حزب تودۀ ایران و یا به قول نویسندگان چریک این «فسیلهای مهاجر» بودند که با مجهز بودن به جهانبینی مارکسیستی- لنینیستی و با تکیه بر ارقام و اسناد و واقعیتهای جامعه ایران بیش از هر سازمان و گروه دیگری توانستند اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران را بررسی کنند و به بسیاری از مسایل بغرنج پاسخ درست بدهند.
در آخرین شمارههای نشریات چریکی، از جمله «نبرد خلق» و «۱۹ بهمن تئوریک» رسالهها و مقالههای تئوریک و تحلیلی مربوط به «چریکهای فدایی خلق» نشر یافته است.۱ در این نوشتهها مسایل وسیعی در زمنیه بررسی و ارزیابی تاریخ مبارزات مردم ایران (به خصوص حزب تودۀ ایران) و تجزیهوتحلیل مسایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مطرح شده است که در واقع موضعگیری چریکها (و لااقل گروههایی از آنان) را در مهمترین مسایل مربوط به مبارزات مردم ایران منعکس میسازند. بررسی انتقادی وسیع و همهجانبه این نوشتهها از عهده امکانات محدود مجله «دنیا» خارج است. حزب ما تاکنون در برنامهها، اسناد و مدارک رسمی حزب، در کتابها، جزوهها و مقالههای مختلف که همگی با تیراژ وسیع انتشار یافته اند، همراه با تدقیق و تنقیح نظریات خود عملاً بسیاری از مسایل مطروحه در نهضت ما را پاسخ داده است که علاقهمندان میتوانند با مراجعه به آنها هم به نظریات اصولی حزب ما و هم به عیار واقعی بررسیها، ارزیابیها و نتیجهگیریهای چریکها پی ببرند.
نوشتههای اخیر چریکی لااقل از سه نظر شایان توجه است:
۱- پُربها دادن به خود و بیارزش کردن دیگران،
۲- تحریف واقعیتهای تاریخی،
۳- بروز اختلافنظرها، همراه با برخی گرایشهای نو در بین چریکها.
ما بدون آنکه به بررسی همهجانبه این نکات بپردازیم، به ذکر برخی ملاحظات اکتفا میکنیم.
۱- پربها دادن به خود و بیارزش کردن دیگران
آنچه بیش از همه در این نوشتهها به چشم میخورد، فرا رفتن نویسندگان آنها از حدود متانت و فروتنی انقلابی است. در اینکه نویسندگان چریکی، سازمان خود را تنها سازمان واقعاً انقلابی مارکسیستی دارای «مشی سیاسی» و «برنامه استراتژیک و تاکتیکی» صحیح و بیخدشه میدانند، مختارند. ولی برای این «حق» حد و مرزی است که گذشتن از آن انسان را به باریکه گمراهی و عرصه خودبینی و خودستایی میکشاند.
در این نوشتهها، حزب توده ایران به مثابه «فسیلهای مهاجر»ی که «کولهباری از اشتباههای فاجعهآمیز همراه عنوان مسخ شده «حزب برادر» را به دوش میکشند» معرفی میشود.۲ در باره زندانیان سیاسی دوران رضاشاه که پس از شهریور ۲۰ از زندانها رهایی یافتند، به طعنه چنین گفته میشود: «زندانیان سیاسی که اغلب آنها متهم به داشتن مرام اشتراکی شده بودند، با احترام و هاله تقدس آزاد شدند.»۳ این نوسندگان چریکی حتا اولین کمونیستهای ایرانی را که به هر حال، بنیادگذاران و ناشرین بزرگترین و انقلابیترین جریان سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک دوران ما در ایران بودند، از نیش زهرآلود قلم خود در امان نمیدارند. «حزب کمونیست که، صرفنظر از نام آن، نیز در آن شرایط پیشاهنگ طبقه کارگر محسوب میشد» و «کمونیستها که این نام را خیلی آسان بر خود نهاده بودند…»۴، توصیفهای ناهنجاری است که با آن نویسندگان رسالهها از اولین نسل کمونیستهای ایرانی با ناسپاسی تمام یادی میکنند.
