده‌های محروم شهر و روستا به ویژه در میان ‏کارگران، روشنفکران و دهقانان بی‌زمین و کم‌زمین، عامل مهمی در جهت جلوگیری از دسایس نیروهای راستگرا ‏و ضد انقلاب به شمار می‌آید.‏

در این شرایط، مسؤولیت تاریخی سنگینی به عهده تمامی طیف نیروهای مردمی پیشرو، از پیروان اسلام ‏انقلابی امام خمینی تا نیروهای پیرو سوسیالیسم علمی است. البته سنگین‌ترین بخش این مسؤولیت به عهده ‏نیروهای انقلابی مسلمان است، که از نفوذ قابل‌توجهی در میان توده‌ها برخوردارند.‏

اگر این نیروهای هوادار محرومان، نیروهای هوادار استقلال واقعی و همه‌جانبه، نیروهای هوادار آزادی برای ‏اکثریت محروم جامعه بتوانند در این دوران سرنوشت‌ساز با توجه به مسؤولیت تاریخی خود جبهه متحدی به ‏وجود آورند و با تکیه به نیروی عظیم توده‌های زحمتکش خواستار دگرگونی‌های بنیادی، حمله نیروهای راستگرا را ‏با ناکامی روبه‌رو سازند، بدون تردید انقلاب راه پرافتخاری را که در چهار سال پیش آغاز کرد، ادامه خواهد داد.‏

آنچه حزب ما به عنوان راه برون‌رفت از بحران کنونی پیشنهاد می‌کند، گام برداشتن در این راه، یعنی راه ایجاد یک ‏جبهه متحد از همه نیروهای انقلابی مسلمان و نیروهای دگراندیش پیرو سوسیالیسم علمی و سایر نیروهای ‏میهن‌دوست و آزادی‌خواه است.

تنها زمانی که، چنین جبهه‌ای در داخل کشور به نیروهای عظیم خلق متکی باشد و در صحنه جهانی، با جبهه ‏عظیم نیروهای ضد امپریالیستی همکاری نماید و از پشتیبانی بی‌دریغ این جبهه عظیم جهانی به سود مبارزه ‏آشتی‌ناپذیر با امپریالیسم جهانی بهره‌گیری کند، می‌تواند انقلاب را از بحران کنونی خارج سازد و به سوی ‏شکوفایی هدایت نماید.