«مثل میلوسوویچ، شما را مسموم خواهیم کرد»

تارنگاشت عدالت

 

 

برگرفته از: نویه‌راینیشه تسایتونگ

۱۸ ژانویه ۲۰۲۵

مصاحبه الکسی الویک با کریستوفر بلاک

کریستفر بلاک وکیل بین المللی در مورد مرگ رئیس جمهور یوگسلاوی در سیاه چال های لاهه

 

این مصاحبه پس از کنفرانس بین المللی در بلگراد در ۱۳ نوامبر در مورد دلایل و پیامدهای حمله ناتو به یوگسلاوی و جنایات انجام شده در آنجا برای اولین بار در مینسکر پراودا، مینسک، بلاروس، در ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴ منتشر شد.

الکسی الویک: شما مکانیسم های دادگاه کیفری بین المللی برای یوگسلاوی سابق را بهتر از دیگران می شناسید و اغلب از آن انتقاد می کنید. کاستی های اصلی در کار دیوان بینالمللی چیست؟

کریستوفر بلاک: وقتی صحبت از این تریبونال تحت کنترل ناتو به میان می آید، نمی توان از «کاستی» سخن گفت. ما فقط می‌توانیم از غیرقانونی بودن آن، محاکمه‌های نمایشی، اتهامات ساختگی آن علیه همه متهمان، استفاده از تکنیک‌های «محاکمه» با هدف سرکوب واقعیت‌ها، تبدیل عدالت به بی‌عدالتی و تبلیغات صحبت کنیم.

 ICTY و ICTR (آنها دادگاه های موازی هستند که هر دو توسط نیروهای یکسان و افراد با اهداف یکسان کنترل می شوند) و هیچ موجودیت قانونی یا مشروعی ندارند، زیرا شورای امنیت، هنگام ایجاد این دادگاه، طبق فصل هفتم منشور ملل متحد که به تهدیدات علیه صلح و امنیت بین المللی می پردازد، خارج از صلاحیت خود عمل کرد.

 شورای امنیت هیچ اختیاری برای ایجاد چنین ابزارهایی ندارد. این ایده برای اولین بار توسط آلمانی ها ، به عنوان مثال توسط هانس دیتریش گنشر(وزیر امور خارجه وقت آلمان)، که خواستار ایجاد ICTY به عنوان ابزاری مضاعف برای نابودی یوگسلاوی بود و همین‌طور آمریکایی ها پیشنهاد شد. آمریکایی‌ها، بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها در زمانی که روسیه تحت کنترل دولت یلتسین بودکه خواست آمریکا را حتی بر خلاف منافع روسیه دنبال می‌کرد و در زمانی که چینی‌ها هم هنوز ضعیف بودند و می‌خواستند این تصور را ایجاد کنند که آنها هم از «حقوق بشر» و غیره دفاع می‌کنند، شعاری که در تبلیغاتِ حمایت از ایجاد ICTR استفاده می شد، این ایده را به شورای امنیت تحمیل کردند و  این یک اشتباه بود زیرا (همانطور که یکی از معاونان سفیر روسیه در سال ۲۰۱۱ به من گفت) همین که ICTY ایجاد شد، روس ها و همین‌طورچینی ها کنترل آن را از دست دادند.

 ICTY از اولین روز تأسیسش تحت کنترل ایالات متحده و متحدانش در ناتو بود. این نهاد نه تنها از بودجه کلی سازمان ملل، بلکه از طریق کمک های مالی خصوصی، عمدتاً از سوی شرکت های آمریکایی، تأمین می شود. قواعد رویه ای و شواهد آن ناقض همه قوانین دادرسی عادلانه در هر حوزه قضایی دیگر در جهان است. شواهد شفاهی و گفتاری مجاز محسوب می‌شود و تشویق می‌گردد و استفاده از شاهدین مخفی در محاکمات به طور گسترده رواج داشت تا مانع از این شود که انظار عمومی و وکلای مدافع صحت ادعاهای آنان را  بیازماید.  به شهودی که توسط دادستانی به دادگاه بین‌المللی کیفری احضار شده بودند، یک فیلمنامه داده می‌شد، یعنی به آنها گفته می‌شد که چه بگویند، شواهد جعل شد، اسناد جعل شد. قضات نه به عنوان قاضی بی طرف، بلکه به عنوان عوامل فعال دادستان عمل می کردند. آنها سعی کردند نه تنها زندانیان بلکه وکلای مدافعی را که مقاومت می کردند مرعوب کنند.