اگر ارزیابی این نوسندگان چریک از سازمانها و رهبران جنبش انقلابی کارگری ایران چنین باشد، معلوم نیست از چهرو و بر پایه کدام اصول اخلاقی خود را تنها «وارث کلیه سنن انقلابی جنبش کارگری» به شمار میآوردند؟۵ آیا فدا کردن جان در راه چند عمل تروریستی بیثمر و حتا زیانبخش، این حق را به این نویسندگان چریک میدهد که پا را از دایره ابتداییترین موازین اخلاق انقلابی فراتر نهند و خود را همه چیز بدانند و دیگران را به هیچ بگیرند؟
نویسندگان رسالهها و مقالههای چریکی در این راه تنگنظرانه خردهبورژوایی چنان تند میرانند که گاه همچون سلاطین قاجار که القاب «سلطنه» و «دوله» را از روی هویوهوس به این یا آن کس عطا میکردند و یا پس میگرفتند، میخواهند واگذاری و یا بازگرفتن عنوان «مارکسیست- لنینیست» را در انحصار خود داشته باشند، آنان در باره کسانی که «گول اپورتونیستهای رنگارنگ را خورده اند» با بزرگواری خاصی میگویند: «… هنوز کمی زود است که عنوان “مارکسیست- لنینیست” را از تمامی آنها بگیریم و باید کمی بیشتر منتظر شد.»۶ آری، تند میرانند و بسیار هم تند! هم دراقدامات خود و هم در خودبینیهای خویش. و جای تأسف است.
۲- تحریف واقعیتهای تاریخی
کوششهایی که در این نوشتهها برای نخستین بار از طرف این نیروها در جهت بررسی و تجزیه و تحلیل شرایط اقتصادی، اجتماعی، طبقاتی و سیاسی جامعه ایران در مقطع تاریخی نسبتاً طولانی به منظور تعلیل و تبیین «مشی سیاسی» چریکها به عمل میآید، پدیدهایست درخور توجه. این کوشش چریکها، برخلاف بسیاری از نیروهای اپوزیسیون، با واقعبینیهای معینی همراه است، (قبول پیشرفت اقتصادی و اجتماعی ایران، پیدایش تحولات طبقاتی در جامعه، به ویژه برافتادن مناسبات ارباب- رعیتی، پذیرش این واقعیت که رژیم به عقبنشینیهای معینی ناگزیر شده است و غیره. ولی این کوششها که با کششهای خردهبورژوایی، فلسفهبافیهای روشنفکرانه و دید خاص مائوئیستی (به خصوص در مورد «تئوری» تضاد مائو و مطلق کردن مبارزه مسلحانه) همراه است، ذهنیگریها، پیشداوریها، مغالطهها و تحریفهای فراوانی را بر این بررسیها تحمیل کرده است که نمیتوانست در نتیجهگیریهای نادرست و ارزیابیهای مخدوش این نوشتهها بیتأثیر باشد. ما بررسی نظریات چریکها را در مسایل تئوریک نظیر «تضاد اساسی و تضاد عمده» و کاربست آن در مقیاس ایران و جهان، تئوریبافیها در باره «نیمفرماسیون»ها، سردرگمیهای آنان را در مورد طبقات و غیره به فرصت مناسبتری موکول میکنیم و در اینجا فقط به ذکر چند نکته در باره تحریف واقعیتهای تاریخی از طرف آن بسنده میکنیم، تا نمونههایی از شیوههای نادرست چریکها در برخورد به مسایل نشان دهیم.
اصلاحات ارضی
در رسالهای که در شمارههای ۵ و ۶ «۱۹بهمن تئوریک» تحت عنوان «جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران» منتشر شده، در جایی که به تحلیل حوادث سالهای بیست تا کودتای ۳۲ تخصیص یافته، چنین ادعا میشود که گویا حزب تودۀ ایران طی این سالها «خواستار اصلاحات ارضی نشد.»۷ در رساله به این ترتیب کوشش میشود تا بر تمام فعالیت حزب تودۀ ایران در جلب دهقانان به مبارزه و تأمین اتحاد آنان با طبقه کارگر، که به طور عمده از راه طرح شعارهای صحیح در باره مطالبات دهقانان میتوانست انجام گیرد، خط بطلان کشیده شود و این مبارزات نفی گردد.
