مقاومتی که برای پکن زمان می‌خرد

 

تارنگاشت عدالت

 

نویسنده: عباس الزین
برگرفته از: کریدل
۸ مه ٢٠٢۵

 

کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا (IMEC)، گسسته شده است: مقاومتی که برای پکن زمان می‌خرد

 

در حالی‌که تل‌آویو و واشنگتن نقشه اقتصادی منطقه را از نو ترسیم می‌کنند، چین بی‌سروصدا از اختلال مقاومت در کریدورهای تجاری رقیب به رهبری ایالات متحده و کنترل دریایی سود می‌برد.

جنگ غزه تناقض عمیقی را بین منافع استراتژیک چین در غرب آسیا و اهدافی که اسرائیل با حمایت آمریکا دنبال می‌کند، آشکار کرد. در حالی‌که پکن برای محافظت از طرح کمربند و جاده (BRI) خود تلاش می‌کند، واشنگتن و تل آویو فعالانه در حال تغییر شکل منطقه هستند تا نفوذ چین را از نظر سیاسی، اقتصادی و لجستیکی به حاشیه برانند.

در مرکز این کشمکش، کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا (IMEC) قرار دارد که در اجلاس سران گروه ٢٠ در دهلی نو در سال ٢٠٢٣ اعلام شد. IMEC با مشارکت هند، عربستان سعودی، اسرائیل، امارات متحده عربی و کشورهای کلیدی اروپایی، قصد دارد مسیرهای تجاری سنتی چین را دور بزند – که هند را از طریق غرب آسیا به اروپا متصل می‌کند. بندر حیفا، در دولت اشغالگر، سنگ بنای این پروژه است.

غزه: دروازه‌ای به سوی یک رویارویی ژئوپلیتیکی
جاه‌طلبی تل‌آویو برای برای به دست آوردن کنترل کامل بر نوار غزه – که تنها چند کیلومتر از مسیر کریدور فاصله دارد – صرفاً یک هدف نظامی نیست، بلکه پیش‌نیازی برای تأمین امنیت این خط لوله تجاری مورد حمایت غرب است. به گفته دیپلمات: «جنگ علیه غزه، IMEC را قبل از شروع نابود کرده است»، در حالی‌که یک گزارش کارنگی اشاره می‌کند که پس از عملیات توفان الاقصی و اختلال در عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل، امکان ادامه این کریدور در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

غزه مطیع، اهرم اقتصادی، ادغام منطقه‌ای و عملکرد ژئوپلیتیکی جدیدی را برای اسرائیل فراهم می‌کند و موقعیت مرکزی چین در تجارت جهانی را تضعیف می‌کند. اما تا زمانی‌که مقاومت در غزه و جنوب لبنان پابرجاست، این کریدور هم‌چنان آسیب‌پذیر است و در نتیجه برای پکن زمان می‌خرد تا جایگزین‌های استراتژیک خود را تقویت کند.

در این زمینه، مقاومت فلسطینی و منطقه‌ای ناخواسته با تهدید زیرساخت‌های اسرائیل و به تأخیر انداختن پروژه‌های ادغام به رهبری ایالات متحده، به منافع چین خدمت می‌کند. حیفا و سایر بنادر اسرائیل با ناامنی مداوم، ترساندن سرمایه‌گذاران و پیچیده کردن برنامه‌ریزی زیرساخت‌های بلندمدت مواجه هستند.

برخلاف واشنگتن و تل‌آویو، پکن از تأخیر چندقطبی سود می‌برد – و بقای مقاومت، موازنه منطقه‌ای را به نفع خود تغییر می‌دهد.

فواید نهفتۀ چین از راه مقاومت
حتی اگر چین مستقیماً در جنگ دخالت نداشته باشد، فرسایش مقاومت فلسطین، شبکه‌های رقیب هم‌سو با غرب را تقویت کرده و فضای مانور پکن را کاهش می‌دهد. حفظ وضعیت بلاتکلیفی در نوار غزه و لبنان، زمان ارزشمندی را در اختیار چین قرار می‌دهد تا فعالیت‌های خود را در طرح کمربند و جاده از طریق کریدورهای امن‌تر تقویت کند.