 آنها ترجیح می دادند وکلای مدافعی را که در محاکمات جنایی تجربه ای نداشتند یا بسیار کم تجربه بودند و به راحتی مورد دستکاری قرار می گرفتند بپذیرند و  تعداد این افراد زیاد بود. برخی از وکلای مدافع در واقع برای دادستانی کار می کردند و برای تشویق زندانیان به اعتراف به گناه که هرگز اتفاق نیفتاد مورد استفاده قرار می‌گرفتند، و یا اطلاعاتی را در اختیار دادستانی می‌نهادند.

 آن دسته از وکلای مدافعی که جرات دفاع فعال از متهم را داشتند، زیر نظر گرفته شدند، تهدید شدند، حق‌الزحمه دریافت نکردند، تلفن‌هایشان شنود شد و به هر طریق ممکن مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و از منابع لازم برای تحقیق و یافتن شاهدانی که می توانستند این ادعاها را رد کند محروم شدند. آنها در شرایط بسیار سختی کار می کردند.

 قضات با متهمان و مدافعان آنان با تحقیر برخورد می‌کردند. در دادگاه بین‌المللی کیفری، متهمان اجازه نداشتند در طول دادگاه در کنار وکلای مدافع خود بنشینند، که پاسخگویی به وقایع در جریان محاکمه را برای آنها بسیار دشوار می‌کرد. این فقط نگاه اجمالی به مشکلات این شبه‌دادگاه صوری است.

س: سازمان دهندگان دادگاه از “عینیت” آن صحبت می کنند زیرا نمایندگان کروات ها، صرب ها، مسلمانان و آلبانیایی ها در این محاکمات شرکت داشتند. ولی همزمان با آن و بر خلاف اسلوبودان میلوسوویچ، نه فرانجو توجمان و نه آلیا ایزت بیگوویچ متهم نشدند. چرا ؟

پ: با ادعای عینیت آنها می خواهند افکار عمومی جهان را در مورد خصلت فاشیستی این دادگاه فریب دهند.  تنها دلیلی که آنها در کنار صرب ها، چند کروات یا بوسنیایی و آلبانیایی را متهم کردند این بود که این تصور را ایجاد کنند که آنها عینی عمل می‌کنند. اما همه این کارها تنها یک تئاتر و اتهامات علیه آنها نیز به همان اندازه بی اساس بود. همه زندانیان ICTY قربانی جنایات جنایتکاران واقعی، یعنی رهبران ناتو و افسران نظامی که در تجزیه یوگسلاوی در طول دهه ۱۹۹۰ و در آخرین تجاوز وحشیانه علیه یوگسلاوی در سال ۱۹۹۹ دخیل بودند، بوده و هستند. اینها بودند که مرتکب جنایت شدند. اینها کسانی هستند که باید به دادگاه معرفی شوند. اما البته همانطور که لوئیز آربور به عنوان دادستان در سال ۱۹۹۹  اعلام کرد، ناتو ژاندارم دادگاه است و دادگاه بازوی ناتو است.  البته، متحدان ناتو مانند توجمان و ایزت‌بیگوویچ هرگز متهم نشدند، به همان دلیل که رهبران ناتو هرگز متهم نشدند، زیرا دادگاه ابزار ناتو بوده و هست و برای دستیابی به اهداف ناتو ایجاد شده است.