هر فرد بیغرض که کوچکترین آشنایی با فعالیت و مبارزه حزب تودۀ ایران دارد، به خوبی میداند که حزب ما در تمام این دوران و متناسب با شرایط زمان شعارها و برنامههای مشخصی در باره بهبود وضع دهقانان و اصلاحات ارضی ارایه کرده است. به دو مورد اشاره میکنیم: در ماده ۳ اولین برنامه حزب (مصوب مهر ۱۳۲۱) «تقسیم بلاعوض املاک خالصه و املاک اختصاصی رضاشاه بین دهقانان، بازخرید املاک اربابی و تقسیم بلاعوض آنها میان دهقانان» مطرح شده بود. در سال ۱۳۲۳، زمانی که هیچیک از احزاب و گروههای سیاسی توجهی به دهقانان و خواستهای آنان نداشتند حزب تودۀ ایران برای بسیج تودههای دهقانی، به منظور ایجاد تحول در روستاها و تأمین همبستگی و اتحاد میان کارگران و دهقانان، سازمانی به نام «اتحادیه دهقانان وابسته به حزب تودۀ ایران» به وجود آورد. در مرامنامه این اتحادیه «بازخرید املاک بزرگ و تقسیم بلاعوض آن میان دهقانان بیزمین و کمزمین، تقسیم بلاعوض زمینهای خالصه و الغای روابط موجود ارباب-رعیتی» پیشبینی شده بود. این سازمان با این شعارها و برنامههای مترقی به زودی موفق شد چندین صدهزار دهقان را در صفوف خود متحد سازد.
آیا نویسندگان چریکهای فدایی خلق که مدعیند تمام تاریخ مبارزات گذشته مردم ایران را از نظر مارکسیسم- لنینیسم و به طور خلاق بررسی نموده اند، از این واقعیتها باخبرند یا نه؟ اگر بیخبرند، پس این همه ادعا برای چیست؟ و اگر باخبرند، پس این تحریف واقعیتهای تاریخی چه هدفی را دنبال میکند؟ ما شواهد و قراین فراوانی داریم که این تحریفها آگاهانه انجام میگیرد و جز لجنمال کردن حزب تودۀ ایران و گمراه ساختن اذهان جوانانی که متأسفانه از گذشته حزب و مبارزات افتخارآمیز آن بیخبرند، هدفی ندارد.
«بهانه اشغال ایران به وسیله شوروی»
در رساله مذکور و سایر رسالهها و مقالههای چریکی ورود ارتش سرخ به ایران، که در نتیجه نقض آشکار مفاد قرارداد ۱۹۲۱ از طرف رضاشاه انجام گرفت، «اشغال» ایران و «مداخله» در امور ایران اریابی میشود. در این رساله چریکی چنین آمده است: «بهانه این مداخله نفوذ آلمان در ایران و مناسبات رژیم با آلمان هیتلری بود. حال آنکه آلمان در ایران نیروی واقعی نداشت و حضور مادی آن به تعدادی مستشار نظامی و صنعتی با عدهای جاسوس و کادر سیاسی محدود میشد.»۸ اگر این ادعاهای نویسندگان چریک را با دعاوی محمدرضا شاه، این دشمن سوگندخوردۀ مردم ایران و اتحاد شوروی بسنجیم، کوچکترین تفاوتی میان آنها نخواهیم دید. محمدرضا شاه برای تبرئه سیاست خائنانه پدرش در آن زمان و سیاست خائنانهتر خود در این زمان «حق» دارد که چنین قضاوت کند و حقایق تاریخی را چنین بیشرمانه دگرگون سازد. ولی سخنگویان چریکهای فدایی خلق را چه انگیزهای بر این تحریف واداشته است؟ خصومت با اتحاد شوروی و یا احساسات کاذب ناسیونالیستی و یا هر دو؟ شاید بیاطلاعی آنان از حقایق تاریخی موجب چنین تحریفی شده باشد؟ ولی، مگر این نوسندگان مدعی نیستند که بیشتر و مهمتر از هر حزب و سازمان و گروه دیگری گذشته و حال ایران را از دیدگاه مارکسیسم- لنینیسم بررسی نقادانه کرده اند؟ اگر چریکها تاکنون ادعاهای شاه را بر استدلالات حزب ما ترجیح داده اند، بهتر است لااقل اکنون واقعیت را از زبان آلبرت شپر، وزیر تسلیحات آلمان هیتلری بشنوند. شپر مینویسد که هیتلر در یکی از سخنرانیهای خود در برابر افسران ارشد نازی چنین گفت: «راه ما به سوی شوروی هموار است. من اطمینان دارم که ما از راه ایران به پیروزی نهایی دست خواهیم یافت. ما دوستان زیادی در ایران داریم. …»۹ چنانکه میبینیم صحبت فقط بر سر «بهانه» نفوذ آلمان و یا وجود چند مستشار و جاسوس نیست، بلکه سخن بر سر هموار کردن راه برای برانداختن نخستین کشور سوسیالیستی، اتحاد شوروی و داشتن «دوستان زیادی در ایران» (که همان عمال داخلی آلمان هیتلری باشند) و دست یافتن «به پیروزی نهایی» از راه ایران است. آن واقعیتی که نویسندگان چریک خود یا ندیده اند و یا نخواسته اند ببینند.
