تارنگاشت عدالت
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دولت سوریه به طور غیرمترقبهای سقوط کرد و در واقع همه هواداران و مخالفان بشار اسد (به استثنای طراحان و حامیان مخفی براندازی) را به بهت و تعجب واداشت.
واکنش مخالفان اسد که نسبتاً سریع صورت گرفت مثبت و رضامند بود. آرزوی آقای اوباما و خانم کلینتون که در سال ۲۰۱۱ میگفتند: «اسد باید برود» هر چند داغ تحققش در دوران زمامداری آنها به دلشان ماند، ولی بالاخره برآورده شد.
برخیها نیز به مصداق «ما سه نفر را کجا میبری؟» خوشحالی خود را ابراز داشتند و با حسن تعبیر، این واقعه را به فال نیک گرفتند و گفتند: «ایرانیان خوشحال باشند دیگر کسی حق ندارد دلارهای ملت را برای حفظ تارعنکبوت هزینه کند!» (ح. فلاحتپیشه) و یا آقای زیباکلام گفت: «پایان بشار اسد هم برای مردم سوریه خیریت داشت و هم ایرانیان» و حالا «جلوی هدر رفتن درآمد کشور مردم ایران و ریخته شدن آن به چاه ویلی به نام محور مقاومت به منظور سر پا نگاه داشتن یک حکومت ظالمِ غیر مردمی» گرفته خواهد شد.
اگر دشمنان انقلاب مردمی و ضدامپریالیستی ۵۷ از این که ایران یکی از متحدان استرتژیک خود را از دست داده و محور مقاومت تضعیف شده خوشحال باشند، جای تعجب نیست. ما شاهد خوشحالی آنان پس از لینچ سرهنگ قذافی یا به دار آویخته شدن صدام حسین هم بودیم، ولی همینطور شاهد بودیم و هستیم که نه حمله به افغانستان و عراق و نه لینچ سرهنگ قذافی برای این کشورها صلح و آزادی، رفاه و دمکراسی به ارمغان نیاورد.
تعجب اما هنگامی است که در اعلامیه حزب توده ایران در باره سقوط دولت بشار اسد در سوریه میخوانیم:
«خبر سقوط دولت بشار اسد که با استقبال کشورهای امپریالیستی رو بهرو شد، وضعیتی کاملاً جدید را در صحنهٔ سیاسی خاورمیانه رقم میزند. سقوط دولت اسد که با دخالت آشکار نیروهای نظامی ترکیه، اسرائیل و همکاری کشورهای امپریالیستی سازمان داده شده است را بخشی از سیاست راهبردی امپریالیسم آمریکا بهمنظور اِعمال هژمونیای گسترده بر منطقهٔ خاورمیانه باید ارزیابی کرد.»
«نیروهای اپوزیسیون ترقیخواه در سوریه مطرح کردهاند که در طول ۱۳ سال گذشته، سوریه در معرض چرخههای خشونت و تخریب مداوم در سراسر کشور بوده است که اجرای توافقات و تعیین “مناطق کاهش تنش” آنها را متوقف کرد. این امر به وضعیت آتشبسی تقریباً کامل تا میانهٔ سال ۲۰۱۹ / ۱۳۹۸منجر شد. پس از آن، مرحلهٔ فرسایش اقتصادی آغاز شد، هم از داخل و هم از خارج، و تحریمهای بینالمللی تشدید سیاستهای اقتصادی نولیبرالی بیرحمانه همراه با سرکوب نیروهای داخلی را باعث گردید که از سوی دولت سوریه اعمال میشد.»
«با سقوط رژیم حاکم در سوریه در ادامهٔ حملههای خونین اسرائیل به غزه و لبنان، منطقهٔ خاورمیانه با بحران چندوجهیای عمیق روبرو شده است.»
«ما بر این باوریم که تحولها در سوریه در خلأ و جدا از سلسله وقایع پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۴/ ۱۵ مهرماه ۱۴۰۳ و شکست جدی سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه و نیروهای وابسته به آن در غزه و لبنان در منطقه رخ نداده است.»
طبق معمول نویسندگان اعلامیه فوق که کارشناس چیرهدست و باتجربه یکی به نعل و یکی به میخ زدن هستند که هم دنیا و هم آخرت را برای خود تضمین کنند، باز از تحلیل جدی و تعیین وظیفه مبارزان راه آزادی در وضعیت فعلی طفره رفته و در یک صفحه کاغذ به جای پاسخهای روشنگرانه، برعکس به ابهامات افزوده اند.