 مردم باید درک کنند که هدف اصلی ICTY و ICTR فقط تبلیغات بود. آن‌ها ماشین‌های تبلیغاتی بودند و هستند که سه هدف را دنبال می‌کنند: انتشار تصویری دروغین از جنگ‌های جهان که آنها به راه انداختند، انداختن تقصیر این جنگ‌ها به گردن قربانیان آن، کتمان نقش واقعی ایالات متحده و متحدانش در این جنگ ها و خبیث جلوه دادن و تهمت زدن به رهبران کشورهای مورد حمله. در نهایت هدف این بود که رهبری کشورهای مورد حمله را در چشم جهانیان و مردم خود جنایتکار جلوه دهند. به عبارت دیگر، در مورد ICTY مسئله برسر توجیه تجاوز بود.

س:اسلوبودان میلوسوویچ در مصاحبه های خود بر نقش مخرب آلمان در نابودی یوگسلاوی و سیاست های ضد صرب آن تاکید کرد. آیا او به شما گفت که چرا غرب به این شدت علیه صرب ها عمل می‌کند؟

پ:  ایالات متحده آمریکا و متحدانش هرگز از هدف هیتلر برای نابودی کشور شوروی که اکنون روسیه است دست برنداشتند. این دلیل اصلی ایجاد ناتو بود و نه آنطور که ادعا می کند به عنوان یک پیمان دفاعی، بلکه به عنوان یک پیمان نظامی تهاجمی با هدف نابودی اتحاد جماهیر شوروی و اکنون فدراسیون روسیه. ویرانی  یوگسلاوی برای رسیدن به این هدف ضروری بود، زیرا یوگسلاوی علیرغم مشکلاتش، یک دولت سوسیالیستی فعال، یکی از بنیانگذاران قوی جنبش عدم تعهد، و از لحاظ فرهنگی و تاریخی دارای پیوند تنگاتنگ با روسیه بود.  ایالات متحده برای پیشبرد تهاجم خود به روسیه، که با گسترش ناتو به سمت شرق و کودتای اوکراین در سال ۲۰۱۴ تکامل یافت، درست مانند هیتلر در سال ۱۹۴۱، که پس از عملیات بارباروسا و  انقیاد یوگسلاوی ‌توانست حمله را آغاز کند، نمی‌توانست این کشور را در جناح جنوبی خود تحمل کند و مجبور شد یوگسلاوی را از بین ببرد.

 هنگامی که حمله ناتو در سال ۱۹۹۹ انجام شد، یوگسلاوی یک کشور کوچک بود که صربستان قلب و مرکز آن بود. بسیاری فکر می کنند که جنگ علیه صرب ها بوده است و این تصور تاحدی درست است، زیرا صربها قلب مقاومت بودند، اما هدف اصلی، نابودی جمهوری فدرال یوگسلاوی بود. این را اکنون در همه رسانه ها، حتی در شرق و با اشاره به جنگ «کوزوو» و غیره مشاهده می‌کنیم.  یوگسلاوی ذکر نمی‌شود تا از ضمیرمردم و تاریخ پاک شود. باید فراموش کنیم که این کشور وجود داشته و نماد چه چیزی بوده است.  بسیاری از مردم این موضع شرم آور و غلط تاریخی را پذیرفته‌اند.

س: بسیاری از ناسیونالیست های صرب میلوسوویچ را متهم می کنند که در مناقشات بوسنی و کرواسی به اندازه کافی قاطع عمل نکرده است، توافقاتی با غرب انجام داده و توافقنامه دیتون را امضا کرده است.  آیا او به هر قیمتی خواستار صلح بود یا این که یوگسلاوی هیچ ابزار واقع بینانه‌ای برای محافظت از مردم صرب خارج از مرزهای خود نداشت؟