حزب تودۀ ایران و امپریالیسم آمریکا
یکی از خدمات بزرگ حزب تودۀ ایران در سالهای مبارزه در راه ملی کردن منابع و صنایع نفت این بود، که بیش از هر نیروی دیگری به خطر امپریالیسم آمریکا پی برد و به افشاء نقش ریاکارانه آن پرداخت. ولی نویسندگان چریکی این خدمت بزرگ را به مثابه خیانتی جلوه میدهند. در رساله مذکور پس از تأکید بر این نکته که «تضاد عمده جهان در این سالها تضاد دو اردوگاه بود که در رأس یکی آمریکا و در رأس دیگری اتحاد شوروی قرار داشت»، چنین گفته میشود: «در این مرحله از مبارزه نیز حزب توده با دور ماندن از واقعیتهای داخلی، تضاد جهانی را به جای تضاد جامعه ما گرفت»۱۰
چریکها در اینجا میخواهند بگویند که مبارزه حزب تودۀ ایران با امپریالیسم آمریکا در سالهای ملی شدن نفت «دور ماندن از واقعیتهای داخلی» بود و این مبارزه نه به علت نقشههای آزمندانه امپریالیسم آمریکا برای چنگ انداختن به منابع نفتی کشور، بلکه به تبعیت از «تضاد جهانی» یعنی تضاد شوروی و آمریکا انجام گرفت! البته از این نوسندگان چریکی که از غرقاب «تئوری» تضاد مائوتسه دون نتوانسته اند خلاصی یابند، انتظاری بیش از این نمیتوان داشت. ولی همین چریکها در جایی که مصدق را به علت نشناختن امپریالیسم آمریکا در معرض سرزنش قرار میدهند، دچار چنان تضادی میشوند که حتا با توسل به «تئوری» تضاد مائو هم نمیتوان آن را حل کرد.
در رساله مذکور در انتقاد از مصدق گفته میشود: «مصدق در شناخت درست امپریالیسم آمریکا و نقش آن دچار اشتباه شده و خیلی دیر به نقش غدارهبند این جانی اولیه خود در مبارزه نفت پی برد.»۱۱ در صفحه ۳۹ باز چنین میآید که: «مصدق برای نگه داشتن آمریکا از جانب خود به مخالف خونین کمونیستها با آمریکا تکیه میکرد و ترحیج میداد که آمریکا از او تلقی دشمنانهای نداشته باشد» و «آمریکا هنوز مصدق را بهتر از هر کس دیگری برای جلوگیری از کمونیسم میدانست.»
حال سؤال میشود: اگر قضاوت شما در باره مصدق درست باشد، در این صورت چه انتقادی به حزب تودۀ ایران میتوان داشت، که زودتر از مصدق به نقش امپریالیسم آمریکا پی برد؟ در اینجا شما دچار چنان تضاد آشکاری میشوید، که خود به نحوی سفسطهآمیز و در عین حال مضحک میخواهید خویشتن را از بنبست آن خارج کنید. شما مینویسید: «نفوذ رو به تزاید آمریکا و امتیازاتی که در دوره اول حکومت مصدق به صورت گسترش فعالیت اداره اصل چهار ترومن و مانند آن به دست آورد و همکاری عناصر وابسته به آمریکا، مثل امینی، زاهدی و مانند آنها شواهدی برای صحت نظر نادرست حزب توده به دست میداد.»۱۲ (تکیه از ما است) «صحت نظر نادرست»؟! چنین است آن راهحل «دیالکتیکی» برای گریز از تضاد ناشی از تحریفات آگاهانه واقعیتهای زندگی!
