پنجم فروردین ماه هشتمین سال درگذشت استاد فقید محمدابراهیم باستانی پاریزی بود. به همین مناسبت مطلب زیبایی از ایشان که در شماره بهاری مجله بخارا منتشر شده است را تقدیم میدارم.
*موسیقی و قلمرو حکومتها*
یک حرف پرمعنی دارد مأمون خلیفه عباسی، وقتی خواننده بزرگ ایرانی ابراهیم موصلی برای او میخواند.
ابراهیم آن قدر به مأمون نزدیک بود که لقب ندیم به خود گرفته بود. کنیه ابواسحق داشت و نامش ابراهیم پسر ماهان پسر بهمن بود، اهل ارجّان و از خانوادههای ایرانی فارس. البته چون به دربار خلیفه راه یافته بود، کلمه ماهانش را به میمون تبدیل کردند که مبارک باشد و چون در موصل نشو و نما یافت، به ابراهیم موصلی معروف شد و گویا تا سال ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ م. حیات داشته.
هموست که میگویند در زنبیل پنهان میشد و به خانه زنان رامشگر میرفت و آهنگها، از آنها میآموخت. و هموست که گفتهاند شیطان پیش او آمد و یک رِنگ به او آموخت که به رنگِ شیطان معروف است (ریحانه الادب، ج۶، ص۱۵۹) و به روایت میرزا عبدالله، این رنگ در قسمت مغلوب از رنگ شهر آشوب چهارگاه است. (سرگذشت موسیقی، خالقی، ص۱۰۸)
برگردیم به حرف مأمون در حق ابراهیم موصلی. میگویند، مأمون گفته بوده: «هر وقت ابراهیم در مجلس من میخواند، احساس میکنم که قلمرو حکومت من وسیعتر میشود…»
من در اوایل امر متوجه اهمیت حرف مأمون نبودم و از شما چه پنهان، اندکی گناه مأمون را هم پاک کردهام و یکی دو بار با خود گفتم، لابد، مأمون، ناپرهیزی کرده و زیاد نوشیده و نفخ کرده و این حرفها را از سر مستی به زبان آورده است.
اما نه، چنین نیست، حرف مأمون کاملاً مصداق عینی دارد. ام کلثوم، این شعر خیام:
آمد سحری ندا ز میخانه ما
کای رند خراباتی دیوانه ما
برخیز که پر کنیم پیمانه زمی
زان پیش که پر کنند پیمانه ما
از ترجمه خیام احمد رامی را خوانده است:
«سمعت صوتا هاتفا نادی نت الغیب…»
خود احمد رامی گفته است که من همه شهرت خود را مدیون خیام هستم، منتهی از طریق ام کلثوم، که در دنیای عرب این ابیات را خوانده است.
اینکه مأمون گفته با خواندن ابراهیم موصلی حس میکنم که مملکت من وسیعتر میشود، مخلص هم در قرن بیستم، این احساس را کردم. هرچند نه مأمون هستم و نه هرون.
بدین دلیل که «شعر خیام» را روز سهشنبه ۷ تیرماه، از رادیو امارات عربی دبی، با صوت ام کلثوم شنیدهام. آیا کشور من وسیعتر نشده است؟
منبع: باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، «نای ۷ بند»، نشر علم، چاپ هفتم، ۱۳۹۵، صفحه ۶۸ و ۶۹