پ:  رئیس جمهور میلوسوویچ همیشه به دنبال راه حلی مسالمت آمیز برای درگیری هایی بود که در دهه ۱۹۹۰ به تحریک غرب آغاز شد. او از جنگ متنفر بود و خواهان صلح بود. او در شرایط سخت و با وجود تهدید و تهاجم غرب تلاش کرد تا به این امر مهم دست یابد. سیاستمداران و رسانه های غربی به او دروغ گفتند، به او تهمت زدند و او را گمراه کردند.  بله، او تلاش کرد راه حلی مسالمت آمیز برای مناقشات مختلف در جمهوری های جدا شده بیابد. او به من گفت، در آن زمان هر کاری را که می توانست انجام داده، شاید با نگاه به گذشته، اکنون بتوان گفت که اشتباهاتی رخ داده باشد، یا ممکن بود کارها به شکل دیگری انجام شود، اما در آن زمان، با اطلاعات و منابعی که در اختیارش بود، او و دولتش  در آن زمان آن‌چه معتقد بودند که بهترین مصالح مردم است، را انجام دادند. برای کسانی که آنجا نبودند، آسان است که او را بلاگردان کنند.  اما باید به یاد داشت که میلوزوویچ و دولت او عملا منزوی بودند.  آنها از روسیه و چین که هر دو در آن زمان ضعیف بودند حمایت چندانی دریافت نکردند.  بلاروس از یوگسلاوی حمایت می کرد، اما مثل امروز آن چنان قدرت بزرگی وجود نداشت که بتواند مداخله و کمک کند.

مقصر میلوشوویچ یا دولت او نیست، بلکه آمریکایی ها، بریتانیایی ها، آلمانی ها، فرانسوی ها، کانادایی ها و دیگرانی هستند که به این درگیری ها دامن زدند و آنها را به پایان قطعی رساندند.

س: در آوریل ۱۹۹۹، الکساندر لوکاشنکو، رئیس جمهور بلاروس، در اوج بمباران ناتو در حمایت از میلوزوویچ از بلگراد بازدید کرد. مینسک رسما از یوگسلاوی دعوت کرد تا به اتحادیه کشورهای روسیه و بلاروس بپیوندد. آیا اسلوبودان میلوسوویچ این اقدام رئیس جمهور و کشورمان را به خاطر داشت؟

پ: بله در ۱۴ آوریل ۱۹۹۹، رئیس جمهور لوکاشنکو زیر تهدید بمب های ناتو وارد بلگراد شد و گفتگوی طولانی با رئیس جمهور میلوسوویچ داشت. یکی از موضوعات پیشنهادی موضوع پیوستن یوگسلاوی به اتحادیه بود. به نظر من، این پیشنهاد میلوسوویچ بود، زیرا من از دوستم “ولادیمیر کرسلیانین”، وزیر امور خارجه یوگسلاوی در امور آفریقا و سفیر و مشاور سابق رئیس جمهور اسلوبودان میلوسوویچ نقل قول می کنم.

«سفر رئیس جمهور همچنین مربوط به ابتکار ما برای پیوستن به اتحادیه روسیه و بلاروس بود. در ۱۲ آوریل، هر دو مجلس پارلمان جمهوری فدرال یوگسلاوی در مورد الحاق صربستان به اتحادیه دو کشور تصمیم گرفتند. دو روز بعد، الکساندر لوکاشنکو وارد بلگراد شد. ما از حمایت بلاروس و بسیاری از مردم روسیه برای این ابتکار برخوردار بودیم، اما متأسفانه نتوانستیم حمایت یلتسین را جلب کنیم و از این رو  این ابتکار در دوران ریاست جمهوری میلوزوویچ که  یک‌سال و نیم دیگر  بر سر قدرت ماند، تحقق پیدا  نکرد و بعد از آن، عروسک‌های جدید غربی دیگر نمی‌خواستند به آن فکر کنند».

از بیانیه ۱۵ آوریل لوکاشنکو به وضوح چنین برمی‌آیدکه این یک ابتکار یوگسلاوی بود که توسط لوکاشنکو حمایت می شد. لوکاشنکو اظهار داشت:

« ما همچنین درباره مسائل اتحادیه روسیه و بلاروس گفتگو کردیم. من رئیس شورای عالی اتحادیه روسیه و بلاروس هستم، نهادی که تصمیم نهایی را در مورد ابتکار یوگسلاوی برای پیوستن به این اتحادیه اتخاذ خواهد کرد.

 رئیس جمهور میلوسوویچ قبلاً با رئیس جمهور روسیه و من تماس گرفته و در مورد بسیاری از موضوعات از جمله اتحاد با بلاروس و روسیه و تمایل یوگسلاوی برای پیوستن به این اتحادیه گفتگو کرده است.

