برگرفته از: سایت گروه «۱۰ مهر»
۲۳ دی ۱۴۰۳
«نامهٔ مردم» شمارهٔ ۱۲۲۴ (۱۰ دی ۱۴۰۳) سرمقالهای تحت عنوان «فردای ایران از امروزش بهتر خواهد بود!» منتشر کرد که محتوای آن دل هر ایرانی میهندوست را بهدرد میآورد و این سؤال را به پیش میکشد که کار حزبی که علت وجودی و تاریخ کهن دهها سالهٔ آن دفاع از استقلال کشور و تضمین حقوق زحمتکشان ایران در برابر امپریالیسم بوده است، و تعداد کثیری از رهبران آن در راه رسیدن به این هدف مقدس جان باختهاند، اکنون به کجا کشیده و این حزب امروز در کنار کدام نیروها ایستاده است؟
نویسندهٔ سرمقاله، که نزدیک به نیمی از نوشتهٔ خود را صرف نقل قول از این و آن، و ارائهٔ آمارهای پیش پا افتاده در توضیح واضحات در مورد اوضاع بهشدت خطرناک داخل کشور کرده است، برای اینکه بر نتیجهگیریهای نهایتاً سرنگونیطلبانهٔ خود ماسک «ضدامپریالیستی» بپوشاند، متن خود را از همان ابتدا با ارائهٔ تصویری از جنایات آمریکا و اسرائیل در منطقه آغاز میکند:
تحولات ماههای اخیر در ایران و منطقه بیشک تا سالها اثرهای مهمی به جا خواهد گذاشت که پیشبینی دقیق آنها از هماکنون بسیار دشوار است. از آن جمله میتوان به این رخدادهای اخیر اشاره کرد: دخالتهای روزافزون امپریالیسم آمریکا و رژیم جنایتکار اسرائیل در بازچینی جغرافیای منطقه؛ برنامهریزی اسرائیل برای گسترش شهرکسازیها در سرزمینهای اشغالی فلسطین و اشغال دائم غزه و بلندیهای جولان در مرز سوریه، که اسرائیل بخشهای مهمی از آن را پس از سقوط اسد به خاکش اضافه کرده است؛ بلندپروازیهای اردوغان برای گسترش نفوذ ترکیه در سوریه و غرب آسیا؛ حضور و فعالیت مجموعهای از گروههای مسلح ارتجاعی همچون داعش، طالبان، فاطمیون، حماس، حزبالله، جهاد اسلامی، و «هیئت تحریر شام» که زیر چتر حمایت رژیمهای ارتجاعی منطقه، از جمله ایران و عربستان و ترکیه، در خدمت گسترش نفوذ و سلطهٔ این قدرتها و حکومتها بر بخشهایی از سرزمینهای این منطقهاند؛ و نیز آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ در آمریکا در چند هفتهٔ آینده و آغاز به کار دولتی شبهفاشیستی در آن کشور که محور اساسی سیاستهایش در این منطقه تهدید استقلال کشورهای دیگر و تأکید بر سلطه و سرکردگی بیچونوچرای امپریالیسم آمریکا بر غرب آسیا با همدستی و ژاندارمی دولت نژادپرست اسرائیل است. همهٔ اینها در مجموع حکایت از شکلگیری شرایط و اوضاعی پیچیده و دشوار است که این منطقه از آسیا در آیندهٔ نزدیک با آن روبهروست.
میشد به چنین آغازی خوشآمد گفت اگر این گفته با دو مشکل اساسی روبهرو نبود:
نخست، در تشریح عملکردهای امپریالیسم، صهیونیسم و متحدان آنها در منطقه، ما با این جمله نیز، که بسیار ماهرانه در لابهلای متن گنجانده شده است، مواجهیم:
حضور و فعالیت مجموعهای از گروههای مسلح ارتجاعی همچون داعش، طالبان، فاطمیون، حماس، حزبالله، جهاد اسلامی، و «هیئت تحریر شام» که زیر چتر حمایت رژیمهای ارتجاعی منطقه، از جمله ایران و عربستان و ترکیه، در خدمت گسترش نفوذ و سلطهٔ این قدرتها و حکومتها بر بخشهایی از سرزمینهای این منطقهاند….