۱. چرا خبر سقوط دولت بشار اسد با استقبال کشورهای امپریالیستی روبهرو شد؟ و این خوشحالی واقعاً تنها شامل حال کشورهای امپریالیستی بود؟
۲. آیا نویسندگان نامه مردم هم خوشحال اند، چون فکر میکنند که وضعیت کاملاً جدیدی در صحنه سیاسی به نفع نیروهای مردمی و ضداستعماری در سوریه و بیشتر در منطقه رقم خواهد خورد؟
۳. نویسندگان نامه مردم هر چند میپذیرند که دخالت آشکار نیروهای نظامی ترکیه، اسرائیل و همکاری کشورهای امپریالیستی سقوط دولت اسد را ممکن ساخت ولی انگار از «پایان یافتن بیش از پنج دهه حکومت خانوادهٔ اسد در سوریه و حیات حزب بعث در خاورمیانه» چندان هم ناراحت نیستند.
۴. آیا نویسندگان نامه مردم براین باور نیستند، که «رژیم حاکم» در سوریه در مقابل سیاست راهبردی امپریالیسم آمریکا به منظور اعمال هژمونی گسترده خود بر منطقه خاورمیانه قرار گرفته بود و از اینرو به قول خانم هیلاری کلینتون در همان سال ۲۰۱۱ میبایست میرفت؟
۵. منظور از نیروهای اپوزیسیون ترقیخواه در سوریه کیست و آنها چه نقشی در این ۱۳ سال ایفاء کردند؟
۶. فرسایش اقتصادی از داخل و خارج و تحریمهای بینالمللی و اقتصاد نئولیبرالی به سرکوب کدام نیروهای داخلی انجامید؟
۷. نویسندگان نامه مردم با توضیح اینکه «با سقوط رژیم حاکم در سوریه در ادامهٔ حملههای خونین اسرائیل به غزه و لبنان، منطقهٔ خاورمیانه با بحران چندوجهیای عمیق روبرو شده است، اذعان میدارند که اگر «رژیم حاکم در سوریه» سقوط نمیکرد منطقه با بحران کمتری روبهرو بود! واگر این نتیجهگیری را درست بدانیم، پس چرا باید مخالف حمایت جمهوری اسلامی از محور مقاومت، از جمله کشور سوریه، بود؟
۸. ولی از آنجا که دوپهلو گفتن بهترین راه برای طفره رفتن از بیان واقعیت است، نویسندگان نامه مردم براین باورند و با این باور هر چه ریسیده بودند را پنبه کردند، به این معنی که اگر «۷ اکتبر رخ نداده بود و سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه و نیروهای وابسته به آن در غزه و لبنان شکست جدی نخورده بودند، این تحول در سوریه پدید نمیآمد.» و باز نقش امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع منطقه را کمرنگ کرده و کاسه و کوزه را بر سر جمهوری اسلامی میشکنند.
اگر استدلال نویسندگان نامه مردم پیرامون سوریه را در مورد ایران پیاده کنیم، آنگاه به این نتیجه میرسیم که: «امروزه، ۴۶ سال پس از انقلابی مردمی که با هدف براندازی دیکتاتوری سلطنتی و تحقق حاکمیت ملی صورت گرفت، بار دیگر دیکتاتوری، این بار در شکل مذهبی، تعیین سرنوشت کشور و آیندۀ ملت را به دخالت و دستاندازی خارجی تا حد حملۀ نظامی هارترین و خطرناکترین جریانهای راست افراطی و ارتجاعی در آمریکا و منطقه واگذار کرده و حاکمیت ملی را به خطر انداخته است.» (نامه مردم، شمارۀ ۱۲۲۱)
به عبارت دیگر این «دیکتاتوری مذهبی در ایران است، که تعیین سرنوشت کشور و آیندۀ ملت را به دخالت و دستاندازی خارجی واگذار کرده است، وگرنه هارترین و خطرناکترین جریانهای راست افراطی و ارتجاعی در آمریکا و منطقه»، کاری با ما نداشتند!
به قول معروف باز خدا پدر آن استاد «شیرین بیان» را بیامرزد که بندبازی نمیکند و رک و پوستکننده حرف دلش را میزند و میگوید: «پایان بشار اسد هم برای مردم سوریه خیریت داشت و هم ایرانیان و حالا جلوی هدر رفتن درآمد کشور مردم ایران و ریخته شدن آن به چاه ویلی به نام محور مقاومت به منظور سر پا نگاه داشتن یک حکومت ظالم غیر مردمی» گرفته خواهد شد.