 امروز، من و رئیس جمهور فدراسیون روسیه یادداشتی با درخواست یوگسلاوی دریافت کردیم تا تمایل جمهوری فدرال یوگسلاوی برای پیوستن به اتحاد با روسیه و بلاروس در آینده نزدیک در نظر گرفته شود.

 نامه خطاب به رئیس جمهور روسیه بلافاصله به وی تحویل داده شده و در دستور کار شورای عالی قرار خواهد گرفت. من همچنین تلاش خواهم کرد تا اطمینان حاصل کنم که این موضوع در پارلمان اتحادیه مطرح شود».

 متأسفانه، به دلیل عدم حمایت یلتسین، این ابتکار عملی نشد.

 بله، میلوسوویچ آن دیدار را به خاطر داشت و از رئیس جمهور لوکاشنکو بسیار تمجید و از حمایت او قدردانی کرد. وی ابراز تأسف کرد که نمی توان این ابتکار را ادامه داد.

س: طبق نسخه رسمی، اسلوبودان میلوسوویچ در زندان بر اثر حمله قلبی درگذشت، زیرا از مصرف داروهای تجویز شده توسط پزشکان خودداری کرده بود. چرا با این نظر مخالفید؟

پ:  اینها دروغ های ناتو و دادگاه بین‌المللی کیفری یوگسلاوی سابق  است. او هرگز از مصرف داروهای ضروری خودداری نکرد. در واقع، این دادگاه بین‌المللی کیفری بود که به او اجازه سفر به مسکو را به مدت سه روز برای گذاشتن استنت در یکی از شریان‌هایش، که می‌توانست طبق توصیه پزشکان، مشکل قلبی او را کاهش دهد رد کرد. این امر و استرس محاکمه می توانست او را بکشد، که به منزله نوعی قتل یا قتل عمد بود. اما شواهدی وجود دارد که نشان می دهد او مسموم شده بود.

 دادگاه بین‌المللی کیفری اجازه تحقیقات عادی پزشکی قانونی را نداد و “تحقیقات” داخلی خود را زیر نظر قاضی دادگاه بین‌المللی کیفری به نام پارکر انجام داد. گزارش پارکر حاوی اطلاعاتی است که نشان می دهد میلوسوویچ دو ماده شیمیایی در بدن خود داشته است که نباید وجود می‌داشت. یکی از مشتقات داروی بیهوشی و دیگری دارویی به نام ریفامپیسین بود.  ریفامپیسین برای درمان سل و سایر بیماری هایی که او از آنها رنج نمی برد استفاده می شود. پس در خون او چه می‌کرد؟ خوب یکی از عوارض جنبی ریفامپیسین این است که متابولیسم سایر داروها را تسریع می کند تا سریعتر از بدن دفع شوند. نکته قابل توجه این است که وقتی میلوزوویچ بیهوش در سلولش پیدا شد، برای چندین ساعت هیچ کمک پزشکی درخواست نشد و کالبد شکافی ساعت ها پس از مرگ او به تعویق افتاد. این برخورد بیش از حد مشکوک به نظر می‌رسد اما ما شواهد بیشتری در دست داریم.

رئیس جمهور میلوسوویچ سه روز قبل از مرگش نامه ای به سفیر روسیه در هلند نوشت و اعلام کرد که اعتقاد دارد که مسمومش می‌کنند.

 اما دو سال پس از مرگ او، در ژوئیه ۲۰۰۸، یک افسر سیا در تریبونال رواندا در تانزانیا به من نزدیک شد و به من گفت که اگر در دادگاهی که در آن از  رئیس ستاد ژاندارمری رواندا، ژنرال “ندیندی لیمانا” دفاع می‌کردم، از مقام خود استعفا ندهم، یعنی اگر با افشای حقایق این جنگ از ایجاد دردسر برای آنها دست برندارم من را خواهند کشت. او به من گفت: «برای متقاعد کردن شما که تصمیم ما جدی است، باید بدانید که ما دوستتان میلوسوویچ را مسموم کردیم و می توانیم شما را هم مسموم کنیم». نتیجه گیری را به عهده خواننده می گذارم.