در نوشتههای چریکی از این تحریفها و تضادها فراوان است که متأسفانه امکان طرح همه آنها وجود ندارد. هر خواننده دقیق و آشنا به تاریخ مبارزات حزب ما و مردم ایران، خود میتواند نمونههای فراوانی از آنها در این رسالهها بیابد.
۳- بروز اختلافنظرها، همراه با برخی گرایشهای نو در بین چریکها
نکته قابل توجه دیگر در رسالهها و نوشتههای چریکهای فدایی خلق، گرایشهای تازهای است که در نظریات و اعتقادات آنان به چشم میخورد. این گرایشها را اگر چه میتوان به طور کلی در جهت «تعدیل» نظریات و اعتقادات اولیه چریکها در ارزیابی از مواضع سیاسی زحمتکشان، شرایط عینی و ذهنی مبارزه و انقلاب، چگونگی برخورد به مبارزه مسلحانه و غیره دانست، ولی از نحوه برداشت و چگونگی طرح مسایل چنین برمیآید که اختلافنظرهای کموبیش جدی و عمیق در درون این جریان سیاسی یا «جنبش نوین» وجود دارد که هنوز به حل نهایی خود نرسیده است.
در رساله «مبرمترین مسایل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی» با اشاره به گرایشهای چپروانه در جنبش چریکی گفته میشود: «این گرایشها عملاً در درون جنبش ما وجود داشته و هماکنون نیز ما با این گرایشها درگیر هستیم. وجود همین گرایشها به سهم خود به رشد جنبش آسیب رسانده و چنانچه با آن مبارزه جدی نشود، میتواند کل جنبش را به خطر بیاندازد.»۱۳ جالب آنکه به اعتراف همین رساله این انحرافات مربوط به دوران اولیه و یا «جنینی» جنبش نبوده، بلکه «در سالهای اخیر … در یکرشته مسایل و پدیدهها شکل نسبتاً مشخص به خود گرفته است.»۱۴
ما در اینحا نیز برای رعایت اختصار به ذکر چند نمونه از این گرایشها و یا اختلافنظرها اکتفا میورزیم.
در باره طبقه کارگر
امیر پرویز پویان در جزوه «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء» که یکی از اولین انتشارات وسیع پر سروصدای چریکی بود، در ارزیابی از طبقه کارگر چنین نوشته بود: «تجربه نشان میدهد که کارگران حتا کارگران جوان، با همه نارضایی از وضعی که در آن به سر میبرند رغبت چندانی به آموزشهای سیاسی نشان نمیدهند. فقدان هر نوع جریان قابل لمس سیاسی و ناآگاهی آنان موجب شده است تا به پذیرش فرهنگ مسلط جامعه تا حدی تمکین نمایند. گروه کتابخوان کارگران مشتری منحطترین و کثیفترین آثار ارتجاعی هستند… غالب آنها خصایص لومپن پیدا کرده اند.» (ص. ۱۳- تکیه از ما است)
این ارزیابی نادرست از طبقه کارگر در زمان خود از طرف حزب ما شدیداً مورد انتقاد قرار گرفت و چنانکه میدانیم انتقاد ما نیز با سیل اتهامات و افتراآت روبهرو شد. ولی اکنون پس از گذشت چهار سال در رساله «جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران» در باره کارگران با نظر دیگری روبهرو هستیم. «کسانی که از انحطاط طبقه کارگر سخن میگویند و یا از نفوذ فرهنگ غیرکارگری در این طبقه حرف میزنند باید توجه داشته باشند که آنچه در برابر آنها است، نه انحطاط و نه جانشین شدن فرهنگ دیگری به جای فرهنگ طبقه کارگر است…»۱۵ (تکیه از ما است)
اختلاف میان این دو نوشته کاملاً آشکار است: یکی از «پذیرش فرهنگ مسلط جامعه» در یک جامعه سرمایهداری، همان «نفوذ فرهنگ غیرکارگری» است و روی آوردن کارگران به «منحطترین و کثیفترین آثار ارتجاعی» و پیدا شدن «خصایص لومپن» میان اکثر کارگران دم میزند و دیگری چنین افرادی را از داشتن چنین تصوراتی برحذر میدارد.
