دیدار اخیر سیاستمدار آمریکایی، نانسی پلوسی، از تایوان یکی از نامعقولترین و تحریکآمیزترین اقدامات یک سیاستمدار آمریکایی در این سالها بوده است. این واقعیت که رییسجمهور آمریکا، جو بایدن نخواست از آن ممانعت کند نیز خود گویای رفتار ایالات متحده در قبال تایوان و به ویژه حساسیتهای چینیها نسبت به موضوع است.
بد نیست تاریخ مرتبط با این موضوع را از یاد نبریم. وقتی ناسیونالیستها در سال ۱۹۴۹ از سرزمین اصلی چین اخراج شدند، آنها کرسی خود را در شورای امنیت سازمان ملل رها نکردند. این قضیه تا سال ۱۹۷۲ که سازمان ملل در نهایت در شورای امنیت به کرسی جمهوری خلق چین رأی داد و تایوان را از تظاهر به نمایندگی «چین» کنار گذاشت، ادامه یافت.
مهمتر اینکه تایوانیها خود را به عنوان یک کشور مستقل مطرح نکردند، بلکه با این پندار که خود را بخشی از چین میدانستند، خوشنود بودند. پس از اخراج تایوان از سازمان ملل، ایالات متحده رفتار مبهم و دوگانهای در قبال تایوان پیش گرفت. از یک سو موضع رسمی چین یگانه را حفظ میکرد. و از سوی یگر با تایوان به عنوان یک کشور روابط دیپلماتیک جداگانه تحت نام دیگری در جزیره برقرار میکرد.
جو بایدن، رییسجمهور آمریکا به تازگی اظهار داشت که در صورت حمله جمهوری خلق چین به تایوان به عنوان سیاست اتحاد مجدد، آمریکا از تایوان دفاع خواهد کرد. این اظهارنظر موجب حیرت و وحشت در میان برخی محافل رسمی شد، محافلی که مایل بودند آمریکا عملاً سیاست مبهم و دوگانه خود را برای درازمدت حفظ کند.
آنها دیگر نمیتوانند به چنین سیاستی تظاهر کنند. دیدار نانسی پلوسی، سخنگوی مجلس نمایندگان، از تایوان پیآمدهای متعددی داشت. نخست اینکه بخش بزرگی از ابهامی را که آمریکا در قبال تایوان و رفتارش با چین ایجاد کرده بود، از میان برداشت. به علاوه، دیگر واقعبینانه نیست به موضع یک کشور و دو سیستم تظاهر کرد.
واکنش دولت چین کاملاً قابل پیشبینی بود، گرچه مانع به نفس نفس افتادن بخش عمدهای از رسانههای آمریکا از این سفر نشد. این شامل اظهارنظراتی درباره ساقط کردن یا فرود اجباری هواپیمای پلوسی و گروگان گرفتن وی و خشم چینیها هم میشد.
واکنشها و زیادهرویهای رسانههای جریان اصلی آمریکا به این سفر همانطور بود که از آنها انتظار میرفت. این رفتار ترکیبی بود از جهل و دشمنی. جهل از انگیزه و اقدامات گسترده چینیها. و دشمنی که اغلب خود را در رفتار اقتصادی مسلط چین در عرصه جهانی نشان میدهد.
رسانه های آمریکا هنوز به چین به چشم دومین اقتصاد بزرگ دنیا نگاه می کنند، هرچند واقعیت این است که از جهت قدرت اقتصادی چند سالی است که چین به طور فزاینده و مستمر برتری خود را بر اقتصاد آمریکا نشان داده است.
عرصه دیگری که تأثیر تسلط اقتصاد چین به روشنی نمایان است، در رهبری آن در تعدادی از برنامههای توسعه اقتصادی است. از جمله می توان به ابتکار کمربند و جاده اشاره کرد که اکنون ۱۴۵ کشور در آن مشارکت دارند. هیچ چیز دیگری در کشورهای متحد غرب اکنون نسبت به چنین تجمیع اقتصادی در جهان قابل مقایسه نیست.