 مرگ اسلوبودان میلوسوویچ آشکارا تنها راه برون رفت از معضلی بود که قدرت های ناتو به دنبال کیفرخواست دادگاه لاهه با آن روبه‌رو شدند.  تبلیغات علیه او در مقیاسی بی سابقه صورت گرفته بود. محاکمه او در مطبوعات به عنوان یکی از درام های بزرگ جهان به تصویر کشیده شد، به عنوان یک تئاتر جهانی که در آن یک مرد شرور باید پاسخگوی جنایات خود می‌بود.  اما البته هیچ جنایتی به جز جنایت های ائتلاف ناتو در کار نبود و تلاش برای تشکیل پرونده علیه او نهایتاً به یک سازوکار مبتذل تبدیل شد.

 از دیدگاه ناتو، محاکمه برای توجیه تجاوز به یوگسلاوی و کودتای تحت حمایت ناتو توسط نیروهای (اپوزیسیون دمکراتیک صرب) DOS در بلگراد، که در نهایت دمکراسی را در یوگسلاوی از بین برد و صربستان را به یک کشور تحت الحمایه ناتو تبدیل کرد، ضروری بود. دستگیری غیرقانونی او توسط سربازان ناتو در بلگراد، بازداشت غیرقانونی او در زندان مرکزی بلگراد، انتقال غیرقانونی او به زندان سابق گشتاپو در شونینگن در نزدیکی لاهه و دادگاه نمایشی متعاقب آن بخشی از نمایشنامه‌ای بود که در برابر افکار عمومی جهان پخش شد و فقط می توانست یکی از این دو نتیجه را داشته باشد: محکومیت یا مرگ رئیس جمهور میلوسوویچ.

 از آنجایی که محکومیت رئیس جمهور میلوسوویچ پس از شنیدن همه شواهد دیگر ممکن نبود، مرگ او تنها راه نجات برای قدرت های ناتو شد. تبرئه او می توانست کل ساختار تبلیغاتی ماشین جنگی ناتو و منافع غرب را که از آن به عنوان مشت مسلح خود استفاده می کرد، فروپاشد.

 ناتو به هیچ وجه انتظار نداشت که رئیس جمهور میلوسوویچ از خود دفاع کند و آن‌هم با چنین شجاعت و قاطعیتی. پوشش رسانه ای در ابتدای دادگاه ثابت و با تیترهای بزرگ بود. وعده داده می‌شد که این دادگاه محاکمه قرن  خواهد بود. اما بلافاصله پس از شروع محاکمه، پوشش خبری متوقف شد و پرونده به صفحات آخر روزنامه‌ها تبعید گردید. از همان ابتدا همه چیز برای ناتو به طرز وحشتناکی خراب شد. کلید مشکل بیانیه زیر توسط رئیس جمهور میلوسوویچ در برابر قضات دادگاه بود:

«این یک محاکمه سیاسی است. اصلاً مسئله این نیست که آیا من مرتکب جرمی شده‌ام یا خیر. بلکه مسئله این است که مقاصد خاصی به من نسبت داده می شود تا بعداً به نتایجی برسد که خارج از صلاحیت هر وکیلی است. مسئله گفتن حقیقت در مورد آنچه در یوگسلاوی سابق رخ داده است، است. مسئله این است و نه در مورد موضوعات رویه‌ای، زیرا من اینجا نیستم چون متهم به ارتکاب  جرم خاصی هستم. من اینجا نشسته‌ام چون سیاستی را دنبال کرده‌ام که  خلاف منافع این یا طرف دیگری را دنبال کرده‌ام».