در باره عشایر
علیاکبر صفایی فراهانی در جزوه «آنچه باید یک انقلابی بداند» در مورد عشایر چنین مینویسد: «در ارزیابی نیروهای انقلابی نباید از عشایر غافل ماند. عشایر ایران به خصوص در کردستان و فارس زمینههای مساعدی برای جنبش مسلحانه اند» (ص. ۶) ولی در رساله یادشده پس از اشاره به همین مناطق کردستان و فارس و با در نظر گرفتن «سیر طبیعی تبدیل زندگی شبانی به زندگی کشاورزی» و نتایج اصلاحات ارضی و غیره گفته میشود: «در همریختگی سازمان ایل باعث شده … عشایر برخلاف سنن دیرینه خود نتوانند در برابر رژیم در منطقۀ زندگی خود دست به شورشهایی بزنند که هدفهای اقتصادی-سیاسی را تواماً در خود داشت.»۱۶
در اینجا نیز با دو برخورد کاملاً متفاوت روبهرو هستیم.
«تثبیت مبارزه مسلحانه»
نویسنده رساله «مبرمترین مسایل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی» که در شماره ۳ «۱۹بهمن تئوریک» در فروردین ۱۳۵۴ نشر یافته به تعریف «تثبیت مبارزه مسلحانه» میپردازد و مینویسد: «… تثبیت مبارزه مسلحانه در عمل به معنی آنست که سازمانهای چریکی با جریانهای سیاسی- نظامی که این مشی را اعمال میکنند، موفق شوند بخش مهمی از نیروهای فعال را به سوی خود جلب کنند» و «بدیهی است در حال حاضر گرچه در این راه گامهای امیدبخشی برداشته شده، هنوز تا هدف فاصله داریم و به همین دلیل باید تأکید بر تاکتیکهایی که روی تثبیت مشی انقلابی تکیه میکند، ادامه یابد» (ص. ۶۵)
و اما در شماره ۶ «نبرد خلق» که یک ماه بعد یعنی در اردیبهشت ۱۳۵۴ نشر یافته، چنین میخوانیم: «اکنون دیگر ما مبارزه مسلحانه را در جامعه تثبیت کرده ایم. درستی مشی تبلیغ مسلحانه را به عنوان شکل محوری مبارزه به اغلب نیروهای آگاه خلق اثبات کرده ایم و آنها را به سوی مبازه مسلحانه جلب نموده ایم» (ص. ۹)
با آنکه در این دو نوشته «تثبیت مبارزه مسلحانه» به دو شکل متفاوت بیان شده، ولی با کمی دقت میتوان پی برد که هر دو محتوای واحدی برای «تثبیت مبارزه مسلحانه» قایلند. ولی معلوم نیست که سازمان چریکهای فدایی خلق که در فروردین ۱۳۵۴ هنوز به «تثبیت مبارزه مسلحانه» دست نیافته بود، چگونه پس از یکماه به آن دست مییابد. آیا این تغییر ارزیابی است یا اختلافنظر؟
شرایط عینی و ذهنی انقلاب
در رساله «مبرمترین مسایل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی» در مورد اختلاف نظر در باره شرایط عینی و ذهنی در داخل سازمان چریکها به صراحت گفته میشود: «در حالی که اپورتونیسم راست برای آغاز یک مبارزه قاطع با رژیم منتظر فراهم شدن شرایط عینی و ذهنی انقلاب میماند برخی رفقای ما به عنوان پاسخ به این نظریۀ تسلیمطلبانه مدعی شده اند که دردوره قبل یعنی فاصله سالهای ۴۲ تا ۴۹ شرایط عینی انقلاب فراهم بوده است. عدهای نیز علیرغم واقعیتهای غیرقابل انکار سالهای اخیر همچنان اصرار میورزند که شرایط عینی و ذهنی انقلاب فراهم است و توسل به قهر را با این استدلال مجاز میشناسند.»۱۷ این قبیل اختلافات چنانکه از همین رساله برمیآید، در مسایل دیگری نظیر شیوه و هدفهای مبارزه مسلحانه و غیره نیز در میان چریکها وجود دارد.
نمونههایی را که ما در اینجا ذکر کردیم، وجود اختلافنظرهای قدیمی و تازه و در مواردی گرایشهای تازه را در جهت «تعدیل» (نه تصحیح) نظریات نادرست چریکها به ثبوت میرساند.