جبهه‌ای موازی در این رویارویی در دریای سرخ در حال شکل‌گیری است. فعالیت‌های نظامی ایالات متحده و اسرائیل در نزدیکی باب المندب، نشان دهنده تلاش برای انحصار کنترل این گلوگاه استراتژیک است. در حالی‌که این اقدامات به عنوان مقابله با «تهدیدات ناوبری» مطرح می‌شوند، در واقع برای تحکیم سلطه غرب بر یک شریان کلیدی تجارت جهانی طراحی شده اند.

چین که اولین پایگاه دریایی برون مرزی خود را در جیبوتی در سال ٢٠١۷ برای محافظت از خطوط دریایی طرح کمربند و جاده تأسیس کرد، این نظامی‌گری را یک چالش مستقیم می‌داند. به گفته دیفنس پست، ایالات متحده قصد دارد «با نفوذ رو به رشد چین در منطقه مقابله کند»، و به رزمایش‌های دریایی مشترک چین-روسیه-ایران و پشتیبانی نظارتی چین از کشتی‌های مشترک اشاره می‌کند.

در ماه آوریل، ایالات متحده شرکت فن‌آوری ماهواره‌ای چانگ گوانگ (‌Chang Guang) چین را به ارایه تصاویر ماهواره‌ای به نیروهای مسلح متحد انصارالله یمن برای کمک به هدف قرار دادن نیروهای دریایی آمریکا و متحدانش در دریای سرخ متهم کرد. در حالی‌که این شرکت این ادعا را به عنوان «تهمت بدخواهانه» رد کرد، واشنگتن آن‌را به عنوان مدرکی مبنی بر استفاده پکن از شرکت‌های خصوصی برای راه‌اندازی یک جنگ اطلاعاتی نیابتی می‌داند.

این آرایش به چین اجازه می‌دهد تا ضمن بهره‌مندی از اختلالات در عملیات دریایی ایالات متحده، انکارپذیری قابل قبولی را حفظ کند. امتناع پکن از محکوم کردن حملات یمن و اصرار آن بر پایان دادن به جنگ غزه به عنوان شرط ثبات منطقه‌ای، با استراتژی گسترده‌تر آن مبنی بر اجتناب از رویارویی مستقیم و در عین حال تضعیف کنترل آمریکا هم‌سو است.

بر اساس گزارش مؤسسه امنیت ملی اسرائیل، چین «آماده است تا خسارات اقتصادی ناشی از بحران دریای سرخ را متحمل شود»، اگر در مقابل، موضعی سازگار با اهداف اسرائیل و آمریکا اتخاذ نکند.

ایران، تحریم‌ها و نقاط فشار انرژی
ایران، نزدیک‌ترین شریک چین در منطقه، نقشی به همان اندازه محوری ایفاء می‌کند. تقریباً ۵٠ درصد از واردات نفت چین از غرب آسیا می‌آید و ایران سهم قابل توجهی از آن‌را با قیمت‌های ترجیحی تأمین می‌کند – رابطه‌ای که تحت تأثیر تحریم‌ها و ضرورت استراتژیک شکل گرفته است. برای پکن، این کریدور انرژی برای مقابله با اعمال نفوذ ایالات متحده در بازار و تضمین استقلال در قیمت‌گذاری انرژی ضروری است.

با این حال، واشنگتن ایران را هدف اصلی استراتژی مهار خود قرار داده است. از خرابکاری در توافق هسته‌ای گرفته تا فشار نیابتی و خفقان اقتصادی، سیاست ایالات متحده به دنبال منزوی کردن تهران و مجبور کردن شرکای آن – به ویژه چین – به وابستگی‌های جدید است. در ١ مه، دونالد ترامپ، رییس‌جمهور ایالات متحده، اعمال تحریم‌های ثانویه بر هر نهادی که نفت یا محصولات پتروشیمی را از جمهوری اسلامی خریداری می‌کند، اعلام کرد.