این گفته، که تمامی نیروهای مقاومت، نظیر حزبالله، حماس، و فاطمیون، را در کنار گروههایی مانند داعش و طالبان و هیأت تحریرالشام قرار میدهد و همه را بهطور یکسان بهعنوان «گروههای مسلح ارتجاعی» دستهبندی میکند، نهتنها تحلیلی بهشدت نادرست است، بلکه با مخدوش کردن مرز میان دوستان و دشمنان خلقهای منطقه، عملاً در خدمت برنامههای امپریالیسم قرار میگیرد و فضای لازم را برای سرکوب بیشتر نیروهای مقاومت فراهم میآورد. دفاع از استقلال، آزادی، و حق حاکمیت خلقهای منطقه تنها در سایهٔ شناخت دقیق از تهدیدات استعماری و همبستگی با نیروهای مقاومت منطقه ممکن است. نمیتوان هم پرچم مبارزه برای «فردایی بهتر» برای مردم ایران و منطقه را بلند کرد و هم نیروهایی را که برای ایجاد همین «فردای بهتر» از جان خود گذشتهاند و در دشوارترین شرایط به مبارزه ادامه میدهند، همصدا با اسرائیل و آمریکا، «گروههای مسلح ارتجاعی»، یعنی تروریست، خواند.
ادعای سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» مبنی بر یکسانسازی نقش ایران با قدرتهای ارتجاعی منطقهای مانند عربستان و ترکیه نیز، که دههها مقاومت پرهزینهٔ جمهوری اسلامی و مردم ایران در برابر تجاوزات و سلطهجوییهای آمریکا، اسرائیل، و متحدان آنها را نادیده میگیرد، بهمعنای خاک ریختن روی واقعیتهای میدانی و تاریخی است. اینگونه موضعگیریها، آن هم از سوی حزبی که خود را «چپ» ـــ چه رسد به «مارکسیست ـ لنینیست» ـــ معرفی میکند، بسیار سؤال برانگیز است، بهویژه آن که نهتنها در بند بالا، بلکه در تمامی متن، حتی یک بار هم سخنی از محکوم کردن جنایات آمریکا و اسرائیل بهمیان نیامده و قضیه با نتیجهگیری بیطرفانهٔ «شکلگیری اوضاعی پیچیده و دشوار» در منطقه رفع و رجوع شده است!
دوم، پس از خواندن این بند آغازین در مورد رویدادهای بسیار نگرانکننده در منطقه، منطقاً انتظار میرود که نویسنده، در ادامهٔ متن، جوانب مختلف این رویدادهای نگرانکننده، و منافع و انگیزههای دولتهای ایجادکنندهٔ آنها را بشکافد، یا حداقل در حمایت از خلقهای زیر بمباران سوریه و فلسطین چیزی بگوید و راهحلهایی برای ادامهٔ مقاومت پیشنهاد کند. اما میبینیم که چنین نیست، و دلیل آن هم روشن است: هدف سرمقاله «نامهٔ مردم» نه محکوم کردن جنایات آمریکا و اسرائیل و متحدان آنها، بلکه استفادهٔ فرصتطلبانه از وضعیت دشوارِ بهوجود آمده برای تهییج بیشتر افکار عمومی علیه جمهوری اسلامی و زمینهسازی برای تغییر «رژیم اصلاحناپذیر» حاکم در ایران است.
بیهوده نیست که میبینیم بهدنبال بند بالا بلافاصله ریل عوض میشود و جمهوری اسلامی بهجای آمریکا و اسرائیل هدف حمله قرار میگیرد؛ «سیاستهای منطقهیی ماجراجویانه و نابخردانهٔ» آن ـــ و صد البته نه امپریالیسم و نه صهیونیسم ـــ بهعنوان عامل اصلی فجایع اخیر در منطقه معرفی میشود؛ و در این واویلای منطقهای، شعار «نظام سیاسی ایران باید تغییر بنیادی کند» بهجای شعار دست آمریکا و اسرائیل از منطقه کوتاه مینشیند:
اما علی خامنهای اخیراً در دیداری با مداحان در روز دوم دی گفت: «فردای منطقه از امروز آن» بهتر خواهد بود…. این ادعاهای پوچ در حالی بیان میشود که سیاستهای منطقهیی ماجراجویانه و نابخردانهٔ جمهوری اسلامی با هدایت و رهبری خامنهای با شکست مفتضحانهای روبهرو شده است، نیروهای نیابتی رژیم در منطقه ضربات سهمناکی خوردهاند، [قدری خوشحالی در این عبارت نهفته است] و خطر جنگ داخلی ـــ که در لیبی و سودان شاهدش هستیم ـــ سوریه را تهدید میکند….