تفسیری براختلاف نظرها و گرایشها
وجود اختلافنظر (البته نه در اصول اساسی و بسیار مهم) در شرایط بسیار بغرنج مبارزه اجتماعی و یا کوشش در جهت تصحیح، تدقیق و تنقیح نظریات گذشته امری است طبیعی. از این جهت اگر کوششهایی در درون چریکهای فدایی خلق در جهت اصلاح شیوههای چپروانه و پدیدههای ناسالم به عمل آید، این کوششها را میتوان به مثابه گامی مثبت ارزیابی نمود. ولی از مجموع رسالهها و مقالههای منتشره چنین برمیآید که این جریان هنوز نتوانسته است خود را از چنگ چپگراییهای ماجراجویانه، این غده سرطانی، که فقط با یک عمل جراحی قاطع و آن هم به موقع، میتوان از آن رهایی یافت، نجات بخشد.
وجود این اختلافنظرها و گرایشها در عین حال نشان میدهد که این حکم که چون ما چریکها در ایران هستیم و «… با واقعیت عینی برخورد مستقیم داریم»۱۸ و عمل انقلابی انجام میدهیم، لذا برای درک واقعیتهای ایران بر«فسیلهای مهاجر» ارحجیت داریم، تا چه حد نادرست است.۱۹ اگر این تماس مستقیم داروی تمام دردها بود، دیگر میان خود چریکها در ارزیابی مسایل اجتماعی اختلافنظر پدید نمیآمد و چریکها «در سالهای ۱۳۴۴ به بعد»،۲۰ یعنی دیرتر از حزب تودۀ ایران به ماهیت اصلاحات ارضی پی نمیبردند۲۱ و خیلی دیرتر آن هم به طور مسخشده مسأله کمپرادوریزه شدن قشرهایی از بورژوازی ملی به خصوص صنعتی را مطرح نمیکردند. حزب تودۀ ایران و یا به قول نویسندگان چریک این «فسیلهای مهاجر» بودند که با مجهز بودن به جهانبینی مارکسیستی- لنینیستی و با تکیه بر ارقام و اسناد و واقعیتهای جامعه ایران بیش از هر سازمان و گروه دیگری توانستند اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران را بررسی کنند و به بسیاری از مسایل بغرنج پاسخ درست بدهند. آن کاریکه تاکنون نیز هیچیک از جریانهای سیاسی ایران، اعم از آنهاییکه «با واقعیت عینی برخورد مستقیم» دارند و یا ندارند، نتوانسته اند انجام دهند.
مارکس و انگلس و لنین سالها در مهاجرت آن هم در شرایط قرن نوزدهم میزیستند و در این شرایط یک سلسله تحلیلهای عمیق از واقعیت جوامع خود نشر دادند که درخور مقایسه با بررسیهای «ژرفاندیشانه» برخی از تئوریبافان خردهبورژوا در داخل کشور نبود. اصل کار عبارت است از اسلوب درست تفکر و شیوه درست تحقیق و مبادی درست عزیمت فکر و هدفهای درست اجتماعی. وقتی اینها درست نباشد نمیتوان واقعیت را دید. صاحبنظران بورژوا و خردهبورژوا که در انبوه جماعت جای دارند، به سبب معایب موجود در اسلوب و برداشت تفکر خود در قیاس با مارکسیستهای مهاجری که مطالب را از راه صحیح طرح و درک میکنند، دارای دید کاملاً نادرست هستند.