گروه دیگری که اکنون هم از جهت اندازه و هم از جهت نفوذ در حال رشد است، گروه بریکس است که شامل ۵ کشور برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است. به تازگی تعداد بیش تری از کشورها برای پیوستن به گروه گسترده بریکس + اظهار علاقه کرده اند. این ها کشورهای آمریکای جنوبی، آفریقا و خاورمیانه را دربر می گیرند.
عربستان سعودی و ایران از جمله کشورهایی هستند که به گرم شدن روابط ابراز علاقه کرده اند. یکی از انگیزههای اساسی سفر اخیر بایدن به عربستان سعودی جلوگیری عربستان از نزدیکی با ایران بود، کشوری که آمریکا آن را مخالف عمده خود در خاورمیانه می داند. سفر بایدن یک شکست شگفت انگیز بود که در رسانه های غربی از پرداختن به آن طفره رفتند. بهبودی روابط میان سعودی ها و ایرانیان یکی از مهم ترین رویدادهای ژئوپولیتیک در چند دهه اخیر است.
کشور دیگری که علاقه وافری به پیوستن به بریکس نشان می دهد ترکیه است. درخواست ترکیه برای الحاق به بریکس+ به معنای نقطه عطف مهمی در نارضایتی و یأس روزافزون آن کشور از ناتو است، سازمانی که ظاهراً عضو آنست. ترکیه از دیگر ابتکارهای کشورهای غربی نیز مأیوس شده است.
ترکیه در حال گسترش ارتباط نزدیک تر با روسیه است. پوتین به تازگی به استانبول سفر کرد و روشن است که او و اردوغان در حال یافتن راه حل های مشترک هستند. البته این بدان معنا نیست که مشکلاتی وجود ندارد. اولین مشکل، درگیری ترکیه در سوریه است که نیروهایش علنا با مبارزان کُرد در جنگ هستند. این حقیقت که آمریکا از کردها پشتیبانی می کند کمکی به بهبود روابط ترکیه و آمریکا نمی کند.
دیگر منبع اساسی تنش حضور نیروهای نظامی ایالات متحده در سوریه است. این حضور کاملاً از طرف رسانه های غربی نادیده گرفته می شود، رسانه هایی که دمبهدم خشم گزینشی خود را به نمایش میگذارند. این حضور فراتر از اشغال زمینهای سوریه از سوی آمریکاست. آنها عملاً ذخایر نفت سوریه را به تاراج میبرند و اصلاً هیچ علاقهای به بازپرداخت سرقت منابع سوری از خود نشان نمیدهند.
آمریکاییها در مورد عراق هم همان قدر نسبت به اعتراض حضورشان در عراق بیاعتنا هستند. از آن تجاوز اکنون بیش از بیست سال گذشته است. باید یادآور شویم که استرالیاییها نیز هنوز به اشغال عراق ادامه میدهند، این را از آمریکاییها یاد گرفته اند و علیرغم خواست عراق آنجا را ترک نمیکنند.
باید این تفاوت رفتار آمریکا و متحدین آنرا در اشغال سوریه و عراق با روسیه در اوکراین را (که مبنای بسیار مشروعتری دارد) دید تا به نتایج بدیهی رسید. وقتی چنین عملی از سوی نیروهای آنها انجام میگیرد، همه چیز درست و عادی است. اما اگر از سوی مخالفان سیاسی آنها صورت گیرد، توجیهپذیر نیست. ریاکاری عجیبی است.
مثالها کم نیست. آمریکا به بهانههای مبهم به اشغال خلیج گوانتانامو در کوبا پس از ۶۰ سال ادامه میدهد. فریبکاری حیرتآوری است. انتظار اینکه در رفتار آمریکا تغییر اساسی رخ دهد ساده لوحیست، هرچند علایمی وجود دارد که نشان میدهد آنها دیگر توان تحمیل نظرات خود را به ملتهای جهان ندارند. دیری نخواهد پایید که دنیا شاهد پایان برتری آمریکا خواهد بود.