حزب تودهٔ ایران در سالهای اخیر بارها تأکید کرده است که رژیم ولایت فقیه را نمیشود اصلاح کرد؛ نظام سیاسی ایران باید تغییر بنیادی کند. این ارزیابی ما بر پایهٔ واقعیتهای عینی جامعه و عملکرد و ماهیت نظام سیاسی حاکم بر کشور استوار است. نشانهها و واقعیتهای انکارنشدنی دربارهٔ ماهیت عمیقاً ضدمردمی و استبدادی این حکومت را، که ادامه یافتن آن آیندهٔ میهن را تاریک کرده، تمامیت ارضی کشور را به خطر انداخته، و دهها میلیون شهروند را به ورطهٔ فقر و محرومیت بیسابقه کشانده است، در همهجا و همهوقت میتوان دید….
و در اینجا نیز، برای آنکه به این گفتهها رنگ و لعاب «چپ» داده شود، و خواننده این گفتهها را بهمعنای حمایت از آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی ایران نگیرد، طوماری از نقل قولها و آمارها در مورد وضعیت دشوار مردم به درون متن ریخته میشود تا چنین القا شود که این جهتگیری سرمقاله، از دیدگاه «چپ» و از سر دلسوزی برای مردم ایران صورت گرفته است. نویسنده از مشکلات معیشتی و اقتصادی نظیر گرانی، تورم و اعتراضات گروههای مختلف اجتماعی، از جمله کارگران، بازنشستگان، و فرهنگیان ـــ که همگان از آن آگاهند ـــ برای جهش به شعار «تغییر بنیادین نظام سیاسی ایران» استفاده میکند، اما آگاهانه کلمهای از تهدیدهای نظامی و تحریمهای حداکثری و کشندهٔ آمریکا و متحدانش ـــ که همین بلاها را بر سر مردم کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه، و اکنون از همه فاجعهبارتر سوریه، نیز آوردهاند ـــ بهمیان نمیآورد، چون چنین کاری شیرازهٔ شعار ضرورت «تغییر بنیادین نظام سیاسی ایران» را از هم میگسلد و لبهٔ اصلی حمله را بهسوی آمریکا برمیگرداند.
و این، همانطور که در نتیجهگیری نهایی سرمقاله مطرح شده است، چیزی نیست که نویسندهٔ خواهان آن باشد:
علت اساسی و بنمایهٔ اعتراضهای رو به گسترش کارگران و دیگر زحمتکشان، بازنشستگان، فرهنگیان، زنان، و جوانان کشور را باید در مجموعهٔ سیاستهای اقتصادی ـ اجتماعی کلان و مخرب رژیم و تضاد حلنشدنی آن با خواستهای مردم محروم از حقوق و آزادیهای مدنی دید، نه در توطئههای خارجی، آنطور که خامنهای و دیگر سران رژیم مدعیاند. ... (تأکیدها از ما است)
و اگر تصور شود که ارزیابی ما اغراقآمیز است، کافی است به این گفتهٔ سالوسانهٔ ۱۹ دسامبر آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجهٔ آمریکا، در شورای روابط خارجی آن کشور، که در آن مدعی میشود آمریکا دست از توطئه علیه ایران برداشته است، بنگریم تا به همسانی دیدگاه نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» و وزیر امور خارجهٔ آمریکا در مورد علل بحران در ایران پی ببریم:
این سال خوبی برای ایران نبوده است. من فکر میکنم ایران باید انتخابهای بنیادی انجام دهد. یکی از این انتخابها این است که روی خودش تمرکز کند و بکوشد یک کشور بهتر و موفقتر بسازد که نیازهای مردم را تأمین میکند ـــ چیزی که اکثریت مردم میخواهند ـــ و از درگیر شدن در ماجراجوییها در سطح منطقه و فراتر از آن خودداری کند…. ما در زمانهای مختلف تلاش کردهایم با حداکثر توان خود نیروی مردم داخل ایران را که آیندهٔ دیگری برای کشورشان میخواهند تقویت کنیم. من فکر میکنم اگر به ۲۰ سال گذشته نگاهی بکنیم، تجربهٔ ما برای تغییر رژیم خیلی موفق نبوده است. بنابراین، من فکر میکنم ما باید در برخورد با این مسأله حد مناسبی از فروتنی داشته باشیم [یعنی برای براندازی روی نیروهای داخلی حساب کنیم].