اما چه عواملی باعث شده است که در میان چریکهای فدایی خلق اختلافنظر و گرایشهای جدید، گرچه در جهت «تعدیل» پدید آید؟ در اینجا به دو عامل اساسی میتوان اشاره نمود:
۱- واقعیت خود زندگی و ناکامی چریکها که لااقل بخشی از آنان را به «تعدیل» نظریات نادرست واداشته است. آنان خود معترفند که «این گرایشهای ناسالم نیروهای جنبش را به ناکامی و نومیدی میکشاند که خود میتواند نقطه عطفی در تغییر ماهیت این چپروی به راستروی و سازشکاری باشد.»۲۲
۲- انتقادات صریح، صادقانه، به موقع و بدون تزلزل حزب تودۀ ایران. با اینکه نویسندگان چریک به علت برخی خصایل خردهبورژوایی خود، جسارت اعتراف صریح به این واقعیت را ندارند ولی با توسل به شیوههای خاص توأم با ناسزاگویی، به حزب تودۀ ایران، به طور ضمنی تأثیر حزب ما را در این امر تأیید میکنند: «طی دو سال اخیر آثار و نتایج این گرایشها … معلوم شده و فقط ضعفهایی که وجود این گرایش در جنبش ایجاد کرده است، مورد استفاده اپورتونیسم راست قرار گرفته و جنبش را ضربهپذیر ساخته است. این انحرافها مستمسکی برای کوبیدن جنبش به اپورتویستهای خارج از آن میدهد…»۲۳ (تکیه از ما است)
نویسندگان چریک باید بدانند که انتقادهای حزب ما از شیوههای نادرست مبارزه آنها برای «کوبیدن جنبش» نبوده، بلکه به منظور نشان دادن صادقانه راه درست و مؤثر مبارزه در شرایط کنونی انجام گرفته است. امید آن داریم که چریکهای فدایی خلق فعالیت گذشته خود را با مسؤولیت و جسارت بیشتر مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند. تصحیح خطاهای گذشته نه فقط «مستمسکی برای کوبیدن جنبش» نخواهد داد، بلکه موجبات خرسندی مبارزان راستین را فراهم خواهد ساخت.
———————————————–
۱- تا آنجا که معلوم است «نبرد خلق» ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق و «۱۹ بهمن تئوریک» ناشر رسالهها و مقالههای تئوریک آنان است.
۲- «۱۹ بهمن تئوریک»، شهریور ۱۳۵۳، شماره ۱، ص ۲.
۳- «۱۹بهمن تئوریک»، مهر ۱۳۵۴، شماره ۵، صفحه ۳۰.
۴- همانجا، صفحههای ۲۷ و ۱۹ (تکیه از ما است).
۵- «نبرد خلق»، اردیبهشت ۱۳۵۴، شماره ۶، ص ۱۱۸.
۶- همانجا، صفحه ۶.
۷- «۱۹بهمن تئوریک»، مهر ۱۳۵۴، شماره ۵، ص ۳۱.
۸- «۱۹بهمن تئوریک»، مهر ۱۳۵۴، شماره ۵، ص ۲۸.
۹- نقل از اطلاعات، ۲۳ بهمن ۱۳۵۴.
۱۰- «۱۹بهمن تئوریک»، مهر ۱۳۵۴، شماره ۵، ص. ۳۷.
۱۱- همانجا، ص ۴۱.
۱۲- «۱۹ بهمن تئوریک»، مهر ۱۳۵۴، شماره ۵، ص ۳۸.
۱۳- «۱۹ بهمن تئوریک» فروردین ۱۳۵۴، شماره ۳، ص ۵۸.
۱۴- همانجا.
۱۵- «۱۹بهمن تئوریک»، دیماه ۱۳۵۴، شماره ۶، ص ۶۹-۱۶۸.
۱۶- «۱۹بهمن تئوریک»، دیماه ۱۳۵۴، شماره ۶، ص ۱۷۴.
۱۷- «۱۹ بهمن تئوریک»، فروردین ۱۳۵۴، شماره ۳، ص ۸۹.
۱۸- «نبرد خلق»، اردیبهشت ۵۴، شماره ۶، ص ۷.
۱۹- اگر دیده میشود که بسیاری از «مارکسیست- لنینیستهای «ادعایی ایران (در خارج از کشور- م) دستجات مختلفی را تشکیل داده اند که همه با هم مخالفند، این بدان دلیل است که آنها از واقعیت عینی جامعه ایران و عمل انقلاب به دورند … اکثریت نزدیک به اتفاق اینان … هیج تماس مستقیمی با مسایل ایران ندارند…» همانجا، ص ۶.
۲۰- «۱۹بهمن تئوریک»، فروردین ۵۴، شماره ۳، ص ۶۰.
۲۱- در تزهایی که دراواخر سال ۱۳۴۱، از طرف حزب ما در باره تحولات ایران منتشر شد چنین گفته میشود: «محتوای اقتصادی رفرمهایی که طبق قانون اصلاح ارضی و متمم آن در ده ایران انجام میشود عبارتست از جانشین شدن تدریجی مناسبات سرمایهداری در ده به جای مناسبات فئودالی و استثمار فئودالی (مردم، اول اسفند ۱۳۴۱).
۲۲- «۱۹بهمن تئوریک»، فروردین ۱۳۵۴، شماره ۳، ص ۸۹.
۲۳- همانجا.