دادستانی عمومی، یعنی ایالات متحده و متحدانش انتظار دفاع واقعی را نداشتند. کیفرخواست‌های به درد نخور، اتهامات گیج‌کننده و فقدان کامل شواهدی که بتواند حتی در یک بررسی ساده هم مقاومت کند مبین این امر است. پرونده دادستانی در همان آغاز دادگاه به کلی فرو ریخت. اما وقتی که دادگاه شروع به  کار کرد، دیگر باید ادامه می یافت.  ناتو خود را در چهاردیواری خود ساخته گرفتار کرد.  اگر اتهامات پس‌گرفته  یا متهم تبرئه می‌شد، پیامدهای سیاسی و ژئواستراتژیک عظیمی به دنبال می‌داشت. ناتو مجبور بود دلایل واقعی تجاوز به یوگسلاوی را توضیح دهد.  رهبران آن خود به ارتکاب جنایات جنگی متهم می‌شدند و از دست رفتن پرستیژ، غیرقابل محاسبه می‌بود و رئیس جمهور میلوسوویچ بار دیگر به یک چهره سیاسی محبوب در بالکان تبدیل می‌شد. تنها راه نجات ناتو یا پایان دادن به محاکمه بدون آزادی میلوسوویچ و یا اعتراف به اهداف حقیقی جنگ بود.  این منطق مستلزم مرگ او در زندان و ختم دادگاه بود.

س:  آیا شما در دفاع از اسلوبودان میلوسوویچ از سوی کشورهای غربی، دادگاه ها یا سازمان های غیرانتفاعی تحت فشار قرار گرفتید؟ این فشار چگونه بود؟

پ:  بله، از عوامل MI6، CIA، CSIS (سازمان اطلاعاتی کانادا)، از تهدیدات فیزیکی مستقیم همانطور که در بالا ذکر کردم، تا جاسوسی، بازجویی و از طرف برخی از گروه ها و شخصیت های طرفدار ناتو در رسانه های غربی که به من تهمت زدند و سعی در تخریب شهرت من داشتند. به یاد دارم که روزی در سال ۲۰۰۶ در یک پرواز KLM در روزنامه گاردین مقاله ای طولانی را خواندم که به من به خاطر دفاع از میلوسوویچ حمله می شد و توسط دیگران خائن خوانده می‌شدم.

س:  میلوسوویچ درگذشت، بدون این که محکوم شده باشد با این حال، تبلیغات غربی او را به عنوان یکی از بدترین جنایتکاران جنگی قرن بیستم معرفی می کند. به نظر شما چه چیز می تواند نظر جامعه غربی را  تغییر دهد؟ آیا اعاده حیثیت حقوقی میلوسوویچ در آینده نزدیک امکان‌پذیر است؟ چگونه می‌توان حقیقت آنچه در یوگسلاوی رخ داد را به آمریکایی ها و اروپایی ها منتقل کرد؟

پ: فقط حقیقت می تواند نظرات را تغییر دهد، اما راهی برای رساندن این حقیقت به افکار عمومی وجود ندارد زیرا رسانه ها کاملاً کنترل شده اند، بحث در دانشگاه ها کنترل می شود. تبلیغات تقریباً کامل است.

 اما رئیس جمهور میلوسوویچ نیازی به “اعاده حیثیت” ندارد. او هیچ‌گاه از نظر قانونی محکوم نشد.  آنچه باید گفت این است که این مرد در محاکمه نمایشی که ناتو علیه او انجام داد عملاً تنها بود.  او در تمام طول این روند عملاً نوک پیکان مقاومت در برابر ناتو بود. او هرگز تسلیم نشد، با انرژی و شجاعت با آنها جنگید و آنها را به عنوان جنایتکار و ترسو که هستند و گانگسترهایی که هستند، افشا کرد.  آنها او را به عنوان یک جنایتکار دستگیر کردند، اما او شهید مقاومت ضد ناتو و ضد امپریالیستی شد، قهرمان دوران ما و باید به عنوان قهرمان دوران ما نیز در خاطره‌ها باقی بماند، به عنوان نمونه ای برای همه ما باشد که ما نیز می توانیم در مقابل آنها بایستیم، همانطور که او ایستاد و هیچ ترسی جز شکست مقاومت نداشته باشیم.

 

مقبره اسلوبودان میلوسوویچ و همسرش در صربستان