این تشدید تنش به دنبال ضربه زدن به چین در جایی است، که آسیب می‌بیند. واشنگتن با تضعیف ظرفیت صادراتی تهران، گزینه‌های پکن را محدود کرده و آن‌را وادار می‌سازد تا بیش‌تر به کشورهای هم‌پیمان آمریکا در خلیج فارس تکیه کند. این امر هدف چین برای آمریکایی‌زدایی جریان انرژی را تضعیف می‌کند و چشم‌انداز بلندمدت آن‌را از منظر حاکمیت اقتصادی به خطر می‌اندازد.

در این راستا، نقش اسرائیل در بی‌ثبات کردن منطقه – از جمله از طریق تقویت فرقه‌گرایی در سوریه و عملیات سایبری که زیرساخت‌های ایران را هدف قرار می‌دهد – با تبدیل ایران به نقطه‌ای کم‌تر قابل اعتماد در طرح کمربند و جاده چین، در خدمت اهداف ایالات متحده است.

جدایی استراتژیک یا برخورد مستقیم؟
پی‌آمد گسترده‌تر همه این روندها بدان معناست که غرب آسیا دیگر تنها یک بازیگر پشت صحنه در رقابت ایالات متحده و چین نیست، بلکه در خط مقدم قرار دارد. ایالات متحده برای تمرکز بر شرق آسیا از منطقه خارج نمی‌شود. در عوض، آن‌ها خود غرب آسیا را به سلاحی برای به گوشه راندن چین در سطح جهانی تبدیل می‌کنند. پروژه‌هایی مانند IMEC، گشت‌های دریایی در دریای سرخ و تحریم‌های ضد ایرانی، همگی امتداد این منطق استراتژیک هستند.

در این مدت، چین هم‌چنان در حال راه رفتن روی طناب دیپلماتیک است – حفظ بی‌طرفی، اجتناب از درگیری نظامی و درخواست مبهم برای کاهش تنش. اما شکاف بین منافع اقتصادی و موضع سیاسی آن در حال ناپایدار شدن است. در حالی‌که اسرائیل برای تأمین نظامی یک رژیم تجاری که برای جایگزینی طرح کمربند و جاده طراحی شده است، تلاش می‌کند، پکن باید تصمیم بگیرد که آیا موضع منفعلانه‌اش می‌تواند دوام بیاورد – یا این‌که مجبور خواهد شد با قاطعیت بیش‌تری از منافع خود دفاع کند.

یک تعادل ظریف که با مقاومت به هم می‌خورد
با وجود فشار فزاینده، نیروهای مقاومت در سراسر غرب آسیا هم‌چنان نقش بزرگی را در شکل‌دهی به این میدان نبرد ژئوپلیتیکی ایفاء می‌کنند. از غزه تا لبنان، از عراق تا یمن، توانایی آن‌ها در تحمیل ناامنی بر زیرساخت‌های رقیب – مانند فرودگاه‌ها، خطوط لوله یا خطوط دریایی – اصطکاک‌هایی را ایجاد می‌کند که بدون نیاز به اقدام مستقیم پکن، به نفع چین است.

موشک‌های بالستیک مافوق صوت صنعا، بقایای زرادخانه حزب‌الله یا حملات احتمالی فرامرزی از سوی مقاومت عراق، همگی به محیطی کمک می‌کنند که در آن طرح‌های آمریکایی برای تثبیت با مشکل مواجه می‌شوند. نکته مهم این است که این بازیگران از هدف قرار دادن منافع چین خودداری کرده اند و تصویر پکن را به عنوان یک شریک تجاری بی‌طرف به جای یک هژمون نظامی تقویت کرده اند.

این توازن – که در آن مقاومت، منطقه را به اندازه کافی بی‌ثبات نگه می‌دارد تا پروژه‌های ادغام ایالات متحده را به تأخیر بیندازد، اما نه آنقدر آشفته که به سرمایه‌گذاری‌های چین آسیب برساند – تاکنون به نفع پکن عمل کرده است. با این حال، از آنجایی که اسرائیل به دنبال گسترش نقش خود به عنوان یک قطب اقتصادی غرب است، و از آنجایی که تحریم‌های ایالات متحده با هدف قطع دسترسی چین به منابع انرژی جایگزین اعمال می‌شود، حاشیه امن برای انفعال چین در حال کاهش است.a