آیا از این بهتر میتوان جانماز آمریکا را آب کشید و آن را از زیر ضربه خارج کرد؟ و آیا هنوز علت بهتمسخر گرفتهشدن این صحبت مهم آقای خامنهای که «ملت ایران هرکسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول کند، در زیر گامهای خود لگدمال خواهد کرد» از سوی نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» روشن نیست؟ بهخوبی روشن است آن «فردای بهتری» که هم نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» و هم امپریالیسم آمریکا برای مردم ایران میخواهند فردایی است که در آن یک جمهوری اسلامی مستقل، یکپارچه، و قدرتمند وجود نداشته باشد. و در راه ساختن چنین فردایی، بهقول معروف، یکی از آنها پاس بلند میدهد و دیگری آبشار میزند!
مواضع مطرح شده در این سرمقالهٔ «نامه مردم» نهتنها نشانهٔ انحراف آشکار از سیاست تاریخی حزب تودهٔ ایران است، بلکه نقش تاریخی پیوند مبارزه ضدامپریالیستی و دموکراتیک را نیز نادیده میگیرد. تأکید مکرر «نامه مردم» بر «تغییر نظام سیاسی جمهوری اسلامی»، بدون توجه به پیچیدگیهای شرایط منطقهای و جهانی، خواسته یا ناخواسته به برنامهٔ قدرتهای امپریالیستی، بهویژه آمریکا، برای از میان برداشتن استقلال و تمامیت ارضی ایران خدمت میکند، و برخلاف ادعای نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم»، فردایی بسیار تاریک برای مردم میهن ما رقم میزند. تنها کافی است به سرنوشت کشورهایی چون افغانستان، عراق، لیبی، و سوریه ـــ که این برنامه در آنها پیاده شده است ـــ توجه کنیم تا فردایی را که سیاست «نامهٔ مردم» برای میهن ما رقم خواهد زد بهچشم ببینیم.
از نظر تاریخی، سیاست حزب تودهٔ ایران همواره بر این استوار بوده است که وجه اصلی و محوری انقلاب ملی و دموکراتیک ایران، ماهیت استقلالطلبانه و ضدامپریالیستی آن است، و تأمین عدالت اجتماعی و حقوق دموکراتیک مردم تنها بر بستر مبارزهای پیگیر برای ریشهکن کردن نفوذ امپریالیسم، و در چارچوب یک ایران مستقل و یکپارچه، امکانپذیر است. ما، بهعنوان مدافعان جوهر ضدامپریالیستی حزب تودهٔ ایران و خطمشی علمی و انقلابی رهبری آن طی سالهای ۱۳۵۷-۱۳۶۱، بر این باوریم که در شرایط خطیر کنونی، تعمیق مبارزهٔ ضدامپریالیستی برای حذف کامل نفوذ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امپریالیسم، و پایان بخشیدن به سلطهٔ سیاسی سرمایهداری نئولیبرال وابسته به غرب، از اهم وظایف انقلاب ملی و دموکراتیک و پیششرط دستیابی به عدالت اجتماعی و آزادیهای دموکراتیک است.
مشکلات عمیق معیشتی، فقر گسترده، فساد سیستماتیک، و تبعیض ساختاری، که نتیجۀ عملکرد سیاستهای سرمایهداری نئولیبرال در کشور است، بر کسی پوشیده نیست، و مقابله با آن از مهمترین شاخصههای هر جریان چپ واقعی است. اما کمرنگ کردن نقش امپریالیسم، چشم بستن به روی خطرات خارجی، و محدود کردن مبارزه به عرصهٔ صرفاً داخلی، آن هم فقط در حوزهٔ آزادیهای سیاسی و فرهنگی، به شکلی که در سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» آمده است، نهتنها راه به جایی نمیبرد، بلکه شکست مبارزه را نیز تضمین میکند.
یک تحلیل معتبر مارکسیستی ـ لنینیستی نهتنها باید ساختارها و عملکردهای داخلی سرمایهداری را در چارچوب نظم بینالمللی امپریالیستی تحلیل کند، بلکه باید با درک واقعیتهای پیچیدۀ جامعه، راهکارهای عملی نیز برای تغییر و تحول ارائه دهد. متأسفانه، نویسندهٔ سرمقالهٔ «نامهٔ مردم» در انجام هر دو وظیفه با شکستی فاحش روبهرو است.